جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 24
انسان کامل در حکمت متعالیه و عرفان ابن عربی و امام خمینی (ره)
نویسنده:
نرگس موحدی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
موضوع انسان کامل از جمله مباحث ریشه‌دار عرفانی و از جهتی فلسفی است. که در طول تاریخ مطمح نظر اندیشمندان در عرصه‌های عرفانی و فلسفی بوده است. ابن عربی در عرفان نظری علاوه بر مسله توحید، موضوع انسان کامل را مورد توجه قرار داده است و ویژگی‌ها و ضرورت او در نظام هستی را در بخش عظیمی از کتاب‌های فصوص و فتوحات ذکر می‌کند. ابن عربی انسان کامل را آیینه تمام نما‌ی حق و الگو و معیاری برای افراد انسانی می‌داند که حق تعالی آن گاه که اراده‌ی شهود ذات خویش را نمود با تمامی اسماء و صفات در انسان کامل تجلی کرد. این جامعیت اسمائی او را شایسته خلیفه اللهی می‌نماید. از مجرای انسان کامل سایر موجودات فیض الهی را دریافت کرده و وجود و بقاء می‌یابند. مصداق ولی کامل و ولایت او در نظام تکوین و تشریع یکی از مسائل متشتت در نوشته‌های عرفانی محسوب می‌شود که شارحان زیادی سعی در حل این مسئله داشته‌اند. حضرت امام خمینی اگر چه مبانی بحث خویش را عرفان ابن عربی قرار داده‌اند؛ اما به عنوان یک عارف شیعی مباحث انسان کامل را با صبغه معارف تشیع عرضه نموده‌اند. در فلسفه نیز مسائل انسان کامل با نگاه فلسفی تبیین می‌گردد و مراحل وجود یافتن و رشد عقلانی انسان تا رسیدن به بالاترین مرتبه که همان عقل فعال است؛ توضیح داده‌ می‌شود. یکی از فرضیه‌های قابل پیش بینی این است که نگاه عرفانی با دیدگاه حکمت متعالیه بسیار نزدیک باشد. زیرا حکمت متعالیه از مبانی عرفانی بهره فراوان برده است. از جهتی دیگر فلسفه نگاهی عقلانی به انسان دارد و او را در نشأت متفاوتی قرار می‌دهد.روش تحقیق: روش این تحقیق توصیفی تحلیلی می‌باشد.
ماهیت معرفت عرفانی با تأکید بر دیدگاه اندیشمندان مسلمان
نویسنده:
مسعود اسمعیلی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
این رساله به بحث از این مطلب می‌پردازد که معرفت عرفانی چه سنخ معرفتی است و چه مولفه-ها و مقوماتی دارد. از میان متفکران اسلامی، عارفان اسلامی، به ویژه ابن‌عربی و پیروان مکتب وی، و فیلسوفان اسلامی، یعنی به طور خاص فارابی، ابن‌سینا، شیخ اشراق و صدرالمتألهین، به تفصیل به این موضوع پرداخته‌اند. صاحب‌نظران و فیلسوفان دین و عرفان در غرب نیز در این زمینه، چند نظریه مهم ارائه نموده‌اند. همگی این دیدگاه‌ها و نظریات، در مجموع، در چند گروه قابل دسته‌بندی هستند: 1) احساسی و عاطفی بودنِ معرفت عرفانی (دیدگاه احساس‌گرایان غربی)، 2) متناظر بودن معرفت عرفانی و معرفت حسی (تجلی‌بنیاد بودن معرفت عرفانی؛ دیدگاه آلستون)، و 3) ساخت‌یافته بودن معرفت عرفانی (دیدگاه ساخت‌گرایان غربی) که این سه نظریه از آنِ غربیان بوده و در این رساله به بررسی نقاط قوت و ضعف آنها پرداخته شده و روشن شده است که هیچ‌یک، نظریه‌ای کاملاً صحیح نیستند؛ 4) نظریه اتحادی بودن معرفت عرفانی (دیدگاه عارفان اسلامی): دیدگاه عارفان اسلامی به ویژه ابن‌عربی و اتباع وی، به طور خلاصه فراحسی و فراعقلی بودن، نوری و وجودی بودن، بی‌واسطه بودن و اتحادی بودن معرفت عرفانی است که ساختار معرفت عرفانی را در یک طیف تشکیکی، از دو وجهی تا یک وجهی ترسیم می‌کند. 5) نظریه ارتسامی بودن معرفت عرفانی (دیدگاه حکمت مشاء): فارابی و شیخ‌الرئیس، معرفت عرفانی را تا آنجا که مورد تحلیل قرار می‌دهند از سنخ انتقاش صور کلی و جزئی از عالم عقول به در عقل و سپس در قوه خیال انسان و پس از آن در حس مشترک می‌شمرند و آن را ارتسام می‌نامند؛ 6) نظریه حضوری و اشراقی بودنِ معرفت عرفانی (دیدگاه حکمت اشراق): دیدگاه شیخ اشراق در این زمینه به طور خلاصه این است که معرفت عرفانی از سنخ اضافه اشراقیه علمیه است و هرچند بی‌واسطه است، وجودی و اتحادی نیست ولذا وی، ساختاری دو وجهی را برای معرفت عرفانی در نظر می‌گیرد؛ 7) نظریه حضوری و اتحادی بودن معرفت عرفانی: ملاصدرا با استفاده از نظریه عرفا، معرفت عرفانی را معرفتی حضوری، تشکیکی، وجودی و اتحادی می‌داند و از ساختاری دو وجهی تا ساختاری یک‌وجهی برای مراتب مختلف معرفت عرفانی در نظر می-گیرد. همه دیدگاه‌های عارفان و فیلسوفان اسلامی، حاوی نکات بسیار دقیقی است که در قسمت مربوط به هریک به تفصیل روشن شده است. در نهایت به نظر می‌رسد، یافتن بهترین تبیین برای این مسأله، همچون روش متفکران اسلامی، در گرو بازگشت به رهیافت متافیزیکی، در عینِ توجه به شواهد و قرائن انضمامی و ملموس (همچون روشِ اندیشمندان غربی) است و به هیچ‌وجه رویکرد غیر متافیزیکیِ غربیان در این خصوص، کارساز نیست و از ارائه تحلیل زیربنایی از موضوع، عاجز است. با توجه به این جمع‌بندی و با عنایت به نقاط ضعف و قوت هریک از دیدگاه‌ها می‌توان به دیدگاهی نسبتاً جامع‌تر و هماهنگ‌تر در این خصوص دست یافت که در پایان رساله بدان پرداخته شده است.
مقایسه وحدت وجود از دیدگاه ابن عربی و ملاصدرا
نویسنده:
امید نوبخت
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
بی تردید یکی از مهمترین مسائلی که پیشینیان با آن مواجه بودند توجیه وحدت و کثرت هستی بود. سئوال اصلی آنان این بود که آیا در هستی کثرت حاکم است یا وحدت؟ اما اعتقادشان به وحدت تنها در حد یک شهود بسیار ساده بود. ابن عربی معروفترین عارف اسلامی معرفت شناسی نوینی را پایه گذاری نمود که مهمترین پیام آن واقعی دانستن وحدت هستی است. نگرش او در این باب، هستی شناسی خاص خود را نیز به همراه داشت.ملاصدرا با الهام از تعالیم ابن عربی به تکمیل پروژه او همت گمارد. بر این اساس با قائلشدن به اصالت وجود و وحدت وجود توفیقات گسترده ای را بدست آورد و این بدان معنا است که بسیاری از قواعد فلسفی را تغییر داد و برخی قواعد نوین نیز ارائه نمود. در این راستا باکنار هم نهادن مراتب و مظاهر وجود در سایه آن دو اصل، تفسیر نوینی از هستی ارائه نمود که خود آینه ای برای نمایش وحدت وجود می باشد. هنگامی که ملاصدرا تفسیر نوین خود را از علیت ارائه نمود، این مساله به اوج خود رسید و او را بیشتر از هر زمان دیگر به اندیشه های ابن عربی نزدیک نمود. چرا که از نظر این دو، این پرسش که آیا کثرت واقعی است یا وحدت؟ حاوی مغالطه ای است که ((ایهام انفصال)) نام دارد.اهمیت عملکرد ملاصدرا آن است که با وفاداری به زبان فلسفی و اصطلاحات رایج آن، توانسته است نظام فکری خاصی را ارائه دهد که ضمن سازگاری درونی، در طول عرفان نظری ابن عربی قرار گیرد و مکمل آن باشد. این مساله در سایه توجه به اصطلاحات بنیادین که در این مختصر آمده روشن تر می گردد.
مقایسه نظریه (وحدت وجود) از دیدگاه ابن عربی و مایستر اکهارت
نویسنده:
قاسم کاکایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
نظریه وحدت وجود یکی از عمیق ترین دستاوردهای عرفان و یکی از اسرار اندیشه بشر است و در اسلام و مسیحیت نیز سابقه ای طولانی دارد. این نظریه جهان بینی ابن عربی و اکهارت، به عنوان بزرگترین عارفان نظریه پرداز در اسلام و مسیحیت، را تشکیل می دهد. لیکن رویکرد آنان به ((وجود)) با تجزیه و تحلیلهای فارغبالانه فلاسفه مابعدالطبیعه در باب ((وجود)) متفاوت است. چرا که از دیدگاه هر دو، اولا، ((وجود)) خود خداست و هستی صرفا منحصر در او است. ثانیا، ادراک وجود صرفا از راه شهود حاصل می آید. ثالثا ((یافتن وجود)) (وجدان) و ((وجود یافتن)) (دریافت وجود) یکی است و رابعا، فهم ((وحدت وجود)) تنها با ((فنا))ی عارف میسر است. دیدگاه ابن عربی و اکهارت، با نظریه ((همه خدا)) ‏‎(Pantheism)‎‏ متفاوت است. چرا که آن دو، به تعالی خدا از خلق معتقدند و حلول و اتحاد را که مستلزم وجود طرفین است رد می کنند. اما نظریه ((همه در خدا)) ‏‎(Panentheism)‎‏ تا حدودی به دیدگاه آن دو نزدیک است. این دو متفکر در مورد خدا بین ساحت ذات که هیچ نام و نشانی ندارد، و ساحت الوهیت که حضرت تجلی اسما و صفات است، فرق می گذارند. لیکن اکهارت در پی آن است که با فنای خویش به ذات برسد اما ابن عربی وصول به ذات را غیرممکن می شمرد و طالب وحدت با اسما الله است نه ذات. به همین جهت دو تفاوت اساسی بین اکهارت و ابن عربی وجود دارد: یکی اینکه عرفان اکهارت عرفان سلب و عرفان ابن عربی عرفان ایجابی است. یعنی اکهارت در پی ادراک جلال مطلق ذات است که در آنجا همه چیز به ظلمت و سکون و سکوت فرو می رود. هیچ نسبتی در آنجا تحقق ندارد. نه از خلق خبری است و نه از خدا. عرفان اکهارت از این نظر به عرفان هندوان شباهت دارد. اما ابن عربی در پی ادراک اسماالله است. در آنجا خدا با همه صفات جلال و جمال جلوه می کند و با هر اسم و صفتی تنوع و تکثر می یابد. خدای ابن عربی از این نظر با خدای ادیان ابراهیمی نزدیکتر است. تفاوت دوم آنکه، ابن عربی در مورد خلق همواره جانب عبودیت را حفظ می کند و در پی آن است که با اقتدا به محمد (ص)، عبدالله باشد. لیکن اکهارت در پی حزیت و ربوبیت است و می خواهد که با تشبه به عیسی (ع) خود خدا باشد. چرا که به زعم مسیحیت، عیسی (ع) خود خداست.در اثبات نظریه وحدت وجود، مساله مهم، بخصوص برای ابن عربی، نه اثبات وحدت، بلکه توجیه کثرت است. در اثبات وحدت و توجیه کثرت، ابن عربی و اکهارت از چهار طریق حس، عقل، خیال (شهود) و شرع وارد می شوند. در این میان، ابن عربی بر خیال و شرع بسیار بیشتر از عقل تاکید می کند، اما اکهارت به علت گرایشهای فلسفی جانب عقل را همواره پاس می دارد. ولی سرانجام در توجیه عقلانی وحدت وجود، هر دو متفکر به این نتیجه می رسند که نظریه وحدت وجود نظریه ای است ((پارادوکسیکال)) که جمع اضداد و اجتماع نقیضین را در بر دارد. لذا ادراک آن در طور عقل نیست بلکه باید آن را ((طوری ورای طور عقل)) شمرد. این پارادوکس ها به انحا گوناگون در جهان بینی وحدت وجودی آن دو، ظهور می کند و در مورد ابن عربی به یک نوع ((حیرت مطلوب))، و در مورد اکهارت به ((جهلی عالمانه)) می انجامد.
تاثیر گناه بر معرفت از دیدگاه ابن عربی
نویسنده:
مهدی باباقربانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چگونگی تأثیر عوامل غیر معرفتی بر معرفت از مباحث مهم معرفت‌شناسی به شمار می رود. این پرسش از مسایل ریشه‌دار در تفکر بشری است که بسیاری از متفکران با دیدگاه‌های مختلف را به خود مشغول داشته است، چه آنانی که واجد اندیشه دینی بوده و چه آنانی که نبوده‌اند؛ اما کسی که برای نخستین بار و به گونه‌ای نظام‌مند به این موضوع پرداخته ویلیام جیمز فیلسوف و روان‌شناس آمریکایی بوده است، وی در مقاله مشهور "اراده معطوف به باور" این‌چنین نیست که باورهای ما صرفاً پشتوانه استدلالی داشته باشند بلکه عوامل غیر معرفتی و دیگر ساحت‌های وجودی ما در شکل‌گیری باورهای و ساحت عقلانی ما تأثیرات بسیار دارند. عواملی مانند علایق، احساسات، بیم‌ها، امیدها، عشق و نفرت و...از مهم‌ترین عوامل غیر معرفتی تأثیرگذار بر انسانکه آثار وضعی آن فصل مشترک ادیان گوناگون می‌باشد مسأله گناه است. این تأثیرات گاه به شکل وجودی مانند دوری از خداوند، از دست دادن حیات اخروی، زوال اراده و ... و گاه به صورت تأثیرات عاطفی مانند ایجاد حسد و غرور رخ می نمایند. مهم‌ترین تأثیر گناه بر انسان تأثیر معرفتی آن است مانند مخدوش شدن معرفت انسان نسبت به وجود خداوند، از دست دادن باور خاص مانند باور به خیر و شر از این قبیل می‌باشد. در اسلام نیز متفکران بسیاری با دیدگاه‌های مختلف به این مسأله پرداخته‌اند که از آن میان می‌توان به ابن عربی اشاره کرد. وی ضمن پذیرش قوای حسی و عقلانی، قلب انسان را بالاترین ابزار معرفت دانسته و معتقد است محل معرفت حقیقی قلب بوده و معارف الهی که توسط دیگر قوای ادراکی قابل‌شناسایی به واسطه قلب قابل کسب است مشروط بر اینکه شخص با اجتناب از گناه که اصلی‌ترین عامل ایجاد تیرگی و زنگار در قلب است خود را در مسیر کسب معارف ربانی قرار دهد.
بررسی مقایسه‌ای ایمان از دیدگاه ابن‌عربی و کی یرکگور
نویسنده:
احمد رزمخواه
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
مساله ايمان، دغدغه هميشگي تاريخ انسان و تامل درباره آن ضرورتي اجتناب‌ناپذير براي همه دوران‌ها است. ايمان چيست؟ از چه ماهيتي برخوردار است؟ پيامدها، آثار و لوازم آن چيست؟ متعلقات ايمان كدام‌اند؟ نگاه واقع گرايانه به متعلقات ايمان در مقابل نگاه غير واقع‌گرايانه هر كدام چه تاثيري در بحث ايمان دارند؟ رابطه ايمان با ساير حوزه‌ها به ويژه با حوزه عقل، عقلانيت و معرفت عقلي چگونه است؟ پاسخ‌هاي دو انديشمند برجسته اسلامي و مسيحي ـ ابن عربي و كي ير كگور ـ به پرسش‌هاي فوق و مقايسه آن‌ها با يكديگر محور اساسي اين پژوهش را تشكيل مي‌دهد كه از رهگذر آن به روشنگري در باب ايمان پرداخته مي‌شود. ابن عربي با نگاهي تصديق‌گرايانه به ايمان تحليلي ژرف از ايمان و متعلقات آن ارايه داده است. در مقابل، رويكرد اراده‌گرايانه كي ير كگور به ايمان و نگاه غيرواقع‌گرايانه به متعلقات آن مسير ديگري را فراروي پژوهشگران اين حوزه مي‌گشايد. ايمان خود، اصالت مي‌يابد و متعلق‌هاي آن به حاشيه مي‌روند. ديدگاه عقل‌گرايانه و گاه عقل‌گريزانه ابن عربي در باب رابطه عقل و ايمان با ديدگاه عقل ستيزانه كي ير كگور، هم‌چنين ديدگاه واقع‌گرايانه ابن عربي در مساله شناخت در رويارويي با ديدگاه شكاكانه كي ير كگور بيان‌گر اختلافات مبنايي اين دو انديشمند برجسته است. امّا در پيامدهاي ايمان، ديدگاه آن‌ها به يكديگر نزديك مي‌شود. ضمن آن كه آوردن برخي سخنان مشابه با كي ير كگور از سوي ابن عربي نمي‌تواند ايمان‌گرا بودن ابن عربي را به اثبات برساند.
بررسی جایگاه استدلال در عرفان ابن‌عربی و مولوی
نویسنده:
زهره داردان
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در پژوهش یک مکتب عرفانی، نظیر مکتب عرفانی محی الدین بن عربی و جلال الدین محمد بلخی، شاید مهم‌ترین مسئله – و یا یکی از مهم‌ترین مسائل- مبحث استدلال باشد؛ چرا که برخی از صاحب نظران بر این باور هستند که آن دو عارف در آثار خود با عقل و استدلال به مبارزه برخاسته‌اند و این در حالی است که قرآن کریم و همچنین سنت نبوی(ص) جایگاه رفیعی را برای استدلال قائل‌اند و در موارد فراوانی، انسان را به تفکر، تعقل و تدبر فرا خوانده‌اند. در این تحقیق در جهت رفع این تناقض ظاهری، به بررسی جایگاه استدلال در عرفان ابن عربی و مولوی، پرداخته می‌شود و به سه مسئله اساسی در ارتباط با استدلال اشاره خواهد شد: اول اینکه عقل در نگاه هر دو عارف دارای حیثیت و رویکردهای گوناگونی است. ابن عربی از عقلی سخن به میان می‌آورد که برای پذیرفتن حقایق هیچ گونه محدودیتی ندارد و آن را عقل قابل نام می‌نهد. وی همچنین از عقلی با عنوان عقل فاعل بحث می‌کند و معتقد است این نوع عقل در تولید و تفکر با نوعی محدودیت روبروست. مولوی نیز عقل را به دو دسته عقل ممدوح و عقل مذموم تقسیم می‌کند. عقل ممدوح دارای دو معنا است: یکی عقل کامل انبیاء و اولیاء و خواصّ درگاه حق می‌باشد که آگاه به حقایق و اسرار است و دیگری عقل مجرد علوی و نخستین جلوه‌ی ذات حق تعالی است. عقل مذموم از نظر مولوی عقلی است که پا را فراتر تر حدّ خود بگذارد و داعیه‌ی پرواز در ماورای طبیعت را داشته باشد. در این صورت، قطعاً کارش به حیرت و گمراهی می‌کشد. بعد از آن اهمیت و ترجیح معرفت حاصل از کشف و شهود نسبت به معارف حاصل از استدلال در نگاه آن دو عارف عنوان خواهد شد و در نهایت به این مسئله اشاره می‌شود که بخش عمده‌ای از مباحث ابن عربی در ارتباط با الهیات بالمعنی الاخص می‌باشدو ابن عربی این گونه مباحث را بدیهی می‌داند و به همین دلیل در آثار او شاهد استدلال به صورت حرفه‌ای نیستیم. اما مولوی در مسائل ماوراءطبیعی استدلال‌های عقلانی را ناکارآمد عنوان می‌کند و در بسیاری از مباحث دیگر از اقسام گوناگون استدلال مانند برهان، خطابه، استقراء و جدل بهره می‌برد. اهمّ نتایج این تحقیق به قرار زیر می‌باشد:اولاً عقل از منظر آن دو عارف دارای اهمیت تقریباً یکسانی است؛ با این تفاوت که مولوی بر خلاف ابن عربی تعریف روشن و مشخصی از عقل ارائه داده و همچنین در خلق تعابیر و اصطلاحات و ذکر اقسام و مراتب عقل نیز، گسترده تر از ابن عربی عمل کرده؛ ثانیاً هر دو عارف معرفت شهودی را بر معرفت حاصل از عقل و استدلال ترجیح داده‌اند؛ هر چند ابن عربی در این بحث نظام مندتر و منسجم‌تر از مولوی عمل کرده است. و در نهایت آنکه نکوهش استدلال در نگاه هر دو عارف، به منزله‌ی مخالفت با منطق نمی‌باشد؛ زیرا اصل منطق جزو بدیهیات ذاتی و از غرایز بشر است و قواعد برهانی آن از مقتضیات غریزی انسان استخراج شده است؛ بدین جهت می‌توان گفت نقد و نکوهش استدلال در نگاه آنان، به منزله‌ی نقد استدلالیون و فلاسفه‌ای است که با تکیه بر مقدمات حسی می‌کوشند حقایق مربوط به عالم غیب و ماوراءطبیعت را کشف و اثبات کنند.
پرسش از حقیقت انسان، مطالعه تطبیقی در آراء محی الدین ابن عربی و مارتین هایدگر
نویسنده:
علی اصغر مصلح
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مدخل مفاهیم(دانشنامه مفاهیم) , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
محی الدین ابن عربی ومارتین هایدگر دو پایه اصلی این پژوهشند. ابن عربی به عنوان نماینده سنت عرفان اسلامی ، پرنفوذترین عارف و حکیم اسلامی از قرن هفتم هجری به بعد بوده و تاثیر و نفوذی عظیم در تفکر و فرهنگ اسلامی ، بخصوص در ایران داشته است .هایدگر به عنوان نماینده تفکر معاصر پرنفوذترین متفکر قرن بیستم است که بیش از هر متفکری در فهم و نقد تفکر جدید سهم داشته و افقهای کاملا جدیدی به روی انسان معاصر گشوده است .در این پژوهش (( پرسش از حقیقت انسان )) به عنوان پرسش اصلی ، نقش رشته راهنما برای ورود به اندیشه های دو متفکر و تحقیق در آراء آنها را ایفا نموده است . ترجیح موضوع(( حقیقت انسان )) بر سایر موضوعات از آن جهت است که با این موضوع مجال برای ورود در عرصه های وسیعی از تفکر ، از جمله مسایل انضمامی تر انسان معاصر فراهم می گردد. محقق به مدد این پرسش کوشیده است امکان هم سخنی دو متفکر و تقریب آراء آنها را بررسی کند. این پرسش در مجموعه آثار دو متفکر نقشی بنیادی دارد و علاوه بر آن می تواند در فهم تفکر معاصر راهگشا باشد . این پژوهش را از دو وجهه نظر می توان مورد توجه قرار داد:1. بررسی امکان گفتگوی نمایندگانی از دو فرهنگ در باب مسئله ای از مسایل انسان معاصر. 2. بررسی امکان مشارکت نماینده یک سنت فکری مربوط به دوران غیر مدرن در پاسخ دادن به پرسشی اساسی در عالم معاصر. پرسشهای تحقیق در ذیل همین دو وجهه نظر قابل طرحند: 1. آیا می توان انتضار گفتگوی ثمر بخشی بین نمایندگان دو سنت در باب حقیقت انسان داشت؟ 2. آیا استمداد از مکتب ابن عربی برای پاسخ گفتن بهمسایل انسان معاصر وجهی دارد؟ فرضیه تحقیق در ابتدا پاسخ مثبت و قاطع به این دو پرسش بود . اما در ضمن تحقیق این پاسخ تعدیل شد و توجه بیشتر به جوانب اندیشه های دو متفکر و تفسیرهای متفاوت از آنها، بخصوص در مورد هایدگر، تحقیق را به این نتیجه سوق داد که این خصوصیت ذاتی دو تفکر است که امکان تفسیرها و برداشتهای متنوع از آنها را فراهم نموده است . در عین حال به نظر می رسد که :1. امکان گفتگوی بین دو سنت وجود دارد و نمایندگان دو سنت می توانند این گفتگو را بسط و گسترش دهند. 2. آثار ابن عربی و شارحانش برای ورود به عرصه پرسشهای بنیادی انسن معاصر قابلیتی بیش از آنچه تا کنون ظاهر شده دارد. در این پژوهش محقق به روش تحلیل محتوا آثار و متون دو متفکر و شارحان آنها را مورد بررسی قرار داده و کوشش نموده با توجه به اقتضائات تاریخی و شرایط فکری آنها پاسخهای دو متفکر به (( پرسش از حقیقت انسان )) را استخراج کند. سپس بر اساس کلیت طرح دو متفکر، به روش هرمنوتیکامکان گفتگو و هم سخنی دو متفکر را بررسی کند. در فصولی که امکان تقریب آراء و الیف اندیشه ها و یافتن افقهای مشترک مورد تامل بوده ، بطور طبیعی نقش محقق و برداشتهای وی بیشتر شده و تاویل متن به عنوان روش غالب در آمده است . دراین گام تجربه متفکران ایرانی در تقریب اندیشه ها و همچنین روش مقارنه و تطبیق بین هایدگر و حکمای شرق، بخصوص آن گونه که بین هایدگر و لائوتسه در ژاپن صورت گرفته مورد توجه قرار گرفته است .
رابطه عمل و علم از دیدگاه ابن عربی (ره) و امام خمینی (ره)
نویسنده:
حدیثه عسگری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
بین علم و عمل رابطه‌ی مستحکم و تأثیر و تأثر متقابلی وجود دارد که علی‌رغم اهمیّت این مسأله، درباره‌ی بسیاری از ابعاد و زوایای آن تأمل و تحقیق جامعی صورت نگرفته است. این پژوهش با سبکی نوآورانه و در طیّ روشی توصیفی- تحلیلی (با استفاده از منابع کتابخانه‌ای)، ابعاد این موضوع را از دیدگاه "ابن‌عربی(ره) " و "امام خمینی(ره) " مورد بررسی قرار داده است. در این راستا پس از بیان درآمدی مشتمل بر جایگاه علم و عمل در سیره‌ی عملی و آثار علمی این دو اندیشمند، معنا و مراتب علم و عمل تبیین گردیده و به منظور بررسی دقیق‌تر رابطه‌ی آن‌ها، تأثیر گونه‌های مختلف علم بر عمل مورد توجه قرار گرفته و میزان تأثیرگذاری علم حاصل از هریک از قوای ادراکی نفس و هم‌چنین علم حاصل از تحقیق و تقلید، بر روی عمل بیان شده است. و با تبیین مفهوم علم شهودی و توسعه‌ی معنایی آن (از طریق تلقّی ایمان و آگاهی فطری به مثابه‌ی نوعی شهود)، تأثیر مراتب علم شهودی متناظر با مراتب نفس مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. در آخر تقوا و عمل صالح و تهذیب نفس به عنوان عوامل موثر بر شناخت معرفی شده و ثابت گردیده است که گناه و تعلقات دنیوی، سبب اختلال در فرآیند دست‌یابی به علم ناب حصولی و هم‌چنین زمینه‌ساز انسداد باب معرفت شهودی بر قلب می‌شود. از نتایج این بحث دست‌یابی به ثمرات مهم علمی نظیر گشوده شدن افق‌هایی در معرفت‌شناسی دینی و هم‌چنین تبیین علل مطابقت و عدم مطابقت علم با عمل است که می‌تواند ثمرات اخلاقی متعددی در پی داشته باشد.
نظریه عالم صغیر و عالم کبیر در مکتب ابن‌عربی
نویسنده:
مهدی فرحناکی مقدم
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
نظریه‌ی عالم کبیر و عالم صغیر یا تناظر انسان و عالم سابقه‌ای طولانی در تاریخ اندیشه دارد. در عالم اسلام، این اندیشه در بیان اخوان الصفا و تفکر اسماعیلی، ابن مسکویه، راغب اصفهانی، غزالی، شیخ اشراق، افضل الدین کاشانی، عطار و مولوی تبلور بیشتری یافته است.این نظریه از منظر مکتب ابن عربی، اندیشه‌ای اساسی و زمینه‌ای است که با تمام مباحث جهان‌شناسی و انسان‌شناسی این مکتب، پیوندی عمیق دارد. این نظریه در نگاه ابن عربی، واجد جایگاهی بسیار والا شده و در پی تبیین مقام انسان و جایگاه او در عالم است. تناظر انسان و عالم در مکتب ابن عربی از دو رویکرد تناظر جزوی و تناظر کلی قابل بررسی است. تناظر جزوی که یکا‌یک اعضای انسان را با تک تک اجزای عالم، مقابل قرار می‌دهد، بیشتر جنبه‌ی ذوقی و تمثیلی داشته که به مباحثی عالی‌تر رهنمون می‌شوند. این گونه تناظرات، با اینکه شاید، دقیق‌تر و وسیع‌تر از مکاتب پیشین نیز طرح شده، اما بحثی فرعی و جنبی تلقی شده که به طرح تناظر کلی یاری می‌رساند.در طرح تناظر کلی عالم کبیر و عالم صغیر، این اندیشه را می‌توان عین الربط مباحث این مکتب تلقی کرد. براساس جهان‌شناسی و انسان‌شناسی ابن عربی و ذیل اصل اول و آخر این مکتب یعنی وحدت وجود، انسان و عالم، ظهورات اجمالی و تفصیلی حقیقت واحد هستند. تناظر کلی، متوجه ساحت نوعی و تکوینی انسان است و بر این اساس، انسان و عالم، هر دو بر صورت الهی بوده و از این جهت، نشانگر یک حقیقت‌اند و هر سه با یکدیگر تطابق تام دارند. در این نگاه، انسان، کون جامع؛ خلیفه‌ی الهی؛ روح؛ معنی؛ کمال و غایت عالم است. انسان، مختصری از کل عالم است که تمام حقایق عالم را در خود داشته، و از این رو، به لحاظ صورت ظاهری، عالم صغیر؛ اما در معنی، عالم کبیر تلقی می‌شود.
  • تعداد رکورد ها : 24