جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 1508
تحلیل و بررسی تطبیقی ناظر آرمانی و فاعل فضیلت مند در اخلاق ارسطو
نویسنده:
حامد مرآتی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
نظریه ناظر آرمانی فرث یکی از نظریات واکنش مدار در عرصه اخلاق است که می توان تقریرهای مختلفی از آن داشت. تقریر های معناشناسانه، وجود شناسانه و معرفت شناسانه سه تقریر از این نظریه اند که ما در اینجا بر تقریر معرفت شناسانه این نظریه درباب توجیه احکام و باورهای اخلاقی تاکید می کنیم. از سوی دیگر نظریه اخلاق ارسطو را می توان یکی از بهترین و کامل ترین نظریات اخلاقی دانست. در نظر ارسطو کارکرد خاص انسان فعالیت قوه عاقله اوست. اگر سایر قوای نفس تحت تدبیر این قوه قرار داشته و به فعالیت بپردازند چنین فردی یک فرد فضیلت مند خواهند بود. فضیلت مندی امری ذو مراتب است و کمال آن رسیدن به مرحله حکمت است. حکیم کسی است که تمام مراحل فضیلت مندی را با فعالیت های خاص خود طی کرده و به مقام تامل محض رسیده است. برای رسیدن به این کمال فرد باید در فعالیت هایش فضیلت مندانه عمل کند که این فضیلت مندانه بودن عمل حداقل سه شرط دارد: ناشی از انتخاب و تصمیمی روشن باشد، این انتخاب را به خاطر خود عمل انجام دهد، انجام این عمل ناشی از ملکه ای استوار در او باشد. فاعل فضیلت مند کسی است که این سه شرط را در اعمالش رعایت می کند. این فاعل فضیلت مند از قواعدی عقلی پیروی می کند که به آنها قواعد عقل عملی می گوییم و در اخلاق ارسطو این قواعد نام برده نشده اند. برای پر کردن خلأ قواعد عقل عملی فاعل فضیلت مند می توان از قواعدی استفاده کرد که ناظر آرمانی در تقریر معرفت شناسانه خود در باب توجیه از آنها استفاده می کند. این قواعد عقلی اصلی عبارتند از تلاش برای دانای کل بودن، جامع نگر بودن و بی طرف بودن. از آنجا که ممکن است در دستیابی به حکم ناظر آرمانی دچار خطا شویم از دو مجموعه قواعد ابطال گر نیز استفاده می کنیم که در نقش یک فیلتر اخلاقی برای تصمیمات ما عمل می کنند. این قواعد ابطال گر عبارتند از قاعده سازگاری و قاعده جهان شمول. ما این قواعد اصلی و قواعد ابطال گر را به یک فاعل فضیلت مند ذهنی نسبت داده و در موقعیت های اخلاقی به تصمیمات و گرایشات او عمل می کنیم.
بررسی تطبیقی رویکرد فارابی و ابن سینا به مسئله نفس نزد ارسطو و لوازم آن
نویسنده:
زهرا مهتری آرانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
موضوع نوشتار پیش رو «بررسی تطبیقی نفس از دیدگاه ارسطو، فارابی و ابن سینا» می باشد. یکی از مسائل مهمی که از دیرباز، مورد مطالعه و پژوهش فلاسفه‎ی بزرگ و اندیشمندان صاحبنظر قرار گرفته است، مسئله‎ی نفس و مباحث مربوط بدان می باشد. ژرف کاوها پیرامون حقیقت و ماهیت موجودات زنده به ویژه انسان، ظهور مکاتب مختلف و ارائه‎ی نظرات گوناگون پیرامون این مهم، تراوشی است از حاصل زحمات آنان. از میان فلاسفه‎ی مغرب زمین، ارسطو توانسته تا حدی در شناخت ماهیت نفس، مطالبی را ارائه نماید و در عقاید فلاسفه‎ی بعد از خود به ویژه در تفکر فیلسوفان اسلامی، نقش موثری داشته باشد. چنانچه در بیان او، نفس کمال اول است برای جسم طبیعی آلی بالقوه‎ ذی حیات. در خصوص ماهیت نفس می توان گفت که جوهری واحد و فاقد اجزاء و مجرد از ماده و با بدن نوعی رابطه‎ی ماده و صورت دارد. فارابی نیز که به تبعیت از ارسطو، همان تعریف نفس را پذیرفته، قائل به حدوث جسمانی نفس می باشد و برای نفس، قوایی برمی شمارد که برخی از آن قوا برتر از دیگری است، از دید ابن سینا تعریف نفس به کمال بر دیگر تعاریف نفس ارجحیت دارد، او نفس را جوهری مجرد و یگانه می داند که با حدوث بدن حادث می شود و بعد از مرگ نیز باقی است و نسبت آن به قوایش هچون نسبت حس مشترک است به حواس. نویسنده در این نوشتار تلاش دارد در درجه‎ی نخست، آرای سه فیلسوف مورد نظر، یعنی ارسطو، فارابی و ابن سینا را پیرامون نفس مورد بررسی قرار دهد و سپس به نقاط اشتراک و اختلاف آنان در این مسئله بپردازد
بررسی نظریه ضعف اخلاقی از دیدگاه ارسطو و خواجه نصیرالدین طوسی
نویسنده:
محمد حسین خانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
یکی از مهمترین مباحث فلسفه اخلاق که از زمان سقراط وافلاطون و ارسطو تاکنون به صورت یک چالش مهم مطرح بوده چرایی عدم پایبندی افراد به احکام و اصول اخلاقی مورد قبول خود است که از آن به عنوان ضعف اخلاقی یاد می شود.سابقه موضوع ضعف اخلاقی به فلسفه یونان و نظریه معروف سقراط برمی‌گردد که معرفترا عین فضیلت می دانست. به تعبیر دیگرسقراط معتقد بود که علت عدم پایبندی افراد به اصول اخلاقی، جهل ونداشتن معرفت حقیقی است. اولین و جدی ترین منتقد این نظریه ارسطو بوده و پس از اونیز نظریاتی در رد یا قبول آن مطرح شده است. نکته حائز اهمیت در ضرورت این تحقیق آنست که هیچ کدام از فلاسفه اخلاق به طور مجزا به بررسی موضوع ضعف اخلاقی نپرداخته‌اند وصرفا برخی از آنان در تبیین رابطه بین فاعل و فعل اخلاقی و نیز بیان دلایل تحقق یا عدم تحقق فعل اخلاقی نکاتی را مطرح نموده‌اند. عدم تالیف کتاب خاصی دراین زمینه نیز نشان از مغفول ماندن پدیده ضعف اخلاقی از نظر صاحبنظران و نویسندگان این عرصه است. شایان ذکر است از بین معاصرین، مورتی مور در این زمینه مباحثی دارد و دیوید مک ناتن نیزفصل هشتم کتاب بصیرت اخلاقی را به موضوع ضعف اخلاقی اختصاص داده است.لذا با عنایت به این نکته که پدیده ضعف اخلاقی به طور مجزا در متون اخلاقی مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است پرداختن به این مسئله مهم، مفید و ضروری بهنظر می رسد.اگر چه به موضوع ضعف اخلاقی به طور خاص ودر قالب کتاب یا نوشته مستقلی پرداخته نشده است اما با مرور اجمالی متون اخلاقی می توان دریافت که این موضوعهمواره به عنوان یک مسئله مهم، مد نظر علمای اخلاق بوده است و در مکاتب مختلف به صورت جسته وگریخته به این پرسش اساسی پاسخ هایی داده شده است که"چرا یک فرد با وجود علم و پذیرش یک اصل اخلاقی گاهی به آن پایبند نیست و چه بسا خلاف دانسته خود عمل میکند؟" همانطور که ذکر شد سقراط به عنوان بنیانگذار فلسفه اخلاق، جهل و عدم معرفت و شناخت عمیق را عاملعدم پایبندی فرد به اصول اخلاقی خود می‌داند و موضوعی به‌ نام ضعف اخلاقی را منتفی می‌داند.افلاطون نیز دراین زمینه نظر استاد خود را تایید می‌کند.این درحالیست که ارسطو دیدگاه متفاوتی دارد و معتقد است معرفت به تنهایی فضیلت محسوب نمی‌شود و برای کسب فضیلت،تمرین و تقویت اراده و مهارت مقابله با وسوسه ها و شهوات نیز ضروری است و لذا دلیل عدم پایبندی افراد به اصول اخلاقی را بروز حالتی با عنوان آکراسیا یا ضعف اخلاقی می داند که در این حالت غلبه امیال وشهوات در کنار مراتبی از جهل(غفلت) و عدم آگاهی کامل دخیل هستند. البته در نظرات سقراط وافلاطون نیز در کنار علم و جهل به مفاهیمی همچون شهوت ، اراده، خویشتنداری، تمرین و تربیت اخلاقی اشاره شده است لکن تفاوت در این است که از دیدگاه سقراط وافلاطون و سایر برونگرایان،ریشه تمام عوامل منجر به تحقق رذایل اخلاقی در انسان جهل است ونه امیال وگرایشها ولذا تصور حالتی با عنوان آکراسیا وضعف اخلاقی با وجود معرفت کامل امکان پذیر نیست.برخی از فلاسفه دوره مسیحیت و نیز فلاسفه اسلامی و فلاسفه غرب و معاصر نیز پاسخ هایی به این پرسش اساسی داده اند.از جمله خواجه نصیر طوسی که در تداوم سیاق فلسفی ارسطو و البته با رویکرد دینی به بررسی عوامل ضعف نفس و بیماری های مربوط به آن پرداخته است ولی اشاره مستقیمی به موضوع آکراسیا یا ضعف اخلاقی که مد نظر ارسطو بوده نداشته است.بطور خلاصه در این پایان نامه بر آنیم تا ضمن توصیف این پدیده و بیان تاریخچه‌ای از آن، به بررسی نظریه ضعف اخلاقی از دیدگاه ارسطو و خواجه نصیرالدین طوسی بپردازیم. روش تحقیق توصیفی، منبع‌محور و متمرکز بر دو فیلسوف ارسطو و خواجه‌نصیر است. این روشترکیبی از تحقیق تاریخی و تحلیلی خواهد بود. بر این مبنا بعد از ارائه تعریف روشنی از ضعف اخلاقی به تجزیه وتحلیل این مفهوممی‌پردازیم و نظرات برخی از فلاسفه را نیز بررسی خواهیم کرد.سوءالات اساسی ما در این تحقیق عبارتند از: ارتباط علم به احکام اخلاقی و عمل اخلاقی کدامست؟ آیا علم اخلاق لزوماً عمل اخلاقی را به همراه دارد؟موانع تحقق فعل اخلاقی چیست؟ ضعف اراده چیست وچه ارتباطی با ضعف اخلاقی دارد؟ وسوسه چیست وچه ارتباطی با ضعف اخلاقی دارد؟ مراتب علم وجهل از نظر ارسطو و خواجه نصیرالدین طوسی چیست؟ بی اعتدالی و ضعف اخلاقی چیست؟و در نهایت ضعف اخلاقی و عوامل آن از دیدگاه ارسطو وخواجه نصیرکدامست؟ فرضیه های ما در این پایان نامه عبارتند از:1- علم انسان پشتوانه عمل او می‌باشد و لذا کسانی که آگاه‌ترند، در عمل نیز اخلاقی‌ترند. لذا حالت ضعف اخلاقی در افراد عالم (عاقل) کمتر دیده می شود.2-گرایشها وامیال وشهوات و وسوسه ها در عدم تحقق فعل اخلاقی تاثیر دارد.لذا حالت ضعف اخلاقی در افراد خویشتندار(معتدل) کمتر بروز می کند.
بررسی مقایسه‌ای مبانی انسان‌شناختی اخلاق در ارسطو و ملا مهدی نراقی
نویسنده:
سمیه محبی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
مباحث نفس‌شناسی یکی از مهم‌ترین مباحث مهم فلسفی است که مورد توجه فیلسوفان قرار گرفته است. نوع تبیین فیلسوفان از نفس، تجرد یا مادیت نفس و قوای آن می‌تواند بر آراء اخلاقی فیلسوفان تأثیر مهمی داشته باشد. ارسطو، اولین فیلسوف بزرگ مشایی، با اختصاص یک کتاب مستقل به مسئله‌ی نفس اهمیّت نفس‌شناسی را به خوبی نشان داد. ارسطو نفس را صورت بدن می‌داند و برای آن قوای متعددی در نظر می‌گیرد که از دل این قوا فضائل و رذائل نفس بوجود می‌آید. نظریه‌ی طلایی ارسطو، حد وسط است که بر فیلسوفان بعد از او نیز تأثیر زیادی داشته است. سعادت دست‌یابی به برترین فضیلت است که در اخلاق ارسطویی تماماً در گروفعالیت عقل نظری است؛ اگرچه مواهب دنیایی نیز به عنوان علل معده در کسب سعادت نقش مهمی دارد. فیلسوفان مسلمان همواره تحت تأثیر آراء ارسطو و افلاطون قرار داشته اند. از این میان ملامهدی نراقی از جمله فیلسوفانی است که از این دو تأثیر پذیرفته است. تعریف نفس از نگاه نراقی یک تعریف دینی- فلسفی است و قوای نفس از نگاه او عموماً افلاطونی است. اما در نظریه‌ی حد وسط ارسطویی می‌اندیشد. به تبع قوای نفس در فضائل نیز قائل به قوای چهارگانه است. لذت‌های مادی در تفسیر نراقی از سعادت به عنوان یک فیلسوف مسلمان تا حد بسیار کمتری مورد توجه قرار گرفته‌اند و حتی پرداختن به آنها ممکن است نتیجه‌ی عکس داشته باشد. این نوشتار در پی بررسی تأثیر مبانی انسان‌شناسی بر آراء اخلاقی هر یک از این دو فیلسوف است. همچنین وجوه تفاوت و تشابه آنها بررسی خواهد شد
دوستی درفلسفه اخلاق ارسطو
نویسنده:
امید شاماری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
این پایان نامه در حوزه اخلاق فضیلت است. یکی از مفاهیم محوری در فلسفه اخلاق ارسطو، مفهوم دوستیِ است. دوستی یکی از فضایل انسانی است یا دست کم ارتباط نزدیکی با فضیلت دارد. به نظر ارسطو، دوستی در زندگی از سه منبع لذت، فایده و خیر پدید می‌آید. آنگاه که دوست داشتن به خاطر لذت یا فایده باشد، دوستی کاذب برقرار شده است. اما در دوستی مبتنی بر فضیلت، که اصیل‌ترین نوع دوستی است خیر دوستان به خاطر خود آنها خواسته می‌شود. به علاوه، دوستی در هر جایی در فعالیت‌های لذت بخش و مفید با دوستان و نسبت به دوستان تحقق می‌یابد. بنابراین کسانی که به دنبال فضیلت‌مندی هستند بیشتر در جهت برقراری دوستی تلاش خواهند کرد. ارسطو دوستی را رابطه‌ای طرفینی می‌داند که هر دو طرفِ رابطه با آن موافقند. دوستی در مرتبه‌ای حتی بالاتر از عدالت قرار می‌گیرد؛ زیرا بدون دوستی، عدالتی نخواهیم داشت و وقتی دوستی وجود داشته باشد، به عدالت نیازی نخواهد بود. ما تا زمانی که خود را دوست نداشته باشیم، نمی‌توانیم دیگری را به هیچ وجه دوست داشته داشته باشیم. خودخواهی در نظر ارسطو، همان خود خواهی انسان نیک است که همیشه آن چیزی را که زیباست برای خود می‌خواهد. در واقع، آدم با فضیلت موظف است که خود را دوست بدارد، به این علت که او با عمل خیر هم برای دیگران منفعت دارد و هم برای خود. خیرخواهی، مبتنی بر فضیلت و سرآغاز دوستی و محبت است. اگر بر اساس نفع و آینده باشد این آرزوی خیر برای دیگری نیست؛ بلکه برای نفع خود است. در این تحقیق ضمن تبیین معنای دوستی و شرایط و اوصاف آن، مقایسه‌ای با آراء فیلسوفان اسلامی انجام شده است و به بررسی مواردی همچون:1- عوامل تهدید و زوالِ دوستی، 2- مراتب دوستی، 3- الزام اخلاقی دوستان نسبت به هم و دیگر مباحث مرتبط با این مفهوم از منظر ارسطو پرداخته شده است
بررسی لذت و الم از نظر ارسطو و خواجه نصیرالدین طوسی
نویسنده:
احترام نفری قلعه
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
یکی از مهم ترین آرمان های دیرینه بشر از آغاز تا کنون، سعادت و نیک زیستی است . پس غایت نهایی هر انسانی تحصیل کمال و سعادت بوده و انسان برای رسیدن به این غایت نیازمند ارتکاب افعال اخلاقی است. از طرفی هم برای رسیدن به کمال نهایی عناصری متعدد دخیل هستند از جمله مفاهیمی که به طور مستقیم با مفهوم "سعادت" در ارتباط هستند، مفاهیمی چون لذت و ألم، فضیلت و خیر می باشد.از این‏رو ما نیز به رابطه سعادت با هر یک این مفاهیم در دیدگاه ارسطو و خواجه نصیر بطور مجزا اشاره می‏کنیم.ارسطو لذّت را لازمه سعادت می‏دانست و یادآوری می کرد که نباید لازمه شی‏ء را با خود شی‏ء برابر و یکی دانست، بلکه ارزش لذّت بستگی دارد به ارزش عملی که لذّت از آن پدید می‏آید و برخی لذّات شرند و یا سبب شر می‏شوند و نیز زندگی صرفا لذّت‏گرایانه‏ای که عقل نقش اساسی در آن نداشته باشد برای موجود عاقل، مناسب نیست.خواجه نصیرالدین طوسی سعادت را دارای مراتبی می‏داند که پائین‏ترین آن مربوط به حیات مادی‏انسان و مرتبه قصوای آن مربوط به آخرت است و آنرا سعادت تام می‏داند او معتقداست که در دنیا سعادت تام حاصل نمی‏شود زیرا درد و رنج و حسرت، و حرمان در درجه نهایی سعادت وجود دارد و لذت نهایی در راه رسیدن به کمال نهایی گاهی سرشار از درد و رنج است و می گوید سعادت انسان با حرکت ارادی به کمال «خویش»به دست می آید و بالاترین مرتبه فضیلت این است که افعال انسان الهی و خیر محض و بدون نظر به پاداش و کیفر و فقط برای خدا باشد و این خیر محض است که غایتی لنفسه است.تفاوت این دو فیلسوف در این است که ارسطو در راه رسیدن به سعادت فقط راه را نمایان کرده است و آن اینکه اگر لذت و ألم در حد وسط و اعتدال باشد موجب سعادت است ولی در فلسفه اخلاق وی خبری از تعیین هدف نیست.ضمن اینکه به نظر میرسد معیار"حدوسط" ارسطو معیاری کلی برای همه اخلاق فاضله نیست. بین دروغ و راست به عنوان یک رذیلت و فضیلت حدوسطی وجود ندارد.
بررسی تطبیقی نظریه عدالت ارسطو و خواجه نصیرالدین طوسی
نویسنده:
زرافشان عرب مختاری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
اخلاق ارسطويي، اخلاقي غايت گرايانه است؛ يعني ارسطو معتقد است در هر کاري که انجام مي‌دهيم، هدف و غايتي است و غايت زندگي رسيدن به سعادت است. زندگي سعادتمندانه از نظر ارسطو يعني زندگي مطابق با فضيلت و فضايل از نظر او به دو دسته فضايل اخلاقي و فضايل عقلاني تقسيم مي‌شوند. فضايل عقلاني از طريق آموزش به دست مي‌آيند و فضايل اخلاقي نتيجه عادت هستند. از جمله فضايل اخلاقي، عدالت است.ارسطو عدالت را به دو معناي عام و خاص به کار مي‌برد. عدالت عام، همان پيروي از قانون است. عدالت در معناي خاص، حدوسط افراط و تفريط است. عدالت خاص شاخه هايي دارد که عبارتند از: عدالت توزيعي، عدالت تصحيحي، عدالت بازرگاني.در ادامه نسبت عدل و انصاف بررسي مي‌شود و به شرايط عمل عادلانه هم اشاره خواهيم کرد. عدالت در فلسفه سياسي ارسطو کاربرد زيادي دارد که به آن اشاره مي کنيم. همچنين به کاربرد عقل عملي در مسأله عدالت خواهيم پرداخت.اخلاق خواجه نصيرالدين هم اخلاقي غايت گرايانه است؛ يعني او معتقد است هر کاري به دنبال هدف و غايتي است و غايت زندگي رسيدن به سعادت است. از نظر خواجه، سعادت مراتبي دارد و مرتبه نهايي آن زماني است که افعال انسان الهي محض شوند. براي رسيدن به اين مرحله بايد به فضايل متصف شد. عدالت از جمله اين فضايل است. خواجه عدالت را به دو معناي عام و خاص به کار مي‌برد. عدالت در معناي عام يعني تعادل قواي نفساني و پيروي کردن آن ها از قوه عقل تا از تعادل آن ها، فضيلت عدالت ايجاد شود. در عدالت خاص، ابتدا از کاربرد عدالت در رابطه انسان با خدا صحبت مي‌شود و در ادامه عدالت در رابطه انسان ها با يکديگر بيان خواهد شد. عدالت از نکات کليدي انديشه سياسي خواجه نصير است که به آن اشاره خواهيم کرد. در ادامه شرايط عمل عادلانه هم مطرح خواهد شد و در پايان برتري تفضل نسبت به عدل را شرح خواهيم داد.
به زبان فارسی: گزارش و نقد نظریات فارابی در جمع بین افلاطون و ارسطو براساس کتاب الجمع بین رایی الحکیمین در سه مسئله مثل، نفس و معرفت
نویسنده:
فاطمه حسن زاده
نوع منبع :
رساله تحصیلی , نقد و بررسی کتاب
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیده راهنما (ترویجی): در این رساله سه اختلافی که میان افلاطون و ارسطو در باب "مثل، معرفت و نفس" وجود دارد، مورد کنکاش و بررسی قرار می‌گیرد. در فصل اول، ابتدا از عملکرد فارابی در وجه جمعی که در باب مثل صورت داده، گزارشی می‌دهیم. سپس آراء افلاطون و ارسطو را در مورد "مثل" به تفصیل بیان می‌کنیم و در آخر، کیفیت جمع فارابی را نقد و ارزیابی می‌کنیم و موارد اختلاف را آشکار می‌گردانیم. در فصل دوم و سوم نیز به همین ترتیب به مسئله "معرفت و نفس" می‌پردازیم و در انتها دست‌آوردهای این تحقیق و میزان توفیق یا عدم توفیق فارابی را بیان می‌کنیم.
مقایسه آراء فارابی و ارسطو درباره قوای نفس انسانی
نویسنده:
مریم شکیبامنش
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
علم النفس از مهم‌ترین بخش‌های فلسفه و همواره مورد توجه فیلسوفان بوده است که موضوع آن شناخت طبیعت نفس و قوای آن است. در بحث نفس این امر مسلم است که تمام آثار ادراکی و غیر آن که در نبات، حیوان و انسان یافت می‌شود، ناشی از قوای نفس است. ارسطو در بحث خود از نفس برای آن سه مرتبه نفس نباتی، نفس حیوانی و نفس انسانی را بر‌شمرد و در مورد نحوه ترتیب آنها چنین ابراز کرد که انواع مختلف نفس به گونه‌ای هستند که هر یک نوع پایین‌تر از خود را در بر می‌گیرد. پایین‌ترین مرتبه، نفس نباتی و بالاترین مرتبه، نفس انسانی است. وی وجود قوای متعدد در موجودات را امری مسلم دانسته و این قوا را از طریق افعالی که از آنها صادر می‌شود تعریف می‌کند.در حقیقت ارسطو کوشید تا در میان دیدگاههای مختلفی که تا آن زمان در مورد نفس وجود داشت دیدگاهی ارائه کند که بر اسلوب علمی و منطقی استوار باشد، اما وی در سخنانش گرفتار تعارض گردید. او از یک طرف نفس را صورت بدن و از سوی دیگر دست کم بخشی از آن را مفارق پنداشت، چنان که گویی پافشاری خود بر وحدت و بساطت نفس را از یاد برده بود. فارابی نیز همچون ارسطو برای نفس سه مرتبه قائل شد، اما وی سعی کرد تا از تعارضات و ابهاماتی که در سخنان ارسطو وجود داشت دوری گزیند. بنابراین اگر چه برخی آراء این دو فیلسوف در مورد قوای نفس، همچون حواس ظاهری و نحوه ادراک حسی بسیار به هم نزدیک است، اما فارابی در برخی مباحث چون قوه ناطقه از ارسطو فاصله گرفته و برای عقل مراتب سه‌گانه عقل بالقوه، عقل بالفعل (بالملکه) و عقل مستفاد را برمی‌شمارد و معتقد است که طی این مراحل و رسیدن از مرتبه عقل بالقوه به مرتبه عقل مستفاد نیازمند افاضه صور معقولات توسط عقل فعال به قوه ناطقه است. بنابراین او عقل فعال را امری مفارق و روحانی قلمداد کرده و برای آن ارزشی فراتر از آنچه ارسطو در داخل نفس ناطقه انسانی برای آن قائل بود به آن می‌دهد.
فضایل و رذایل اخلاقی از دیدگاه ابن مسکویه و میزان تاثیر پذیریش از افلاطون و ارسطو
نویسنده:
علی‌اصغر خانوردیلو
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
مسکویه مسأله "تجرد نفس" انسانی را به عنوان یکی از پیش فرضهای فلسفی علم اخلاق، با توسل به دلایلی همچون، پذیرش صور گوناگون توسط نفس، ادراک خطای حواس و تصحیح آن و برتری لذات عقلی بر لذات حسی و ادراک معقولات و صور کلی به اثبات رسانیده است. تربیت پذیری انسان از دیگر مبانی وی است. خُلق انسان به آسانی یا به سختی قابل تغییر است و مشاهده عینی موید این مطلب است، چرا که در غیر این صورت تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان بی ثمر خواهد بود. ابن مسکویه هدف غایی افعال اخلاق را دستیابی به کمال و سعادت می داند، سعادت انسان در لذات حسّی و جسمانی که - مشترک میان انسان وحیوانات – است، نمی باشد، بلکه شرافت و برتری انسان از سایر موجودات از نیروی عقل و قوه عقل نظری و عملی آن سرچشمه می گیرد. مسکویه معتقد است کهفضایل چهار گانه:حکمت، شجاعت، عفت و عدالت می باشند که هر کدام دارای دو رذیلت "افراط و تفریط" هستند. و با ابتکار خود فضایل فرعی را تحت فضایل اصلی بر می شمارد و در این مورد به هیچ فیلسوف و یا حکیمی تاسی نمی جوید. منابع مسکویه در اخلاق، نظریات افلاطون و به ویژه ارسطو است که دیدگاههای آنها را به صورت غیر مستقیم از طریق ترجمه های عربی آثار آن دو، کسب نموده است. افلاطون سعادت انسان را در زندگی عقلانی و نیل به عالم معقولات الهی می داند که با تهذیب نفس و پرورش روح آدمی حاصل می شود. از نظر افلاطون ایده های اخلاقی کهاصلی ترین آنها دانایی، شجاعت، خویشتن داری و عدالت است، وجود حقیقی دارند. از طرفی ارسطو اخلاق را واقعه قابل پیاده در جامعه می داند.او می گوید سعادت مشترک میان انسانها است، و آخرین مرتبه سعادت، الهی شدن افعال انسان است که از طریق تشبه به افعال خداوند و نداشتن هدف زائد بر ذات است. ایشان هم معتقد به فضایل اصلیچهار گانهمی باشد.
  • تعداد رکورد ها : 1508