جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 91
بررسی مقایسه‌ای پاسخهای حکمت مشاء و حکمت متعالیه به انتقادات غزالی بر فیلسوفان در مسایل معاد جسمانی و قدم عالم
نویسنده:
محمد بهرامی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
غزالی در کتاب تهافت الفلاسفه بیست مسأله از آراء و عقاید فلاسفه را بیان و آنها را محتاج نقدو در سه مسأله‌ی، قدم عالم، علم خدا به جزئیات و معاد جسمانی، آنها را مستحقق تکفیر می‌داند. غزالی در مسأله قدم عالم ابتدا سه دلیل از فلاسفه که تقریباً لفظ به لفظ از کتاب دانش‌نامه علائی ابن سینا می‌باشد بر قدم عالم بیان کرده و سپس بر هر کدام از آنها اشکالاتی وارد می‌کند. غزالی ادعا دارد که دین حدوث زمانی عالم را مطرح می‌کند، اما فلاسفه آنرا نپذیرفته و با آن مخالفت می-کنند و به قدیم بودن عالم اعتقاد دارند لذا مستحق تکفیر می‌باشند. فلاسفه مشاء اعتقاد دارند که دین جزء حدوث ذاتی عالم چیزی را نگفته و به حدوث زمانی عالم اشاره‌ای نکرده است و منظور آنها از قدم عالم، قدیم زمانی می‌باشد. فلاسفه متعالیه اعتقاد دارند که دین حدوث زمانی را می‌گوید؛ اما این حدوث زمانی با حدوث زمانی مورد نظر غزالی تفاوت زیادی دارد.غزالی دربارۀ معاد جسمانی ادعا می‌کند که فلاسفه، معاد جسمانی را انکار می-کنند، لذا مستحق تکفیر می‌باشند. اگرچه ابن سینا در رساله اضحویه معاد جسمانی را انکار کرده است، اما در کتاب الهیات شفاء و الیهات نجات آنرا به صورت تعبدی پذیرفته اما عقل را از درک و اثبات آن عاجز دانسته است. صدرالمتألهین ادعا می‌کند که با اصول و قواعد عقلی، توانسته معاد جسمانی را اثبات کند. اما اینکه آیا بدن محشور که صدرا آنرا اثبات کرده است همان بدن دنیوی مورد نظر دین می‌باشد، یا یک بدن مثالی، قابل تامل است.
خطاناپذیری علم حضوری با نظر به شبهات
نویسنده:
علی سرخه
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
مبنای صحت و ارزش معرفت شناختی علوم حصولی،علم حضوری است. علم حضوری مبتنی است بر معنایی بسیط از عینیت که بدون واسطه در ذهن فاعل شناسا حضور دارد .از دیدگاه فیلسوفان مسلمان، علم حصولی تکیه گاه خوبی برای معرفت شناس نیست؛ چرا که با مشکل ضمانت صدق، مواجه است.این امکان فقط در علم حضوری برای ما متصور است نه در علم حصولی چون در علم‌ حضوری، خطا قابل‌ طرح‌ نیست. از آنجا که‌ در علم‌ حضوری، حقیقت‌ عینی‌ معلوم، هست و جایی‌ برای‌ صورت‌ و معلوم‌ بالذات‌ نیست، مسئله‌ حکایت، مطابقت، صدق‌ و کذب‌ قابل‌ طرح‌ نیستند. دلایل خطاناپذیری علم حضوری عبارتند از:عدم واسطه (صورت)،اتصال وجودی(اتحاد عالم با معلوم)،اتحاد علم و معلوم،عدم اتصاف به قواعد منطقی و مفهومی،بازگشت علم حصولی به علم حضوری. در پاسخ به تمام شبهات علم حضوری می توان گفت: علم حضوری با علم حصولی همراه است.یعنی در کنار هر علم حضوری یا شهودی،یک علم حضوری نهفته است؛علاوه بر این ذهن بعد از علم حضوری یا حصولی،یک تفسیر از آن ارائه می دهد؛که گاه این تفسیرها با خود آن علم حصولی نیز تطابق ندارد.باید میان «علم حضوری» و «علوم حصولی» همراه آن، که یا تعلیل و علت یابی اند یا تعبیر و تفسیر، تفکیک کرد و از تعمیم احکام یکی به دیگری خودداری کرد.با این حال شخصی بودن علم حضوری مانع انتقال فهم و بین الاذهانی بودن آن نیست. ذهن همواره مانند دستگاهی خودکار، از یافته های حضوری عکس برداری می کند و صور یا مفاهیم خاصی را در خود فراهم کرده، بایگانی می کند، سپس بر اساس دانسته های خود، آنها را تفسیر و تبیین می نماید و علت پیدایش آنها را می کاود و به تجزیه و تحلیل می پردازد. این فعالیت های ذهنی، که بسیار سریع انجام می گیرند، غیر از علم حضوری اند ؛اما تقارن و همزمانی آنها با علم حضوری منشأ اشتباه می گردد. بدین سان، اشخاص آنچه را با علم حضوری می یابند واقعیت و هستی شان است منهای ماهیات یا مفاهیمی همچون مجرّد یا جوهر یا مدبّر بدن بودن. در مرتبه علم حضوری به خود، حتی مفهوم «من» نیز علمی حصولی است.
الگوی حکومت مطلوب در فلسفه سیاسی مشاء و ظرفیت‌های آن در عصر حاضر
نویسنده:
مرتضی یوسفی راد
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیدهمسأله مشارکت مردم در امور سیاسی از دغدغه‌های اساسی متفکرین سیاسی عصر حاضر می‌باشد. چنین دغدغه‌ای امروزه در قالب نظام‌های سیاسیِ مردم‌سالار در تلقی‌های مختلف خود را نشان داده است. مساله این رساله آن است که در فلسفه سیاسی مشاء مردم از چه جایگاهی در امر سیاست برخوردارند؟ جامعه سیاسی ما ناگزیر است یا به مفاهیم تولیده شده خاصه مسأله مردم‌سالاری در همان هنجارها و انگاره‌های فکری که چنین مسأله در آنها تولید شده تن در دهد و آن را پذیرا باشد یا با توجه به سنت فلسفی خود و با اعتقاد به توانمندی آن نسبت به جایگاه برجسته مردم، آن را به بازتولید وا دارد. فلسفه سیاسی مشاء والگوی حکومت مطلوب آن از جمله سنت‌های توانمند فلسفی حیات سیاسی گذشته ماست که در زمان خود توانمندی خود را در مواجهه با رویکرد غایت‌گرایانه از زندگی سیاسی نشان داده است. پرسش آن است الگوی حکومت مطلوب فلسفه سیاسی مشاء از چه ماهیتی برخوردار بوده و از چه قابلیت‌ها و ظرفیت‌هایی برای جایگاه و نقش آفرینی مردم در امر سیاست برخوردار می‌باشد؟ ادعا آن است که فلسفه سیاسی مشاء در عصر خود الگوی حکومتی خود را بر پایه حاکمیت عقل و شرع و پیوند دین و دنیا و معنویت ارائه نمود و ماهیتی عقلانی ـ وحیانی به خود گرفت و در عصر حاضر نیز بنیان‌های نظری و معرفتی آن مولد ظرفیتی است که می‌تواند مسأله مردم‌سالاری را در هنجارها و انگاره‌های نظری و ارزشی خود بازتولید نماید و الگوی حکومتی خود را حکومتی مردم گرا و سازگار با مردم‌سالاری نشان دهد درعین‌حال لازم نیاید نظام سیاسی ملتزم به رویکردهای اومانیستی، سکولاریستی و فردگرایی از مردم‌سالاری گردد آن گونه که در لیبرال دموکراسی مشهود است.در مبانی نظری و معرفتی حکومت مطلوب فلسفه سیاسی مشاء، مشارکت مردم هم شرط وجود و بقاء و هم شرط کمال فرد است و نیز هم در سطح نیازهای مادی و معنوی و هم در سطح مصالح فردی و مصالح جامعه نقش آفرینی می‌کند. از سوی دیگر تحقق این نوع مشارکت متوقف بر حضور و مشارکت مردم در ساختار قدرت در امر تصمیم گیری‌های کلان می‌باشدو در نهایت در این نوع حکومت، رسالت و وظیفه حکومت دخالت دادن فرد در سرنوشت سیاسی خود بوده و وظیفه فرد مشارکت کردن در قدرت و تصمیم‌گیری‌ها جهت حفظ وجود و فعلیت و تکمیل کمالات خود است و حکومت نیز با لزوم فراهم ساختن زمینه‌های آن، ناگزیر از پاسخگویی به خواسته‌ها و نیازمندی‌های مردم در دو سطح مادی و معنوی می‌باشند.
بررسی کاشفیت علم از منظر حکمت متعالیه
نویسنده:
عیسی مهدوی‌خو
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
مسأله شناخت و ارزیابی اعتبار آن، یکی از مباحث اساسی معرفت‌شناسی است و سرآغاز همه علوم می‌باشد. شناخت هستی و احوالات آن، فرع بر اعتقاد به امکان شناخت و صحت عملکرد ذهن و واقع‌نمایی یافته‌های آن می‌باشد. در مکتب حکمت متعالیه، علم عبارت است از مطلق ادراک، چه ادراک تصورى و چه ادراک تصدیقى، چه یقینى چه غیر یقینى. فلاسفه اسلامی معتقدند که وقتی انسان به اشیای خارجی علم پیدا می‌کند، ماهیّتی عین همان ماهیّت خارجی در ذهن موجود می‌شود و فرق این دو ماهیّت به این است که یکی به وجود ذهنی موجود شده است و دیگری به وجود خارجی موجود بوده است. وجود صورتهای اشیاء خارجی در ذهن را «وجود ذهنی» اشیاء می‌گویند. فلاسفه حکمت متعالیه نیز درباره حقیقت علم و آگاهی نسبت به اشیاء خارجی، به بحث و گفتگو پرداخته‌اند. عده‌ای گفته‌اند که نسبت علم به موجودات عینی، همان حصول ماهیت شیء خارجی در ذهن است؛ صورت ذهنی ما، ظهور ماهیت و ذات شیء خارجی است. البته در مقابل این دیدگاه، اقوال دیگری مثل قول به شبح و اضافه نیز وجود دارد. ملاصدرا به اصالت وجود و اعتباریت ماهیت قائل است و طبق این دیدگاه، حقیقت انطباق به این همانی و وحدت تشکیکیِ عینیِ وجودِ برترِ ماهیت و وجود خاص آن بازمی-گردد. در اصطلاح، سلسله تشکیکی وجود، هر مرتبه کامل‌تری بر مرتبه ناقص‌تر، منطبق است؛ یعنی نحوه وجود کامل است که انطباق بر ناقص را ایجاب می‌کند. این انطباق و این همانی عینی، در ذهن، به صورت وحدت و این همانی ماهوی مراتب مذکور منعکس می-شود؛ به این نحو که هر مرتبه کامل‌تری، هم وجود خارجی برتر ماهیات مراتب ناقص‌تر است و هم در مقایسه با وجود خارجی خاصِ محقق یا متصور این ماهیات، وجود ذهنی آنهاست. به نظر حکماى اسلامى مسئله حکایتگرى و انکشاف علم نسبت به معلوم و تطابق میان آندو متکى بر اتحاد ذاتى و ماهوى است؛ زیرا بى‌شک وجود خارجى با وجود ذهنى مغایرت دارد و هیچ کس نمى‌گوید در هنگام علم موجود خارجى به ذهن منتقل و نزد او حاضر مى‌گردد. بلکه بى‌گمان وجودى دیگر و مستقل است. حکماى اسلامى از طریق اتحاد ماهوى میان وجود ذهنى و وجود خارجى فاصله میان ذهن و خارج را برداشته و کاشفیت و حکایتگرى و انطباق را حلّ کرده‌اند.
جایگاه حکمت در مدینه فاضله از منظر افلاطون و فارابی
نویسنده:
محمدصادق تقی زاده طبری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
انسان به عنوان موجودی که دارای سرشتی اجتماعی بوده و ذاتاً به دنبال سعادت و کمال است نیازمند بستری مطلوب برای نیل به أهداف عالیه خود می باشد.جامع? در پرتو حکمت بهترین زمینه برای ظهور و بروز استعدادهای بالقوه در انسان است تا بتواند با به فعلیت رساندن آن قوا به کمالات والای انسانی دست یابد. افلاطون به عنوان نخستین فیلسوف با طرحی نوین در قالب آرمان شهر و جامع? فاضله در این عرصه گام نهاد. پس از او نیز فارابی به عنوان موسس فلسفه اسلامی با بهره گیری از منابع وحی و تعالیم دین مبین اسلام در جهت إعتلای مقامات انسانی، ایده مدینه فاضله را مطرح کرد. هر دو فیلسوف با بیان اینکه تنها از راه جامعه حکمت‌محور می‌توان به سعادت حقیقی دست یافت، شرط اساسی و بنیادین تشکیل چنین إجتماعی را حاکم حکیم و زمامدار فیلسوف می‌دانند.در حقیقت آن چه در منظوم? فکری این دو پیشگام در طرح مدین? فاضله ضرورت پیدا می‌کند، زیستن در پرتو حکمت و حکومت حکیم است که موجبات سیر صعودی و در نهایت وصول به قله کمال را فراهم می آورد. از این رو نوشتار حاضر به تبیین و توضیح جایگاه حقیقی حکمت در مدین? فاضله افلاطون و فارابی پرداخته است.
برررسی تحلیلی نقش شناخت امام در کمال انسان
نویسنده:
علی ملک
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
شناخت امام معصوم علیه السلام به عنوان یکی از ارکان معرفت دینی و رساننده انسان به کمال از دیرباز در لسان دین مطرح بوده و همچنان نیز ادامه دارد؛ تا حدی که مرگ جاهلی، جزاء کسی قرار داده شده است که امام را نشناسد و با همین حالت از دنیا برود. در اینکه منظور این روایت چیست تعابیر و تفاسیر مختلفی مطرح شده است که بیشتر ناظر به مباحث کلامی است که البته روایات هم این مسئله را تایید می‌کنند؛ چون مفترض الطاعه بودن به عنوان تفسیر این معرفت در غالب موارد به چشم می‌خورد.ما در این پایان‌نامه با نگاه متفاوتی به این مسئله پرداخته‌ایم و فرایند تاثیرگذاری معرفت امام بر کمال انسان را مورد بررسی قرار داده‌ایم. در یک بخش به رابطه وجودی معرفت امام و کمال انسان پرداخته شده که در آن با مددجستن از مباحث فلسفی به خصوص مباحث علم و عالم و معلوم، این رابطه را تببین کرده‌ایم. در بخش دیگر به رابطه معرفت‌شناختی و اخلاقی این دو پرداخته‌ایم که در آن، نقش شناخت امام در زمینه سازی معرفتی و عملیِ رسیدن به کمال مورد بررسی قرار گرفته است. شناخت امام، هم در ایجاد انگیزه برای رسیدن به مقصود نهایی و هم در شناسایی مسیر کمال، نقش به سزایی دارد. در این پژوهش با توجه به اینکه هدف، بررسی رابطه وجودی و اخلاقی میان معرفت امام و کمال انسان است، از روش توصیفی-تحلیلی استفاده شده است.
بهره‌گیری از فلسفه در آموزه‌های دینی از منظر ملاصدرا
نویسنده:
سیدامین‌الله رزمجو
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
دین اسلام بعنوان آخرین و کامل‌ترین دین آسمانی شامل ساده‌ترین مسائل فردی و اجتماعی تا عمیق‌ترین مسائل هستی‌شناسی به اندازهعمر و عمق هستی است. شرایط فکری و فرهنگی مسلمانان صدر اسلام و محصور بودن پیشوایان معصوم از طرفی و برخوردار بودن آموزه‌های دینی از عمق و ژرفای و بواطن و مراتب از طرفی دسترسی به قله رفیع معارف اسلامی را محدود کرد. بر این اساس دغدغه متفکران مسلمان در هر عصری خصوصاً بعد از عصر ترجمه دست‌یابی به فهم درست آموزه‌های دینی بود. در این میان خردورزان و فیلسوفان اسلامی به ویژه صدرالمتألهین از اصول و مبانی علم شریف فلسفه برای هستی‌شناسی و اثبات و تبیین گزاره‌ها و آموزه‌های دینی بهره گرفته است. ملاصدرا در حوزه خداشناسی با طرح اصول و مبانی فلسفی همچون: اصالت وجود و تشکیک وجود برای اثبات ذات حق و توحید ذاتی و صفاتی و افعال و عدم ترکیب ذات حق تعالی و فقر ذاتی ممکنات بهره جسته است. و با طرح اصل فلسفی بسیط الحقیقۀ کل الاشیاء مسأله پیچیده کثرت در وحدت و وحدت در کثرت را حل نموده و مسأله علم الهی به اشیاء قبل از ایجاد و عینیت ذات و صفات و اثبات همه‌ی کمالات و اوصاف را برای حق تعالی را برهانی می‌کند.ایشان در حوزه نبوّت بعد از اثبات ضرورت نبوّت با تقسیم‌بندی انسانها، پنج گروه جایگاه نبی را بعنوان کامل‌‌ترین انسان مشخص می‌سازد و اوبا طرح قوس نزول و صعود پیامبر را بر قلۀ رفیع قوس صعود قرار داده و با تشریح قوای سه‌گانه حساسه، متخیّله و عاقله انسان پیامبر را جامع الانوار حسی و خیالی و عقلی می‌داند. همچنین ملاصدرا با اشاره به مراتب عقل: عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد پیامبر را موجودی می‌داند که با عقل فعال متصل و متحّد شده و همه علوم و حقایق را از او دریافت می‌کند و او نبوت را منقطع ندانسته و امامت و ولایت فقیه را در مسیر نبوت می‌داند. ملاصدرا در حوزه معاد اصول بیشتری را تأسیس نموده تا مشکل معاد جسمانی را به زیبایی حل کند، ایشان از دو اصل اصالت وجود و اینکه تشخیص هر چیزی به وجود است نتیجه می‌گیرد که حقیقت انسان همیشه محفوظ است و او وارد محشر می‌شود گرچند ظاهر انسان متغیر باشد. و او از قاعده فلسفی تشکیک وجود اثبات می‌کند که بدن اخروی هر شخص همان بدن دنیوی او است. و با ابتکار حرکت جرهری ادعا می‌کند که بدن اخروی او همان بدن دوران کودکی است که تکامل یافته است. او همچنین با طرح اصولی همچون: شیئت شییء به صور ت است نه به ماده، وحدت شخصیه وجود و تجرد قوه خیال و.... جنبه‌ی از جنبه‌های مبهم معاد و نحوه حشر انسانها حتی همه موجودات را روشن می‌کند.
معیت ذات الهی با موجودات در فلسفه مشاء و حکمت صدرا
نویسنده:
الهه رحیمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در مباحث تقسیمی فلسفه موجودات به دو دسته واجب و ممکن تقسیم می‌شوند. اگر هر یک از دو گروه، به خوبی، تحلیل شده، جایگاه هر یک در نظام هستی تبیین ‌شود، روابط بین آنها و نقشی که در مقابل یکدیگر ایفا می‌کنند، روشن می‌شود. واجب، وجودی است که از نهایت شدت وسعه وجودی، هستی را پر کرده، جایی برای غیر، نگذاشته است. اما وجود کثرات و اغیار و حقایق امکانی ماهوی، امری بدیهی و تصدیق آن، مرز بین فلسفه و سفسطه است. ممکن، ذاتی است که هیچ‌گونه اقتضاء برای وجود ندارد. ولی واجب، ذاتی است که از شدّت وجودی ،خواهان بروز و ظهور خویش شده، اغیار و ماسوی را متلّبس به لباس وجودی امکانی کرده است.این تلبس وجودی از طرف واجب بالذات از مناظر مختلف فلسفی، متفاوت است.مشاء فاعلیّت او را بالعنایه گویند. به این صورت که علم او عین اراده و نفس تصور اشیاء، خلق و ایجاد آنهاست.ولی صدرا فاعلیت و علیت او را به تشأن و تجلی و ظهور تعبیر کرده، ممکنات را حاضر به علم حضوری می‌داند که واجب به اضافه اشراقیه-اضافه‌ای که در اثر آن مضاف الیه ایجاد می‌شود-به آنها تجلی می‌کند.به دنبال ایجاد اشیاء،توسط واجب،مفهوم معیّت پیدا شد. اگر واجب به عنایت خویش،به امکان ذاتی،وجوب بخشیده،او را موجود کند،همراهی دو واجب را که یکی بالذات و دیگری به سبب او می‌باشد، معیت علمی گویند. به گونه‌ای که فاعل در این معیت،هر موقع تصور شی و فعلی را بکند،ایجاد او را به همراه دارد.ولی اگر واجب بالذات در این ایجاد،به صورت تجلی فاعلیّت خویش را تحقق بخشد،معیت قیومیه متحقق می‌شود.در این معیت-که فراتر از معیت علی یعنی معیت علت و معلول که در آن علت به خاطر علیتش مقدم بر معلول به دلیل معلولیتش می‌باشد- ممکن، واجبی است که وجوبش به قیومیّت واجب ذاتی و همراهی او حاصل شده است. و ذات واجب، به سبب تشأن، اشراق، اضافه و ارتباط، مضاف الیه خویش یعنی ممکن را وجود بخشیده است. ممکن، حقیقتی جز ربط و فقر و تعلق محض، نبوده، وجودی غیر از ارتباط و اضافه به تنها حقیقت هستی یعنی واجب بالذات ندارد و در معیت او به سر می‌برد. تحلیل واجب و ممکن به این مفاهیم که واجب، یعنی ذات قائم به خویش و ممکن، یعنی ذات قائم به غیر، دلیلی است بر اینکه ذات قائم به غیر، حتماً غیری را می‌طلبد که به او تکیه کند، و ذات قائم به خویش، مستلزم غیری است که به آن غیر، قوام دهد، غیری که بدون آن ذات نمی‌تواند ایجاد شده، مستقل از او باشد. چون ذاتی او، قیام به غیر است و شی، هیچ‌گاه ذاتی خویش را از دست نخواهد داد، که اگر از دست دهد، چیز دیگری خواهد شد
بررسی تطبیقی وجود محمولی در حکمت متعالیه و فلسفه‌ی کانت و تحلیلی
نویسنده:
مسعود صادقی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در فلسفه‌ی اسلامی سوال در مورد محمول واقع شدن وجود، قبل از فارابی مطرح بوده است. بعدها این سوال به صورت جدی‌تری مطرح شد. فیلسوفان مسلمان از طریق قاعده‌ی فرعیه محمول واقع شدن وجود را به چالش کشیده‌، معتقدند اگر در یک هلیه‌ی بسیطه وجود محمول واقع شود دور یا تسلسل پیش می‌آید. در فلسفه غرب نیز محمول واقع شدن وجود مورد تردید و انکار واقع شده است. آغازگر داستان انکار وجود محمولی، هیوم است اما این انکار بیشتر یاد آور نام کانت است. وی می‌گوید وجود محمول واقعی نیست. محمول واقعی آن است که باعث افزایشی در مفهوم موضوع شود اما وجود چون چنین نیست، صرفا نقش رابط را ایفا می‌کند. کانت پس از انکار وجود محمولی برهان‌های وجودی در اثبات وجود خدا را، به دلیل اینکه در این برهان‌ها وجود یک محمول واقعی قلمداد شده است، مخدوش می‌داند. همچنین گزاره‌های وجودی را ترکیبی می‌داند. فیلسوفان تحلیلی نیز ویژگی بودن وجود را انکار کرده‌اند. ایشان وجود را یک محمول درجه دوم می‌دانند. محمول درجه دوم محمولی است که فقط بر مفاهیم حمل می‌شود نه بر اشخاص. در تحلیل فیلسوفان تحلیلی از گزاره‌های وجودی، وجود در جایگاه سور قرار می‌گیرد، لذا معتقدند وجود چیزی بیش از سور قضیه نیست. استدلال ایشان این است که اگر وجود بر اشخاص حمل شود، گزاره‌های وجودیِ موجبه، همان‌گو و سالبه‌ی آنها خودشکن خواهند شد. در دیدگاه ایشان بحث وجود محمولی به مثابه یک بحث منطقی بلکه یک بحث زبانی مطرح شده است.با معیار قرار دادن هستی‌شناسی صدرا خصوصا بحث‌هایش در مورد اصالت وجود، ثبوت الشیء بودن و عکس الحمل بودن گزاره‌های وجودی، نتیجه می‌شود که دیدگاه کانت و فیلسوفان تحلیلی صائب نیست. سه اشکال اصلی بر کانت وارد است. اول اینکه معیار وی در مورد محمول واقعی و غیر واقعی معیاری اعتباری است که می‌توان در مقابل آن به معیارهای دیگری دست یازید؛ دوم اینکه گزاره‌های وجودی ترکیبی انتزاعی‌اند نه ترکیبی محض؛ سوم اینکه بر اساس اصالت وجود و حرکت جوهری آن، وجود است که می‌تواند به عنوان یک ویژگی فزاینده ابراز هویت کند. استدلال اصلی فیلسوفان تحلیلی نیز به دلیل اینکه گزاره‌های وجودی دلالت بر ثبوت‌الشیء می‌کنند مخدوش است. همچنین نظریه صدرا درمورد تخصص وجودروشن می‌کند که وجود حقیقتا باید بر اشخاص حمل شود. تعریف وجود محمولی نیز نشان می‌دهد که بحث وجود محمولی یک بحث فلسفی-منطقی است. اما برهان وجودی نه به خاطر محمول واقع نشدن وجود بلکه به دلیل خلط بین مفهوم و مصداق واجب‌الوجود مخدوش است.
بررسی حدوث روحانی یا جسمانی نفس از منظر حکما و تطبیق آن با آیات و روایات
نویسنده:
عبدالهادی احمدی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
این نوشتار بحثی است تطبیقی در مورد حدوث نفس، بین فلسقه اسلامی و آیات و روایات. چون بنظر می‌رسد بسیاری از مشکلات این مسئله ناشی از خلط معانی مفردات این بحث است نویسنده نخست مفردات بحث را بررسی می‌کند و سپس با تفحص در کتب ابن سینا، شیخ اشراق و ملاصدرا، به بررسی حدوث نفس در فلسفه می‌پردازد و از بین دو قول معروف یعنی حدوث جسمانی و حدوث روحانی نفس، اولی را بر می‌گزیند و آن را دیدگاه فلسفه اسلامی در مسئله حدوث نفس قرار می‌دهد. سپس به بررسی حدوث نفس در آیات و روایات می‌پردازد و در این کار از روش تفسیری آیه به آیه و روایت به روایت استفاده می‌کند که حاصل آن تفسیری نو از آیات و روایات دال بر حدوث یا قدم نفس است و که عبارت باشد از تفاوت روح مورد بحث در آیات و روایات دال بر قدم با روح مورد بحث در آیات و روایات دال بر حدوث و در نهایت به بررسی نشآت وجودی نفس در حکمت صدرا و آیات و روایات می‌پردازد و با ذکر آیات و روایات دال بر حدوث جسمانی نفس، به تطبیق بین فلسفه و آیات روایات در حدوث جسمانی می‌پردازد که نتیجه آن توافق فلسفه و منابع دینی در پذیرش حدوث جسمانی نفس است.
  • تعداد رکورد ها : 91