جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 201
مقایسه آراء فارابی و ارسطو درباره قوای نفس انسانی
نویسنده:
مریم شکیبامنش
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
علم النفس از مهم‌ترین بخش‌های فلسفه و همواره مورد توجه فیلسوفان بوده است که موضوع آن شناخت طبیعت نفس و قوای آن است. در بحث نفس این امر مسلم است که تمام آثار ادراکی و غیر آن که در نبات، حیوان و انسان یافت می‌شود، ناشی از قوای نفس است. ارسطو در بحث خود از نفس برای آن سه مرتبه نفس نباتی، نفس حیوانی و نفس انسانی را بر‌شمرد و در مورد نحوه ترتیب آنها چنین ابراز کرد که انواع مختلف نفس به گونه‌ای هستند که هر یک نوع پایین‌تر از خود را در بر می‌گیرد. پایین‌ترین مرتبه، نفس نباتی و بالاترین مرتبه، نفس انسانی است. وی وجود قوای متعدد در موجودات را امری مسلم دانسته و این قوا را از طریق افعالی که از آنها صادر می‌شود تعریف می‌کند.در حقیقت ارسطو کوشید تا در میان دیدگاههای مختلفی که تا آن زمان در مورد نفس وجود داشت دیدگاهی ارائه کند که بر اسلوب علمی و منطقی استوار باشد، اما وی در سخنانش گرفتار تعارض گردید. او از یک طرف نفس را صورت بدن و از سوی دیگر دست کم بخشی از آن را مفارق پنداشت، چنان که گویی پافشاری خود بر وحدت و بساطت نفس را از یاد برده بود. فارابی نیز همچون ارسطو برای نفس سه مرتبه قائل شد، اما وی سعی کرد تا از تعارضات و ابهاماتی که در سخنان ارسطو وجود داشت دوری گزیند. بنابراین اگر چه برخی آراء این دو فیلسوف در مورد قوای نفس، همچون حواس ظاهری و نحوه ادراک حسی بسیار به هم نزدیک است، اما فارابی در برخی مباحث چون قوه ناطقه از ارسطو فاصله گرفته و برای عقل مراتب سه‌گانه عقل بالقوه، عقل بالفعل (بالملکه) و عقل مستفاد را برمی‌شمارد و معتقد است که طی این مراحل و رسیدن از مرتبه عقل بالقوه به مرتبه عقل مستفاد نیازمند افاضه صور معقولات توسط عقل فعال به قوه ناطقه است. بنابراین او عقل فعال را امری مفارق و روحانی قلمداد کرده و برای آن ارزشی فراتر از آنچه ارسطو در داخل نفس ناطقه انسانی برای آن قائل بود به آن می‌دهد.
فضایل و رذایل اخلاقی از دیدگاه ابن مسکویه و میزان تاثیر پذیریش از افلاطون و ارسطو
نویسنده:
علی‌اصغر خانوردیلو
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
مسکویه مسأله "تجرد نفس" انسانی را به عنوان یکی از پیش فرضهای فلسفی علم اخلاق، با توسل به دلایلی همچون، پذیرش صور گوناگون توسط نفس، ادراک خطای حواس و تصحیح آن و برتری لذات عقلی بر لذات حسی و ادراک معقولات و صور کلی به اثبات رسانیده است. تربیت پذیری انسان از دیگر مبانی وی است. خُلق انسان به آسانی یا به سختی قابل تغییر است و مشاهده عینی موید این مطلب است، چرا که در غیر این صورت تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان بی ثمر خواهد بود. ابن مسکویه هدف غایی افعال اخلاق را دستیابی به کمال و سعادت می داند، سعادت انسان در لذات حسّی و جسمانی که - مشترک میان انسان وحیوانات – است، نمی باشد، بلکه شرافت و برتری انسان از سایر موجودات از نیروی عقل و قوه عقل نظری و عملی آن سرچشمه می گیرد. مسکویه معتقد است کهفضایل چهار گانه:حکمت، شجاعت، عفت و عدالت می باشند که هر کدام دارای دو رذیلت "افراط و تفریط" هستند. و با ابتکار خود فضایل فرعی را تحت فضایل اصلی بر می شمارد و در این مورد به هیچ فیلسوف و یا حکیمی تاسی نمی جوید. منابع مسکویه در اخلاق، نظریات افلاطون و به ویژه ارسطو است که دیدگاههای آنها را به صورت غیر مستقیم از طریق ترجمه های عربی آثار آن دو، کسب نموده است. افلاطون سعادت انسان را در زندگی عقلانی و نیل به عالم معقولات الهی می داند که با تهذیب نفس و پرورش روح آدمی حاصل می شود. از نظر افلاطون ایده های اخلاقی کهاصلی ترین آنها دانایی، شجاعت، خویشتن داری و عدالت است، وجود حقیقی دارند. از طرفی ارسطو اخلاق را واقعه قابل پیاده در جامعه می داند.او می گوید سعادت مشترک میان انسانها است، و آخرین مرتبه سعادت، الهی شدن افعال انسان است که از طریق تشبه به افعال خداوند و نداشتن هدف زائد بر ذات است. ایشان هم معتقد به فضایل اصلیچهار گانهمی باشد.
ترجمه کتاب نظزیه صدق ارسطو اثر پائلو کریولی
نویسنده:
سهراب جعفری توحیدی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , ترجمه اثر
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
کریولی از نقطه نظر فلسفه تحلیلی به ارسطو نزدیک می شود.رویکرد او با پرسش های همراه است کهبه تعبیر خود کریولی ارسطو آنها را در رویای خود نیز مجسم نکرده است یا حتی شاید فاقد اسباب مفهومی برای فهم یا پاسخ به آنها باشد. با این حال کریولی در این کتاب برآن است که دیدگاه های ارسطو راجع به صدق و کذب را بازسازی کند و تلاش خود را مصروف این عمل می نماید که با استمداد از آثار ارسطو نشان دهد او به چه طریق می تواند به این پرسشها پاسخ دهد.او در این کتاب می پرسد؛ حاملان صدق و کذب چیستند؟شروط صدق گزاره های حملی چیست؟چه تحلیلی ارسطو راجع به شروط صدق گزاره هایحملی که دارای حد تهی هستند می تواند ارائه کند؟ آیا نظریه صدق ارسطو مطابقتی است و اگر اینگونه است چه نوع نظریه صدقی را برگزیده است؟رابطه میان صدق و زمان چگونه است و مشخصا اینکه برطبق نظر ارسطو آیا ممکن است که حاملان صدق و کذب ارزش صدق گوناگونی در زمانهای مختلف داشته باشند؟پاسخ ارسطو به پارادکس دروغگو چیست و در انتها اینکه آیا ارسطو اصل دو ارزشی را رد می‌کند؟سپس کریولی به دقت فرازهایمهم از آثار ارسطو که مرتبط با هریک از این پرسش هااست را تحلیل می‌کند و در خلال ان به برخی از مشکلات شناخته شده نظام معناشناسی ارسطو توجه می‌کند.کریولی در کتاب نظریه صدق ارسطو ،این دیدگاه به کرات بیان شده که نظریه صدق ارسطو یک نظریه مطابقتی صدق است را واضح می گرداند و از آن دفاع می کند.
مقولات منطقی ارسطو
نویسنده:
جواد بیگی الوار
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
مقوله و مقوله‌بندی نگاهی خاص به هستی است. ارسطو در کتاب متافیزیک و رساله‌ی مقولات به طور مجزا به این بحث می‌پردازد. آنچه ارسطو در مورد مقوله در رساله‌ی مقولات بیان می‌کند را «مقولات منطقی»، و مباحث مطرح شده در متافیزیک را «مقولات فلسفی» می‌نامیم. مقولات منطقی و فلسفی ارسطو دو نگاه متفاوت به بحث مقولات می‌باشد. با در نظر گرفتن این تفاوت نمی‌توان مقولات را از منطق حذف کرد و آنرا کاملا بحثی فلسفی دانست. این دیدگاه بر خلاف رای فیلسوفان مسلمان، بویژه «ابن سینا» می‌باشد.مقولات منطقی ارسطو در نظام منطقی‌اش خصوصا در قیاس کاربرد و اهمیت ویژه‌ای دارد؛ بصورتی که می‌توان گفت فهم قیاس ارسطو مبتنی بر مقولات منطقی اوست. ارسطو در تحلیل اول به بحث از قیاس و به تبع آن بحث اَشکال و ضرب‌ها می‌پردازد. مباحث مطرح شده در مقولات هم در نحوۀ ایجاد اَشکال و هم در نتیجه ضرب‌ها و همچنین در مورد ضرب‌های عقیم و مثال نقض، کاربرد دارد.
مقایسه تلقی ارسطو و مک‌اینتایر از فضیلت
نویسنده:
میثم شیرزاد
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
امروزه ازاخلاق فضیلت گرا، به عنوان یکی از مهمترین رویکردهای اخلاقی یادمی‌کنند. اگرچه خاستگاه اخلاق فضیلت را، اندیشه هایسقراط و افلاطون دانسته اند؛ اما بی شک می‌توان ارسطورا بنیان‌گذار اخلاق فضیلت به شمارآورد. باظهور دومکتب وظیفه گرایی ونتیجه گرایی، اخلاق فضیلت تاحد زیادی مورد بی مهری وغفلت قرارگرفت. اما با احیای این مکتب ازسوی برخی ازفیلسوفان اخلاق معاصر ، ازجمله مک‌اینتایر، باردیگراخلاق فضیلت موردتوجه واقبال فیلسوفان اخلاق واقع شده است . شایسته دیدیم که به مقایسه نگاه ارسطو، به عنوان پایه گذاراخلاق فضیلت ، ومک‌اینتایربه عنوان یکی از احیا کنندگان این مکتب درقالب پایان نامه بپردازیم.دراین پایان نامه پس از بیان کلیات(فصل اول)به شرح نگاه مک‌اینتایردرباب وضعیت اخلاق معاصر پرداخته و دلیل اورابرای احیای سنت اخلاقی ارسطو، مورد مداقه قرارداده‌ایم(فصل دوم) .فصل سوم را به شرح این دوفیلسوف ازفضیلت اختصاص داده‌ایم. نظرارسطو ومک-اینتایر، درباب خیروسعادت وهمچنین ارتباط میان فضیلت وسعادتدرفصل چهارم مطرح شده است.مقایسه وبیان وجوه اشتراک واختلافمیان ارسطو مک‌اینتایر، موضوع فصل پنجم را تشکیل می‌دهد.ودرنهایت درفصل ششم پس از مرور ونقدآراءدوفیلسوف، نتیجه‌گیری را آورده‌ایم. با مقایسه‌ی شرح ارسطو و مک‌اینتایردرباب فضیلت، به این نتیجه رسیدیم که، مک‌اینتایربرخی ازآراء ارسطو راپذیرفته و در تکمیل شرح خود، ازآنها بهره می‌جوید. مک‌اینتایر برخی از نظرات ارسطورانیز درمعرض نقد قرارمی‌دهد، و می‌کوشد تا با اجتنابازنقاط ضعف شرح ارسطوواصلاح برخیازنظرات وی، شرح متقنتری از فضیلت ارائه نماید.پژوهش حاضر، بر پایه‌ی موادکتابخانه‌ای(اعم ازچاپی و الکترونیکی) و روشِ توصیفی-تحلیلی-مقایسه‌ای صورت گرفته‌است.
رابطه نفس با قوای آن از نظر ارسطو و ابن مسکویه
نویسنده:
مریم گماری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیدهدر این پژوهش می‌کوشیم دیدگاه‌های ارسطو و ابن مسکویه را در باب چیستی نفس و رابط? آن با قوایش را بررسی کنیم. ارسطو ابتدا نفس را به عنوان کمال اول برای جسم طبیعی آلی تعریف می‌کند. بر این اساس نتیجه می‌گیرد که سه نفس نباتی، حیوانی و انسانی وجود دارد. ابن مسکویه برخلاف وی ابتدا وجود نفس را در انسان اثبات می‌کند؛ و سپس به بیان ویژگی‌های نفس می‌پردازد. از نظر او، نفس جوهری روحانی است. ارسطو برای نفس قو? غاذیه، شوقیه، محرکه، حساسه و ناطقه را نام می برد. قوای نفس از منظر ابن مسکویه، شهویه، غضبیه و ناطقه می‌باشد. در این بررسی روشن می‌شود که از نظر ارسطو قوا وجود جداگانه‌ای از نفس ندارند. بدین بیان ، قوای نفس، کارکردهای نفس می باشند. نفس در بدن‌های مختلف نسبت به همان بدن کارکردهای مخصوص به همان بدن را آشکار می‌کند و از این کارکردها تحت عنوان قوا برای نفس یاد می‌شود. هرچند ابن‌مسکویه نفس را جدا از بدن می‌داند، و برای نفس علاوه بر اعمالی که آمیخته با بدن است، اعمال دیگری را نیز برای خود نفس –جدا از بدن-لحاظ می‌کند، اما دربار? سایر اعمالی که آمیخته با بدن است، و از آن ها به عنوان قوا برای نفس یاد می شود، می‌توان گفت، آن‌ها نیز وجود جداگانه‌ای ندارند و همان کارکردهای مختلف نفس می‌باشند و ما از وجود این اعمال و کارکردها به وجود نفس آگاه می‌شویم. بنابراین از منظر هر دو فیلسوف –ارسطو و ابن مسکویه- قوای نفس امور جدا و از نفس نیستند و همان اعمال مختلف نفس می‌باشند.کلمات کلیدی: نفس، قوای نفس، ارسطو، ابن مسکویه
زمان در نظر ارسطو و ملاصدرا
نویسنده:
سیروس علیپور
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
مسألۀ زمان یکی از بغرنج‌ترین مسائلی است که از آغاز پیدایش اندیشۀ بشری، در اذهان آدمیان جلوه‌گری کرده است. بی‌گمان، تفکر فلسفی در باب «زمان»، در زمرۀ تفکرات اصیل و ناب انسانی است. سهم ارسطو، به عنوان فیلسوفی از عالم یونان، و ملاصدرا، به عنوان اندیشمندی فلسفی از عالم اسلام، در این زمینه، همواره شایان توجه است. لذا، مناسب دیدیم که مقایسۀ نگرش این دو فیلسوف نسبت به زمان را به عنوان موضوع پایان‌نامه، بر عهده بگیریم.در این پایان‌نامه، آرای ارسطو و ملاصدرا در باب زمان را بررسی کرده و به تطبیق آن دو حکمت پرداخته‌ایم. بعد از طرح کلیات و پرداختن به پیشینۀ تاریخی (فصل نخست)، مباحث اساسی مربوط به زمان در نظر ارسطو و ملاصدرا را در طی چهار فصل (دوم تا پنجم)، بررسی کرده‌ایم. ابتدا به ماهیت و تعریف زمان پرداخته (فصل دوم) و سپس رابطۀ زمان و حرکت را در تعریف زمان گزارش و بررسی کرده‌ایم (فصل سوم). بررسی وجود زمان و جایگاه زمان در تفکر ارسطو و ملاصدرا، به ترتیب، دو فصل بعدی را تشکیل داده‌اند. در نهایت، در فصل ششم، ضمن مقایسه و تطبیق آرای این دو حکیم، نتیجۀ بحث را آورده‌ایم.با مقایسۀ فلسفۀ وجودی ملاصدرا و فلسفۀ طبیعی ارسطو، در بحث مربوط به زمان، به این نتیجه رسیدیم که حکمت صدرایی، ضمن تأثیرپذیری از حکمت ارسطویی و پذیرش نقاطِ مثبت آن، همواره گامی فراتر نهاده و سخنی نو و عقیده‌ای نو بیان داشته است، که از آثار نگرش اصالت وجودی و نظریۀ حرکت جوهری اوست.پژوهش حاضر، بر پایۀ مواد کتابخانه‌ای (اعم از چاپی و الکترونیکی) و روشِ توصیفی- تحلیلی- تطبیقی انجام گرفته است.
بررسی فضایل اخلاقی از دیدگاه ارسطو و دلالتهای تربیتی آن
نویسنده:
محمد رعنائی‌پور
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
پژوهش حاضر به منظور بدست آوردن دلالتها یا پیام های تربیتی فضایل عدالت، شجاعت و بزرگمنشی از دیدگاه ارسطو می باشد و به روش توصیفی-تحليلي بوده وروش گردآوری اطلاعات در آن کتابخانه ای است. ارسطو عدالت را حد وسط بین ارتکاب ظلم و تحمل ظلم دانسته و رفتاري برابرباافرادبرابر، و رفتاري نابرابرباافرادنابرابرمعرفی می کند. وی عدالت را تنها فضیلتی می داند که برای دیگران نیک می باشد و اجرای آن باید بر مبنای استحقاق صورت پذیرد. شجاعت از دیدگاه ارسطو حدوسط میان بی باکی و ترس است. وی شجاعت را پایداری ورزیدن، دانسته و معتقد است پایداری در برابر درد، دشوارتر از ایستادگی در مقابلِ انجام لذت است. بزرگمنشی نیز از نظر ارسطو حد وسط میان خودبزرگ بینی و خود کم بینی است و زینت و اوج فضایل می باشد. از مهم ترین پیام های تربیتی این فضایل می توان به موارد زیر اشاره نمود: بکارگیری عدالت برای خویشتن و دیگران بدون ایجاد تمایز، عدم قضاوت از روی ظاهر امر، ایجاد روح سپاسگزاری و چشم پوشی از خطای غیرعمدی برای فضیلت عدالت، نیتِ ارزشمند پیش نیاز بکارگیری شجاعت و پایداری ورزیدن نسبت به عقاید و ارزشهای دینی برای فضیلت شجاعت، بی اعتنایی به اهانت دیگران، قناعت ورزیدن، حرکت به سوی کمال شرافت و خدمت به خلق در راه رضای الهی برای فضیلت بزرگمنشی. در پایان علاوه بر ذکر دلایلی که سبب می شوند این فضایل، کمتر بکار گرفته شوند، چگونگی آموزش دلالتهای تربیتی بدست آمده، نیز ارائه گردید.
ماهنگی فضیلت و طبیعت از دیدگاه ارسطو و رواقیان
نویسنده:
الهام صفائی حائری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در این پایان نامه به بررسی جایگاه فضیلت در فلسفۀ اخلاق ارسطو و رواقیان پرداخته‌ شده است. به این منظور ابتدا اشاره‌ای به مفهوم طبیعت و فضیلت در فیلسوفان متقدمِ قبل از ارسطو و رواقیان داشته‌ایم و سپس به شرح کلی جایگاه طبیعت و فضیلت در فلسفۀ اخلاق ارسطو پرداخته‌ایم. در ادامه نظریات رواقیان به طور کلی و بعد دو فیلسوف رواقی متأخر، اپیکتتوس و مارکوس اورلیوس دربارۀ طبیعت و فضیلت مورد بررسی قرار گرفته است. از آنجا که هدف از این تحقیق مقایسه‌ای نظام مند بین نظریات ارسطو و رواقیان در باب فضیلت و طبیعت به دلیل اهمیت نظریات آنان در این قلمرو می‌باشد، لذا در فصل آخرِ این تحقیق شباهت و تفاوتِ دیدگاه‌های آنها در رابطه با طبیعت و فضیلت در فلسفۀ اخلاق آنها تحلیل و تبیین شده است.
جایگاه دوستی در فلسفه اخلاق ارسطو
نویسنده:
معصومه بیاتی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
دوستی که در کتابهای هشتم و نهم اخلاق نیکوماخوس مورد بررسی قرار می گیرد،مقوله ای است فردی و اجتماعی که نه فرد و نه دولت هیچ یک نمی توانند بدون آن به زندگی ادامه دهند. دوستی در مرتبه ای حتی بالاتر از عدالت قرار می گیرد . وقتی که مردم با هم دوست باشند ،نیازی به عدالت نیست ،در حالی که اگر آنها اکتفا به عدالت نکنند ، باز هم احتیاج به دوستی دارند . امور دوست داشتنی یعنی آنچه خوب ، مطبوع یا مفید، است موجب پیدایش دوستی می شود . بر این اساس ، سه نوع دوستی از هم متمایز می شوند : دوستی مبتنی بر فایده ، دوستی مبتنی بر لذت و دوستی مبتنی بر فضیلت ( دوستی کامل ) . دو نوع اول گسستنی و ناپایدار و نوع آخر پایدار و با دوام است . خود خواهی ذاتاً با دیگرخواهی اختلاف ندارد . تا زمانی که خود را دوست نداشته باشیم ، نمی توانیم دیگری را دوست داشته باشیم . ارسطو آن نوع خود خواهی را که افراد به وسیله ی آن برای به دست آوردن ثروت و افتخارات و لذات جسمانی تلاش می کنند تا سهم مفرطی از این امتیازات را به دست آورند ، قبیح می شمارد ، بلکه خود خواهی مورد نظراو ، خود خواهی آدم نیک است که همیشه همتش در اعمال مطابق با عدالت و اعتدال یا هر فضیلت دیگری صرف می شود و فقط آنچه شریف است را برای خود می خواهد . از این رو انسان با فضیلت وظیفه دارد خود را دوست بدارد زیرا با عمل خیر، خود را متمتع خواهد ساخت و در عین حال دیگران نیز منتفع می شوند ، در حالی که آدم بی فضیلت نباید خود را دوست داشته باشد زیرا با پیروی از شهوات پلید ، مسبب خطا و نقص برای خود و نزدیکانش می شود . ارسطو از دوست به عنوان « من دوم » یا د می کند و از این رو انسان نیک هر آنچه از خوبی ها برای خود می خواهد ، برای دوست خود نیز خواستار است . به نظر می آید خیر خواهی سرآغاز محبت و دوستی است ، با گذشت زمان وقتی که خیرخواهی به آستانه نوعی صمیمیت رسید ، تبدیل به محبت (محبت حقیقی ) می شود . در زمینه ی گسیختگی پیوند دوستی ارسطو می گوید آنجا که علت دوستی تحصیل نفع یا لذت باشد و دوستی ، دیگر این چیزها را تأمین نکند ، قطع می شود . اگر دوست چنان بد شده باشد که نتوان اصلاحش کرد ، باید دوستی را فوراً قطع کرد ، ولی اگر هنوز اصلاح پذیر باشد ، باید به او برای تهذیب اخلاقش یاری کنیم. و در مورد تعداد حقیقی دوستان ، به محدودیت تعداد دوستان تأکید می کند .
  • تعداد رکورد ها : 201