جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 1351
دروس في الفلسفة الاسلامية
نویسنده:
عبدالجبار رفاعي
نوع منبع :
کتاب , شرح اثر , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
شفاء المجلد 5
نویسنده:
حسین بن عبدالله ابن سینا؛ ناظر: إبراهیم مدکور؛ محقق: سعید زاید
نوع منبع :
کتاب , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
قم: مکتبة سماحة آیة الله العظمی المرعشی النجفی الکبری,
کلیدواژه‌های اصلی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
الشفاء (الطبیعیات)، كتاب گران‌سنگ شفاء را به واقع مى‌توان دائرةالمعارفي به زبان عربى، در علوم عقلى به حساب آورد كه در هر چهار قسمت منطق، رياضى، طبیعی و الهيات توانسته به طور دقيق و كامل سخن گفته و مطالب لازم را درباره‌ى هر يك از اين چهار علم شريف به صورتى منظم و قابل استفاده در اختيار مخاطب قرار دهد. اين اثر شيخ الرئيس در طول قرون مورد توجه كم‌نظير دانشمندان مسلمان و غير مسلمان واقع گرديده است كه حاكى از جايگاه علمى و منطقى آن در بين كتب علوم عقلى مى‌باشد. فعلا آنچه مورد نظر ما است بخش طبیعیات است. تقسيم‌بندى بخش طبیعیات شفا، بدين صورت است: اين بخش، مشتمل بر هشت فن است و فن اول آن، داراى چهار مقاله است كه به ترتيب مشتمل بر پانزده، سيزده، چهارده و پانزده فصل مى‌باشند؛ فن دوم آن، داراى يك مقاله‌ى ده فصلى است؛ فن سوم آن، يك مقاله پانزده فصلى دارد؛ فن چهارم آن، يك مقاله‌ى نه فصلى و يك مقاله‌ى دو فصلى دارد؛ پنجمين فن آن، دو مقاله دارد كه هر كدام داراى شش فصل است؛ فن ششم آن، از پنج مقاله تشكيل يافته است كه به ترتيب داراى پنج، پنج، هشت، چهار و هشت فصل مى‌باشند؛ فن هفتم آن داراى يك مقاله هفت فصلى است؛ هشتمين فن آن، از نوزده مقاله تشكيل يافته است كه مجموعا داراى شصت و پنج فصل مى‌باشند. فن اول در سماع طبيعی است و داراى چهار مقاله مى‌باشد كه مقاله اول آن در اسباب و مبادى طبیعیات است و داراى پانزده فصل مى‌باشد. مقاله‌ى دوم در حركت مى‌باشد و سيزده فصل دارد. مقاله‌ى سوم در امورى است كه داراى كمّ بوده و از چهارده فصل تشكيل يافته است. چهارمين مقاله‌ى فن اول، در عوارض اين امور طبیعی و مناسبات بعضى با بعض ديگر است كه فصولى پانزده‌گانه دارد. فن دوم طبیعیات درباره‌ى آسمان و عالم مى‌باشد كه داراى يك مقاله‌ى ده فصلى است. فن سوم در كون و فساد است كه آن نيز يك مقاله دارد كه متشكل از پانزده فصل مى‌باشد. فن چهارم طبیعیات در افعال و انفعالات است كه يك مقاله‌ى نه فصلى و يك مقاله‌ى دو فصلى دارد. پنجمين فن، در علل كائناتى كه نفس ندارند، اعم از معادن و آثار علويه، مى‌باشد و دو مقاله دارد. فن ششم درباره‌ى نفس مى‌باشد و از پنج مقاله تشكيل يافته است. فن هفتم در مورد نبات بوده و هفت فصل دارد. آخرين و هشتمين فن كه مفصل‌ترين نيز هست، درباره‌ى حيوان است كه از نوزده مقاله تشكيل يافته است. فصل اول مقاله‌ى اول از اولين فن طبیعیات، اختصاص به تعريف طريقى دارد كه مى‌توان به وسيله آن از راه مبادى طبیعیات، به طبیعیات عالم شد. كه اين مبادى را در فصل دوم به گونه‌ى مصادره و وضع شمارش نموده است و در فصل سوم اشتراك اين مبادى را تبيين كرده است. تعريف طبيعت و نسبت آن با ماده و حركت و صورت، عناوين فصول بعدى هستند كه در آنها دارا بودن جسم طبيعت، ماده، صورت و اعراض را بيان كرده و طبيعت اجسام را مشخص مى‌كند. تعريف مزاج و اجسام بسيطه را نيز در اين فصول بيان كرده و الفاظ مشتق از طبيعت را در فصلى ديگر عنوان مى‌كند. وى ضمن توضيح اين الفاظ، طبيعت كليه و جزئيه را تعريف كرده و در فصل بعدش به كيفيت بحث علم طبیعی و نقاط مشترك آن با علوم ديگر مى‌پردازد. علت عنصرى، علت فاعلى، علت صورى و علت غايى علل چهارگانه‌ى جسم طبیعی هستند كه احوالشان در فصل ديگرى از مقاله‌ى اول بحث شده است. ابن سينا علل ذاتى براى امور طبیعی را عبارت از فاعل، ماده، صورت و غايت مى‌داند. مناسبات اين علل نيز در فصل بعدى بررسی شده‌اند؛ براى مثال، فاعل، از جهتى سبب براى غايت بوده و از جهتى ديگر غايت، سبب فاعل مى‌باشد؛ زيرا اين غايت است كه فاعل را حركت مى‌دهد تا فاعل باشد و... اقسام احوال علل، در فصل دوازدهم مطرح شده و در آخرين فصول اين مقاله، مباحثى تقريبا مفصل راجع به بخت و اقبال بيان گرديده است. مقاله‌ى دوم فن اول طبیعیات در حركت و آنچه كه با آن جارى است مى‌باشد و در سيزده فصل بيان شده است كه فصل اول آن اختصاص به علت صحبت از حركت، دارد. شيخ الرئيس مى‌گويد: تا به حال از مبادى عامه براى امور طبیعی سخن گفتيم، اكنون عوارض عامه آن امور را بررسی مى‌كنيم كه عام‌ترين عوارضشان حركت و سكون است و از آن‌جايى كه سكون همان عدم الحركة است، ما سخن را روى حركت مى‌بريم. نسبت حركت به مقولات، بحثى است كه در دو فصل بعدى به آن پرداخته گرديده است. علت واقع نشدن حركت در پنج مقوله‌ى مضاف، متى، جده، فعل، انفعال و هم‌چنين بروز حركت در چهار مقوله‌ى كم، كيف، اين و وضع را يادآور شده است؛ به عنوان مثال، در مقام بيان واقع نشدن و روى ندادن حركت در مقوله مضاف، مى‌گويد: هر جابه‌جايى و سيرى در اين مقوله، آنى است و اگر دگرگونى تدريجى در آن ديده شد، آن دگرگونى به واسطه‌ى مقوله‌ى ديگرى است؛ بدين معنى كه حركت در مقوله مضاف، پيرو حركت در مقوله‌ى ديگر است. تقابل حركت و سكون، اقوال در مكان و نفى و اثبات آنها، جنس مكان و بيان نظريات در آن زمينه، قول به خلأ و تناقض در گفتار قائلين بدان، مباحثى در زمان و ماهيت آن و نظريات گونان درباره‌ى آن و رفع شبهاتى در رابطه با زمان، عناوين ديگر فصول مقاله‌ى دوم را به خود اختصاص داده‌اند. مقاله‌ى سوم در امورى است براى طبیعیات كه از جهتى داراى كم مى‌باشند. اين مقاله، در چهارده فصل بيان گرديده كه در فصل اول آن كيفيت بحث در اين مقاله را توضيح داده است. شيخ الرئيس طبیعیات را به اجسام و احوال اجسام تقسيم مى‌كند و حركت و زمان را از احوال اجسام مى‌داند و درباره‌ى ابتدا و انتها داشتنشان بحث مى‌نمايد. تتالى، تماس، تشافع، تلاحق، اتصال، وسط، طرف، با هم بودن و تنها بودن، مواردى هستند كه بوعلى قبل از ورود به بحث تناهى اجسام، به تعريف و توضيح آنها پرداخته است تا براى چنين بحث حائز اهميتى، شناخت لازم از احوال اجسام براى مخاطب ايجاد شده باشد. حالت اجسام به هنگام انقسام، مسافت‌ها و حركت‌ها و زمان‌ها و هم‌چنين بحث از متناهي و نامتناهي بودن اجسام و...مباحث ديگرى است كه يكى پس از ديگرى مورد بحث واقع گرديده‌اند. ابن سينا اجسام متناهي را از جهت تأثيرگذارى و تأثيرپذيرى مورد بررسی قرار داده و تنها متقدم بر حركت و زمان را ذات بارى تعالى مى‌داند. جهات اجسام و جهات حركاتشان، از ديگر مطالب مهم اين مقاله است. مؤلف، جهات را از لواحق اجسام به حسب كميت مى‌داند و جهات شش‌گانه را تشريح مى‌نمايد. بررسی مستقيم بودن جهت حركت اجسام، آخرين فصل مقاله‌ى سوم بوده و در مقاله‌ى چهارم كه در پانزده فصل مى‌باشد، به عوارض امور طبیعی و مناسبات بينشان پرداخته شده است. اغراضى كه اين مقاله بدان‌ها مى‌پردازد، موضوع فصل اول مقاله بوده و در مقاله‌ى دوم، وحدت و كثرت حركت بررسی شده است. ابن سينا واحد بودن حركت را از جهات مختلفي ثابت كرده است؛ طبيعتاً شبهاتى در مورد واحد بودن حركت، مطرح مى‌شود كه مؤلف به پاسخ مهم‌ترين آنها پرداخته و تقابل حركت و سكون و تضاد بين حركات و تقابلشان را نيز بررسی كرده است. اتصال حركات به هم‌ديگر به طورى كه سكونى بينشان فاصله نشود، از ديگر موضوعات مورد بحث در اين مقاله است. حيّز داشتن اجسام، آن هم حيّزى واحد و طبیعی، حركت بالعرض و حركت قسريه و... از ديگر مباحث مقاله چهارم است كه در بعضى موارد، بوعلى مسير ارسطو را پيموده و به نوعي شارح آراى مهم و قابل توجه وى مى‌باشد، اما در پاره‌اى موارد نيز همچون حركت قسريه به مخالفت با ارسطو برخاسته و به نظريه‌اى غير از نظر او رسيده است. احوال علل محركه و مناسباتى را كه بين علل محركه و متحرك وجود دارد، در آخرين فصل مقاله‌ى چهارم مورد بررسی قرار داده و مى‌گويد: محرك يا بالذات است يا بالعرض كه محرك بالعرض يا ذاتا بالعرض است يا عرضيت را از غير گرفته است و تحركش هم يا بالطبع است يا بالقسر و...
بينات
نویسنده:
محمد خاقاني؛ تعلیقه نویسان: حاتم اسماعیل، علی جابر، جمال توفیق؛ مقدمه نویسان: هادی فضل الله، خنجر حمیه، ابراهیم بدوی
نوع منبع :
کتاب , حاشیه،پاورقی وتعلیق , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
نظرة الدقيقة في قاعدة بسیط الحقيقة
نویسنده:
محمود شهابي خراساني؛ محقق: محمدامین شاهجویی
نوع منبع :
کتاب , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
کتاب النظرة الدقيقة في قاعدة بسيط الحقيقة ، نوشته محمود شهابی، کتابی است به زبان عربی با موضوع فلسفه و عرفان اسلامی. نویسنده در این اثر، درباره وحدت وجود و قاعده بسيط الحقيقه بحث کرده و معنی دقیق این کلمه را مشخص کرده است. هدف او بیان اشتباهات و سوء فهم‎های شیخ احمد احسائی از این قاعده است. شهابی، درباره هدف از نگارش این کتاب می‎نویسد: یکی از فضلای شیخیه کرمانی در 28 تیر 1337ش، در روستای میگون از ییلاقات تهران، کتابی از میرزا ابوالقاسم خان ابراهیمی را به من داد و خواست تا نظرم را درباره آن بگویم. در میان مطالب آن به کلامی از شیخ احمد احسائی (متوفی1243 هجری) درباره قاعده «بسيط الحقيقة كل الأشياء»، برخوردم که کنه معنای آن بر وی پوشیده مانده بود؛ ازاین‎رو، بر خودم لازم دانستم به بیان معنی دقیق این کلمه بپردازم و به برخی از سؤالات در این زمینه نیز پاسخ بدهم. برای تحقق این مقصود کتاب حاضر را نوشتم که در آن از کلمات معقول و منقول آنان استفاده کردم و برخی مطالب هم به آن افزودم و «النظرة الدقيقة في بيان قاعدة بسيط الحقيقة» نامیدمش. هر علمی را اصطلاحات خاصی است که معنی دقیق آن را اهل آن تشخیص می‎دهند. این مطلب درباره حکمت و عرفان نیز صادق است. اما شیخ احسائی با تمام نبوغی که داشته، به این دلیل که در فلسفه استاد ندیده و خودش به کتاب‎های فیلسوفان و عرفا مراجعه کرده و از ابتدا نیز نوعی جبهه در مقابل آرای آنان می‎گرفته، معنی دقیق برخی کلمات و قواعد را متوجه نشده؛ هرچند به ظن خودش آن را فهمیده باشد؛ ازاین‎رو آنها را طعن کرده و صریحا نسبت کفر و الحاد به ایشان داده است. از جمله مواردی که نسبت کفر به صدرالمتألهین شیرازی (که علاوه بر اقرار به اسلام، مناسک آن را انجام می‎داد و هفت بار پیاده به حج رفت و در هفتمین بار در همان مسیر از دنیا رفت) داده است، در اوایل شرحش بر رساله «حکمت عرشیه» اوست. احسائی، پس از نقل این قول صدرا: «إن الموجود إما حقيقة الوجود أو غيرها و نعني بحقيقة الوجود، ما لا يشوبه شيء غير الوجود من عموم أو خصوص أو حدّ أو نهاية أو ماهية أو نقص أو عدم و هو المسمى بواجب‌الوجود. فنقول: لو لم تكن حقيقة الوجود موجودة لم يكن شي‏ء من الأشياء موجودا لكنّ اللّازم باطل، بديهة، فكذا الملزوم»، به ابطال آن پرداخته و این نوع تقسیم‎بندی او را باطل دانسته و تقسیم دیگری ارائه داده و این‎گونه نوشته: «محلّ التقسيم مع لحاظ تسمية من يصدق عليه اسم الوجود من حيث إنّه «هست» كما في الّلغة الفارسیة ثلاثة أنواع: أحدها: ‎مثال الفاعل و اسمه كالقائم بالنّسبة إلى زيد... و ثانيها: ‎الفعل أعني المشية و الإرادة و الإبداع... و ثالثها: ‎المفعول الأوّل و هو عندنا هو النّور المحمّدي». شیخ احمد، گویا متوجه این امر شده که منظور ملاصدرا در تقسیم، یک چیز بوده و خودش چیز دیگری را نقد کرده است؛ ازاین‎رو می‎نویسد: اگر فکر می‎کنید صدرا چنین چیزی را اراده نکرده، می‎توانید به کلمات دامادش ملا محسن فیض کاشانی در «الكلمات المكنونة» مراجعه کنید. وی پس از ذکر عباراتی از ملا محسن فیض، می‎گوید: اگر این کلمات به وحدت وجود - که علما بر تکفیر معتقد به آن اجماع دارند - ‎اشاره ندارد، پس وحدت وجود، چه معنایی می‎تواند داشته باشد؟ بلکه کلمات او امری بالاتر، یعنی وحدت وجود و موجود را می‎رساند. محمود شهابی، پس از بیان این کلمات، نقد ظریفی را از دیگر شارح حکمت عرشیه، یعنی مولی محمداسماعیل بن مولی سمیع اصفهانی ذکر می‎کند که پس از نقل مطلب بالا از شیخ احمد احسائی در فوق، در پاسخ به او می‎نویسد: مورد تقسیم در اینجا، موجودی است که موضوع علم الهی است، نه حقیقت وجود... من در تعجبم که چگونه احسائی احتمال عدم فهم منظور از کلام ملا محسن را نداده؛ درحالی‎که ملا محسن از شخصیت‎های عالم به اخبار اهل‎بیت(ع) است. منظور ملا محسن از وجود مضاف إلی الله تعالی، وجود منبسط، یعنی امر الهی و فعل اوست که ربط محض و اضافه اشراقیه صِرف است و في ذاته، هیچ حکمی بر آن نمی‎شود.. محمود شهابی در نهایت از انتساب کفر و الحاد به کسانی که نه‎تنها اقرار به اسلام دارند و احکام الهی را هم مراعات می‎کنند، بلکه عالم در این زمینه هم هستند، تنها به دلیل وجود برخی عبارات در کلماتشان، آن‎هم با عدم فهم معنی دقیق آن کلمات، اظهار تأسف می‎کند. وی پس از بیان معانی چهارگانه برای وحدت و بیان فسادِ فقط اعتقاد به یک نوع از این چهار نوع وحدت در وجود، قول به اصالت ماهیت را هم در نهایت بازگشت‎کننده به قول به وحدت وجود می‎داند و می‎گوید: حتی کسانی مانند شیخ احسائی هم که قائل به اصالت وجود و ماهیت باهم هستند، در حقیقت [ناخواسته] قائل به وحدت وجود می‎باشند. در مقدمه این کتاب، مباحث وجود و ماهیت، اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، اینکه وجود حقیقت واحدی است که دارای مراتب مختلف است، منظور فلاسفه از «بساطت» و «اشیاء» در قاعده «بسيط الحقيقة كل الأشياء» بیان شده است. نویسنده، محتوای اصلی مطالب را در دو مبحث توضیح می‎دهد: استدلال بر اینکه بسیط الحقیقه کل اشیاء است و لوازم بساطت یا فروع این قاعده، مثل اینکه بسیط، واحد و احد و ازلی و... است. او هرکدام از واحدیت، احدیت، ازلیت، ابدیت و عین صفات وجودیه کمالیه بودن بسیط حقیقی را در یک فصل مجزا توضیح می‎دهد. محمود شهابی، در خاتمه کتاب، برخی از آیات و رویات قابل استشهاد در تقریر خودش از این قاعده را ذکر می‎کند.
حكمة المتعالية
نویسنده:
محمدحسین غروی؛ شارح: محمدكاظم مصطفوي
نوع منبع :
کتاب , شرح اثر , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
قم: مکتب الاعلام الاسلامی,
چکیده :
الحكمة المتعالية شرح المنظومة (تحفة الحكيم) للعلامة الكمباني، شرح کتاب فلسفی منظوم «تحفة الحكيم» علامه سید محمدحسین غروی، معروف به کمپانی است که سید کاظم مصطفوی آن را نوشته است. متن کتاب «تحفة الحكيم» آیت‎الله غروی اصفهانی به‎صورت ارجوزه (مثنوی در بحر رجز)، سروده شده و شارح آن را به‎صورت نثر به زبان عربی شرح کرده است. علامه مصطفوی، مباحث را تبویب کرده و در برای توضیح هر مورد، ابتدا بیت یا ابیات مورد نظر را ذکر کرده و سپس شرح و توضیح آن را با عبارت «المعنی» آغاز کرده است. سعی شارح این بوده که عبارات مشکل و مطالب دشوار را ساده کند که ظاهرا در این امر موفق بوده است. کتاب، دارای دو مقدمه است که مقدمه اول را خود شارح و مقدمه دوم را محمدرضا مظفر بر این اثر نوشته‎اند. نگارش مقدمه دوم بر کتاب، به درخواست مرحوم کمپانی بوده است. علامه مظفر «تحفة الحكيم» را با عبارات فراوانی می‎ستاید و نویسنده آن را از فیلسوفانی می‎داند که باید دورانی بگذرد تا مانند او بیاید. از نظر محمدرضا مظفر، «تحفة الحكيم» کتابی است دارای برتری‎هایی بر منظومه حاجی سبزواری. علامه مظفر سفارش می‎کند (همان طور که چاپ این کتاب را آغازی دانسته برای اینکه در معرض نوشتن شرحی بر آن به دست اساتید قرار گیرد) که کسی بیاید و بر این کتاب شرحی بنویسد. او متذکر می‎شود که میرزا مهدی آشتیانی (متوفی 1372) تا مبحث وجود ذهنی این کتاب را شرح کرد، اما اجل مهلتش نداد که آن را تکمیل کند. ظاهرا اقدام سید کاظم مصطفوی بر نوشتن شرح بر این کتاب، در راستای عمل به سفارش مرحوم مظفر باشد؛ چراکه شرح میرزا مهدی آشتیانی بر این اثر نیمه‎کاره ماند. علامه مصطفوی شرحش را «الحكمة المتعالية» نام نهاده است. او هم مانند مظفر پس از ستایش کتاب مرحوم غروی اصفهانی، آن را سزاوار این می‎داند که به‎عنوان متن درسی در حوزه‎های علمیه تدریس شود. وی درباره شرحی که بر «تحفة الحكيم» نوشته این‎گونه توضیح می‎دهد: «و أحمد اللّه الذي هداني سبيل التحقيق حول الأرجوزة خلال سنين متطاولة فما من كتاب فلسفي (الشفاء، الإشارات، التجريد، الشوارق، الأسفار، غرر الفرائد و غیره) إلّا و لاحظتها و ناقلت عنها بيانات سائدة في محاولة تبيين محتوی الأشعار حتی نالت حد الكراسة؛ فكانتا (المتون و الأرجوزة) فتقا فرتفتاهما [فرتقناهما] و تم الطبيق بين دفتي الحل و العقد ثم بينا معاني الأشعار بعبارات واضحة كدراسة تمنح كفاحا لمشكلة التفهيم و في نهاية المطاف أصبح العمل ككتاب جامع فأرجو أن يصبح ذلك الكتاب هدی للمتفلسفين و أسأل اللّه من فضله أن يجعله من الباقيات الصالحات» [خدا را می‎ستایم که در لابه‎لای سال‎های طولانی، مرا به راه تحقیق پیرامون این ارجوزه رهنمون شد؛ در نتیجه هیچ کتاب فلسفی (شفا و اشارات و تجرید و شوارق و اسفار و غرر الفرائد و غیره) نبود مگر اینکه آن را ملاحظه کرده و عباراتی ارزشمند از آن را در راستای تلاش برای تبیین محتوای اشعار، نقل کردم، تا آنجا که به حد یک کتابچه رسید. از آنجا که متون و ارجوزه از هم جدا بودند، آن دو را به هم پیوند دادیم و تطبیق بین دو جانب حل و عقد کامل شد. سپس معانی اشعار را همچون یک متن درسی و تحقیقی با عباراتی روشن که درک مطالب را آسان کند، توضیح دادیم و این امر در پایان کار به‎صورت کتابی جامع درآمد. امید است که این کتاب راهنمای فلسفه‎آموزان باشد و از فضل الهی خواستارم که آن را از باقیات صالحات قرار دهد]. فهرست مطالب کتاب در پایان آن ذکر شده است.
شفاء المجلد 8
نویسنده:
حسین بن عبدالله ابن سینا؛ ناظر: إبراهیم مدکور؛ محققان: عبدالحمید صبره، عبدالحمید لطفي مظهر
نوع منبع :
کتاب , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
قم: مکتبة سماحة آیة الله العظمی المرعشی النجفی الکبری,
کلیدواژه‌های اصلی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
شيخ الرئيس، كتاب(الشفاء) را به زبان عربى و در موضوعات الهيات، طبیعیات، رياضيات و منطق تأليف كرده است. مى‌توان اين كتاب را به عنوان جامع‌ترين اثر بوعلى، به حساب آورد. وى، در مورد موضوع‌هاى ياد شده، در كتاب‌هاى ديگرى نيز سخن گفته است كه به آنها اشاره خواهيم كرد، لكن چيزى كه در كتاب شفا با آن روبه‌رو هستيم، مجموعه‌اى است كامل و دقيق كه ترجمه يا تلخيص مطالب آن در كتاب‌هاى ديگرش، همچون نجات و دانش‌نامه‌ى علايى آمده است. كتاب(الشفاء) داراى چهار بخش طبیعیات، رياضيات، منطق و الهيات است. قسمت رياضيات كتاب شفا، در چهار بخش هندسه با پانزده مقاله، حساب با چهار مقاله، موسيقى با شش مقاله و هيئت با سيزده مقاله تنظيم شده است كه هر كدام از آنها نشان‌گر تسلط و احاطه‌ى مؤلف بر اين علوم مى‌باشد. هندسه: بخش اول رياضيات يا به عبارتى فن اول رياضيات كه عبارت است از هندسه، در واقع تحليل و بررسى اصول اقليدس مى‌باشد كه توسط حجاج بن يوسف مطر، به عربى ترجمه شده است. البته ترجمه‌هاى ديگرى نيز موجود است كه مى‌توان حجاج بن يوسف را اولين مترجم اصول اقليدس به حساب آورد. بوعلى، در بخش هندسه بر خلاف خود اقليدس و مترجم آن، به تفصيل نپرداخته و فقط به مطالبى كه براى درك قضايا و اثبات آنها لازم است، پرداخته است. مقصود ابن سينا اين است كه متعلم را هر چه سريع‌تر با مبانى هندسه آشنا سازد. وى به گفته شاگرد و دوستش، ابوعبيد جوزجانى، ابتدا كتابى به نام مختصر اقليدس، تأليف كرد كه بعدا بخشى از كتاب شفا را تشكيل داد. ابن سينا، بخش هفتم كتاب نجات را نيز به هندسه اختصاص داده است. نظريات ابن سينا در رياضيات هنوز كاملا مورد بررسى قرارنگرفته است، ولى كارل لوكوچ، بخشى از فن اول رياضيات شفا (هندسه مسطحه) را در كتاب خود مورد بررسى قرار داده است. هندسه، به نظر ابن سينا، يكى از علوم رياضى، بلكه اولين علم از علوم رياضى است كه متكفل آموزش اوضاع خطوط، اشكال سطوح و انحطام مقادير مى‌باشد. مقاله اول از بخش هندسه رياضيات شفا، در تعريف مثلث و متوازى الاضلاع مى‌باشد. اولين مطلبى كه در اين مقاله بيان مى‌گردد، تعريف نقطه و خط است. مؤلف، نقطه را به شىء ما لا جزء له و خط را به طول بلا عرض و طرفاه نقطتان، تعريف مى‌كند، سپس به تعريف زاويه‌ى قائمه، حاده و منفرجه مى‌پردازد. در ادامه انواع مثلث كه عبارتند از: متساوى الاضلاع، متساوى الساقين، مختلف الاضلاع و قائم الزاوية بيان شده، سپس مربع و مستطيل و اشكالى كه چهار ضلعى مى‌باشند، با انواع گوناگونشان مورد بررسى قرار گرفته‌اند. ديگر اشكال چند ضلعى و تعريف دو خط موازى نيز در بخش مقدمه مقاله اول هندسه مطرح گرديده‌اند. ابن سينا، در بخشى به نام علم جامع، كيفيت به دست آمدن مثلث متساوى الاضلاع از دو دايره را بيان كرده است. مقاله‌ى دوم در مورد خط مستقيم و تقسيمات آن مى‌باشد. وى اين بخش را با تعريف مربع به سطح قائم الزاويايى كه خطوط محيط به زاويه قائمه بر آن احاطه دارند، آغاز مى‌كند. چگونگى به دست آمدن مربع و انواع آن نيز در اين بخش مورد بررسى قرار گرفته است. مقاله‌ى سوم در مورد دايره است. ابن سينا، مى‌گويد: در دايره تمام قطرها و نصف قطرها كه امروزه شعاع گفته مى‌شود، با هم‌ديگر مساوى هستند. به دست آوردن مركز دايره، نقطه مماس دو دايره و مطالبى از اين قبيل نيز در همين مقاله مطرح شده‌اند. مقاله‌ى چهارم، در مورد عمليات مثلث‌ها و دايره‌ها است. شكل محيط، اولين مبحث اين بخش مى‌باشد. مقاله‌ى پنجم در مورد نسبت مى‌باشد. شيخ الرئيس، در اين بخش، جزء را به مقدار كوچك‌تر از مقدار بزرگ‌تر معرفى مى‌كند و... سطوح متشابهه، عنوان مقاله ششم است. بوعلى سطوح متشابهه را به زواياى متساويه و اضلاع تناسبيه‌ى آنها معنا مى‌كند و مى‌گويد: سطوح متكافئه، سطوحى هستند كه اضلاعشان بنا بر تقدم و تأخر با هم متناسب مى‌باشند. مقاله هفتم درباره اشتراك و تباين و...است. در اين مقاله، راجع به وحدت، عدد، زوج و فرد توضيحاتى داده شده است؛ براى مثال مى‌فرمايد: واحد، به هر چيزى كه عقلاً قابل قسمت نباشد، گفته مى‌شود و عدد، جماعت مركبى از واحدها است. عدد زوج، عددى است كه قابل قسمت به دو عدد مساوى باشد. هشتمين مقاله، متعلق به بحث متواليات و نهمين مقاله در ادامه آن مى‌باشد و عنوان «متواليات و ما يتصل بها من عوامل و غيرها» را به خود اختصاص داده است. مقاله دهم، در اشتراك و تباين است و در ادامه خطوط مشترك توضيح داده شده است كه مثل ساير بخش‌ها با اشكال گوناگونى همراه است. يازدهمين مقاله، درباره هندسه فراغيه مى‌باشد. در اين قسمت، اشكال به مجسم، منشور و مخروط و استوانه تقسيم شده و هر كدام با توضيح و تعريف خاص خودش مورد بررسى واقع گرديده و شيوه محاسبه هر كدام، با ترسيم اشكالى بيان شده است. مقاله دوازدهم، كثيرات السطوح نام دارد كه در واقع بحث از اشكالى است كه داراى چند سطح مختلف مى‌باشند. عناوين مقاله سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم به ترتيب عبارت است از: «القسمة ذات الوسط و الطرفين و المضلعات المنتظمة»، «القسمة ذات الوسط و الطرفين و المجسمات المنتظمة» و «رسم مجسمات منتظمة داخل بعضها». حساب: دومين بخش رياضيات، علم حساب است. ابن سينا، اين بخش را در قالب چهار مقاله توضيح داده است كه مقاله اول، در خواص عدد؛ مقاله دوم، در احوال عدد از حيث اضافه شدنش به غير؛ مقاله سوم، در احوال عدد از حيث تأليفش از واحدها و مقاله چهارم، در متواليات ده‌گانه است. مؤلف، در جاهاى ديگر همچون كتاب قاطيغورياس و... از ماهيت عدد و اقسام آن سخن گفته است. برخى از مسائل مطرح شده در اين مقاله عبارتند از: هر عددى نصف مجموع دو عدد زيرين و رويين خويش است، چنان‌كه پنج، نصف حاصل جمع شش و چهار مى‌باشد؛ مربع هر عددى مساوى است با حاصل ضرب دو عدد زيرين و رويين آن به اضافه يك، چنان‌كه مربع پنج، برابر است با حاصل ضرب شش در چهار به اضافه يك(بيست و پنج) و... مقاله دوم، در باب احوال عدد است از جهت اضافه شدنش به غير. ابن سينا، مى‌گويد: در باب عدد، دو نگاه به عدد ممكن است: اول، نگاه به عدد از باب اينكه في نفسه معتبر است و ديگرى از اين جهت كه اضافه به عددى ديگر مى‌گردد. احوال عدد از حيث كيفيت تأليفش از واحدها، عنوان مقاله سوم است. مقاله چهارم در متواليات ده‌گانه مى‌باشد كه در آن مناسبات و اصناف و خواص آن مطرح گرديده است. موسيقى: سومين بخش رياضيات، علم موسيقى است كه بوعلى، خود، آن را «جوامع علم الموسيقى» ناميده است. اين بخش، حاكى از تسلط قابل توجه مؤلف بر علم موسيقى است و البته اين تسلط در ديگر علما و دانشمندان زمان ابن سينا نيز كم و بيش مشهود است. موسيقى در عصر مؤلف، در هزار سال پيش، بسيار مورد توجه بوده است و بسيارى آن را پيشه خود مى‌ساختند و در جامعه ارجمند بودند. فضلا و امرا و پادشاهان آن را دوست مى‌داشتند و اغلب، خود، نيز مى‌آموختند. موسيقى، فن و علمى صاحب شأن بوده است و به اين سبب دانشمندان مشرق زمين چون كندى، فارابى، خوارزمى، اخوان الصفا و ديگران به آن توجه داشتند و آن را توسعه داده ومورد مباحثه و تدريس و عمل قرار مى‌دادند و راجع به آن كتاب مى‌نوشتند. ابن سينا از بزرگان علماى موسيقى و مشاهير موسيقى‌دانان زمان خود بوده و مباحث اصلى موسيقى را با نهايت دقت، تشريح نموده است. اين، تعجبى ندارد، چه اين فيلسوف شهير، دامنه فكرى خود را به ناحيه خاصى از دانش محدود نكرده، بلكه نواحى مختلف معرفت و ضمن آنها موسيقى را نيز پيموده است و آن را از اقسام چهارگانه حكمت رياضى شمرده و در كنار علم حساب، هندسه و علم هيئت قرار داده است. بوعلى، سه كتاب در موسيقى دارد كه دو تاى آنها به عربى و سومى را به فارسی نگاشته است. مهم‌تر از همه در كتاب شفا است و آنچه در كتاب نجات است، در واقع خلاصه‌اى از شفا مى‌باشد و فارسی آن در دانش‌نامه علايى است كه خلاصه‌اى از كتاب نجات است و معروف است كه قسمت موسيقى دانش‌نامه را جوزجانى، شاگرد بوعلى، بعد از وفاتش به رشته تحرير درآورده است. ابن سينا، در موسيقى شفا، به دو كتاب ديگر اشاره مى‌كند كه در آن بعضى از مباحث موسيقى را شرح داده است؛ اين دو، يكى كتاب البرهان است و ديگرى كتاب اللواحق. ابن ابى‌اصيبعه، خبر داده كه بوعلى، كتاب ديگرى به نام «المدخل الى صناعة الموسيقى» نگاشته است كه موضوع آن با قسمت موسيقى كتاب النجات متفاوت است. متأسفانه سه كتاب مزبور، تا كنون به دست نيامده است. مهم‌ترين كتاب موسيقى ابن سينا، قسمت موسيقى شفا است كه از نفيس‌ترين مراجع موسيقى ايران شمرده مى‌شود و تا آن‌جا كه بر ما مكشوف است، اين اثر، توسط بارون‌درلانژر به فرانسه ترجمه شده و موسيقى عربى نام گرفته است. موسيقى شفاى ابن سينا، شامل شش مقاله است كه هر يك به ترتيب زير فصولى دارد: مقاله اول، شامل پنج فصل است: فصل اول، در تعريف موسيقى و اسباب صوت و... است. فصل دوم، در شناخت ابعاد متفقه و ابعاد متنافره و... است. فصل سوم، در ابعاد متفقه به اتفاق اصلى است. فصل چهارم، در ابعاد متفقه به ابعاد بدلى است. مقاله دوم، داراى دو فصل است كه اولى، در جمع كردن بعضى از ابعاد با برخى ديگر و جدا كردن بعضى از بعضى ديگر مى‌باشد و دومى، در مضاعف و نصف كردن ابعاد است. مقاله سوم، شامل چهار فصل است كه فصل اول، در جنس و تقسيم آن به انواع است. فصل دوم، در تعداد اجناس است. فصل سوم، درباره اجناس قوى است. فصل چهارم، درباره اجناس ملايم است. مقاله چهارم، داراى دو فصل است كه اولى، در جماعت و دومى، در انتقال است. مقاله پنجم، شامل پنج فصل است كه اولى، در نت‌هاى موسيقى يا علم اوزان و دومى، در وزن‌خوانى يا حكايت آهنگ‌ها با زبان و سومى، در انواع اوزان متصل و منفصل و چهارمى، در اوزان چهار تايى، پنج تايى، شش تايى و اوزان معمولى و پنجمى در اوزان شعرى است. مقاله ششم، شامل دو فصل است كه اولى، در تركيب و تأليف آهنگ و دومى، در آلات موسيقى است. اغلب مستشرقين، به استناد اينكه فلاسفه مشرق، علماى يونان را شناخته و كتاب‌هاى آنها را به عربى ترجمه كرده و خوانده‌اند، گفتار آنها را در موسيقى بر پايه موسيقى يونان، استوار دانسته‌اند و حتى نظريات علمى آنان را بر موارد عملى موسيقى شرقى، منطبق نگرفته‌اند، چنان‌كه گويى بحث فارابى و بوعلى سينا در موسيقى، يك بحث رياضى بيش نبوده و بر عمل موسيقى آن زمان تطبيق نمى‌كرده است. اين‌گونه قضاوت، به نظر، بسيار نارواست، چه گام منسوب به فيثاغورث كه بر پايه‌ي عدد سه استوار است و پايه گام ملودى موسيقى غربى است، از هزارها سال پيش در چين به شكل خاصى مورد استعمال بوده است و مسلما از قديم در ايران وجود داشته است. فارابى، در شرح تنبور خراسان و درجه‌بندى آن، وجود چنين گامى را تأييد مى‌كند، در حالى كه در شرح تنبور بغداد كه گام آن معرف موسيقى عربى پيش از اسلام است، چنين درجه‌بندى وجود ندارد. چنانچه اين گام از يونان به ايران آمده باشد، بايد نخست از بغداد عبور كرده باشد. هم‌چنين گام منسوب به اريستكسن را كه پايه گام هارمونى مغرب است، در موسيقى هند و ايران مى‌توان يافت و دليلى نيست كه بگوييم موسيقى از يونان به ممالك شرق رفته است. بنا بر اين مباحث علمى موسيقى فارابى و بوعلى سينا، بر موسيقى علمى زمان خودشان تطبيق مى‌نموده و اين دانشمندان، اسرار آن را مكشوف و قوانين آن را پى‌ريزى كرده‌اند. روش بوعلى، در بحث و تحقيق درباره موسيقى، نشان مى‌دهد كه عقايد متقدمين يونانى خود؛ يعنى پيروان مكاتب فيثاغورث، افلاطون و بطلميوس را پيروى ننموده و به خصوص در مورد جست‌وجوى رابطه‌اى بين اوضاع و احوال آسمان و خواص روح و ابعاد موسيقى، عقايد آنان را صحيح ندانسته و فلسفه آنها را مندرس شمرده است و معتقد است كه آنان، صفات اصلى و كيفيات اتفاقى اشيا را به جاى هم گرفته‌اند و در شناختن حقايق اشيا راه صحيح نپيموده‌اند؛ آن‌جا كه در مقدمه، مى‌گويد: هم‌چنين از جست‌وجوى رابطه‌اى بين احوال آسمان و خواص روح و ابعاد موسيقى، خوددارى مى‌كنيم تا از روش كسانى كه از حقيقت هر علم آگاهى ندارند، پيروى نكرده باشيم، چه اينان وارث فلسفه‌اى مندرس مى‌باشند؛ صفات اصلى و كيفيات اتفاقى اشيا را به جاى هم مى‌گيرند و خلاصه كنندگان نيز از آنها تقليد كرده‌اند، ولى اشخاصى كه فلسفه حقيقى را فهميده و مشخصات صحيح اشيا را درك كرده‌اند، اشتباهاتى را كه در اثر تقليد رخ مى‌دهد، تصحيح نموده و غلطهايى را كه زيبايى‌هاى افكار كهنه را مى‌پوشاند، پاك كرده‌اند؛ اينان سزاوار تحسينند. بوعلى، در مباحث موسيقى، از فارابى پيروى كرده و عقايد او را تشريح نموده است و آنها را مختصر و مفيد و بدون تكرار تشريح نموده است و هر مطبى را به دلايل و براهين منطقى مستند نموده و در اين راه، نه تنها به اصول فيزيكى و رياضى تكيه مى‌كند كه دامنه بحث را به فلسفه و علم النفس نيز مى‌كشاند. مؤلف، در تعريف موسيقى، رابطه علم موسيقى را با علوم ديگر چنين توضيح مى‌دهد: «موسيقى، يكى از علوم رياضى است كه منظور از آن، مطالعه صداها و بحث در ملايمت و عدم ملايمت و هم‌چنين كشش آنها و قواعد ساختن قطعات موسيقى است، بنا بر اين علم موسيقى، شامل دو قسمت است: علم تركيب نغمات مربوط به صداهاى موسيقى و علم اوزان مربوط به زمان‌هايى كه صداهاى يك نغمه را از يك‌ديگر جدا مى‌سازد. پايه‌هاى اين دو قسمت بر اصولى استوار است كه از علومى خارج از موسيقى اخذ مى‌شوند؛ بعضى از اين اصول، از رياضى و بعضى ديگر، از فيزيك و علوم طبيعى و برخى، از هندسه گرفته مى‌شوند. وى در تعريف صدا، فلسفه وجود صدا و ماهيت آن را بيان مى‌كند و مى‌گويد: «صدا، يكى از پديده‌هاى خارجى است كه حواس ما درك مى‌كند و احساس آن ممكن است خوش‌آيند باشد...» صدا، از نظر احساس به خودى خود نمى‌تواند خوش‌آيند يا بدآيند باشد، فقط هنگامى كه بيش از اندازه شدت يابد، گوش ما از آن رنج مى‌برد. يك آلت موسيقى كه بيش از حد لازم قوى زده شود، صداى نامطبوع ايجاد مى‌كند كه به گوش، زننده است، ولى از طرف ديگر صدا مى‌تواند، نه از نظر احساس، بلكه از نظر رابطه‌اى كه با قوه‌ى شنوايى دارد و به وسيله آن تصويرى از صدا در ذهن ايجاد مى‌شود و هم‌چنين عملى كه در يك قطعه موسيقى دارا است، خوش‌آيند يا بدآيند باشد. در شرح علل زيرى و بمى صدا، قوانين ارتعاش را در اجسام روشن مى‌سازد و مى‌گويد: علل زيرى صدا، عبارتند از: اتصال شديد ذرات جسم و سختى آن، كوچكى ابعاد آن و زيادى نيروى كشش و... درجه‌ى زيرى و بمى، با زياد و كم شدن علل آن بستگى دارد؛ مثلاً تارى، با كشش ثابت، تغيير طول صداهايى با زير و بمى متفاوت ايجاد مى‌كند؛ هر چه طويل‌تر باشد، صدا بم‌تر است. تعيين درجه‌ى زير و بمى، به اندازه‌گيرى مقادير خواصى كه به آن اشاره شده، ميسر است. هم‌چنين مقايسه دو صدا، با مقايسه مقادير خواص مشابه آن، انجام مى‌شود؛ مثل مقايسه طول‌هاى آنها. بنا بر اين مسلم مى‌شود كه اولاً هر دو صدا به نسبت معينى از زيرى و بمى مى‌باشند و ثانيا مى‌توان نسبت بين آن دو را مشخص نمود. ابعاد ملايم و غير ملايم را با نسبت‌هاى مشخص، معرفى مى‌كند. ابعاد ملايم، آنهايى است كه صداهاى آن بالفعل يا بالقوه مشابه باشند. آنهايى كه بالفعل مشابهند، با نسبت‌هايى از اكتاو معرفى مى‌شوند و آنهايى كه بالقوه مشابهند، به صورت نسبت‌هايى به شكل n+1/n به اصطلاح نسبت‌هاى سوپر پارتيل مى‌باشند. در جمع و تفريق ابعاد، به پيروى از روش فارابى، ضرب و تقسيم نسبت‌هاى معرف آنها را به كار مى‌برد و اين عمل در حقيقت فكر ايجاد لگاريتم است. در تقسيم اجناس، گوش‌زد مى‌سازد كه مقادير 256/243 از نيم پرده كوچك‌تر است و با اينكه اين بعد به خودى خود جزء ابعاد غير ملايم است، ولى وجود آن در دنباله دو بعد ملايم 9/8 خوش‌آهنگ و مطبوع است، چنان‌كه مى‌دانيم اين جنس معرف گام ماهور ايرانى و ماژر موسيقى غربى است و امروزه جزء دستگاه‌هاى اصيل ايران شمرده مى‌شود. هم‌چنين بين اجناس، جنسى را ملايم‌تر از همه مى‌داند كه ابعاد آن به ترتيب 10/9 و 9/8 و 16/8 باشد و چنان‌كه مشهود است گام هارمونيك، از خواص فوق ساخته مى‌شود. وجود هارمون را به معناى امروزى كلمه قائل است و مى‌گويد: صداها ممكن است با هم يا پى در پى نواخته شوند، چنان‌كه مى‌دانيم براى ساختن آهنگ، صداهايى به كار مى‌روند كه پى درپى دنبال هم واقع مى‌شوند. وقتى چندين صدا با هم نواخته شوند، در حكم يك صدامى‌گردند، ولى چنانچه اختلاط آنها با اصول صحيح باشد، باعث تقويت فكرى مى‌گردد... در شرح عود و پرده‌بندى آن، دقت كامل به كار برده است و به خصوص روشى را به دست مى‌دهد كه فقط با تشخيص اكتاوهاى زير و بم، مى‌توان تمام پرده‌هاى عود را بست. بخشى از وسعت فكر و دقت علم مرحوم شيخ الرئيس، در مطالعات مباحث آواشناسى و موسيقى، با اين بيان مشخص گرديد.
أسس المنطقية للاستقراء
نویسنده:
عمار ابورغيف
نوع منبع :
کتاب , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
قم: مجمع الفكر الاسلامي,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
کتاب الأسس المنطقية للاستقراء فی ضوء دراسة الدكتور عبدالکریم سروش من وجهة نظر الشهید آیة الله محمدباقر الصدر نوشته سید عمار ابورغیف می باشد. این کتاب به زبان عربی مشتمل بر تجزیه و تحلیل پایه‌های علم منطق درباره‌ی مساله‌ی 'استقرا' از دیدگاه آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر است که نویسنده با بهره‌گیری از مباحث دکتر سروش در زمینه‌ی مبحث یاد شده و ضمن بیان دیدگاه شهید صدر، به نقد و بررسی دیدگاه دکتر سروش پرداخته است.
شفاء المجلد 6
نویسنده:
حسین بن عبدالله ابن سینا؛ ناظر: إبراهیم مدکور؛ محقق: محمود قاسم
نوع منبع :
کتاب , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
قم: مکتبة سماحة آیة الله العظمی المرعشی النجفی الکبری,
کلیدواژه‌های اصلی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
الشفاء (الطبیعیات)، كتاب گران‌سنگ شفاء را به واقع مى‌توان دائرةالمعارفي به زبان عربى، در علوم عقلى به حساب آورد كه در هر چهار قسمت منطق، رياضى، طبیعی و الهيات توانسته به طور دقيق و كامل سخن گفته و مطالب لازم را درباره‌ى هر يك از اين چهار علم شريف به صورتى منظم و قابل استفاده در اختيار مخاطب قرار دهد. اين اثر شيخ الرئيس در طول قرون مورد توجه كم‌نظير دانشمندان مسلمان و غير مسلمان واقع گرديده است كه حاكى از جايگاه علمى و منطقى آن در بين كتب علوم عقلى مى‌باشد. فعلا آنچه مورد نظر ما است بخش طبیعیات است. تقسيم‌بندى بخش طبیعیات شفا، بدين صورت است: اين بخش، مشتمل بر هشت فن است و فن اول آن، داراى چهار مقاله است كه به ترتيب مشتمل بر پانزده، سيزده، چهارده و پانزده فصل مى‌باشند؛ فن دوم آن، داراى يك مقاله‌ى ده فصلى است؛ فن سوم آن، يك مقاله پانزده فصلى دارد؛ فن چهارم آن، يك مقاله‌ى نه فصلى و يك مقاله‌ى دو فصلى دارد؛ پنجمين فن آن، دو مقاله دارد كه هر كدام داراى شش فصل است؛ فن ششم آن، از پنج مقاله تشكيل يافته است كه به ترتيب داراى پنج، پنج، هشت، چهار و هشت فصل مى‌باشند؛ فن هفتم آن داراى يك مقاله هفت فصلى است؛ هشتمين فن آن، از نوزده مقاله تشكيل يافته است كه مجموعا داراى شصت و پنج فصل مى‌باشند. فن دوم طبیعیات درباره‌ى آسمان و عالم مى‌باشد كه داراى يك مقاله‌ى ده فصلى است. فن سوم در كون و فساد است كه آن نيز يك مقاله دارد كه متشكل از پانزده فصل مى‌باشد. فن چهارم طبیعیات در افعال و انفعالات است كه يك مقاله‌ى نه فصلى و يك مقاله‌ى دو فصلى دارد. پنجمين فن، در علل كائناتى كه نفس ندارند، اعم از معادن و آثار علويه، مى‌باشد و دو مقاله دارد. فن ششم درباره‌ى نفس مى‌باشد و از پنج مقاله تشكيل يافته است. فن هفتم در مورد نبات بوده و هفت فصل دارد. آخرين و هشتمين فن كه مفصل‌ترين نيز هست، درباره‌ى حيوان است كه از نوزده مقاله تشكيل يافته است. در فن دوم كه به نام في السماء و العالم مى‌باشد، طى ده فصل به بررسى اوضاع و احوال كواكب و... پرداخته است. قوا و افعال اجسام بسيطه و مركبه، در اولين فصل اين بخش توضيح داده شده است. شيخ الرئيس، اجسام را از جهت قوايشان به سه قسم تقسيم مى‌كند، سپس مى‌گويد: بحث ما در قسم دوم؛ يعنى واحد غير مركبى است كه از دو قوه تشكيل شده است. در فصل دوم اصناف قوا و حركات بسيطه را بيان كرده و خارج بودن طبيعت فلكيه را از طبيعت عنصريه تبيين مى‌نمايد. مخالفت فلك با اعيان اجسام بسيطه و ترتيب و اوصاف و اشكال آنها و همين‌طور احوال جسمى كه حركت دايره‌اى دارد، در فصول بعدى مورد اشاره واقع شده‌اند. بوعلى احوال كواكب را در ضمن فصلى جداگانه توضيح مى‌دهد و نفوذ اين اجرام در چشم را كه اجرامى مريى و نورانى هستند، ويژگى جسم آسمانى مى‌داند، لكن بعضى با همان نگاه اول قابل رؤيتند و بعضى در پس بعضى ديگرند و... فصل بعدى در حركت‌هایى كه كواكب دارند، مى‌باشد. نوع حركتى كه افلاك دارند و نظرياتى كه مردم در احوال زمين و ساير عناصر ارائه مى‌كنند و همين‌طور تناقضى كه در نظريات قائلان به سكون زمين وجود دارد، عناوين فصل بعدى مقاله‌ى اول فن دوم طبیعیات شفا مى‌باشد. آخرين فصل اين فن اختصاص به بحثى راجع به خفيف و ثقيل دارد با اين مضمون كه جسم خفيف، حركت دايره‌اى خود را حول مركز به خاطر سبک بودنش با نهايت سرعت ادامه مى‌دهد و ثقيل به خاطر وزنش نيرويى گريز از مركز پيدا مى‌كند كه در اين حركت دايره‌اى به سختى در پى دور شدن از هسته‌ى مركزى مى‌باشد... در فن سوم، راجع به كون و فساد بحث مى‌گردد. در فصل اول اين فن نظريات قدما را درباره كون و فساد اجسام و... بيان مى‌كند. او معتقد است اجسام بسيطه‌اى كه در جوهرشان مبادى حركات مستديره مى‌باشد، قبول كون و فساد نمى‌كنند، اما اينكه اجسام داراى حركت مستقيم، پذيرش كون و فساد را دارند، بحث ديگرى است كه شيخ الرئيس به اثبات آن پرداخته است. بيان حجت‌هاى هر كدام از طرفين و نقض براهين مخطئين، در فصول بعدى مورد بحث واقع شده. وى در اين فن راجع به مزاج و نمو نيز سخن گفته و در نهايت ادوار كون و فساد را مورد بررسی قرار داده است. فن چهارم در افعال و انفعالات است كه از دو مقاله تشكيل يافته است. مقاله‌ى اول كه نه فصل دارد به اين ترتيب مى‌باشد: 1- بحث از طبقات عناصر. 2- بحثى از احوال درياها. 3- بحثى در تعريف سبب تعاقب گرمى و سردى. 4- ارتباط كيفيت و كميت اجسام كه هر قدر كميتشان زيادتر شود كيفيتشان نيز بيشتر خواهد شد. 5- آثارى كه گرما و سرما در اجسام مى‌گذارند، مانند بخار شدن، پختن، دود شدن، يخ زدن و... 6- چگونگى پخته شدن غذا و رسيدن ميوه. 7- عوامل پختن، قليان، تبخير، تدخين، تصعيد، ذوب، اشتعال و... 8- بحثى در حل و عقد اينكه اجسام با سردى و برودت حل گرديده و با گرما و حرارت انحلال و ذوبشان سخت مى‌شود، مانند ذوب شدن نمك در آب و عدم انحلالش بر روى آتش. 9- اصناف انفعالات تر و خشك. مقاله‌ى دوم فن چهارم كه داراى دو فصل مى‌باشد، درباره‌ى مزاج است. چيستى و چگونگى مزاج به همراه تولد كيفيات چهارگانه از عناصر اربعه كه در واقع تأييدى است بر آراى ارسطو مبنى بر اينكه اكثر فعل و انفعالات ميان كرات نيز از فعل و انفعالات عناصر اربعه حاصل مى‌شوند. در فصل دوم اين مقاله، بوعلى، در تحقيقى راجع به توابع مزاج، مى‌گويد: واجب است دانسته شود كه وقتى اجسام جمع شدند و ممزوج گرديدند براى بعضى مزاجى عارض نشود مگر مزاج خودش. فن پنجم، در معادن و آثار علويه است. در اين قسمت نيز تأثير ويژه‌اى از آثار علويه‌ى ارسطو به چشم مى‌خورد. اين فن داراى دو مقاله است كه مقاله‌ى اول در مورد آنچه كه بر زمين عارض و حادث مى‌شود، است. شيخ الرئيس، فصل اول اين مقاله را به موضوع كوه‌ها اختصاص داده است. وى چگونگى تشكيل كوه‌ها و ماهيت آنها را بررسی كرده و عنايت ويژه‌اى نيز، مانند ديگر جاهايى كه از عوامل طبیعی زمينى و آسمانى بحث مى‌كند، به مشاهدات و تجربيات خود دارد. نوعي خاک در شط جيحون كه مردم با آن سرشان را مى‌شستند، از آن قبيل مى‌باشد كه بعد از بيست و سه سال، مؤلف خود شاهد تبديل شدنش به سنگ بوده است. اينكه ابرها چگونه به وجود مى‌آيند و همين‌طور چشمه‌ها، در فصل بعدى مورد بررسی قرار گرفته است. منابع آب‌ها، موضوع فصل ديگرى است كه بوعلى بعد از آن به علل و عوامل زلزله‌ها پرداخته است. وى حركتى را كه عارض جزيى از اجزاى زمين مى‌شود و آن باعث بروز حركت در لايه‌هاى رويى زمين مى‌گردد، عامل زلزله شمرده است. بخارهاى جمع شده در درون زمين، عامل ديگرى براى زلزله قلمداد شده كه به عقيده‌ى ابن سينا اگر در مناطق زلزله‌خيز شكافي در زمين ايجاد شود، آثار آن بخارات مشهود خواهد بود. تكوين معدنيات، عنوان فصل ديگرى است كه در آن به قول خود از احوال جواهر معدنيه صحبت كرده است. شيخ الرئيس اجسام معدنيه را بر چهار قسم مى‌داند كه عبارتند از: سنگ‌ها، گوگردها، نمك‌ها و ذائب‌ها كه بعضى سخيف و ضعيف الجوهر و بعضى ديگر قوى الجوهر مى‌باشند. وى در اين بخش مواد مركبه‌ى آنها را بيان نموده و اشاره‌اى كوتاه نيز به مدعيات كيمياگران دارد. در آخرين فصل از مقاله‌ى اول فن پنجم، به احوال اراضى مسكونه و امزجه‌ى بلاد مى‌پردازد. سنگلاخ بودن بعضى از سرزمين‌ها، جنگلى بودن بعضى ديگر و همين‌طور نوع آب و هوايشان موضوع‌هاى اين فصل مى‌باشند. مقاله‌ى دوم اين فن نيز مشتمل بر كائناتى است كه نفسي ندارند. وى در اولين فصل اين مقاله به چگونگى تشكيل ابرها پرداخته و كارايى آنها را در فصول مختلف توضيح مى‌دهد و اينكه از ابر واحد چگونه گاهي باران، گاهي برف و گاهي تگرگ به وجود مى‌آيد. در فصل دوم، درباره رنگين‌كمان و اينكه چگونه و در كجاها به وجود مى‌آيد، بحث مى‌نمايد. چگونگى به وجود آمدن بادها و انواع آنها و تأثيرشان و همين‌طور بحث از صاعقه و رعد و برق و شهاب‌سنگ‌ها، موضوع فصول ديگر اين مقاله است. ابن سينا در آخرين فصل اين فن، بحثى را نيز راجع به طوفان‌ها ارائه مى‌كند و مى‌گويد: غلبه‌ى يكى از عناصر اربعه بر باد، باعث به وجود آمدن طوفان مى‌گردد. اوضاع كواكب نيز در مرحله‌ى بعدى و در غلبه‌ى يكى از عناصر اربعه بر سايرين بى‌تأثير نبوده و باعث وقوع طوفان مى‌گردد. در اين قسمت نيز ابن سينا مخالفت‌هايى با مشائين دارد كه حاكى از آزادانديشى و بلندنظرى وى مى‌باشد، زيرا در مباحث علمى تأثيرپذير از هيچ مشرب خاصی نبوده و همواره به دنبال يافته‌هاى عالمانه و مستدل بوده است. فن ششم، درباره‌ى نفس است. اين فن مشتمل بر پنج مقاله مى‌باشد و مقاله‌ى اول داراى پنج فصل است كه فصل اول آن، در اثبات و تعريف نفس است. در فصل بعدى نظريات قدما را درباره‌ى نفس و جوهر آن بيان كرده و در پى نقض آنها مى‌باشد. بوعلى سومين فصل اين مقاله را به داخل بودن نفس تحت مقوله‌ى جوهر اختصاص داده است. او مى‌گويد: ثابت كرديم كه نفس، جسم نمى‌باشد... منشأ اختلاف افاعيل نفس كه همان اختلاف قواى نفس مى‌باشد، در فصل بعدى مورد بررسی واقع مى‌گردد. در فصل پنجم نيز تقسيمات قواى نفس مطرح است؛ براى مثال قواى نفسانى را در يك تقسيم به سه دسته تقسيم مى‌كند كه عبارتند از: 1- نفس نباتيه كه كارش تولد، رشد و تغذيه مى‌باشد. 2- نفس حيوانيه كه كارش درك جزئيات و تحرك بالاراده مى‌باشد. 3- نفس انسانى كه داراى دو قوه عامله و عالمه است. دومين مقاله اين فن كه پنج فصل دارد با تحقيقى درباره‌ى قواى منسوب به نفس نباتيه آغاز مى‌گردد. در قواى نفس نباتيه نيز اول به تغذيه پرداخته است. در فصل دوم اصناف ادراكات انسان را كه عبارتند از قواى داركه و حاسّه، توضيح مى‌دهد و در ادامه قواى حاسه‌ى لمسيه، ذائقه و شامّه و حاسه‌ى سامعه را در ضمن فصولى تبيين مى‌نمايد. شيخ الرئيس، در سومين مقاله‌ى اين فن كه هشت فعل دارد، درباره‌ى نور و شعاع آن و همين‌طور رنگ و منشأ آن و اينكه آيا نور جسم است يا نه و بررسی آراى مختلف در اين زمينه و همين‌طور بررسی آراى گوناگون در مورد ديدن و علل آن و مطالبى چند در حواشى مبحث رؤيت صحبت مى‌كند. مقاله‌ى چهارم مبحث نفس كه چهار فصل دارد درباره‌ى حواس باطنه‌ى حيوان و افعال قواى مصوره و مفكره و افعال قواى متذكره روحيه و اينكه هر يك از اين قوا داراى آلاتى جسمانى هستند و بحثى درباره‌ى نبوت، مى‌باشد. ابن سينا درباره‌ى وهم مى‌گويد: وهم حاكم اكبر در حيوانات است كه به صورت انبعاث تخيّلى حكم مى‌كند؛ مثالى كه بوعلى در تمام آثار خود براى اين قوه مى‌زند، درك شيرينى عسل است كه از ديدن رنگ و ظاهر آن، به مخيّله‌ى انسان خطور مى‌كند. او درباره‌ى قوه‌ى محركه كه هر حيوانى بعد از درك چيزى و احساس نياز به آن، به سويش حركت مى‌كند، توضيح داده و نبوت را نيز بخشى از آن مى‌داند. شهوت و غضب كه اولى براى جلب منافع، اعم از خوردن براى ادامه حيات، جماع براى ادامه نسل و... و دومى براى دفع مفسده، مانند دورى از خطرات و دشمنان و... مى‌باشد، دو نيروى محركه نفس مى‌باشند كه براى انجام وظايف خود، ديگر نيروهاى جسم را در اختيار دارند. مقاله‌ى پنجم كه داراى چهار فصل مى‌باشد، بيان‌گر مطالبى راجع به نفس انسانى است كه عبارتند از: الف- خواص فعل و انفعالاتى كه انسان دارد. بوعلى مى‌گويد: از نفس انسانى افعال خاصی صادر مى‌گردد كه ويژه‌ى انسان بوده و در ساير حيوانات موجود نمى‌باشد. وى يكى از نمونه‌ها را نيازهاى انسان مى‌داند كه براى رفع آنها به چيزى فراتر از آنچه طبيعت در اختيار حيوانات نهاده، مانند كشاورزى، خياطي، نساجى، ساختن حروف و اصوات براى رساندن مقصود خود به ديگران و... نياز دارد. مؤلف، در بخش ديگر، به چگونگى انتفاع نفس انسانى از حواس پرداخته و غايتاً محال بودن تناسخ و فناناپذير بودن نفس انسانى را به اثبات رسانده و فن مربوط به نفس را به پایان مى‌برد. فن هفتم طبیعیات كه درباره‌ى نبات مى‌باشد از هفت فصل تشكيل يافته است كه به عبارتى كوتاه‌ترين فن از فنون ثمانيه‌ى طبیعیات شفا مى‌باشد. در اولين فصل اين فن تولد و اغتذاء و مزاج حيوان را توضيح داده و در فصل دوم اعضاى نبات را تبيين مى‌نمايد. مبادى تغذيه، توليد، تولد در نبات به همراه چگونگى تولد اجزاى گياهان و اختلاف آنها به حسب اماكن، در بخش بعدى توضيح داده شده‌اند. از جمله مسائل مطرح شده در اين فن، تعريف شاخ و برگ و بوته‌ى گياهان است. مؤلف به صورتى بسيار دقيق و عالمانه در مورد ميوه و ثمرات گياهان و انواع و اقسام آن توضيحاتى ارائه كرده و با بيان اصناف نبات و مزاج اشيائى كه داراى نفس غاذيه مى‌باشند، اين فن را نيز به سرانجام مى‌رساند.
حاشية على شروح الاشارات المجلد 1
نویسنده:
حسين بن محمد خوانساري؛ حاشیه نویس: جمال الدین محمد بن حسین خوانساری؛ محقق: احمد عابدی
نوع منبع :
کتاب , حاشیه،پاورقی وتعلیق , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
قم: مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
الحاشية على شروح الإشارات، حاشيه مرحوم آقا حسين خوانسارى بر كتاب اشارات ابن سينا و برخى از شروح و حواشى آن (شرح الإشارات خواجه نصيرالدين طوسى، شرح الشرح (معروف به المحاكمات) قطب‌الدين رازى، حاشية شرح الشرح (حاشية المحاكمات) ميرزا جان حبيب‌الله باغنوى شيرازى)، به زبان عربى است. در ذيل كتاب، حاشيه فرزند مؤلف، آقا جمال خوانسارى بر حاشيه پدرش ذكر شده است. كتاب توسط احمد عابدى مورد تحقيق قرار گرفته است. در مقدمه تحقيقى وى مطالبى درباره كتاب ذكر شده كه برخى از آنها عبارتند از: محقق خوانسارى اگرچه متأخر از صدرالمتألهين است، اما متأثر از مباحث حكمت متعاليه نيست و در اين كتاب از شيوه مشائين پيروى كرده است و فراوان از شيوه اشراقيون احتراز كرده است؛ البته وى اگرچه موافق مشايين است، اما در مسئله اثبات هيولى با آنها مخالف است. وى در اين حاشيه فراوان بر مسئله تشكيك اعتراض كرده و مدعى تشكيك را به عجز از فهم معناى كلامش نسبت داده و اين بحث از نيكوترين مباحثى است كه در اين كتاب يافت مى‌شود. بيشتر حكما قائل به عدم وجود غايت براى خداوند در افعالش هستند؛ چراكه غنى بالذات نزد آنها كسى است كه افعالش نه براى غرض و نه براى عوض است؛ اما محقق خوانسارى معتقد است كه اين عقيده مخالف شريعت اسلامى است و مباحث طولانى در اثبات غايت براى افعال خداوند متعال دارد. در بيشتر موارد اختلاف بين محقق طوسى و فخرالدين رازى، حق را به رازى مى‌دهد نه محقق طوسى. فراوان به كلمات محقق ميرزا جان باغنوى شيرازى اهتمام شده است، بلكه بيشتر اين كتاب تعليقه بر حاشيه باغنوى است؛ بلكه در بيشتر مباحث كتاب، سطر به سطر از كلمات باغنوى غفلت نشده است. شيوه محقق خوانسارى در اين كتاب جز در موارد نادر، بر عدم نقل اقوال حكماست. فرزند مؤلف، آقا جمال‌الدين خوانسارى (متوفى 1125ق) تعليقاتى بر حاشيه والدش دارد كه محقق هر مقدار از آن را كه در نسخه‌هاى مختلف خطى يافته نقل كرده است. غريب آن است كه اين حواشى در «رياض العلماء» و همچنين در «دائرةالمعارف بزرگ اسلامى» ذكر نشده است. اين حواشى اگرچه نسبت به كتاب پدرش كمتر است، اما دلالت بر آن دارد كه دقت آقا جمال و تبحرش در حكمت بيشتر از پدرش بوده است. محقق همچنين در مقدمه‌اش، نسخ خطى مورد استفاده را معرفى كرده است. شيوه تحقيقى وى بدين ترتيب است كه پس از ارزش‌گذارى نسخه‌ها به شناخت صحيح‌ترين آنها اقدام كرده است. پس از مقابله برخى از نسخه‌ها با بعضى ديگر آنچه را كه در متن صحيح است تثبيت كرده و از نقل اختلافات نسخه‌ها در تعليقات كتاب خوددارى نموده است. وى معتقد است ذكر اختلافات نسخه‌ها جز جمع تعدادى نسخه در نسخه واحد كه موجب تشويش خواننده مى‌شود فايده ديگرى ندارد. در بسيارى موارد نيز نسخه‌هاى كتاب مختلفند كه موجب تغيير در معنا مى‌شود. از آنجا كه محقق خوانسارى، عبارتى را از كتب مزبور (اشارات و شروح آن) بدون ذكر هيچ‌گونه عنوانى براى بازشناسى، نقل كرده و بر آن حاشيه زده، محقق كتاب كلمات چهارگانه ذيل را به متن اضافه كرده است: - «قال الشيخ» كه منظور كلام ابن سيناست؛ - «قال الشارح» كه منظور كلام خواجه نصيرالدين طوسى است؛ - «قال المحاكم» كه منظور قطب‌الدين رازى است؛ - «قال المحشي» كه منظور ميرزا جان باغنوى است. وى به آنچه محقق خوانسارى نقل كرده، اكتفا نكرده، بلكه غالباً جمله‌اى كامل يا سطرى از كتاب مورد نظر را ذكر نموده، به‌گونه‌اى كه امر بر خواننده مشتبه نشود. همچنين وى مصادر تمامى تعليقات را از اين چهار كتاب ذكر كرده است تا مراجعه‌كننده به‌راحتى به آن مراجعه كند. سپس عناوين نمطها و فصول را اضافه كرده تا استفاده از آن راحت باشد؛ چراكه مؤلف ننوشته كه اين كلام از كدام فصل يا نمط است و با اين افزوده محقق (كه وى آن را بين كروشه قرار داده)، مراجعه‌كننده به‌آسانى به مقصود خويش نايل مى‌گردد. در ابتداى جلد اول، فهرست مختصر مطالب و در انتهاى هر دو جلد فهرست مفصل مطالب ذكر شده است.
  • تعداد رکورد ها : 1351