جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرور > مرور مجلات > فلسفه (دانشگاه تهران) > 1400- دوره 49- شماره 1
  • تعداد رکورد ها : 12
نویسنده:
مسعود صادقی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
مسئلۀ اصلی در مقالۀ پیش رو این است که چگونه می‌توان در چارچوب نگرشی فلسفی که می‌توان آن را «کاراندیشی» نامید، به مهم‌ترین پرسش‌ها دربارۀ «معنابخشی» کار و مباحث مرتبط با آن پرداخت. به همین منظور تلاش شده است تا ابتدا معنا و اهمیت کاراندیشی تبیین و در پرتو آن، نسبت کار با انسان و انسانیت بررسی شود و دو رویکرد کاراندیشی با «رویکرد بازآفرینی معنای کار» و کاراندیشی با «رویکرد معنوی» توضیح داده شود. در ادامه، نشان داده شده است که کار لزوماً ابزار نیست و می‌تواند هدفی ذاتی در زندگی قلمداد شود؛ به همین دلیل، برخلاف نظر رایج در میان بسیاری از اندیشمندان، می‌تواند نه پدیده‌ای ذاتاً نامطلوب و معنازدا، بلکه ‌خوشایند و معنابخش در شمار آید؛ بنابراین، مرز میان ساعات اشتغال و اوقات فراغت بسیار سیال می‌شود. به تعبیر بهتر، اوقات فراغت نباید به‌گونه‌ای معنا شود که در مقابل کار قرار گیرد یا حتی به‌مثابۀ مکملی برای آن باشد. اوقات فراغت، زمان بیکاری نیست، بلکه شرایطی است مساعد برای انجام‌دادن کارهای مهم، اما مورد علاقه‌ای که بدون کنترل بیرونی یا انگیزه‌های صرفاً اقتصادی شایسته است که آن را از سر اختیار، علاقه و داوطلبانه پی‌گرفت. البته بر پایۀ سطح‌بندی ارائه‌شده از مراتب کار (شغل، حرفه، رسالت یا ندای درون)، همۀ افراد نمی‌توانند به این مرتبه از معنابخشی کار دست پیدا کنند و کار آرمانی خویش را یافته یا خلق نمایند.
صفحات :
از صفحه 153 تا 172
نویسنده:
زهرا قزلباش ، مهدی ذاکری ، حسن مهرنیا
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
یکی از مشکلات جدی «معرفت‌شناسی طبیعی‌شده» در فلسفۀ کواین، مسئلۀ «نورماتیویته» است؛ نورماتیویته، تجویزی برای باور صادق موجّه و در پی معقولیّت و توجیه شناخت است. در معرفت‌شناسی سنّتی، نورماتیوهای شناخت بر اساس مبناگرایی عقلی یا تجربی مشخص شده‌اند؛ اما کواین با تأکید بر استقرا و نظریۀ تکامل داروین با چالشی جدی دربارۀ نورماتیویته مواجه می‌شود و در پاسخ به انتقادها، معرفت‌شناسی طبیعی‌شده را نوعی «مهندسی نورماتیو» و «تکنولوژی جست‌وجوی صدق» یا پیش‌بینی صحیح معرفی می‌کند، وانگهی ابهام در معنای مورد نظر کواین از واژگان مهندسی و تکنولوژی، به این چالش دامن می‌زند. با بررسی آرای کواین در این زمینه، می‌توان فهمید که نورماتیویته در مقام کنترل فرضیه‌ها در مراحل ابتدایی، موارد ابطال‌پذیر علم را آشکار ساخته، به جای متن به حاشیۀ علم می‌پردازد، در حالی که نورماتیویتۀ سنّتی در متن شناخت کاربرد داشت. علاوه بر این، کواین با اصلاح تجربه‌گرایی سنّتی و چرخش از آن به طبیعت‌گرایی، خود اصل تجربه‌گرایی را که می‌گوید: «چیزی در ذهن نیست که قبلاً در حس نبوده باشد»، به‌عنوان مهم‌ترین نورماتیو علم معرفی کرده، آن را جداکنندۀ علم از غیر علم برمی‌شمارد. این اصل در کنار نورماتیوهایی از قبیل سادگی، محافظه‌کاری و کلیّت، فرضیه‌ها را در مرحلۀ کشف علم بررسی می‌کنند؛ اما شرایط صدق آن‌ها کار خود علم است و نورماتیویتۀ کواین برخلاف نوع سنّتی نقشی در توجیه علم ندارد.
صفحات :
از صفحه 197 تا 218
نویسنده:
سید کیارش شیخ الاسلام ، سید حمید طالب‌زاده
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
سورن کی­یرکگور (1803-1855م)، متفکّر دانمارکی قرن نوزدهم میلادی را اکثراً با اندیشۀ او دربارۀ حیات فردی انسان در نسبت با ایمان مسیحی می­شناسند؛ امّا در کنار این حوزه، کی­یرکگور به حیات اجتماعی یا مدنی انسان نیز پرداخته است، گرچه دیدگاه­های او در این زمینه معمولاً کمتر مورد توجّه پژوهشگران قرار گرفته است. مقالۀ حاضر می­کوشد تا با توجّه به مباحثی که کی­یرکگور در کتاب دو عصر مطرح کرده است، دیدگاه او را دربارۀ حیات جمعی از منظری خاص بررسی کند. در ابتدا از پدیدۀ رشک و گونه­های مختلف آن در آثار کی­یرکگور سخن به میان خواهد آمد. سپس، بیان خواهد شد که کی­یرکگور چگونه حرکت فلسفۀ غرب از آغاز عصر جدید تا سیستم هگلی را بازنمایندۀ عصری قلمداد می‌کند که آن را «عصر تأمّل بازتابی» می­خواند و در تقابل با «عصر انقلاب» قرار می­دهد. همچنین خواهد آمد که او چگونه برخلاف ادّعای هگل، «فراکران­نگری» را مسیری برای برون­رفت از پدیدۀ تأمّل بازتابی نمی­داند، بلکه اتّفاقاً آن را کامل­کنندۀ مسیری می­داند که با تأمّل بازتابی آغاز شده است. در نهایت، نقّادی کی­یرکگور از عصر تأمّل بازتابی با تمرکز بر پدیدۀ رشک تبیین می‌شود و دو روی سکّۀ این عصر، یعنی وجوه تهدیدگر و رهایی­بخش آن، از دیدگاه کی­یرکگور بررسی خواهد شد.
صفحات :
از صفحه 131 تا 152
نویسنده:
سیدمحمدحسین نواب
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
بررسی تقاطع میان تجربۀ دینی و تجربۀ زیبایی‌شناختی، می‌تواند نسبت میان دین و هنر را بیش از پیش روشن کند. میزان اشتراکات و شباهت‌ها مشخص می‌کند که آیا منشأ واحدی در کار است؟ آیا از هردو می‌توانیم نتیجۀ یکسانی انتظار داشته باشیم؟ نوشتار پیش رو در گردآوری اطلاعات از روش کتابخانه‌ای و در استنتاج، از روش توصیفی- تحلیلی بهره برده است. زمینه‌های مشترکی همچون نهضت‌های فلسفی و ادبی در شکل‌گیری تجربۀ دینی و تجربۀ زیبایی‌شناختی نقش داشته‌اند. سوبژکتیویسم کانت بر هردو تأثیر جدی داشته است و از حیث معرفت‌شناختی تشابهات بسیارنزدیکی به هم دارند. پس از سوبژکتیویسم کانت و فروکاستن دین به تجربۀ دینی و زیبایی به تجربۀ زیبایی‌شناختی، بسیاری احساس کردند که رابطۀ میان دین و هنر به‌کلی منقطع شده است و اندیشه‌های دوران مدرن توانسته است این ارتباط وثیقِ دوران کلاسیک را از بین ببرد؛ امّا بعد از مطالعۀ اشتراکات میان تجربۀ دینی و تجربۀ زیبایی‌شناختی، می‌توان احساس کرد به‌‌رغم پروژۀ کانتی در تفکیک دین و زیبایی، به‌قدری این دو به هم نزدیک هستند که برخی تجربۀ زیبایی‌شناختی را ادامۀ تجربۀ دینی با واسطه‌های متفاوت می‌دانند و بعد از کانت نیز، درهم‌تنیدگی زیبایی و دین از میان نرفته است.
صفحات :
از صفحه 219 تا 238
نویسنده:
فاطمه شهیدی مارنانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
فارابی در جدال میان دو قول دربارۀ منشأ زبان، یعنی طبیعت‌گرایی افلاطونی و قراردادگرایی ارسطویی، موضع مستقلو بدیعی دارد. افلاطون حکایتگریِ لفظ از معنا را منوط به مناسبت حروف و اصوات تشکیل‌دهندۀ لفظ با معنا می‌دانست و ارسطو چیزی جز وضع و توافق گویشوران را معتبر نمی‌دید. در نظر فارابی «شباهت ساختار الفاظ با معانیِ مدلول» لازمۀ صحت و قوّت زبان و ضامن حکایتگریِ آن از معناست. او از میان قواعد زبانی، قاعدۀ اشتقاق را دارای بیشترین ظرفیت در نمایاندنِ شباهت و مناسبت میان الفاظ و معانی می‌بیند و آن را در موارد مختلفی به نمایش می‌گذارد. اطلاق اسامی «مشتق» یا «مثال اوّل» بر مراحل مختلف معرفت و اجناس و انواع مقولات جوهری و عرضی در حالات مختلف و تبیین وجه فلسفی این اطلاقات، از این موارد است. او توضیح می‌دهد که چگونه شباهت ساختار هریک از این دوگونه لفظ با ویژگی‌ها و نسبت‌های ذاتیِ معانی و مفاهیم فلسفیِ مدلولشان آن‌ها را شایستۀ این دلالت می‌کند. در جایگاهی دیگر، با اشاره به «مثال اوّل» ‌بودن واژه‌های معادل «موجود» در دیگر زبان‌ها، از ویژگی‌ها و جایگاه معنای مدلول این لفظ در فلسفه خبر می‌دهد و دوستدارانِ عرب‌زبان فلسفه را از خطاهایی که ممکن است به دلیل ظاهرِ مشتق این لفظِ منقول دچار شوند، آگاه می‌کند.
صفحات :
از صفحه 107 تا 129
نویسنده:
احمد عبادی ، محمدمهدی عموسلطانی فروشانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
انواع آسیب‌های مغزی و عصبی (از جمله اختلال هویت تجزیه‌ای، اسکیزوفرنی، تغییرات خُلقی و مانند آن) بر تباه‌شدن و دگرگون‌شدن ِکیفیاتِ حیاتی، حالاتِ ذهنی و شخصیتی، و حتی انگارۀ نفس و «خود» تأثیر مستقیم دارد. مشاهدۀ این تأثیرات، دستاویز نظریات گوناگونی دربارة وجودِ نفس و مفارقت‌پذیری آن (از نفی وجود خود/ذهن/نفس و یا نفی تجرد خود/ذهن/نفس تا نفیِ بقای نفس مجرد آن) شده است. چارچوب نظری و مفهومی نوخاسته­گرایی و حکمت متعالیه، قابلیتی دارد که می‌توان از آن در تجزیه و تحلیل این مسئله بهره برد و نگاهی فراتر از ابزارگراییِ دوگانه­انگاران، به‌عنوان یک راهکار کلی دربارة تأثیر اختلالات عصبیِ فیزیکی بر نفسِ مجرد ارائه داد. با اذعان به نوخاسته‌گرایی جوهری و همسوبودن آن با نظریۀ جسمانیة‌الحدوث صدرایی، و عبور از دیدگاه نوخاسته‌گرایی ویژگی‌های صرف، می‌توان گفت که بدن و دستگاه پیچیدة عصبی بر اساس میزان تکامل و پیچیدگی‌اش، موجب نوخاستگیِ (حدوث) مراتبی از نفس (از نوخاستگی مرتبة گیاهی تا مرتبة وجود لنفسه و خودآیین) و نوخاستگیِ ویژگی‌های حیاتی، ذهنی و روانی متناسب می‌شود. به سبب این همبستگی و تعامل علّیِ نوخاسته‌گرایانه، انواع آسیب‌های عصبی، مادامی‌که نفسِ انسان در مرتبه نباتی، تعلق ذاتی به بدن دارد و در مرتبۀ تجرد جوهری، تعلق عارضی به بدن دارد، موجب نوخاستگیِ اختلالات روانی به‌عنوان ویژگی‌های مختل‌کننده برای جوهر نفس و نیز فروخفتگیِ برخی ویژگی‌های ذهنیِ نوخاسته می‌شود؛ بدون آنکه وجودِ بسیط، لنفسه، خودآیین و مفارقت‌پذیرِ نفس نفی و تباه شود.
صفحات :
از صفحه 173 تا 196
نویسنده:
آیسودا هاشم پور ، فروغ‌السادات رحیم‌پور
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
< p dir="RTL">در حیات انسان عوامل بسیاری در شکل­‌گیری هویّت فردی او دخالت مستقیم یا غیر مستقیم دارد که در مجموع، موجب تمایز فرد از دیگران می­‌شود. در نظام فکری ابن سینا برخی از عوامل هویّت‌ساز مانند ویژگی‌­های فیزیولوژیکی، مستقیماً با بدن و برخی دیگر مانند روحیات و خلقیات، مستقیماً با نفس در ارتباط‌اند؛ اما با توجه به رابطۀ تنگاتنگ و دوسویه­‌ای که میان نفس و بدن برقرار است، این عوامل نیز همواره از حالات و ویژگی‌های یکدیگر متأثرند و در کنار هم در شکل­گیری هویّت فرد نقش ایفا می‌کنند. هدف نوشتار حاضر این است که با روش توصیفی- تحلیلی دیدگاه ابن­سینا دربارۀ چگونگی تأثیر عوامل غیر اکتسابی بر شکل‌گیری هویّت فردی انسان را در پنج مقطع مهم حیات، یعنی «دوران جنینی»، «زمان تولد تا دوسالگی»، «دو تا پنج‌سالگی»، «شش‌سالگی تا ابتدای نوجوانی» و «دوران نوجوانی و جوانی» واکاوی کند. از میان این عوامل، برخی مانند «ماده اولیۀ بدن»، «جنسیت» و «محیط خانواده»، می‌توانند متأثر از دخالت انسان‌های دیگر باشند؛ ولی برخی دیگر مانند «محیط زیست» و «فصول مختلف سال»، عوامل کاملاً طبیعی هستند که اساس تغییر در آن‌ها خارج از حیطۀ انسان است. این عوامل که تأثیرات بلندمدت یا کوتاه‌مدتی در جنبه­‌های فیزیولوژیکی، اخلاقی و رفتاری انسان دارند، در مجموع سازندۀ فردیّت او هستند.
صفحات :
از صفحه 239 تا 260
نویسنده:
حسین زمانیها
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
آنچه امروز به نام پدیدارشناسی هوسرل می‌شناسیم، حاصل تلاش روشمند وی برای فهم ساختار آگاهی و دادگی اشیاء در این ساختار است. یکی از مهم‌ترین ارکان این روش، آن چیزی است که هوسرل از آن با نام «تأمل پدیدارشناختی» یاد کرده و آن را در مقابل تأمل طبیعی-روان‌شناختی قرار می‌دهد. از نظر هوسرل، تأمل یکی از بنیادی‌ترین افعال آگاهی است که آنچه را از پیش به‌صورت تلویحی و ضمنی داده شده، به‌نحوی صریح و مضمون‌ساز فراچنگ می‌آورد؛ لذا در هر تأملی نوعی گذار از آگاهی پیشاتأملی به آگاهی تأملی دیده می‌شود. در فلسفۀ هوسرل متناسب با مراحل سه‌گانۀ تحول فکری وی، با سه گونه تأمل مواجه‌ایم که عبارت‌اند از: «تأمل طبیعی-روان‌شناختی»، «تأمل پدیدارشناختی» و در نهایت، آنچه ما آن را در این مقاله، «تأمل مطلق» یا «تأمل ناتمام» می‌نامیم. از نظر هوسرل هر تأمل، واجد دو جنبۀ متضایف است: الف) متعلق تأمل؛ ب) عامل (سوبژۀ تأمل)؛ لذا هر تأملی همراه با نوعی خودآگاهی یا به تعبیر هوسرل، «خودروشن‌سازی» است؛ بنابراین، متناظر با انواع سه‌گانۀ تأمل در فلسفۀ وی، ما با سه معنا از «خود» یا «اگو» مواجه می‌شویم.در مقاله حاضر ضمن تبیین معنای تأمل در مراحل سه‌گانه فلسفه هوسرل، نقش بنیادین آن در هریک از مراحل سه‌گانه تفکر وی بررسی شده و نشان داده شده است که چگونه تغییر در ابژه تأمل در هریک از این مراحل به درک عمیق تر و بنیادی تری از سوبژه منجر شده است.
صفحات :
از صفحه 85 تا 105
نویسنده:
سید محمد حسینی ، مهدی منفرد
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
این مقاله تلاش ‌می‌کند ضمن ارائۀ نگرش محتوامحور از نظریۀ حیثِ التفاتی و طرح نظریۀ ‌ایده‌آلیتۀ معنا، نظریۀ دلالت و ارجاع هوسرل را بررسی و از این طریق نسبت وجود و آگاهی را ذیل مقولۀ «عینیت»، در پژوهش‌های منطقی واکاوی کند؛ چراکه نسبت وجود و آگاهی را باید در نقطۀ تلاقی نظریۀ حیث‌ التفاتی‌ و عینیت جست. این نقطۀ تلاقی در مناط صدق عینیتِ معنا قابل طرح است که به‌عنوان نتیجۀ فیصله‌بخش نظریۀ دلالت و ارجاع هوسرل عمل می‌کند؛ به همین دلیل، این نوشته پس از ارائۀ نقد هوسرل از نظریۀ علِّی حیث التفاتی برنتانو، نوعی خوانش قیدی از نظریۀ حیث التفاتی مطرح می‌کند که نظریۀ خاص حیث التفاتی هوسرل در پژوهش‌های منطقی است. مطابق این نظریه، همواره سوژه از منظر خود به اُبژه التفات می‌کند و این همان منظر قایم به تلقی سوژه خوانده می‌شود که مشخصۀ ذاتی و حقیقی حیث التفاتی است. سپس نشان خواهیم داد که نظریۀ ‌ایده‌آلیتۀ معنا، از نتایج ساختار سه‌گانۀ حیث التفاتی هوسرل و نگرش محتوامحور حیث التفاتی است. برخلاف ادعای این نظریه که خصیصۀ حقیقی و ذاتی حیث التفاتی جنبۀ پدیدارشناسانۀ آن است، نظریۀ ارجاع و دلالت متناظر با آن، نمی‌تواند شرط عینیت معنا را برآورده کند؛ بنابراین، نظریۀ حیث التفاتی مبتنی بر نگرش محتوامحورِ نابسنده است.
صفحات :
از صفحه 63 تا 83
نویسنده:
محمد علی پودینه
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
برای اینکه بدانیم تحت چه شرایطی شناسا واجد توجیهِ باوری برای باور به p است، باید مشخص کنیم چه نسبتی بینِ باور شناسا به p و دلایلش برای باور به p باید برقرار باشد تا بتوانیم بگوییم باورِ وی به p مبتنی بر دلایلش برای باور به p است. معرفت‌شناسان از این نسبت، به «نسبت ابتناء» یاد می‌کنند. دیدگاه‌های مختلف در نسبت ابتناء می‌کوشند تا به این پرسش پاسخ دهند که تحت چه شرایطی باورهای شناسا مبتنی بر دلایلِ وی‌اند. بیشترِ معرفت‌شناسان به دیدگاه علّی در نسبت ابتناء معتقدند و لذا از منظر آن‌ها اگر رابطۀ علّی مناسبی بین باورِ شناسا و دلایلش برقرار بود، می‌توانیم بگوییم باورِ شناسا مبتنی بر دلایلش است. هرچند دیدگاهِ علّی شهودی است، مشکلات این دیدگاه برخی معرفت‌شناسان را به اتخاذ دیدگاه‌های دیگر در نسبت ابتناء وادار کرده است؛ امّا اخیراً تقریری علّی از نسبت ابتناء ارائه شده است که مدعی است به مهم‌ترین مشکلات دیدگاه‌های علّی پاسخ می‌گوید. این مقاله به تقریر و سنجشِ این دیدگاه در نسبت ابتناء اختصاص یافته است. پس از تقریر این دیدگاه، سه مشکلِ اصلیِ دیدگاه‌های علّی در نسبت ابتناء بررسی و نشان داده می‌شود که می‌توان از این دیدگاه در نسبت ابتناء در مواجهه با این مشکلات دفاع کرد.
صفحات :
از صفحه 41 تا 62
  • تعداد رکورد ها : 12