جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 1701
بررسی تطبیقی شر از منظر ابن‌ سینا و ابن‌ عربی
نویسنده:
زینب جعفری ممقانی؛ استاد راهنما: مرتضی شجاری؛ استاد مشاور: مجید صدرمجلس
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
مسئله شر از مسائل مهم فلسفی است که در میان اهل ادیان مطرح بوده و از طرفی منکران خداوند نیز از این مسئله بعنوان دلیلی علیه وجود خداوند استفاده میکردند. به حکم عقل اگر علت موجده خیر است، نباید از آن غیر از خیر صادر شود. متفکری که قائل است در عالم غیر از خیر چیز دیگری وجود ندارد ملتزم به مبدأ خیرات میشود. درمقابل کسی که قائل به وجود شرور میشود یا باید بپذیرد که دو مبدأ داریم که از یکی خیر و از دیگری شر ایجاد میشود که نتیجه این قول ثنویت است و با توحید منافات دارد و یا باید قائل شود که همان مبدأ خیر سبب وجود شرور هم هست و با سنخیت علت و معلول ناسازگار است. بنابراین چندین پرسش اساسی پیش می آید که آیا شر امری وجودی است یا عدمی؟! درصورت نخست وجود شرور با خیر محض بودنِ مبدأ هستی و وحدت آن چگونه سازگار است؟! علاوه بر این وجود شر چگونه با علم مطلق، قدرت مطلق و خیرخواهی خداوند سازگار است؟ همچنین چگونه میان اراده الهی و آدمی در موطن واحد، سازگاری ایجاد نموده اند؟ ابن سینا تحت تأثیر فلسفه نوافلاطونی و آموزه‌های ارسطویی، شر را نوعی عدم کمال و نقص در وجود می‌داند و بر این باور است که در کل نظام هستی خیر غالب است. درحالی که ابن عربی معتقد است که خیر و شر و هر آنچه که در عالم رخ میدهد، تجلیات اسماء الهی‌اند و شر در حقیقت امری نسبی است که از نگاه محدود انسان شر به نظر می‌رسد. از دیدگاه او، در نظام کلی هستی، همه چیز در جایگاه خود خیر است و شر تنها در نسبت با درک انسانی معنا پیدا می‌کند. در این پژوهش برای دستیابی به پاسخ دقیق مسئله یا حداقل نزدیک شدن به آن، به بررسی و مقایسه دیدگاه ابن سینا و ابن عربی در باب شر خواهیم پرداخت.
ارزیابی وجودشناختی شواهد و براهین اثبات وجود خدا از دیدگاه فارابی، ابن‌سینا و ابن‌عربی
نویسنده:
حسن مؤمنی میوله؛ استاد راهنما: عین الله خادمی؛ استاد مشاور: عبدالله صلواتی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
وجود و عدم خداوند و یا واجب‌الوجود بالذات در اصطلاح فلسفی، همواره دغدغه بشر بوده و درباره آن سخن‌های فراوانی گفته شده است. در اندیشه فارابی، ابن‌سینا و ابن‌عربی، خداوند از سنخ وجود و بلکه خود وجود است؛ برای اثبات وجود خداوند در نزد این سه شخصیت شواهدی ارائه و براهینی اقامه شده است. بر این شواهد و براهین نقدهایی وارد است که ارتباطی تنگاتنگ با مفهوم و حقیقت وجود دارد. این‌که یک برهان به حقیقت وجود که ترجمان وجود خدا است، نزدیک است یا دور، که بر طبق آن قوت و ضعف برهان سنجیده شود، خود نیازمند ملاک‌هایی است تا سنجیده شود. سوال اصلی که در اینجا مطرح می‌شود، این است که آیا می‌توان ملاک‌ها و سنجه‌هایی را طراحی کرد که با توجه به آن‌ها از زاویه دید وجودی به شواهد و براهین اثبات وجود خدا نگریسته شود و از این طریق بتوانیم آن‌ها را مورد تجزیه و تحلیل و نقد و بررسی قرار دهیم؟ پاسخ این سوال مثبت است، این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و بر اساس داده‌های کتابخانه‌ای می‌کوشد ساختار وجودشناختی شواهد و براهین اثبات وجود خدا از منظر فارابی، ابن‌سینا و ابن‌عربی را بر اساس ملاک‌هایی که طراحی شده است، تجزیه و تحلیل کرد. نتیجه‌ای که در پایان حاصل شده این است که برای ارزیابی وجودشناختی شواهد و براهین اثبات وجود خدا از منظر فارابی، ابن‌سینا و ابن‌عربی، باید سه ملاک وجودی مورد ارزیابی قرار بگیرد: میزان حضور حقیقت وجود، عینیت وجود و وحدت وجود؛ توضیح مختصر آنکه با توجه به مبانی عقلی و نیز مبانی اندیشه‌های فارابی، ابن‌سینا و ابن‌عربی، قدرت یک برهان در وهله‌ی اول به این است که مفهوم وجود حضوری پر رنگ داشته و برهان از مؤلفه ماهیت به دور باشد، پس از این اصل می‌بایست برهان در ساحت وجود عینی مطرح و از مباحث ذهنی و مفهومی به دور باشد و در آخر پس از عینیت داشتن، وجود دارای وحدت باشد و از نگاه کثرتی به وجود پرهیز شود. به عبارت دیگر برای نشان دادن آنکه یک برهان در کدام یک از دسته برهان‌هایی قرار می‌گیرد که به وجود نزدیک‌تر و در نتیجه دارای قوت استدلالی است، نیازمند آن هستیم که به‌صورت مبسوط، براهین و مؤلفه‌های آن را تجزیه و تحلیل کردیم؛ برای تجزیه و تحلیل براهین، سه ملاک اساسی داریم که قابل جمع هستند و اگر یک برهان آن سه ملاک را با هم داشته باشد، از قوت و قدرت استدلالی و مبنایی بالایی برخوردار خواهد بود و به هر میزان که یکی از این ملاک‌ها را نداشته باشد و یا با داشتن این ملاک‌ها، نقصی در آن‌ها وجود داشته باشد، قوت استدلالی پایینی خواهد داشت و همین امر، خود منشا نقدهایی بر براهین اثبات وجود خدا است.
مطالعه مقایسه ای فناء از منظر مکتب ابن عربی و ملاصدرا
نویسنده:
محمد طالبی؛ استاد راهنما: محمد جواد پاشایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
مفهوم فناء از مهم ترین مفاهیم عرفان نظری به شمار می‌رود. هدف پژوهش حاضر بررسی و تبیین تفاوت مفهوم «فناء» در مکتب عرفانی ابن عربی و حکمت متعالیه ملاصدرا است. این نوشتار که با روش تحقیق کیفی سامان یافته است، با شیوه توصیفی- تحلیلی و نیز با بهره‌مندی از تکنیک‌ها و ابزارهای موجود در روش‌های تحلیل اسنادی به تحلیل تطبیقی دو مکتب در موضوع فناء پرداخته است. یافته ها نشان داد که عرفا با توجه به مفهوم وحدت شخصیه وجود و تجلی اسماء الهی، فناء را نوعی اتحاد با یکی از اسمای الهی می دانند. سالک زمانی به فناء فعلی می‌رسد که اسم فعلی را در وجود خود متجلی کرده باشد، هنگامی به فناء صفاتی دست می‌یابد که با یکی از اسماء صفاتی متحد شود، و در نهایت هنگامه ای به فناء ذاتی نائل می شود که به اوج مقام فناء و اتحاد با اسماء ذاتی رسیده باشد. در این دیدگاه، سالک تنها می‌تواند تا تعین ثانی در صقع ربوبی یا تعین اول پیش رود، که جایگاه اوج قرب الهی و وصال به خداوند است. ملاصدرا اما فناء را به معنای مقام خلافت الهی و انجام حق امانت الهی می داند. او آغاز مرحله فناء را ورود سالک به عالم عقل و مفارقات می‌داند و معتقد است که سالک با پشت سر نهادن مراحل سلوکی و تحول درونی، اتحاد با عقول مختلف (از عقل فعال تا عقل اول) پیدا می کند و به فناء الی الله نائل می شود. صدرا فناء را نه انعدام وجود بلکه گسترش و تحول وجودی می داند که در آن سالک به صورت کامل از تعلقات خلقی آزاد شده و وجود خود را در وجود حق محو می کند. در نهایت، عرفای مکتب ابن عربی فناء را در صقع ربوبی که تعین ثانی و یا تعین اول است جستجو می‌کنند، در حالی که ملاصدرا فناء را در عالم عقل و اتحاد با آن تبیین می کند.
بررسی مبانی نحوه صدور کثرات از واحد از دیدگاه ملاصدرا و مقایسه آن با نظریه وحدت شخصی وجود ابن عربی
نویسنده:
مریم فتاح زاده؛ استاد راهنما: ناصر فروهی؛ استاد مشاور: سعید علیزاده
نوع منبع :
رساله تحصیلی
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
: مسئله نحوه صدور کثرات از واحد یکی از مباحث مهم فلسفی و عرفانی نزد اندیشمندان اسلامی می‌باشد. فیلسوفان اسلامی نظریات متفاوتی در بررسی این مسئله ارائه داده اند و فیلسوفانی که قائل به تباین ذاتی بین موجودات متکثر در جهان خارج هستند با توجه به قانون علیت و قاعده الواحد و عقل اول و.... چگونگی صدور کثرات از واحد ر ا تبیین نموده اند در مقابل این گروه فیلسوفانی همچون ملاصدرا که تباین ذاتی کثرات را قبول ندارد بر اساس نظام فیض واصالت وجود و تشکیک وجود و بر اساس مبانی فلسفی خود نحوه صدور کثرات از واحد را تبیین نموده است. در این پژوهش تلاش شده است که مبانی نحوه صدور کثرات از واحد از نظر هر دو اندیشمند بزرگ اسلامی به صورت مقایسه‌ای مورد بحث و بررسی قرار گرفته و اشتراکات و افتراقات هر دو دیدگاه مداقه نظر واقع شده و در نهایت نظریه‌ای که جمع دو دیدگاه فلسفی ملاصدرا و عرفانی‌ ابن‌عربی است به دست آوریم و در نهایت این نتیجه حاصل شد که ملاصدرا دارای دو دیدگاه است‌ که‌ در یک‌ امتداد هستند. در دیدگاه اول، از راه تشـکیک‌ وجود، صادر اول را عقل اول‌ می‌داند که‌ مجرای بقیه‌ کثرات و صوادر است‌ و در دیدگاه نهایی که همگـام بـا وحدت شخصی‌ وجود و عرفان‌ ابن‌عربی است، همه‌ کثرات را آیات و مظاهر خداوند متعال‌ می‌داند که‌ از او در یک‌ مرتبـه‌ ظاهر شده است و آن یک مرتبه، نَفَس‌ رحمانی یا همان وجود (ظهور) عام و منبسط‌ است‌ که همه‌ ماسوی را در بر می‌گیرد.
وجود ربطی از منظر حکمت متعالیه و ابن عربی
نویسنده:
ابراهیم مشهدی؛ استاد راهنما: محمد جواد شمس؛ استاد مشاور: روح الله آدینه
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
چکیده :
یکی از مهمترین مسائل حکمت متعالیه مسئله وجود رابط است؛ که امکان ققری یکی از نتایج آن است. زیرا در آن با ارجاع کثرت به شئون وجود، نه خود وجود، وحدت شخصی وجودنتیجه می‌شود. نظریه وجود رابط بدین معنی است که هر ممکن بالذاتی، شانی از شئون واجب بالذات است و حیثیت مستقلی ندارد؛ جز مقام آینگی؛ از این رو، نظریه وجود رابط و نتایج آن، منجر به انکارمخلوقات و ممکنات نیست ونه مستلزم حلول واجب‌الوجود در ممکنات.از منظر ملاصدرا وجود رابط غیر از وجود رابطی است؛ وجود رابطی وجود فی نفسه لغیره است؛ در حالی که وجود رابط فاقد جنبه فی‌نفسه است؛ و معلول فاقد هر هویت مستقل و عین الربط به علت و تطور و تشأن علت است؛ و چنانکه خود گفته است، از منظر اهل حقیقت و حکمت متعالیه الهی، همه موجودات- چه عقل، چه نفس و چه صورت نوعیه- از مراتب پرتوهای نور حقیقی و از تجلیات وجود قیومی الهی هستند. در حکمت متعالیه از احتیاج و نیاز ماسوای حق تعالی که عین احتیاج و نیازمندی است، به امکان وجودی یاد می‌کند وآن را امکان فقری مینامند. امکان فقری یعنی آمیختگی و یگانگی نیاز و احتیاج با هستی محتاج و عینیت ربط به علت به گونه ای که ادراک آن بدون ادراک تعلق و ربط آن به وجود فاعل غیر ممکن است. در دیدگاه عرفانی ابن عربی، ارتباط وجود به خلق، اضافه اشراقی است؛ چون حق را دائماً در حال اشراق و تجلی می‌بینند وعالم را از آن جهت که ظهور حق است، فقیر و عین الربط به آن حقیقت می‌دانند؛ چون ظهور ونمود وبود همه آنها به همان یک حقیقت است. از منظرابن عربی،واجب تعالی یکتای همه است که هو الاول و الاخر و الظاهرو الباطن، و ماسوایش همه فیض اویند و همه روابط محضه و تعلقات صرفند، که فقر وجودی دارند و به اضافه اشراقیه حق برقرارند. بر این اساس، وجود، حقیقت واحد ذات مراتب ظهوری است و ماسوی، قائم به او به اضافه اشراقیه‌اند؛ از منظر ایشان، وجود، حقیقت واحده به وحدت شخصی ذات مظاهر است. پس اگر ماسوی، روابط محض‌اند، و فقر نوری دارندو با واجب تعالی، معیت قیومیه و اضافه اشراقیهدارند؛ به تعبیر امیرالمومنین(ع):ما رأیت شیئا الا و رایت الله قبله و معه و فیه و بعدهپس در دیدگاه مشترک عرفانی ملاصدرا و ابن عربی تمام موجودات عالم هستی ذاتشان عین وابستگی ونیازمندی به غیر می‌باشد و معلول ذاتی جدا از علت ندارند وهمه شان وظل وتطور علت خویش هستند.
عقل در عرفان ادویته‌ودانته و مقایسۀ آن با عرفان اسلامی (با تأکید بر آراء شنکره‌آچاریه و ابن‌عربی)
نویسنده:
حسین رهنمائی ، عظیم عابدینی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
این مقاله به بررسی و مقایسۀ جایگاه عقل در مکتب فلسفی‌عرفانی ادویته‌ودانته و عرفان اسلامی می‌پردازد. هدف تحقیق تعمیق گفت‌وگوهای بین‌الادیانی و معرفی بهتر عرفان اسلامی و درک زوایای نظری آن است. در این پژوهش با استفاده از روش تحقیق کتابخانه‌ای ضمن مطالعۀ متون فلسفی و عرفانی مرتبط به ادویته‌ودانته و عرفان اسلامی، به استخراج دیدگاه‌های دو مکتب دربارۀ عقل، ابعاد و نقش آن در سلوک عرفانی پرداخته شد. یافته‌های تحقیق گویای آن است که در هر دو سنت عرفانی، عقل نقش مهمی در شناخت و درک حقیقت مطلق دارد، اما این حقیقت فراتر از توان ادراکی عقل انسان است. هر دو مکتب محدودیت‌هایی برای عقل قائل‌اند و تزکیۀ نفس را در کنار رشد عقلی امری برای تجربۀ مستقیم حقیقت نهایی ضروری می‌دانند. دو مکتب تفاوت‌های مهمی در تعریف حقیقت نهایی، نوع وحدت آن با جهان و نقش وحی الهی در کشف آن دارند. علاوه‌بر این‌ها، هدف نهایی عرفان اسلامی وصول به مقام فنا یا تقرب به خداوند و هدف نهایی ادویتا ودانتا رهایی از تناسخ و تحقق وحدت آتمان با برهمن است.
صفحات :
از صفحه 5 تا 28
مسئله نجات از منظر ابن عربی و پلانتینگا
نویسنده:
فاطمه حسینی؛ استاد راهنما: جابر موسوی راد؛ استاد مشاور: زهره عبدخدایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در دنیای معاصر، مباحث مربوط به پلورالیسم دینی و نگرش‌های مختلف به حقانیت و نجات دینی، از مسائل اساسی در فلسفه دین و کلام به شمار می‌آیند. این مباحث به‌ویژه با گسترش ارتباطات جهانی و تقابل و تعامل میان ادیان و فرهنگ‌ها، اهمیت بیشتری پیدا کرده‌اند. چالش اصلی در این زمینه، تفاوت دیدگاه‌ها در مورد حقانیت ادیان و مسیر نجات است. پژوهش حاصل دو دیدگاه متفاوت به این موضوع از دو سنت دینی؛ یعنی آلوین پلانتینگا،فیلسوف مسیحی، و ابن عربی،متکلم اسلامی،را بررسی می نماید. آلوین پلانتینگا، نماینده جریان انحصارگرایی، معتقد است که ایمان مسیحی ایمان به خدا و آموزه های مسیحی بدون نیاز به دلایل فلسفی یا شواهد تجربی عقلانی و موجه می باشند و تنها ایمان به عیسی مسیح می‌تواند انسان‌ها را از عذاب ابدی نجات دهد. پلانتینگا نقش روح القدس را به‌عنوان عاملی محوری در فرآیند نجات انسان‌ها برجسته می‌سازد. حاصل آنکه در منظومه فکری او، تنها آموزه‌های مسیحی از ضمانت‌های واقعی برخوردارند و دیگر ادیان نمی‌توانند به همان اندازه معتبر باشند. در مقابل، از آثار ابن عربی برمی آید که او به کثرت‌گرایی دینی اعتقاد دارد و معتقد است که هر دین به‌عنوان تجلیاتی از اسماء و صفات الهی، انسان‌ها را به خداوند نزدیک می‌کند. ابن عربی با طرح مفهوم «اعیان ثابته»، هر فرد را به‌عنوان تجلی‌گاهی از اسماء الهی معرفی می‌کند و مسیر رستگاری هر انسان را منحصر به فرد می‌داند، هرچند او صراط محمدی را کامل‌ترین مسیر برای وصول به حقیقت می‌داند. در نهایت، با بررسی دیدگاه‌های این دو متفکر، می‌توان گفت که پلانتینگا بر انحصار حقانیت دین مسیحیت تأکید دارد، در حالی که ابن عربی به کثرت‌گرایی دینی و تجلیات مختلف حقیقت الهی می‌پردازد. این تفاوت‌ها به‌خوبی نشان‌دهنده تنوع نگرش‌ها در زمینه حقانیت و نجات دینی است.بنابراین ضمن نقدهایی که بردیدگاه انحصارگرایی پلانتینگا و کثرت گرایی ابن عربی وارد است. درمکتب شیعه استاد مطهری بین درجات کفر تفاوت قائل شده و میان جاهل قاصر و مقصر تمایز می گذارد، او با استناد به آیات قرآن افراد با ایمان به خدا و عمل صالح ،حتی اگر غیر مسلمان هم باشند،را مشمول رحمت الهی، نجات و رستگاری می داند. این رویکرد رحمت‌محور اسلام در مواجهه با جاهلان قاصر، بر ضرورت فهم شرایط فردی و فکری هر شخص تأکید دارد و از سرکوب یا قضاوت یک‌جانبه نسبت به دیگران جلوگیری می‌کند.
تحلیل تطبیقی ابدیت عذاب از دیدگاه ابن عربی و علامه طباطبایی
نویسنده:
فردین دارابی میدانی ، محمد شعبانپور
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
مسئله جاودانگی در عذاب در جهان واپسین، یکی از موضوعات مهم و چالش‌برانگیز در عرصه علوم اسلامی، ازجمله کلام، فلسفه و تفسیر است. این موضوع به دلیل ارتباط عمیق آن با مفاهیم بنیادینی چون رحمت الهی، عدالت و فطرت انسانی، همواره موردتوجه اندیشمندان قرارگرفته است. حکیمان الهی خداوند را خیر مطلق، بی‌نیاز و دارای رحمت واسعه می‌دانند؛ درحالی‌که فطرت انسانی، طبق آیه «و نفخت فیه من روحی»، بر اساس سنخ الهی سرشته شده است. ازاین‌رو، خطاهای انسانی به‌عنوان مسائل عرضی تلقی می‌شوند که تنها حالت‌های پلیدی را بر فطرت او می‌افزایند و پس از عذاب، انسان به فطرت پاک اولیه خود بازمی‌گردد. بااین‌حال، برخی اندیشمندان اسلامی با استناد به متون دینی و آموزه‌های نبوی، نیازی به خلود در عذاب نمی‌بینند و این دیدگاه را به چالش می‌کشند. برخی از اندیشمندان اسلامی نیازی به خلود در عذاب نمی‌بینند، اما این معنا با وحی الهی و آموزه‌های نبوی در تعارض است. هدف تبیین این مسئله و رفع تعارض ظاهری می‌باشد. روش تحقیق، «تحلیل محتوایی» است و در این راستا، به بررسی مبانی‌ای چون پذیرش اصل وجود نفس، مجرد بودن آن و همچنین جاودانگی و فناناپذیری نفس پرداخته می‌شود. ابن عربی با تأکید بر مفهوم وحدت وجود و رحمت الهی، معتقد است که عذاب دائمی برای هیچ‌کس وجود ندارد و درنهایت همه مخلوقات به رحمت خداوند باز خواهند گشت. او بر این باور است که خطاهای انسانی، به‌عنوان مسائل عرضی، نمی‌توانند بر فطرت الهی انسان تأثیر دائمی بگذارند و عذاب درواقع یک مرحله از تکامل روحی است. در مقابل، علامه طباطبایی بر اساس استدلال‌های عقلی و نقلی، بر جاودانگی عذاب تأکید دارد و آن را با عدالت الهی سازگار می‌داند. او معتقد است که عذاب و نعمت در آخرت به حالات نفس وابسته است و اگر نفس به‌صورت ملکه درآید، عذاب جاودان خواهد بود. این دو دیدگاه، هرچند در اصول کلی متفاوت هستند، اما هر یک به‌نوعی به تبیین ابعاد مختلف مسئله جاودانگی در عذاب می‌پردازند و نشان می‌دهند که این موضوع نه‌تنها به فهم عمیق‌تری از آموزه‌های دینی نیاز دارد، بلکه به تأملات فلسفی و کلامی نیز وابسته است.
صفحات :
از صفحه 134 تا 168
ماهیت وحی و کشف در مکتب ابن عربی و آکاشوانی در مکاتب آستیکه
نویسنده:
پدیدآور: سید احمد حسینی فرزانه ؛ استاد راهنما: محمد مهدی علیمردی ؛ استاد مشاور: رحمان بوالحسنی ؛ استاد مشاور: سید محمد روحانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
آموزه وحی الهی در اسلام و آکاشه‌وانی Akashwani یا صوت آسمانی در آیین هندو از آموزههای بسیار مهمی هستند که با آموزههای بنیادینی همچون توحید و نبوت در اسلام و باورمند بودن به متون شْروتی shruti و الزام به عمل به دْهَرمَه Dharma در آیین هندو، مرتبط است. لذا شناخت مفهوم وحی و آکاشهوانی در این دو دین بزرگ برای شناخت بنیادهای این ادیان بسیار ضروری است. در آیین هندو، هرچند هندو بودن رسماً به معنی الزام به باور یا مناسکی خاص نیست، ولی یکی از معیارهای مهم تقسیم‌بندی درون‌دینی آیین هندو، پذیرش یا عدم پذیرش متون مقدس شْروتی یا الهامی است. بر این مبنا، دو دَرْشنه Darsana یا مکتب فلسفی هندو به نام‌های آستیکه astika، که آسمانی بودن متون مقدس وِده‌ای را میپذیرند و ناستیکه Nastika که منکر آسمانی بودن و اعتبار متون وِدهای هستند، به وجود آمدهاند. به باور بیشتر مکاتب آستیکه، در دوران باستان، عارفانی واصل و فرزانه ملقب به رْیشی‌ ??i به معنی بصیر، کلام ازلی الهی را که در بردارنده حقایقی ماورائی و نجاتبخش بود را، به‌صورت مستقیم دریافت کردند و آنها را به دیگران رساندند، که بعدها در متونی موسوم به شْروتی نگاشته شد. به همین دلیل، این دسته از متون را شْروتی به معنی شنیده ‌شده می‌نامند. این کلام آسمانی توسط هیچ انسانی سروده نشده و تجلی خداوند در کلام تلقی میشود، به این دلیل به آکاشه وانی، اپوروشِیتاواده به معنی کلام بیمتکلم نیز میگویند. این فرزانگان باستانی برای دریافت این الهامات الهی از هیچ واسطهای، حتی فرشتگان یا امواج صوتی ظاهری که با گوش سر شنیده شود، استفاده نمی‌کردند؛ بلکه در حقیقت الهامات از درون روح آنان به رْیشی‌ها القا می‌شده است؛ به‌گونه‌ای‌که درون آنان نخست از هرگونه غرور و خودپسندی و مفاهیم مادی پاک و خالص می‌شده، سپس به این الهامات در درون خود پی می‌بردند. به عبارت دیگر، رْیشی با توجه به پاک کردن روح خود از پلیدی‌ها و وابستگیهای مادی، به مقامی می‌رسد که علاوه بر اصوات جسمانی که یا بر اثر کوبیده شدن دو شیء به هم ایجاد می‌شود و یا صوت انسانی، که با ترکیب کلمات معنی‌دار ایجاد می‌شود، نوع سومی از صوت، یعنی صوت جاودان ازلی (اناهته Anahata) را نیز می‌شنود. بدین ترتیب، رْیشی‌ها هنگامی که مشغول مراقبه بودند، اصوات جاودان ماورایی درون قلبشان می‌درخشید و در آن مقام، نه چیزی از خارج می‌شنیدند و نه می‌دیدند. لذا رْیشی‌ها کلام آسمانی را تنها از طریق گوش الهی می‌شنیدند، نه گوش مادی و ظاهری. در باب ماهیت وحی و کشف در اسلام نیز، صاحب نظران بسیاری اعم از متکلمان، فلاسفه و عرفا هر یک با توجه به مشرب فکری خود سخن گفته‌اند. در این بین دیدگاه عرفان به عنوان دانشی که به خلاف فلاسفه بنیان روشی خود را کشف و شهود، قرار داده، اهمیتی دو چندان می‌یابد. عدم شناخت ماهیت کشف و عدم تبیین مرزهای وحی و کشف، می‌تواند باعث بدفهمی و سوتفاهماتی شود که به تخریب ضروریات دینی همچون خاتمیت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) خواهد انجامید. چنانکه که برخی سخن ازامکان بسط تجربه نبوی می‌گویند. بدین جهت پرداختن به این موضوع ضرورتی دو چندان می‌یابد. این پژوهش در پی دستیابی به دیدگاهها و نظریات محیی‌الدین‌ابن‌عربی عارف نامدار قرن هفتم هجری در باب ماهیت وحی و کشف و برجسته کردن شباهتها و تفاوتهای این دو با یکدیگر است. چرا که ابن عربی به عنوان داعیهدار و پدر عرفان نظری شناخته می‌شود، که به تبیین بسیاری از مفاهیم عرفانی همت گماشت و کمتر کسی در علم عرفان نظری به پای او می‌رسد. بعد از وی نیز کسانی چون صدرالدین قونوی به تبیین فلسفی آراء وی پرداختند. کسانی که به قول ویلیام چیتیک در زمره شاگردان با واسطه یا بی‌واسطه ابن عربی قرارداشته‌اند و آنها را پیروان مکتب ابن عربی می‌نامیم. ‌ابن ‌عربی در کتاب مشهورش به نام الفتوحات المکیه، معتقد است که وحی در حقیقت «عبارت» نیست، بلکه «اشاره» است؛ به این معنا که دریافت وحی به‌وسیله پیامبر، همانند شنیدن کلام به‌وسیله انسان‌های معمولی نیست که در آن مفهوم و معنا حتماً می‌بایست در قالب عبارت قرار گیرد تا مقصود فهمیده شود؛ بلکه وحی در حقیقت نوعی اشاره است که همان مشارالیه است. بنابر این، پیامبر مترجم وحیی بوده که بر قلبشان (روح) ظاهر شده بود. البته مترجم بودن در این عبارت، به این معنا نیست که پیامبر همچون مترجمی که الفاظ و جملات را خود می‌سازد، الفاظ وحی را از جانب خود بیان کرده است؛ بلکه علم ترجمه نیز از جانب خداوند است. طبیعتا در تحلیل متون منتسب به ابن عربی نمی‌توان نسبت به شارحان مکتب او بی‌تفاوت بود؛ چرا که فهم دقیق اندیشه ابن عربی مبتنی بر نگاه شارحانی است که شاگردان با واسطه یا بی‌واسطه او بودند. لذا تمام متون به جا مانده از ابن عربی در قلمرو این پژوهش قرار داشته و در مواردی که نیاز باشد به آثار پیروان مکتب او چون قونوی و قیصری و مثل آنان رجوع خواهد شد. در کنار این مباحث و به جهت شناخت ماهیت وحی و کشف به برخی مسائل همچون تاثیر عوامل بیرونی در ایجاد احساس کشف و یا وحی، ملاک صدق و کذب کشف و وحی، منفعل یا فعال بودن کاشف یا پیامبر در دریافت وحی و اینکه وحی و کشف در چه مقام یا حضرتی از حضرات خمس اتفاق می‌افتد و فرایند دریافت وحی چگونه است، با نگاه به آثار ابن عربی و پیروان مکتب وی خواهیم پرداخت.
بررسی ولایت و امامت از نظر ابن عربی و علامه طباطبائی
نویسنده:
پدیدآور: سیامک قربانی پور ؛ استاد راهنما: قدرت الله خیاطیان ؛ استاد مشاور: عظیم حمزئیان
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
چکیده :
ولایت و امامت از مباحث مهم و اساسی مکتب اسلام است که در علوم مختلف اسلامی، از جمله در عرفان اسلامی بدان پرداخته شده است. از جمله ابن عربی - بنیان‌گذار عرفان نظری و نویسنده پر‌ تألیف- و علامه طباطبائی - مفسّر، فیلسوف و عارف معاصر- دیدگاه‌های خود را درباره آن بیان کرده‌اند. مسأله پژوهش حاضر این است که ابن عربی و علامه طباطبائی چه تبیینی از ولایت و امامت ارائه کرده‌اند و شباهت‌ها و تفاوت‌های نظر آنان چه تحلیلی دارد؟ روش بررسی پژوهش، توصیفی - تحلیلی از نوع مقایسه‌ای (مکتب امریکایی) و جمع‌آوری داده‌ها به شیوه کتابخانه‌ای است. نتایج بررسی: ابن عربی انسان کامل را مردمک چشم خداوند و خلافت را وجه ظاهری و ولایت را وجه باطنی امامت و امام مطاع را صاحب عصمت، علم لدنّی و و ولایت مطلقه می‌داند. وی خود را خاتم ولایت مقیده محمدیه، امام مهدی (ع) را خاتم ولایت خاصه یا مطلقه محمدیه و عیسی (ع) را خاتم ولایت عام می‌داند. علامه طباطبائی برخورداری از ولایت را شرط اصلی امامت و هدف امامت را هدایت به امر و تربیت نفوس در نظر می‌گیرد؛ او امام مهدی (ع) را خاتم ولایت مطلقه الهی معرفی می‌کند. هر دو اندیشمند ولایت مطلقه را باطن امامت و امام الهی را واسطه فیض میان حق و خلق، معصوم و دارای علم لدنّی می‌دانند. هر دو بر ضرورت شناخت باطنی و ظاهری امام تأکید می‌کنند و در نهایت امام مهدی (ع) در اندیشه هر دو متفکر، خاتم ولایت مطلق الهی و تجلی کامل حقیقت محمدی است. به هر حال، علامه طباطبائی مراتب ولایت را به‌طور روشن مشخص نمی‌سازد درحالیکه ابن عربی شرح گسترده‌تری در مورد مراتب ولایت ارائه می‌دهد. درنهایت، نزدیکی در دیدگاه‌های آنان نشان‌دهنده پیوند عمیق در فهم عرفانی و حکمی ولایت در اسلام است؛ بنابراین، این نزدیکی می‌تواند به تقویت وحدت اسلامی و ترویج گفت‌ وگو میان مذاهب اسلامی کمک کند.
  • تعداد رکورد ها : 1701