جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 7034
بازسازى اسلامى حقوق بشر
نویسنده:
محمد لگنهاوزن، مهدی منتظر قائم
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
چکیده :
واژه «حق» به معناى جدید «حقوق انسان»، «حقوق مصرف کننده» و حتى «حقوق حیوانات» که روزنامه ‏هاى ما را پر کرده است، در قرآن یافت نم ى‏شود. معناى «حق» در منابع اسلامى ـ قرآن و احادیث، ـ ناشى از تکلیف شخص است و یا به خاطر نظم موزون و داراى سلسله مراتب جهان، شایسته انسان است. «حقى» که در آیه بالا ذکر شده: «حق خداست که از او پروا کنند» و «حقى» که در رساله منسوب به امام سجاد علیه السلام، رسالة الحقوق، به کار رفته است، به همین معنا مى‏ باشد: اَکبرُ حُقوقِ اللّه‏ِ علیکَ ما اَوْحَیهُ لِنَفْسِهِ تَبارکَ وَ تعالى مِن حَقّه الَّذى هُوَ اصلُ الحقوقِ و منهُ تفرّعَ. ثُمّ اَوْحیه علیکَ لِنَفْسِکَ مِنْ قرنک الى قدمک على اختلافِ جَوارحک. فَجعلَ لِبَصرک علیک حقّا و لِسَمعکَ علیک حقا و لِلسانکَ علیک حقا و لِیدکَ علیک حقا و لِرجلکَ علیکَ حقّا و لِبَطنِکَ علیک حقّا و لِفرجکَ علیک حقا. فهذِهِ، الجوارحُ السّبعُ الّتى بِها تَکونُ الافعالُ. ثُمّ جعَلَ عَزَّ و جلَّ لافعالِکَ علیک حقوقا فجعلَ لصلاتک علیک حقا و لِصومکَ علیک حقا و لِصدقتکَ علیک حقا و لِهدیکَ علیک حقا و لافعالِکَ علیک حقا. ثُمَّ تخرجُ الحقوقُ مِنک الى غیرِک مِن ذوى الحقوقِ الواجبةِ علیک. و اَوْحیُها علیکَ حقوقُ ائمتکَ، ثم حقوق رعیّتک، ثم حقوقُ رحمِکَ. یکى از چالش‏هاى اصلى که دنیاى جدید غرب براى جهان اسلام پیش آورده، مربوط به موضوع حقوق به ‏ویژه حقوق بشر است؛ در این مقاله من مى ‏خواهم این چالش را بررسى کنم و نشان بدهم که وجهه مذهبى اسلام چگونه مى ‏تواند به آن پاسخ دهد.
صفحات :
از صفحه 130 تا 152
پروژه الجابرى در نقد تفکر عربى معاصر
نویسنده:
احمد موثقی
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
چکیده :
آیا هیچ گونه راه حلى براى مسائل رو به تزاید، فراروى عقل عربى وجود دارد؟ تفکر عربى مدرن چگونه مى‏تواند از بحران فکرى آشکارا حاد و مزمن، که خود را گرفتار آن مى‏یابد، رهایى پیدا کند؟ جابرى پیشنهاد مى‏کند که بحرانى چنین عمیق و وسیع، راه حل‏هایى رادیکال مى‏طلبد؛ یعنى تاریخ فکرى عرب باید بازنویسى شده، و ذهن و فکر عربى باید بربنیان جدیدى، تجدید سازمان یابد. تجدید ساختار فکر عربى و آگاهى عربى به این معنا نیست که آگاهى معاصر، با مدلهاى تاریخى وام گرفته از گذشته جایگزین گردد؛ بلکه معناى آن، این است که فرهنگ عربى باید دوباره تنظیم و طراحى شود تا نخست، آگاهى معاصر را از اقتدار و حجیّت گذشته آزاد ساخته و ثانیا، تضمین نماید که فرهنگ عربى، موجب تفکر نوآورانه ـ که، مشخصه تفکر مدرن است ـ مى ‏گردد. علاوه بر این، تاریخ عرب باید به شیوه‏اى بازنویسى شود که عرب مدرن بتواند تاریخش را به عنوان یک تکامل، یک سلسله از لحظات و مقاطع تاریخى که در آن، آخرین لحظه و مقطع، جایگزین و تجسم همه لحظات و مقاطع قبلى بشود، بخواند. به عبارت دیگر، اگر تاریخ عرب را بتوان توسط اعراب معاصر قرائت نمود، همان طور که تاریخ اروپا توسط اروپایى ‏هاى معاصر قرائت شده است، آن هم به مثابه «شدنِ» (صیرورت) زمان حاضر، آنگاه، هیچ عرب مدرنى جرأت نمى‏کند دعوت کننده به احیاى دوره‏هاى گذشته باشد، همان طور که هیچ اروپایى امروزه از چنین امکان پذیرى‏اى استقبال نمى ‏کند.
صفحات :
از صفحه 109 تا 120
دو رهیافت متفاوت در جریان بازگشت به اسلام در جهان عرب
نویسنده:
ل.م. سافی، احمد موثقی
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
چکیده :
اندیشه سیاسى در جهان عرب متأثر از دو طرز فکر بنیادگرا و نوگراست که به ترتیب ریشه در افکار محمد بن عبدالوهاب و سید جمال الدین اسد آبادى دارد. در مقاله حاضر نمایندگان معاصر این دو رهیافت به ترتیب سید قطب و مالک بن نبى هستند که با وجود آن که هر دو سخن از اسلام و باز گشت به اسلام اصیل و راستین دارند، ولى رهیافت و جهان بینى و درون مایه‏هاى فکرى آنان متفاوت از هم است. بنیادگرایى اسلامى در اندیشه سید قطب، ضد عقل و فلسفه بوده و با مسائل جامعه و جهان، شکلى و ظاهرى برخورد مى‏کند و مدرنیته و تمدن جدید غربى را به دلیل مادى‏گرایى و عدم توجه آن به جنبه‏هاى اخلاقى و معنوى، به طور مطلق رد مى‏کند. در مقابل، نوگرایى دینى با جهت‏گیرى رادیکال و عمیق و ساختارى در اندیشه مالک بن نبى، رویکردى عقلى و عملى و انتقادى و نوآورانه دارد و مسائل جوامع مسلمان را مسائل توسعه و توسعه نیافتگى در ابعاد مختلف مى‏داند و مدرنیته و تمدن جدید غربى را به طور مقایسه‏اى با دنیاى اسلام مورد ارزیابى قرار مى‏دهد.
صفحات :
از صفحه 267 تا 290
گفتمانهای قیاس ناپذیر
نویسنده:
الستر پنیکوک، علی اصغر سلطانی
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
چکیده :
امیدوارم این دیدگاه انتقادى تحلیل گفتمان، چنین القا نکرده باشد که تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى استاندارد یا تحلیل انتقادى گفتمان، کارهایى بى ارزشند. هر دو رویکرد براى زبان‏شناسى کاربردى سودمندند؛ رویکرد اول ما را یارى مى‏دهد تا توجه مان را به موارد زیر جلب کنیم: گونه‏هاى گفتمان، رابطه بین گفتمان و دانش پس زمینه‏اى، آگاهى از تعامل موجود در کلاس درس، چگونگى ساخته شدن متون، چگونگى به نوبت صحبت کردن در فرهنگهاى متفاوت، آیا مواد درسى با آگاهى نسبت به گفتمان طراحى شده‏اند یا نه ؛ دومین رویکرد نیز ما را یارى مى‏دهد تا نسبت به اینکه چگونه کاربرد زبان همیشه با مسایل قدرت مرتبط است، چگونه دانش پس زمینه‏اى هرگز تنها راه بى ضررِ دانش نیست، نسبت به اینکه چگونه شرایط وسیعترِ واقعیات اجتماعى همواره در متن حضور دارند، آگاهى حاصل کنیم. با این همه، همچنان که قبلاً گفته‏ام، بافتهاى بافت زدایى شده و سکوت سیاسى زبان‏شناسى کاربردى، و چارچوب غالباً جبرگرایانه و تقلیل گرایانه تحلیل انتقادى گفتمان، مبین آن هستند که باید با احتیاط بیشترى این رویکردها را به کار بست. یکى از سؤلاتى که در مقدمه مطرح کردم، بى‏پاسخ مانده است: آیا رویکردهاى زبان‏شناسى کاربردى (و احتمالاً تحلیل انتقادى گفتمان) با موضع فوکویى‏اى که تشریح کردم، قیاس ناپذیرند؟ مسلماً یکى از پاسخها این است که قیاس‏ناپذیر نیستند (قابل مقایسه‏اند) ؛ مثلاً آیا نمى‏توان این مواضع را در امتداد یک پیوستار مرتب کرد؟ در یک سو، تحلیل گفتمانى با مبناى کاملاً زبان‏شناختى قرار مى‏گیرد ـ که در اینجا گفتمان فقط به شیوه به هم متصل شدن جملات بازمى‏گردد ـ و به تدریج که به سوى دیگر مى‏رویم، بر اهمیت متن افزوده مى‏شود، تا به نقطه‏اى مى‏رسیم که زبان زیرمجموعه گفتمان مى‏شود. به دو دلیل تصور مى‏کنم چنین برداشتى قابل دفاع نیست ؛ اول، به دلایل معرفت شناختى؛ به نظر مى‏رسد که گونه‏هاى مختلف گفتمان، القاء کننده برداشتهاى متفاوتى نسبت به جهان هستند. تحلیل انتقادى گفتمان، مسلماً بر سنت انتقادى نو مارکسیستى بنا شده است که کانون توجه خود را به نابرابریهاى اجتماعى معطوف مى‏دارد و ایدئولوژیها را شیوه‏هاى بنیادینى مى‏پندارد که به واسطه آنها، این نابرابریها استمرار مى‏یابند. چنین دیدگاهى نسبت به ایدئولوژى را نمى‏توان به سادگى با برداشتهاى آزاد منشانه‏تر که ایدئولوژى را یا نظام فکرى غیر سیاسى و یا مجموعه اعتقاداتى که مردم در یک جهتیابى مشترک سیاسى براى خود اتخاذ مى‏کنند، پیوند داد. و برداشت فوکویى گفتمان، که مبین امتناع از بسیارى از مبانى تفکر سیاسى و غیر سیاسى است (مظلوم، ظالم، حقیقت، واقعیت، و غیره) به نظر مى‏رسد که بسیار متفاوت باشد. دوم، به دلایل اخلاقى نمى‏توانم نسبیت نهان مفهوم پیوستار را بپذیرم که به دیدگاههاى مختلف طورى نگریسته مى‏شود که گویى فقط متفاوتند و با هم هیچ درگیر نمى‏شوند. پس، به ناچار آیا در دامى افتاده‏ایم که حتى اگر به ظاهر درگیر گفتمان مشترکى باشیم (از یک دیدگاه)، باوجود این، دائما درگیر گفتمانهاى متفاوت دیگرى هستیم (از دیدگاه دیگر)؟ بااین همه میل ندارم با دیدى ناامیدانه و نسبى به موضوع قیاس ناپذیرى، به کارم خاتمه بدهم. اگر براى کنار نهادن و یا زیر سؤل بردن اعتقاد، به روشنگرى در فاعل عقل گراى تحت کنترلِ زبان و معنا، دلایل خوبى وجود دارد، پس به جاى جست و جو کردن براى جایگزین‏هایى در چارچوبهاى نوگراى دیگر و تبعاً استمرار جست وجو براى تبیینهاى غایت‏مند راجع به اینکه چرا اینگونه که هست فکر مى‏کنیم، اعتقاد من این است که ما باید موضعى پسا مدرنتر اتخاذ کنیم و در نتیجه، این غایت مندیها را به کنارى بگذاریم. برخلاف اعتقاد لیوتار (مقدمه ص 15،1984)مبنى بر اینکه دانش پسانوگرایى «حساسیتمان به تفاوتها را تصفیه مى‏کند و بر تواناییمان براى تحملِ قیاس ناپذیرها تأکید مى‏گذارد»، من سعى داشته‏ام به نیاز ـ به اصطلاحِ هوى (ص 22،1988)ـ به تفکر درباره «فکر ناشده بزرگ]the great unthought[»، به تأیید اینکه اگر چه نمى‏توانیم خودمان را و دنیاى پیرامونمان را به روشى عینى بشناسیم، با این همه، لازم است بپرسیم، چرا چنین است که ما آنطور که فکر مى‏کنیم، فکر مى‏کنیم. امیدوارم که، اولاً، حتى اگر نتوان این دیدگاهها را باهم پیوند و آشتى داد، آنها بتوانند متقابلاً همدیگر را درک کنند. هدف من از مقایسه و بحثِ پیرامون برداشتهاى مختلف گفتمان این بوده است که حداقل مفاهیم آشناى تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى را کمى ناآشناتر سازم و مفاهیم ناآشناى تحلیل گفتمان فوکویى را آشناتر سازم. و ثانیاً، امیدوارم دیگران بعضى از چالشهایى را که پیش پا نهاده‏ام، برگیرند تا بتوانیم شکافى را که گاه بین ما به وجود مى‏آید راحت‏تر پشت سر بگذاریم. امیدوارم این دیدگاه انتقادى تحلیل گفتمان، چنین القا نکرده باشد که تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى استاندارد یا تحلیل انتقادى گفتمان، کارهایى بى ارزشند. هر دو رویکرد براى زبان‏شناسى کاربردى سودمندند؛ رویکرد اول ما را یارى مى‏دهد تا توجه مان را به موارد زیر جلب کنیم: گونه‏هاى گفتمان، رابطه بین گفتمان و دانش پس زمینه‏اى، آگاهى از تعامل موجود در کلاس درس، چگونگى ساخته شدن متون، چگونگى به نوبت صحبت کردن در فرهنگهاى متفاوت، آیا مواد درسى با آگاهى نسبت به گفتمان طراحى شده‏اند یا نه ؛ دومین رویکرد نیز ما را یارى مى‏دهد تا نسبت به اینکه چگونه کاربرد زبان همیشه با مسایل قدرت مرتبط است، چگونه دانش پس زمینه‏اى هرگز تنها راه بى ضررِ دانش نیست، نسبت به اینکه چگونه شرایط وسیعترِ واقعیات اجتماعى همواره در متن حضور دارند، آگاهى حاصل کنیم. با این همه، همچنان که قبلاً گفته‏ام، بافتهاى بافت زدایى شده و سکوت سیاسى زبان‏شناسى کاربردى، و چارچوب غالباً جبرگرایانه و تقلیل گرایانه تحلیل انتقادى گفتمان، مبین آن هستند که باید با احتیاط بیشترى این رویکردها را به کار بست. یکى از سؤلاتى که در مقدمه مطرح کردم، بى‏پاسخ مانده است: آیا رویکردهاى زبان‏شناسى کاربردى (و احتمالاً تحلیل انتقادى گفتمان) با موضع فوکویى‏اى که تشریح کردم، قیاس ناپذیرند؟ مسلماً یکى از پاسخها این است که قیاس‏ناپذیر نیستند (قابل مقایسه‏اند) ؛ مثلاً آیا نمى‏توان این مواضع را در امتداد یک پیوستار مرتب کرد؟ در یک سو، تحلیل گفتمانى با مبناى کاملاً زبان‏شناختى قرار مى‏گیرد ـ که در اینجا گفتمان فقط به شیوه به هم متصل شدن جملات بازمى‏گردد ـ و به تدریج که به سوى دیگر مى‏رویم، بر اهمیت متن افزوده مى‏شود، تا به نقطه‏اى مى‏رسیم که زبان زیرمجموعه گفتمان مى‏شود. به دو دلیل تصور مى‏کنم چنین برداشتى قابل دفاع نیست ؛ اول، به دلایل معرفت شناختى؛ به نظر مى‏رسد که گونه‏هاى مختلف گفتمان، القاء کننده برداشتهاى متفاوتى نسبت به جهان هستند. تحلیل انتقادى گفتمان، مسلماً بر سنت انتقادى نو مارکسیستى بنا شده است که کانون توجه خود را به نابرابریهاى اجتماعى معطوف مى‏دارد و ایدئولوژیها را شیوه‏هاى بنیادینى مى‏پندارد که به واسطه آنها، این نابرابریها استمرار مى‏یابند. چنین دیدگاهى نسبت به ایدئولوژى را نمى‏توان به سادگى با برداشتهاى آزاد منشانه‏تر که ایدئولوژى را یا نظام فکرى غیر سیاسى و یا مجموعه اعتقاداتى که مردم در یک جهتیابى مشترک سیاسى براى خود اتخاذ مى‏کنند، پیوند داد. و برداشت فوکویى گفتمان، که مبین امتناع از بسیارى از مبانى تفکر سیاسى و غیر سیاسى است (مظلوم، ظالم، حقیقت، واقعیت، و غیره) به نظر مى‏رسد که بسیار متفاوت باشد. دوم، به دلایل اخلاقى نمى‏توانم نسبیت نهان مفهوم پیوستار را بپذیرم که به دیدگاههاى مختلف طورى نگریسته مى‏شود که گویى فقط متفاوتند و با هم هیچ درگیر نمى‏شوند. پس، به ناچار آیا در دامى افتاده‏ایم که حتى اگر به ظاهر درگیر گفتمان مشترکى باشیم (از یک دیدگاه)، باوجود این، دائما درگیر گفتمانهاى متفاوت دیگرى هستیم (از دیدگاه دیگر)؟ بااین همه میل ندارم با دیدى ناامیدانه و نسبى به موضوع قیاس ناپذیرى، به کارم خاتمه بدهم. اگر براى کنار نهادن و یا زیر سؤل بردن اعتقاد، به روشنگرى در فاعل عقل گراى تحت کنترلِ زبان و معنا، دلایل خوبى وجود دارد، پس به جاى جست و جو کردن براى جایگزین‏هایى در چارچوبهاى نوگراى دیگر و تبعاً استمرار جست وجو براى تبیینهاى غایت‏مند راجع به اینکه چرا اینگونه که هست فکر مى‏کنیم، اعتقاد من این است که ما باید موضعى پسا مدرنتر اتخاذ کنیم و در نتیجه، این غایت مندیها را به کنارى بگذاریم. برخلاف اعتقاد لیوتار (مقدمه ص 15،1984)مبنى بر اینکه دانش پسانوگرایى «حساسیتمان به تفاوتها را تصفیه مى‏کند و بر تواناییمان براى تحملِ قیاس ناپذیرها تأکید مى‏گذارد»، من سعى داشته‏ام به نیاز ـ به اصطلاحِ هوى (ص 22،1988)ـ به تفکر درباره «فکر ناشده بزرگ]the great unthought[»، به تأیید اینکه اگر چه نمى‏توانیم خودمان را و دنیاى پیرامونمان را به روشى عینى بشناسیم، با این همه، لازم است بپرسیم، چرا چنین است که ما آنطور که فکر مى‏کنیم، فکر مى‏کنیم. امیدوارم که، اولاً، حتى اگر نتوان این دیدگاهها را باهم پیوند و آشتى داد، آنها بتوانند متقابلاً همدیگر را درک کنند. هدف من از مقایسه و بحثِ پیرامون برداشتهاى مختلف گفتمان این بوده است که حداقل مفاهیم آشناى تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى را کمى ناآشناتر سازم و مفاهیم ناآشناى تحلیل گفتمان فوکویى را آشناتر سازم. و ثانیاً، امیدوارم دیگران بعضى از چالشهایى را که پیش پا نهاده‏ام، برگیرند تا بتوانیم شکافى را که گاه بین ما به وجود مى‏آید راحت‏تر پشت سر بگذاریم.
صفحات :
از صفحه 118 تا 157
نظریه گفتمان
نویسنده:
دیوید هوارث، علی اصغر سلطانی
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
چکیده :
نظریه گفتمان به [بررسى] نقش اَعمال و عقاید اجتماعى معنادار در زندگى سیاسى مى‏پردازد. این نظریه روشى را که نظام‏هاى معنایى (گفتمان‏ها) طرز آگاهى یافتن مردم از نقش‏هایشان در جامعه را شکل مى‏دهند بررسى مى‏کند و به تجزیه و تحلیل شیوه تأثیرگذارى این نظام‏هاى معنایى یا گفتمان‏ها بر فعالیت‏هاى سیاسى مى‏پردازد. گفتمان‏ها را نباید ایدئولوژى، به مفهوم سنتى و محدود آن (یعنى مجموعه عقایدى که به وسیله آن عاملان اجتماعى، اعمال اجتماعى سازمان یافته‏شان را توجیه و تشریح مى‏کنند) پنداشت. مفهوم گفتمان در برگیرنده همه انواع اعمال سیاسى و اجتماعى است ؛ از جمله نهادها و سازمان‏ها. نظریه گفتمان از علوم تعبیرى اى همچون هرمنوتیک، پدیدارشناسى، ساخت‏گرایى و شالوده شکنى الهام مى‏گیرد (ر.ک: دالمیر(1) و مک کارتى(2)، 1977). این علوم یا به تفسیر متون فلسفى و ادبى مى‏پردازند و یا به تحلیل شیوه‏اى که به واسطه آن، اشیاء و تجربیات معنایشان را کسب مى‏کنند. با قرار گرفتن در این شیوه تفکر، رویکرد گفتمان شباهت‏هایى با روش تفهّم یا وِرشتِهِن(3) ماکس وبر پیدا مى‏کند. در این روش‏شناسى، محقق علوم اجتماعى سعى مى‏کند تا خود را به جاى عاملى که در جامعه عمل مى‏کند تصور کرده، بدین طریق اعمال اجتماعى را درک نماید. تفاوت در این است که تجزیه و تحلیل کننده گفتمان راه‏هایى را مى‏آزماید که به واسطه آن‏ها ساخت‏هاى معنایى شکل‏هاى خاص عمل را ممکن مى‏کنند. براى انجام چنین کارى او سعى مى‏کند بفهمد که چگونه گفتمان‏هایى که به فعالیت‏هاى عاملان اجتماعى شکل مى‏دهند تولید مى‏شوند، کار مى‏کنند و تغییر پیدا مى‏کنند. در تلاش براى فهم این موارد تحقیق، تحلیل کننده گفتمان اولویت را به مفاهیم سیاسى‏اى همچون غیریت سازى(4)، عاملیت(5)، قدرت و سلطه(6) مى‏دهد. این مقاله شامل چهار بخش است: بخش اول به پیشینه بسط و توسعه نظریه گفتمان اختصاص دارد؛ بخش دوم بعضى از ویژگى‏هاى اصلى این رویکرد را با جزئیات بیشتر ارائه مى‏کند؛ بخش سوم نشان مى‏دهد که چگونه نظریه گفتمان با توجه به مورد تاچرگرایى بر مشکلات تجربى فایق مى‏آید؛ و بخش آخر نقدهاى اصلى این رویکرد را ارزیابى مى‏کند.
صفحات :
از صفحه 156 تا 183
اسلام و سرمایه‌داری
نویسنده:
ماکسیم رودنسون؛ مترجم: محسن ثلاثی
نوع منبع :
کتابشناسی(نمایه کتاب) , ترجمه اثر , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
تهران - ایران: امیرکبیر، کتابهای جیبی,
چکیده :
اصل اثر به زبان فرانسه است و کتاب حاضر از متن انگلیسی تحت عنوان "‎Islam and Capitalism" به فارسی ترجمه شده است. کتاب «اسلام و سرمایه داری» اثر شرق شناس مشهور ماکسیم رودنسون، مولف آثاری چون زندگی نامه محمد[ص] پیامبر اسلام ، از هنگام انتشارش در سال ١٩٦٦ به این سو، دوباره چاپ نشده. این کتاب روی مسئله حاد کنونی انگشت میگذارد: چه رابطه ای بین اسلام، توسعه اقتصادی و سرمایه داری در جهان اسلام وجود دارد؟ این جامعه ها «عقب مانده» اند یا «توسعه نیافته»؟ آیا، اسلام سدی در برابر احکام اجتماعی یا حتی سوسیالیسم است؟ با رد این نظریه که گویا این کشورها قواعد ویژه ی خود را دارند که هنوز به طور قاطعی با قاعده هائی که بر غرب حاکم است، تفاوت داشته یا این که به موجب این قواعد «شرق بغرنج» به یمن رمزگشائی سوره های قرآن نورانی خواهند شد، رودنسون ترجیح می دهد برای تحلیل خود از علوم اجتماعی استفاده کرده و خط راهنمای اندیشه ی مارکسیستی غیر دُگماتیک را برگزیند. در زیر خلاصه ای از پیش درآمد چاپ جدید این کتاب از نظرتان می گذرد. ماکسیم رودنسون نه فقط رابطه ی بین اسلام و سرمایه داری را با ظرافت و دقت تحلیل می کند، بلکه به رابطه اسلام و سوسیالیسم هم می پردازد. آیا اسلام با تقسیم ثروت نظر مساعد دارد؟ اگر نخواهیم بگوئیم یک توهم (اُتوپی) است، امروز، این پرسش ممکن است نامربوط جلوه کند، چرا که چشم اندازهای انقلاب بسیار دور است، و نیز به این خاطر که به نظر می رسد که اسلامیسم از آرمان های اجتماعی رادیکال دور است. در زمان انتشار این کتاب چنین نبود.
علت توجه اروپا به دستاوردهای پزشکی مسلمانان در عصر میانه
نویسنده:
رفیل فاراگ، مهدی حسینی اسفیدواجانی
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
خودسانسوری در تصحیح و چاپ متون امامیه
نویسنده:
احمدرضا رحیمی ریسه
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در 1997 م. مقاله ای در مجلۀ آسیایی چاپ شد که به معرفی سه مجموعه و کتابخانۀ شیعی در اروپا می پردازد. در این مقاله چنین آمده که به سبب توجهاتی که در سال های اخیر به مطالعات شیعه پژوهی به طور اعم، و شناخت شیعۀ دوازده امامی، به طور اخص، شده است و نیز به سبب مشکلات هرچه بیشتر دسترسی به منابع و کتابخانه های سنتی شیعی (به ویژه در عراق و ایران)، مؤلفان مقاله سعی کرده اند با نگارش آن، سه مجموعۀ شیعی را در اروپا معرفی کنند. این سه مجموعه عبارت اند از: 1. مجموعۀ شیعی در دپارتمان شرقی دانشگاه کلن آلمان (بنیان گذاری شده توسط مرحوم عبدالجواد فلاطوری)؛ 2 . مجموعۀ هانری کربَن و 3. مجموعۀ شیخی، هر دو در بخش علوم دینی مدرسۀ کاربردی مطالعات عالی دانشگاه سوربن پاریس. در ادامۀ مقاله فهرست آثار موجود در مجموعۀ شیخی (اعم از دست نویس و چاپ سنگی) نیز به ترتیب نام مؤلفان آن آمده است. این مقاله ذیلی دارد که در آن به مسألۀ خودسانسوری در چاپ کتاب های شیعی می پردازد. پیام اصلی و در واقع هشدار این ذیل برای محققان اروپایی در این است که از آن جا که مصححان متون شیعی، به ویژه در ایران آگاهانه مطالبی را به هنگام تصحیح و چاپ از اصل متن حذف می کنند، به ناچار برای استفاده از متون شیعی هنوز باید به چاپ سنگی ها و دستنویس ها مراجعه کرد. متن کامل این مقاله نوشتۀ محمدعلی امیرمعزی و زابینه اشمیتکه، به ترجمۀ احمدرضا رحیمی ریسه که در فصلنامۀ نقد کتاب میراث (سال اول، شمارۀ 3 و 4، پاییز و زمستان 1393) منتشر شده است.
تعزیه: نمایش بومی پیشرو ایران بخش اول
نویسنده:
پیتر چلکوفسکی، داوود حاتمی
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
شب قدر تکرار تجربه محمدی (ص)/ گفتاری منتشر نشده از امام موسی صدر
نویسنده:
امام موسی صدر، مهدی خلیفه سلطانی
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
  • تعداد رکورد ها : 7034