جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 5307
بررسی و مقایسه ی تطبیقی مفهوم خلقت در عرفان ابن عربی و دین زرتشت
نویسنده:
سحر میرقاسمی مهرنو
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مدخل مفاهیم(دانشنامه مفاهیم) , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
فصل سوم:فصل سوم هستی شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی ابن عربی برای درک مفهوم خلقت در عرفان ابن عربی باید به فهم عقاید او در باب هستی شناسی و جهان شناسی بپردازیم ومهم ترین مسئله در باب آفرینش مبحث تجلی و اسماء و صفات است که در این فصل به توضیح این مباحث خواهیم پرداخت.3 – 1 - شرح حال ابن عربی (ولادت، وفات، خانواده، القاب و کنیه‌ها)نام کامل شخصیت مشهور و نامی (ابن عربی) آن گونه که از برخی آثار مهم و معتبر برمی‌آید ابوبکر محمد بن علی بن احمد بن عبد الله بن حاتم طائی است. وی در شبی خاص یعنی دوشنبه هفدهم ماه رمضان المبارک که فرقه ی اسماعیلیه آن زمان را «عید قیامت» می خواندند متولد شد به سال 560 ق تولد او در شهر مرسیه یکی از شهرهای اندلس (اسپانیای کنونی) اتفاق افتاده خانواده ‌ی او نیز همگی از نامداران روزگار به حساب می آمدند و از مکنت و جاه ظاهری و باطنی به حد کفاف برخوردار بودند. آن هنگام که ابن عربی پا به عرصه‌ی وجود گزارد صاحب خلافت المستنجدبالله بود (محمدی، 1381: 28) وی در خانواده‌ای به دنیا آمد که همه در علم و تقوا و زهد نامی و معروف بوده‌اند. پدر او از علمای حدیث و فقه و اهل زهد و سلوک عارفانه بوده و با ابن رشد فیلسوف بزرگ اندلس دوستی داشته و همین دوستی و رفاقت سبب شده که بنا به درخواست ابن رشد میان او و ابن عربی که نوجوان بود، ملاقاتی صورت گیرد. در هشت سالگی همراه خانواده‌ی خود به شهر اشبلیه، پایتخت اندلس می‌رود و تا سال 598 ق در آن جا می ماند. در همان شهر به آموختن قرآن، حدیث و علوم دیگر می پردازد و در علم و دانش به شهرت می رسد. مطابق گفته‌ی خودش از کودکی مورد عنایات الهی بوده و تجارب خاصی در عرصه‌ِ کشف و شهود عارفانه به دست آورده است. از دوران جوانی یعنی سال 580 رسماً وارد راه و رسم تصوف می‌شود و سخت به سعی و کوشش می‌پردازد (ماهیار، 1390: 13). مادرش نیز بانوی متدینی بود که زنان عارفه به مقامات معنوی او غبطه می‌خوردند (اولوداغ، 1384: 89).چنان چه که ابن عربی در «الفتوحات المکیه» بیان می کند نسبت مادری او نیز به یکی از انصار رسول خدا می‌رسیده است. جد اعلای ابن عربی حاتم طایی مرد بزرگوار و بخشنده‌ی سرشناس عرب بود و او از نوادگان عبدالله بن حاتم، برادر صحابی جلیل‌القدر «عدی بن حاتم» بوده است و پدر ابن عربی نیز از بزرگان فقه و حدیث و از اعلام زهد و تصوف بوده است. که ابن عربی ایشان را از متحققان در منزل انفاس می داند. ابن عربی ادعاهای عجیبی داشت از جمله دعوی معراج روحانی اوست (مکارم شیرازی، 1377: 22). هم چنین ابن عربی دو دایی نیز داشت که هر دو طریق زهد را پیمودند. یکی یحیی بن یغان که تخت فرمانروایی خود در تلسمان را رها کرد و دومین دایی او «ابومسلم خولانی» بود که از بزرگان اهل زهد و عبادت به شمار می‌رفت. اما نخستین همسر محی الدین، مریم بنت محمدبن عبدون نام داشت که این بانو در تحول معنوی ابن عربی تاثیری عظیم داشته و او را به زهد و دین و معرفت کشانیده است و ابن عربی در نوشته‌های خود از او به احترام نام می‌برد و اما همسر دیگر ابن عربی فاطمه بنت یوسف بن یوسف نام داشته است و در برخی منابع هم آمده است که ابن عربی در اواخر عمرش با بیوه ی دوست خود «مجدالدین اسحاق» پدر صدرالدین قونوی» نیز ازدواج کرده است. هم چنین ابن عربی دو پسر به نام‌های «سعدالدین» و «عمادالدین» داشته و نیز دختری به نام زینب داشته که از اوان طفولیت به مقام کشف و شهود نایل آمده و به مسائل شرعی عارف بوده است. ابن عربی گویا دو دختر دیگر هم به نام‌های «دنیا» و «سفری» داشته است که به دست خود بر آنان خرقه‌ی ادب و تصوف پوشانده است (مظاهری، 1378: 83).او در سن سی سالگی اسپانیا را ترک گفت و به تونس و مکه و بغداد و حلب و موصل و آسیای صغیر سفر کرد تا این که در دمشق رحل اقامت افکند و سرانجام در همان شهر زندگی را بدرود گفت (حقیقت، 1370: 128). وی در سن 78 سالگی در شب جمعه بیست و هشتم ماه ربیع‌الآخر سال 638 ق برابر با 16 نوامبر سال 1240 میلادی در شهر دمشق در خانه‌ی قاضی محی‌الدین محمد، ملقب به زکی الدین در میان خویشان و پیروانش از دنیا رفت جسد او در قریه‌ی صالحیه در دامنه کوه قاسیون در مقبره‌ی خصوصی قاضی محی الدین دفن شد(بدیعی، 1384: 45). بعدهادر کنار مدفن او مسجدی بنا شده و امروزه مزار او در سرداب همان مسجد با ضریح کوچکی که روی آن نهاده شده زیارتگاه اهل دل است (ماهیار، 1390: 62). ابن عربی هم در زمینه‌ی علم و دانش و هم در ساحت کشف و شهود عارفانه، از بسیاری از علماء و مشایخ روزگار خود بهره‌مند می‌شود او مطالعات و تأملات بسیار وسیعی داشته و با همه‌ی مذاهب، عقاید و نحله‌ها و فرقه‌های دوران خود آشنا بوده و هر چه از آن‌ها نقل می کند مستقیم از قائلان به آن‌ها شنیده است (ماهیار، 1390: 63). ابن عربی از لحاظ نظرهای فقهی خود، به ظاهریان تعلق داشته و منکر «رأی و قیاس» و تقلید بوده ولی «اجماع» را قبول داشته او عقاید ظاهریون را در مسائل فقهی به وضع عجیبی با تعبیر باطنی و تأویل ایهامی قرآنی که در این زمینه کار را به حد افراط می‌رساند تلفیق می‌کند. او در الهیات از مکتب ظهیری متابعت می کرد و عارف وحدت وجودی بوده است. ک. بروکلمان می‌گوید: در عرفان هیچ کس لگام تونس تخیل را ماننده او رها نکرده است (حقیقت، 1370: 128 - 129). مهم‌ترین مشخصه‌ی محی الدین در فرهنگ اسلامی دو چیز است: یکی اصل وحدت وجود و دیگری ایجاد زبان خاص که نمایش‌گر نوعی جهان‌بینی معین و بی سابقه است. دیگر ویژگی های کار او در متن این دو خصوصیت انحلال‌پذیر است. ابن عربی جزء معدود اشخاصی است که القاب بسیار دارد برخی که از باورمندان او بوده‌اند القابی خوش و عالی به او نسبت داده‌اند و برخی که با وی دشمنی داشته‌اند بدترین القاب ممکنه را نصیب وی کرده‌اند و لذا برخی و بیش‌ترین افراد او را محی‌الدین دانسته‌اند و برخی نیز که بسیار نادرند وی را «ماحی‌الدین» و «ممیت‌الدین» که به معنای از بین برنده و نابود کننده دین است نامیده‌اند (محمدی، 1381: 136 ). از جمله محی‌الدین، مربی العارفین، امام التحقیق، العارف الکبیر، محدد العلقه الحنیفیه، الشیخ الکامل المکمل، سلطان العارفین، الولی و العارف الحقانی، اکابر العارفین، شیخ الشیوخ و غیره می‌نامند (بدیعی، 1384: 144).3 – 2 - ابن عربی عالی ترین شارح عرفان اسلامی و مبتکر عرفان نظریابن عربی مبتکر عرفان نظری است به همان معنا که ارسطو مخترع منطق می‌باشد. بدین صورت گرچه اصول و مبانی و مسائل عرفانی پیش از ابن عربی به وسیله‌ی عرفای دیگر کم و بیش مطرح شده بود اما ابن عربی بود که آن مطالب پراکنده را در یک نظام کاملاً متحد و منسجم تدوین کرد و به گونه‌ای که پس از وی همه بزرگان این فن از نظام تعالیم وی پیروی کرده و به شرح و بسط آن پرداخته‌اند (یثربی، 1387: 182). اولین بار با ظهور ابن عربی در عرصه‌ی عرفان اسلامی بود که عرفان به صورت یک علم، جایگاه ویژه‌ی خود را در میان علوم پیدا کرد و به شکلی کاملاً منسجم و مدون و قابل تعلیم و تعلم که شایسته ‌ی تأملات تحقیق نظری بود جلوه‌گر شد. محی الدین عقاید متصوفه را که تا زمان وی به صورت ضمنی در گفته‌های شیوخ طریقت مندرج بود، به صورت صریح و آشکارا تنظیم کرده است. وی به این ترتیب عالی ترین شارح عرفان اسلامی به شمار می‌رود چرا که به وسیله‌ ی ابن عربی است که جنبه‌ی باطنی اسلام صریحاً بیان شده و مرزهای جهان معنوی آن به شکلی در روشنی قرار گرفته است که لااقل از لحاظ نظری برای هر کس که عقل و هوش کافی داشت راه باز شد که در طریق سلوک قدم گذارد و نظریات عرفانی را عملاً بیازماید و به حقیقت آن‌ها دست یابد (نصر، 1371: 108 - 107). دستیابی به تفسیر صریح از تفکرات ابن عربی کار مشکلی است شاید صحیح‌تر این باشد که بگوییم وی بیش از آن چه که یک عارف مجذوب باشد یک نابغه در نظم دادن به نظرات و تفکرات عرفانی بود. تا نظام تفکر عرفانی منسجمی را در اختیار آیندگان قرار دهد (شیمل، 1384: 432). بدین ترتیب ابن عربی افکار و عقاید گوناگون و پراکنده‌ی صوفیه را که نتیجه‌ی سیر و سلوک معنوی و تفسیر باطنی بود، نظم و سامان بخشیده و به صورت علمی و موّجه و سازگار با تعالیم شرعی تدوین و تبیین کرد تا طالبان حقیقت را متوجه حقیقت باطنی تصوف که همان حقیقت شریعت اسلام است بنماید و آنان را از افتادن به مهالک خطرناکی که در گرو روی آوردن به ظواهر فریبنده‌ی سست و بی بنیاد است برهاند (عفیفی، 1362: 590 - 589).3-3-آثار ابن عربی (فهرست کتب و رسالات ابن-عربی) ابن عربی را پرکارترین نویسنده‌ی جهان اسلام با آمار 511 عنوان کتاب و رساله معرفی کرده‌اند. (تحریر-چی، 1380: 11) در این جا به سبب عدم گنجایش از ذکر نام آن‌ها خودداری می شود و برای نمونه فقط به نام چند رساله معروف از وی اشاره می کنیم: -
امامت در عینیت جامعه از دیدگاه نهج البلاغه
نویسنده:
محبوبه بنی اسد
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
واژ? امامت در اصل به معنای مطلق «پیشوایی» است و در فرهنگ اسلامی ـ سیاسی شیعه، بیشتر بر مصداق خاصی از آن اطلاق می‌گردد و آن رهبری عالمانه، دردمندانه و دلسوزان? امّت، در تمام شوون اجتماعی، چه فکری، چه سیاسی و ... است. و مفهوم حرکت و پیش‌روی، پیش‌گامی و پیشاهنگی در خطّی که مردم حرکت می‌کنند، در کلم? امام وجود دارد. امام گوهر یکتاى روزگار خویش است، و امـامـت ، عهد و پیمانى است بین خداوند عزّوجلّ و مردانى که از پیش، براى این امر عظیم مشخّص شده‌اند.این عقید? بنیادین در میان مباحث اساسی کتاب جامع، واقعگرا و روشنگر نهج البلاغه که خود از زبان یکی از حلقه های زنجیر? الهی امامت صادر شده، دارای مقامی درخور است و حضرت در تبیین این شاهرگ حیاتی جامع? اسلامی بسیار کوشیده‌اند. تتبّع زوایای مختلف امامت در نگر? قرآنی امام علی (علیه السلام) گویای رابط? عمیق نهج البلاغه با قرآن است و پژوهشی است در مسأل? امامت، با رویکردی جدید که کارکرد امامت، به عنوان عنصر حرکت دهند? امّت در متن اجتماع را بازگو می‌نماید.امامت از دیدگاه نهج‌البلاغه بصورت یک مفهوم یک بُعدى مطرح نمی‌شود، بلکه مجموعه‌ای پیچیده، چند‌بُعدى و تشکیل‌یافته از عناصر مختلفى است که تا هم? آن ابعاد و عناصر در جامعه عینیت نیابد، امامت به معنى واقعیش در امّت پیاده نخواهد شد امامت، ازسویی در ساختاری پیچیده و حسّاس، با امّت مرتبط می‌شود و از دیگر سو در ابعادی پیچیده‌تر، با خداى جهان‌آفرین ارتباط پیدا می‌کند.منشأ امامت مطابق نصوص قرآن و روایات به ویژه نهج البلاغه، الهی است و علم اراد? بشری را راهی در آن نیست. این ویژگی مکتب تشیع را نشان می‌دهد که رابطه امت با آسمان را از طریق امام، وحیانی دانسته است. برهمین اساس تمسّک به دو ثقل جدائی ناپذیر قرآن و عترت ـ که ثقل اکبر برنام? سعادت است و ثقل اصغر پیاده کنند? دستورات وحیانی ـ و حفظ این دو گوهر گرانسنگ، ضامن نجات بشریت از وادی اوهام و ضلالت است، بویژه اینکه در نهج البلاغه خصائصی برای امامان معصوم که از سلال? پاکان عالمند، برشمرده شده ـ از حجّت و نعمت و رحمت ربّ العالمین بودن ایشان گرفته تا هدایت و علم و کمالات و فضایل خاصّه ای که این ترجمان های والای وحی ربّانی در خود دارند ـ است. با کنکاش در جایگاه امام در عینیت جامعه از نگاه نهج البلاغه، این حقیقت را درمی‌یابیم که جامعه بدون امام به جائی نمی‌رسد و چنانچه امام وارسته ـ ای که عملکردش تداوم حرکت بیدارگرایان? انبیاست ـ نباشد وحدت، عدالت، امنیت، معنویت، قداست و بسیاری دیگر از مفاهیم بلند از جامعه رخت برمی بندد.اگر حضور و عملکرد حکیمانه و عالمان? امام به عنوان قطب و کانون استوار اجتماع و عنصر محرّک آن در صحنه های مختلفی که در اجتماع بروز می نماید از سویی و ذکاوت، بصیرت، واقع نگری و آینده نگری های ایشان و هم چنین سیاست های صحیح اتخاذ شده از جانب ایشان با چاشنی اقدام جسورانه و مقتدرانه در رویارویی با انحرافات و فتنه های بزرگ در عرص? اجتماعاز دیگر سوی نباشد، امّتیان سرگشته و گم کرده راه، بی هیچ پناهگاه مستحکمی که بدو روی آرند و هیچ معیار و میزان تمام عیاری که اقوال، رفتار و کردار وی را سرلوح? خویش ساخته و بعنوان سمبلی کمال و تمام به وی تأسّی جویند، می‌مانند. امّت و امامت نظامی اجتماعی را تشکیل می دهند؛ نظامی الهی، خدامحور، متحد، هماهنگ و هم‏ مسلک. ستون فقرات چنین نظام والا و ارزشمندی را دیانت و عدالت تنظیم می‏نماید، امام و رهبر قطب الهی حرکت چنین اجتماعی است، هم? حرکت‏ها، ایده‏ها، آرمان‏ها در سمت و سوی اراد? انسانی والا و الهی به نام امام و رهبر است. در این نظام امام و مردم در برابر هم ملزم به رعایت حقوقی هستند که ضامن بقای آن‌هاست. از جمله حقوق امام بر امت، حق شناخت حجت زمانه، مودت و ولایت نسبت به او و اطاعت بی چون و چرا از اوست. تمامی مواردی که در سطور پیشین برشمردیم با تتبّع و تفحّص در کتاب ارزشمند نهج البلاغه و با بهره گیری از بارقه های کلام قرآنی مولا به دست می آید. در پایان بیان این نکته ضروری به نظر می رسد کهبا بررسی نقش اهل بیت (علیهم السّلام) در عینیّت جامعه،به مدل و سبک رفتار آنان می توان در جامع? کنونی تأسّی کرد و تبیین آن را به مهمترین آبشخور مفاهیم بلند قرآنی یعنی نهج البلاغه، این کتاب جاودان? روشنگری که در واقع تفسیر آیات روح بخش کلام الله است، سپرد
تحلیل و واکاوی فلسفه فقه اسلامی
نویسنده:
عباس آدینه وند
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیدهفلسفه ی فقه که یک دانش نوپا است، به مبانی نظری فقه، به معنای مجموعه گزاره هایی که موضوعش، فعل انسان مکلف و محمول آن، احکام تکلیفی و وضعی است، میپردازد. به عبارت دیگر، دانشی استناظر در فقه برای شناخت کلیت آن به صورت یکدانش موجود درجهان، بدون این که این شناخت، در فقه مداخله داشته باشد. اینعلم که یک علم درجه دوم محسوب می‌شود، یکی از مسائلی است که بنا به تغییرات زیاد در جامعه، باید تحلیل و بازنگری شود؛ هرچند در تعداد محدودی مقاله و کتاب برخی از جنبه‌های آن بررسی شده است. با توجه به اهمیت مساله‌ی مطرح شده، هدف از این پژوهش آن بوده است که، ضمن دست یابی به پاسخی برای این پرسش که فلسفه ی فقه چیست، به بررسی مواردیاز قبیل؛ ویژگی های فلسفه ی فقه، تبیین برخی از مسائل اصلی آن، میزان ارتباط آن با علوم دیگر، بررسی جایگاه علم فقه در میان علوم دیگر، اهمیت پویایی فقه و عوامل موثر در آن و آشنایی با مبانی و منابع فقه نیز پرداخته شود. بنابراین، در این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی و با استناد به منابع اصلی و با بهره گیری از تحقیقات جدید صورت گرفته، به دست آمده که فلسفه ی فقه، با سایر دانش ها چون؛ اصول فقه، کلام، فلسفه و سایر علوم در برخی مسائل، ارتباط و اشتراک دارد و بررسی ارتباط فقه با علوم موثر در سازندگی درونی انسان و اصلاح تهذیب نفس از جمله علم اخلاق و رابطه ی ناگسستنی آن با فقه، از مهم ترین وظایف فلسفه ی فقه می باشد.
بررسی تطبیقی هرمنوتیک شلایرماخر و گادامر در مواجهه با متن دینی
نویسنده:
فاطمه نورنژاد
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیده تمام نماادیان ابراهیمی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) مبتنی بر وحی و کلام الهی اند و این امر باعث می‌شود که فرهنگ دینی چنین جوامعی به شدت تحت تاثیر متون دینی و تفسیر و فهم آن ها باشد، این پیوند عمیق میان فرهنگ دینی و مقوله تفسیر متون دینی موجب می‌شود که ارائه نظریات نو در زمینه تفسیر و فهم متون، بر معرفت دینی و تفسیر متون دینی تاثیر گذار باشد و عالمان دینی را با پرسش هایجدید روبه رو سازد. علاوه بر این پاره‌ای از مباحث هرمنوتیک معاصر به تفکر فلسفی درباره ماهیت فهم می پردازد، که در آن فهم خاصی مثل فهم دینی یا علمی یا اجتماعی مورد نظر نیست، بلکه مطلق عمل فهمیدن و شرایط حصول آن مورد بررسی و تحلیل قرار می‌گیرد. قضاوت‌‌ها و احکام عامی که در این بررسی صادر می‌شود، شامل معرفت دینی و فهم و تفسیر متون دینی نیز می‌شود، و در نتیجه میان مباحث هرمنوتیک و معرفت دینی پیوند برقرار می‌شود.از آن جا که همواره در بحث از تفسیر کتب مقدس دغدغه و اختلاف نظر اساسی مفسرین مسئله دست یابی و یا عدم امکان دست یابی به قصد مولفو به تبع آ ن دست یابی به فهم عینی از سویی و پایان ناپذیر بودن فرآیند عمل فهم و تفسیر از سوی دیگر بوده است رساله حاضر به بررسی این مسئله بر اساس تطبیق آراء شلایرماخر و گادامر و بازتاب آراء هرمنوتیکی آین دو در حوزه فهم و تفسیر دینی می پردازد. واژگان کلیدی: فهم دینی، تفسیر، عینیت، نسبیت.
بررسی اخلاق خبر رسانی ازمنظر آیات وروایات
نویسنده:
حمیده سادات خاتمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیده:خبررسانی یکی از رگهای مهم و حیاتی جامعه و تأمین کننده نیاز انسان به اطلاعات است. در عصری زندگی می‌کنیم که حجم برق آسای اطلاعات و اخبار در کنار توزیع ناعادلانه آن با نام نظم نوین جهانی اطلاعات و اخبار، جریانی هدفمند و کنترل شده‌ای را برای کل جهان رقم میزند. در این میان فقر شدید ارزش مدارانه و اخلاقی در جریان خبر رسانی عصر جدید کاملاً محسوس است تا جایی که اصول و قوانین مدون ارتباطی که خواستگاه و ریشهای غربی دارد با همان بسته‌بندیِ برخواسته از ایدئولوژی غربی و نسبی گرایی اخلاقی، به همه کشورها صادرمیشود؛ اما وظیفه جامعه دینی جذب علم و دفع معایب آن است؛ با بازنمایی علم ارتباطات بر طبق فرهنگ دینی و بومی، می‌توان علوم جدید را بر مبنایی صحیح و جهانی پیرایش و کاربردی نمود. مبنای جهانی را میبایست از یک دیدگاه فراگیر گرفت و آن مبنای مطابق با فطرت اسلام است. منشور اعتقادات و اصول ارزشی دین اسلام را در کلام وحی و مفسران حقیقی‌اش می‌توان یافت. دیدگاه قرآن کریم و روایات ائمه معصومین:: درباره اخلاق خبر رسانی و ارائه اصول و معیارهای اساسی برای بالنده شدن این عرصه است. محقق با شیوه تحلیلی و با طرح این سئوال که از منظر قرآن و معصومین: اخلاق خبر رسانی چگونه است و چه ویژگی‌هایی دارد؟ با بررسی تفاسیر و کتب حدیثی به بررسی دیدگاه قرآن و روایات در رابطه با اخلاق خبر رسانی پرداخته است. در این رساله ابتدا به کلیات پرداخته شده وسپس «واژگان کلیدی» چون اخلاق و خبر و اهمیت و ارزش‌ها و نظریه‌ها و مکاتب پیرامون هر یک به طور مبسوط شرح داده شده. در این قسمت بیان گردید که مقصود از اخلاق در این رساله، همان سجایا و صورت باطنی انسان است که در فعل اختیاری انسان ظهور می‌کند و دارای مراحل و مراتبی است، اخلاق اعم از اخلاق حسنه و رذیله است اما آنچه مد نظراین رساله است «اخلاق حسنه» می‌باشد. مفهوم خبر رسانی نیز شامل کوشش‌هایی برای کسب، جمع آوری و تدوین و انتشار به موقع اطلاعات می‌شود، بنابراین خبر رسانی بیشتر ناظر به «نحوه ارائه خبر» است. در ادامه جایگاه اخلاق در خبر رسانی گفته شد، رابطه این دو مفهوم در بُعد علمی و رفتاری به دو صورت «اخلاق خبری» و «خبر اخلاقی» در خبر رسانی می‌انجامد. سپس اصول و ارزش‌های اخلاق خبر رسانی از دیدگاه آیات و روایات در سه محور بررسی شده: 1) اخلاق مربوط به مخبر، 2) اخلاق شیوه خبررسانی، 3) اخلاق محتوای خبر، پژوهشگر در ادامه ملاک‌های قرآن و روایی را برای خبر رسانی در ذیل هر محور بیان می‌دارد. مهم‌ترین نتایج حاصل از این پژوهش آن شد که چنانچه رسانه در خبررسانی به اصول و قواعد اخلاقی به دست آمده از قرآن و روایات پایبند باشد، اولاً: خبر آن از پایایی و پویایی فرا زمانی و فرا مکانی برخوردار می‌شود به گونه‌ای که خبر به تنهایی می‌تواند رسانه خودش باشد و ثانیاً: اعتماد مخاطب که بزرگ‌ترین سرمایه رسانه است به این ترتیب به حداکثر می‌رسد. تأمین شدن این غایات در گرو آن است که مجموعه اصول اخلاقی در خبررسانی قرآنی و روایی به طور هماهنگ وسیستماتیک در ارائه خبر مورد توجه و کاربرد قرار گیرد تا بتواند خبررسانی را به خبررسانی برخواسته از دین تبدیل کند.
بررسی مقایسه‌ای فهم از مقوله خویشتن در آراء رضا داوری، عبدالکریم سروش و آرامش دوستدار براساس سه شاخص نگرش نسبت به جامعه سنتی، نوع نگاه به غرب و ایده‌آل سیاسی
نویسنده:
فاطمه بائی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
پژوهش حاضر با فرض گرفتن این نکته که درک روشنفکران و اهل اندیشه، از خویشتن (به معنای فهم از فرهنگ و جامعه خودی)، بر راهکارهایی که آنان پیش روی جامعه قرار می‌دهند تاثیر بسزایی دارد، درصدد واکاوی و تحلیل این فهم برآمد. لذا آراء آرامش دوستدار، عبدالکریم سروش و رضا داوری‌اردکانی هر یک به عنوان نماینده طیفی از متفکران، مورد مطالعه قرار گرفت، با این هدف که طیِ این بررسیِ مقایسه‌ای، شباهت‌ها و تفاوت‌های موجود در اندیشه آنان و چراییِ آن، مشخص گردد. فرضیه رساله پیش رو این بود که رضاداوری اردکانی ضمن نقد غرب و مدرنیته، نگاهی آسیب‌شناختی به تاریخ تفکر و الگوهای جامعه سنتی داشته و ایده‌آل خود را در تحقق مدینه فاضله می‌جوید، اما عبدالکریم سروش با ارج نهادن به مدرنیته غربی، رویکردی انتقادی نسبت به جامعه سنتی داشته و ایده‌آل سیاسی خود را در تحقق حکومت دموکراتیک (دینی) می‌بیند، دوستدار نیز با نفی جامعه سنتی، به تایید غرب پرداخته و ایده‌آل خود را در آن می‌جوید. برای بررسی مقایسه‌ای دیدگاه‌های سه اندیشمند فوق، از معرفت‌شناسی ریچارد ررتی، به عنوان چارچوب‌نظری پژوهش بهره گرفته شد. در این قالب بود که، دو برداشت از عقلانیت با عنوان مدرن و پست مدرن مطرح گردید. حال در پایان و به عنوان نتیجه‌گیری، مرور اجمالی و مقایسه‌ای ِآراء اندیشمندان یاد شده پیرامون سه شاخص مورد بررسی، می‌تواند میزان درستی و صحت فرضیه این رساله را مشخص نماید. در ارتباط با جامعه سنتی در حالی که دوستدار عقیده دارد فرهنگ ما از تاریکی و در تاریکی پدید آمده، سروش و داوری هر دو قائل به وجود سابقه‌ای ارزنده و شایستهِ ستایش، در تمدن ایرانی هستند، دورانی که در آن فرهنگ ایرانی- اسلامی از پویایی و رونق برخوردار بوده و عالمان و سیاستمداران قابلی را در دامان خود پرورانده است. اما دوستدار اوجِ تلاش فکری- فرهنگیِ ما را در نقل و روایت و تفسیرِ آن‌چه یقینیات محض می‌خواند، محدود می‌داند و عقیده دارد حتی در دورانِ موردِ تمجید سروش و داوری نیز نمی‌توان نشانی از وجود پرسش واقعی و بغرنجِ حقیقی یافت. او فلسفه فارابی و ابن‌سینا را همان‌قدر بی‌مایه و گرفتار دین‌خویی می‌بیند که اندیشه‌ورزیِ متفکرانِ امروزی ما را. وی سابقه ناپرسایی و نیندیشیدنی را که به تمام تاریخ ما نسبت می‌دهد تا دوران زرتشت و حاکمیت هخامنشیان به عقب می‌برد و آن را محدود به دوران اسلامی نمی‌داند. در نظر او 150 سال اخیر و تاریخ روشنفکری ما نیز، نشانی از ورزیده‌تر شدن در هنرنیندیشیدن بوده است. در این دوران اوج کار ما به نقد اجتماعی و اخلاقی وقت محدود شده و نتوانسته‌ایم قدمی از آن فراتر بگذاریم. دوستدار دین‌خویی و روزمره‌گی را عباراتی مناسب برای توصیف وضعیتی که ما در آن گرفتار آمدیم دانسته، و اولی را دریافت بیگانه با پرسش و عاری از سنجش و شک در امور، تعریف می‌کند و دومی را نشانی بر فراتر نرفتن از میدان نفوذ‌های حاضر و نیازهای محیط بر زندگی می‌داند. او زبان ما را نیز زبان نیندیش می‌داند که اوج هنرش در اندیشه‌نمایی خلاصه می‌شود. حتی تمام آنچه ما در دوران معاصر انجام دادیم، در نگاه دوستدار همانا تشبه بوزینه‌وار به غرب و دستبرد‌زدن به کالاهای فرهنگی آنان بوده است. بنابراین می‌توان رأی دوستدار درباره جامعه سنتی ایرانی را در این جمله خلاصه نمود که این فرهنگ، از آغازش تا کنون، به جهت دینی بودن، گرفتار امتناع تفکر بوده و اندوخته‌ای در خور توجه نداشته است.داوری نیز در تحلیل جامعه سنتی چون دوستدار به مشکلی با عنوان بی‌مسئلگی و آسان دیدن مسائل اشاره می‌کند. او ریشه علم را در طرح پرسش می‌داند و معتقد است بی پرسش، علمی نخواهد رویید، بی‌مسئلگی در نظر او عامل اصلی روی آوردن به تقلید است. ظاهر این بحث به آنچه دوستدار «بی‌مسئلگی» می‌خواند نزدیک است، اما به نظر نمی‌رسد که اشاره داوری متوجه چیزی باشد که دوستدار از آن سخن می‌گفت، زیرا دوستدار فقدان پرسش‌های مبنایی خاصه در حوزه مسائل عقیدتی و تعبدی و عدم کاوش در آن‌ها را نشان بی‌مسئلگی می‌داند و داوری ندیدنِ عیوب و سطحی‌نگری را شاهدی بر آن می‌گیرد. داوری هم‌چنین از فقدان قوت تفکر در جامعه کنونی ما نیز سخن می‌گوید و ما را درگیر آن می‌داند. اگرچه وی رضایتی از وضع کنونی تفکر ندارد اما هرگز نمی‌گوید به تفکر راهی نیست. او برخلاف دوستدار، طرح ایده امتناع تفکر را نوعی خودکشی تاریخی می‌داند و آن را صرفا قابل انتساب به قومی نفرین شده می‌داند نه به فرهنگِ ایرانی با پیشینه‌ای قابل مباهات. داوری وضع کنونی علم و رویکرد معاصر جامعه ایرانی به آن را نیز به نقد کشیده و می‌گوید ما برخلاف غرب طالب علم نبوده‌ایم و چشم به نتایجش داشتیم، بنابراین نسبت به بستر لازم برای بارور شدن آن بی‌توجه بودیم.سروش اما در تحلیل جامعه ایرانیِ امروز، آن را دارای فرهنگی ترکیبی می‌داند، فرهنگی که در آن هم می‌توان نشان از داشته-های ایران پیش از اسلام یافت و هم رنگ و بوی تمدن غرب را به چشم دید و البته تمِ اصلیِ این فرهنگِ مرکب، اسلامی است. او هر سه این فرهنگ‌ها را نیازمند جرح و تعدیل می‌داند و تقلید بی‌دلیل و طرد بی‌جهتِ هیچ یک را نمی‌پذیرد. او همچنین تفسیر ویژه‌ای از دین‌داری ذیل قدرتِ رسمیِ دین ارائه می‌دهد که بی‌شباهت با بحث دوستدار در باب فقدان پرسش در بینش دینی نیست. سروش از پیوند وثیق دین با احکام پیشینی سخن می‌گوید و عقیده دارد، امور مقدس و فوق‌وارسی در جامعهِ تحت حاکمیتِ رسمیِ دین بسیارند، امورِ دست‌نزدنی و نیندیشیدنی فراوانند و در چنین جامعه‌ای پرسش‌ها به نحوی از انحاء پس زده می‌شوند، به این ترتیب که یا در حوزه نیندیشیدنی قرار دارند، یا پاسخشان از پیش داده شده یا اصلا به ذهن خطور نمی‌کنند. دوستدار البته برخلاف سروش این حکم را به یک تاریخ و فرهنگ تعمیم می‌دهد و عقیده دارد در بینش دینی پرسش نداریم، چرا که پرسش از نادانستگی بر می‌خیزد اما بینش دینی همواره پاسخ ها را از پیش در کف دارد چرا که وابسته به کلام قدسی می باشد و قدسیت این کلام در دانستن پاسخ‌ها از پیش نهفته است. در بحث جامعه سنتی، سروش و دوستدار هر دو به روحانیت و مسائل پیرامون آن نیز توجه دارند. در واقع بخشی از نقد سروش پیرامون جامعه سنتی ایران متوجه روحانیت است، روحانیتی که در نظر او با ارتزاق از دین تعریف می‌شود و گرفتار مشکلاتی از جمله صنف‌گرایی، تمرکز بر فقه، تعمیم تقدس به امور نامقدس، پیوند با قدرت و عوام‌گرایی است. دوستدار نیز با بیانی تیزتر شیوه ارتزاق روحانیت را به نقد می‌کشد.سروش و داوری هر دو پیرامون انقلاب اسلامی نیز سخن می‌گویند، البته از زوایایی متفاوت. سروش به عنوان کسی که در جریان انقلاب اسلامی هم بازیگر بوده و هم تماشگر ، از بی‌تئوری بودن انقلاب می‌گوید و از نداشتن برنامه و و نظام جامع معیشتی، فکری و سیاسی جایگزین، از ناکامی‌ها و ضعف‌ها می‌گوید و از دور شدن انقلاب از اهداف اولیه‌اش، از نیاز و ضرورت اصلاح می‌گوید و از هر چه دشوار شدن آن. برخلاف او اما داوری همانطور که در ابتدا، انقلاب را به چشمِ طلیعهِ آغازِ تاریخی دیگر می‌دید، همچنان درباره انقلاب با امید سخن می‌گوید و خود را مدافع آن می‌خواند، گرچه انتظار تحولی در جان‌ها و تحقق رویای عالمی و آدمی دیگر را دارد. جدی‌ترین نقد داوری به جامعه سنتی اما متوجه مسئله‌ای است که آن را گسیختگی تاریخی و فرهنگی می‌خواند، یعنی فقدان پیوستگی در تاریخ ما. به عقیده او در تاریخ معاصر ایران، هر نسلی کار خودش را کرده و نسبت به نسل پیشین و دستاورد‌هایش بی‌توجه بوده است، البته نسل‌های اولیه نیز بنیانگذارِ اساسی مستحکم، نبوده‌اند که دیگران بتوانند بر آن ستونی بنا کنند. اما در ارتباط با نگاه به غرب و مدرنیته رأی رضا داوری اردکانی درباره غرب این است که در یک شرایط زمانی- مکانی خاص، تفکری با اوصاف ویژه پدید آمده و مبنای علم و فرهنگ و تمدن قرار گرفته است. او امروز غرب را غالب می‌داند و تاکید می‌کند که، غرب نه مجموعه‌ای از اشیاء که یک عالم است و عالم بستری است که امکان و فرصت وجود و ظهور و... را به اشیاء می‌دهد. در چنین بستری است که انسان خود را شایسته تصرف در موجودات یافته و دائر مدار وجود شده است. داوری معتقد است مدرنیته به آن شکلی که در غرب تجلی یافته در هیچ جا بروز نخواهد کرد، او جوهر جامعه جدید را سکولاریسم می‌داند که تا کنون تمامیت عالم غرب را راه برده و امروز در همه جای عالم خانه کرده، سکولاریسم در حقیقت عصری شدن چیزهاست و به تعبیری قائمه عالم مدرن می‌باشد. سروش اما تمدن غربی را متشکل از سه ضلعِ رشد علمی-تکنیکی، مفاسد اخلاقی و استعمار بیرونی می‌داند و از این جهت، رشد آن را نامتوازن می‌خواند. در نظر سروش، مدرنیته به معنای فاصله گرفتن و بیرون آمدن از گذشته خود است، امری که عزمی بر آن نبوده و هدفمند صورت نگرفته است. در نظر او قائمه این جهان جدید چیزی نیست جز اومانیسم. یعنی به خود وانهادگی انسان و محصول آن عقلانیت مدرن و علم تجربیست. سروش عقیده دارد در عالم مدرن غایات و ابزار، مفاهیم و تلقی ما از عالم، همه نو شده و تغییر کرده‌اند. به عقیده او مدرنیته اما گرفتارِ یک پارادوکس بزرگ است؛ از یک سو دیگر راه به یقین ندارد و از سوی دیگر در حسرت یقین به سر می‌برد و نسبیت پیامد این تضاد درونیست و راه حل آن نیز چیزی نیست جز رجوع به عرفان. او هم‌چنین در بیان چیستی غرب به سکولاریسم اشاره می‌کند و آن را چیزی بدتر از ضد‌دین می‌داند، که اندیشه و انگیزه آدمی را سکولار کرده، البته او خود سکولاریسم سیاسی را می‌پذیرد ولی به سکولاریسم فلسفی که آن را نوعی بی‌دینی می‌داند تن نمی‌دهد. به نظر می‌رسد در این میان دوستدار بیشترین تحسین‌ها را متوجه این فرهنگ و تمدن می-داند. او ستایشش را از فرهنگ یونانی به عنوان پدیده‌ای منحصر به فرد آغاز می‌کند. وی یادگیریِ یونانیان را چون نیچه، آموختنی بارور می‌داند، بدین معنا که برای دانسته‌های منفرد، بنیادی مشترک می‌یافتند و آن را به دانش بدل می‌ساختند، بدین اعتبار هم او از دانش به عنوان روالی یونانی یاد می‌کند. دوستدار عقیده دارد این تنها اروپاییان بودند که با بهره‌گیری از دانش یونانیان، روی پای خود ایستادند و به آنچه آموختند، عمق بخشیدند. لذا فرهنگ غرب نمونه استثنائی ِ آموختنِ بارور و شاگرد نماندن بود والبته این کار را از معلم خود یعنی تمدن یونان آموختند. او غرب را در فرهنگ، اندیشه و زبانش، شناسنده متصرف و سازنده می‌داند. وی هم همچنین، مدرنیته را رگه‌ای از فرهنگ غرب می‌خواند که مختص به آن است و غیر قابل انتقال می‌باشد. اردکانیبیش از دو متفکر پیشین در مقام نقد مدرنیته برآمده و از به فعلیت رسیدن تمام استعداد‌های غرب می‌گوید. داوری مبانی عالم مدرن را مطلق و دائم ندانسته و عقیده دارد با سست شدن این مبانی، عالم مدرن رو به پریشانی می‌رود. وی برخلاف سروش ایده گزینش را رد می‌کند و معتقد است پذیرش آن ناشی از تلقی مکانیکی از تاریخ است، او تاکید دارد که هر کس هر چیز را بخواهد نمی‌تواند از دامان غرب برگیرد، آن‌چه خیالِ گزینشش می‌رود، در برهوت نروییده بلکه محصول بستر و شرایطی خاص بوده است. داوری وضع پست‌مدرن را نیز نقدِ مبادیِ تجدد دانسته که البته به معنی اتمام مدرنیته نیست. ضمن این که پست‌مدرنیسم در نظر او جزئی از تجدد است و نه بدیل و جانشین آن. سروش برخلاف داوری، پست‌مدرنیسم را دوره‌ای پس از مدرنیسم می‌داند که در عرصه معرفت چیزی جز نسبیت حقیقت و نفی حقیقت با خود ندارد. داوری توسعه را بسط تجدد یعنی پذیرفتن نظم حاکم بر غرب تعریف می‌کند و سروش آن را بسط فرهنگی، معیشتی، صنفی و علمی جامعه می‌داند. داوری تاکید دارد که نقد توسعه را نباید حمل بر مخالفت با آن کرد و پرسش از چیستی آن را نباید نشان بر نفی آن دانست. او تنها امکانِ پیش روی ما را توسعه می‌داند، که مسیری است صعب و دشوار و برای تحقق آن باید که به علم و ابژکتیویته نظر کرد. البته داوری تاکید می‌کند، نباید گمان برد که تغییر هدفمند و عامدانه و دست بردن در سنت و اعتقادات دینی، تسهیل کننده این مسیر است. عبدالکریم سروش نقطه آغازِ مسیر توسعه را در توسعه علمی می‌داند و عقیده دارد اولین جهش می‌بایست جهش علمی باشد، به طبع آن توسعه در سایر حوزه‌ها نیز حاصل خواهد شد. اما سروش عقیده دارد که جهان سوم نباید در پی تقلید و کپی‌برداری محض از تمدن غرب باشد، ضمن اینکه نمی‌تواند بر آن چشم ببند لذا باید شناخت و عبرت‌آموزی را در دستور کار قرار دهد. او برای غرب قائل به کلیت نبوده و مدافع تقسیم آن به مولفه‌های مختلف است. وحدت شخصیت بخشیدن به این تمدن از نگاه سروش این مشکل را پدید می‌آورد که در مواجهه با آن، یا باید تمامش را برگزینیم و یا کاملا کنار بگذاریمش. آرامش دوستدار اما هیچ جامعه‌ای را بی‌نیاز از غرب نمی‌داند، غرب در نظر او کانون تمام ملزومات، برای بقای تمدن و فرهنگ در سراسر جهان است. به عقیده وی، هر جامعه‌ای به محض آن‌که بخواهد از رکود و پوسیدگی خود جلوگیری کند به فرهنگ غرب نیازمند خواهد شد. این ستایش، تا آنجا پیش می‌رود که گفته می‌شود پایه‌ای ترین، مهمترین و بهترین اثر در هر زمینه‌ای را تمدن غرب پدید آورده است. دوستدار معتقد است آن‌چه ما باید از غرب بیاموزیم، شیوه پرسیدن و اندیشیدن است و نه تقلید کورکورانه. وی سخن گفتن از مدرنیته در ایران را عین هذیان‌گویی می‌داند و تاکید می‌کند که تجدد ما نیز چیزی جز الگو برداری ما از ظواهر فرهنگ غرب در صد و پنجاه سال اخیر نیست، در حقیقت تجدد سرمشق گرفتن از جنبه‌های انتقال پذیر تمدن غرب می‌باشد. داوری اردکانی با اشاره به روشنفکری جامعه سنتی شیوه و برخورد تقلیدی آنان در مواجهه با غرب را به نقد گرفته و به دور بودن روشنفکری از مسائل جامعه خودی اشاره می کند. دوستدار اما پا را فراتر گذاشته روشنفکرِ ما را چون توده، گرفتار در دام دین‌خویی و روزمرگی توصیف می‌کند. روشنفکری ما مشغله اش تغذیه جامعه خودی از غذای روح و ذهن غربیست آن هم با هدف پاسخ‌گویی به نیازهایی که اصلا وجود ندارد در حالی که روشنفکر حقیقی در نظر او شخصیتی نزدیک به آیرونیست ررتی است. در ارتباط با ایده‌آل سیاسی شاید بتوان گفت ایده‌آل رضا داوری اردکانی از سایرین کلان‌تر و به همان میزان از دسترس دورتر است. داوری چشم در راه انقلابی بزرگ و گشایشِ عالمِ عدل است. عالمی که در آن انسان، آزاد است اما دائر مدار وجود نیست، طرحی با زمینه دینی- اسلامی. او از ضرورت تجدید عهد دینی در عالم کنونی می‌گوید و تاکید می‌کند، طرح عالمِ نویی که انتظارش را می‌کشد، در گذشته تدوین نشده، بلکه تدوین آن بر عهده عالمان دین و متفکران است، آن‌ها هستند که می‌بایست با رجوع به حقایق کتاب آسمانی و کلمات قدسی و با نظر به ماهیت و جوهر عالم کنونی، طرح مدینه آینده را دراندازند. داوری می-گوید، باید طرحی کلی از مقصد را پیش روی خود داشته باشیم و قدم در راه تاسیس عالم اسلامی بگذاریم. باید در باب سیاست اسلامی تأمل کنیم زیرا تعریف آن در حکم فراهم شدن امکان تحققش می‌باشد. این عالم نه سیستمی شبیه سیستم‌های سیاسی معاصر خواهد داشت و نه سیاستمدار موسس آن از سنخ سیاستمداران عالم متجدد خواهد بود. داوری در ترسیم ایده‌آل خود از، طرحِ صلحِ سیاست و اخلاق می‌گوید و از ضرورتِ پدید آمدنِ اساسی که این هر دو بتوانند بر آن بنا شوند. اما سروش ایده‌آل سیاسی خود را در تحقق حکومتی دموکراتیک می‌جوید که روح و غایتی دینی دارد. قوانین این حکومت با عقلِ خود‌بنیادِ غیر‌دینی وضع شده و اقداماتش تنها متوجه دنیای مردم است،آن هم در شکلی حداقلی. حکومتِ مدنظر سروش تامین دسته نخست نیازهای مردم را در دستور کار قرار می‌دهد تا با باز شدن بند‌های حاجات اولیه از دست وپای مردم، آن‌ها خود به تامین نیازهای لطیف‌تری چون دین بپردازند. سروش می‌پذیرد که طرح حکومت دموکراتیک دینی‌اش، با حکومتِ عقلاییِ بشری، از نظر حکومت بودن تفاوتی ندارد، بلکه صرفا در غایت متفاوت است؛ آن‌جا که دنیای مردم را آباد می‌کند تا فراغت کافی برای پرداختن به آخرتشان را داشته باشند. دوستدار اما با توجه به تحلیل و تفسیر خاصی که از جامعه ایرانی ارائه می‌دهد جای چندانی برای طرحِ تصویرِ مطلوبِ خود از سیاست و حکومت داری باقی نمی‌گذارد. چرا که با توجه به تقدم فرهنگ در نظر او، ابتدا باید راهی برای برون رفت از وضع فرهنگی‌مان بیابیم و سپس در جست و جوی ایده‌آل سیاسی خود برآییم. شاید بتوان گفت حداقلِ مدنظرِ دوستدار در سیاست، جدایی کشورداری و دین است که دارای دو صورت قانونی و فرهنگی می‌باشد. شکل قانونی آن اشاره به استقلال قوای سه گانه از هر نوع قیمومیت و مرجعیت دینی دارد و جدایی کلیت سیاسی حکومت از جهان بینی‌های مذهبی جامعه را مراد می‌کند. شکل فرهنگی آن هم بر این نکته انگشت می‌گذارد که افراد و گروه‌های هم کیش جامعه تحت تاثیر سیطره اجتماعی جهانبینی دینی شان نسبت به اندیشه، خواست و احساس افراد و گروه های دیگر متجاوز نباشند. دوستدار معتقد است دین، با گفت و گو کنار نمی‌رود لذا اشکالی ندارد اگر در مسیر خارج کردن آن از صحنه، به قهر متوسل شویم. او جدایی دین و دولت را گامی جدی در مسیر حرکت به سمت دموکراسی و آزادی‌های شخصی و اجتماعی داند و عقیده دارد صورت فرهنگیِ این جدایی، می‌تواند بندهای کاهل و کند‌کننده اندیشه را از دست و پای ما باز کند و امکان گشوده شدن راه را برای ما فراهم آورد.در مجموع می‌توان گفت، رویکرد رضا داوری‌اردکانی نسبت به جامعه‌ سنتی صورتی آسیب‌شناسانه داشته و او تاریخ تفکر و الگوهای جامعه سنتیِ ما را به شکلی نقادانه مورد واکاوی قرار داده است، ضمن این‌که در تحلیل غرب و مدرنیته نیز مشی انتقادی را در پیش گرفته است. در ارتباط با ایده‌آل سیاسی داوری نیز باید گفت، هر چند او اشاره مستقیمی به مدینه فاضله فارابی ندارد و بیشتر از انتظارِ تحققِ عالمی نو سخن می‌گوید که اسلام در آن نقشی بنیادین دارد، اما هم‌نوایی‌های بسیاری را در این زمینه میان اندیشه‌های او و مدینه فاضله فارابی می‌توان مشاهده نمود، از جمله در بحث عدالت حاکم و تاکید بر ضرورت وجود سیاست مدار موسس. عبدالکریم سروش نیز مطابق فرضیه رساله حاضر، برخوردی نقادانه با جامعه سنتی داشته و ضمن تایید داشته‌های آن به واکاویِ نقاط ضعف و مشکلاتِ دامن‌گیرِ جامعه سنتیِ ایرانی پرداخته است. او غرب و مدرنیته را نیز با همین رویکرد مورد تحلیل قرار داده و از تمسک به رویکرد «همه یا هیچ» پرهیز نموه است. وی ایده‌آل سیاسی خود را در قالب حکومتی دموکراتیک به تصویر کشیده که در غایت وجهی دینی دارد و در سایر موارد با دیگر حکومت‌های دموکراتیک تفاوتی ندارد. آرامش دوستدار اما در نقد جامعه سنتی تا آستانه نفی تمام دارایی‌های فکری و فرهنگی این تاریخ و سرزمین پیش رفته و البته به همان نسبت به تمجید و تایید غرب پرداخته است. دوستدار اما در زمینه پردازش ایده‌آل سیاسی خود کار جدی و در خوری انجام نداده و تمام آن‌چه از تصویرِ مطلوبِ وی برای فردای حکومت داری و سیاستِ ایران در دست است، حاکمیتِ صورتی از سکولاریسم است کهسکولاریسم ستیزه‌جو خوانده می‌شود و بر پاره‌ای از جوامع غربی و نه همه آن‌ها حاکم است. لذا با‌توجه به آن‌چه آورده شد می-توان ادعا کرد یافته‌های موجود، موید فرضیه مطرح شده در این رساله است. هدف پژوهش پیش رو، مقایسه شباهت‌ها و تفاوت‌های فهم دوستدار، سروش و داوری اردکانی در مسئله فهم از خویشتن بود اما به نظر می‌رسد چرایی این شباهت‌ها و تفاوت‌ها را می‌توان در رویکرد متفاوت این متفکران نسبت به مقوله عقلانیت نشان داد. بر این اساس می‌توان گفت، برداشت آرامش دوستدار قابل انطباق با صورتی از عقلانیت است که ررتی آن رابه سنت معرفت‌شناسی کلاسیک و مدرن نسبت می‌دهد، برداشتی متصلب و غیر منعطف. عقلانیت در تعریف دوستدار همانا ظرفیت پرسش است، آن هم پرسشی که بر هیچ پیش فرضی استوار نباشد و هیچ مبنای ناپرسیدنی برای آن لحاظ نگردد. دقیقا معادل آن-چه سروش عقلانیت حداکثری می‌خواند و نفی‌اش می‌کند. برداشت سروش از عقلانیت، از سنت معرفت‌شناسی یادشده فاصله بسیار می‌گیرد، او به هیچ وجه گره‌گشایی عقل در تمام مسائل را نمی‌پذیرد و حتی پا را پیش‌تر گذاشته آن را پاسخ‌گوی تمام مسائل پیرامون خود نیز نمی‌داند. وی ضمن تن دادن به فروتنی عقل، خود را در زمره معتقدان به عقل‌گرایی انتقادی قرار می‌دهد، جایی که در آن یقین طرد نمی شود اما آسان یاب نیز تلقی نمی‌گردد، در این رویکرد هدف تقرب به یقین خواهد بود. البته سروش تاکید می‌کند که ما سرمایه‌ای جز عقل نداریم، لذا اگرچه مبنا، محور و داور قرار دادن آن خود مبتنی بر مبنایی عقلانی نیست، اما گریزی و گزیری از پذیرش این داور غیر عقلانی نخواهیم داشت. هم-چنین او فاصله خود را با نسبی‌گرایی حفظ کرده و انتساب نسبی‌گرایی به برخی آراءش از جمله قبض و بسط و پلورالیسم را نمی‌پذیرد. اما رضا داوری اردکانی در بحث عقلانیت، فهمی نزدیک به برداشت پست مدرن دارد و طرح عقل به عنوان حاکمی که همه تابع آن باشند را رد می‌کند، زیرا در سایه آن دیگر راهی برای توجیه عدم تفاهم‌ها وجود ندارد. او عقل را امری تاریخی می‌داند که همواره مبتنی بر پیش فرض است، در واقع عقل امری سیال است که هر کس آن را به نحوی می‌فهمد. داوری تاکید می‌کند که نباید چارچوبی مشخص کرده و بگوییم هر آن‌چه در این چارچوب نمی‌گنجد غیر عقلانیست. البته داوری نیز فهم خود از عقلانیت را نسبی نمی‌داند اما رویکردی عمل‌گرایانه را در این زمینه در پیش می‌گیرد. در نظر او عقل معتبر، عقلِ کارساز و راه گشا است، و عقلی که در حل مسائل ناتوان باشد به کار نمی‌آید.
بررسی مبانی و شیوه های تفسیری ماتریدی
نویسنده:
صدیق حسین زاده
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در قرن چهارم هجری و در منطقه ماوراءالنهر ابومنصور ماتریدی با انگیزه اصلاح و دوری از افراط و تفریط‌های اهل حدیث و معتزله، مکتبی را پایه‌گذاری نمود که از طریق شاگردان و آثار او، فرقه کلامی بزرگی را در اهل سنت با عنوان ماتریدیه پدید آورد. آن‌چه سبب امتیاز ماتریدی در جهان اسلام گردید، روش او در بررسی مسائل کلامی و مطالب علمی بود. او در تبیین آرای خود از عقل و نقل به‌قدر اعتدال بهره جست و از هرگونه زیاده‌روی پرهیز می‌کرد. اندیشه‌های کلامی ماتریدی در موارد متعددی با اعتقادات امامیه هماهنگی دارد که مشخصاَ می‌توان به حسن و قبح عقلی، محال بودن تکلیف به ما لایطاق، مختار بودن انسان، وجوب معرفت خدا از طریق عقل قبل از شرع، و تفسیر برخی از صفات خبری خداوند اشاره کرد. اگرچه ماتریدی با ارائه اندیشه‌های جدید از قبیل منابع معرفت، یکی از مشاهیر کلامی اهل سنت به‌شمار می‌رود ولی او آثاری در فقه، اخلاق و تفسیر نیز دارد که توجه به روش عقلی در کنار روش‌های نقلی از مهم‌ترین ویژگی‌های تفسیری اوست. مواردی مانند حجیت ظواهر قرآن، عدم تحریف قرآن، حجیت خبر واحد در آیات ‌الاحکام، جواز تفسیر و تأویل آیات، جواز تفویض در هنگام تعارض نص با عقل، و وجود مجاز، کنایه و استعاره در قرآن کریم را می‌توان از مهم‌ترین مبانی ماتریدی در تفسیر دانست. از آن‌جایی که قرآن، احادیث پیامبر(، روایاتی از اهل بیت(، اقوال صحابه و تابعین، و اقوال مفسران سابق، منابع تفسیری او را تشکیل داده‌اند، می‌توان گفت که روش‌های تفسیری او عبارت است از: تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر روایی، تفسیر عقلی و اجتهادی. با توجه به تخصص ماتریدی در علم کلام، گرایش کلامی او در تفسیر کاملاَ آشکار است. او همچنین تلاش کرده است تا نظرات فقهی مذهب خود را با استفاده از آیات قرآن، اثبات نماید.
اندیشه‌های سنت  و تجدد در مطبوعات  ایران در مجله‌های کیان، فرهنگ  توسعه، نامه فرهنگ
نویسنده:
مهدی مهدیزاده طالشی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
موضوع این تحقیق بررسی نسبتمولفه‌های "سنتو تجدد" در مجله‌های کیان، نامه فرهنگو فرهنگتوسعه است . در این تحقیق به واقع به بررسی سنت(اصالتو هویتفرهنگی و معرفتدینی) و مولفه‌های تجدد در مطبوعاتپرداخته‌ایم. این تحقیق یکتحقیق بنیادی استو در حوزه مطالعاتتاریخی و معرفت‌شناسی جای می‌گیرد. با توجه به شرایط تاریخی و اجتماعی کشورمان که در مرحله گذار از سنتبه تجدد استضرورتمطالعه و تحقیق به منظور روشن شدن ابعاد و زوایای پنهان نحوه این گذار روشن می‌شود. از طرفدیگر بحث‌هایی نظیر حقوق و آزادی مطبوعات ، استقلال حرفه‌ای روزنامه‌نگاران، در صورتی ارزشدرستخود را می‌یابد که دلایل معرفی بر اینگونه مباحثرا به درستی شناختو ... . فصل دوم به بررسی منابع نظری و منابع تحقیق اختصاصدارد. در بخشاول تقسیم‌بندی‌های زندگی بشر از منظرهای مختلففلسفی و جامعه‌شناسی آورده شد تا برای آشنایی با انشقاق و تمایز دو دوره تاریخی سنتو تجدد. تجدد و بسترهای فکری و اجتماعی شکل‌گیری آن به منظور آشنایی با عمق و ریشه این مفهوم و سپسنسبتآن با سنتبخشدوم این فصل را به خود اختصاصداده است . در اینجا دیدگاهها و مواضع فکری چند تن از اندیشمندان ایرانی (سروش ، داوری و ...) در خصوصنسبتسنتو تجدد تشریح شده است . ضرورتطرح این دیدگاهها مبتنی استبر تماشای فکری و نظرورزی علمی این اندیشمندان در عرصه مطبوعاتکشور. در بخشسوم "روشنگری" و مقوله‌های بنیادی آن و تاثیر این بینشبر معارفدینی روزگار خود و سپسویژگیهای علم و عقل جدید در مقایسه با علم و عقل قدیم تعیین گردیده است . نسبتعقل و دین و مباحثمربوط به این مناسباتدر دو حوزه معرفتی "علم کلام" و فلسفه دین (بخشچهارم) و انحطاط جوامع اسلامی و دلایل و علل آن بخشپنجم این فصل را تشکیل می‌دهد. در بخشششم مباحثاحیاء دین و اندیشه‌های سلسله احیاگران آمده و در بخشهفتم نظریاتفیلسوفان سیاسی مغربپیرامون دموکراسی ذکر شده است . فصل سوم: روشتحقیق: در این تحقیق دو روشکتابخانه‌ای و تحلیل محتوا مورد بهره‌برداری قرار گرفته است . در مجموع 48 شماره مجلاتکیان، نامه فرهنگو فرهنگتوسعه از مهر 1371 تا شهریور 1374 جامعه آماری این تحقیق است . در اینجا مفاهیم مورد تعریفواقع شده‌اند نظیر سنت ، تجدد، علم، عقل و ... فصل چهارم: بررسی یافته‌های تحقیق: به منظور دستیابی به نظریاتجامع سوالاتی طرح و با توجه به یافته‌ها به انها پاسخ داده شد. یافته‌ها نشان می‌دهد که در مورد اندیشه‌های سنتو تجدد نشریه کیان با 55/7 درصد بیشترین فراوانی را در مقایسه با دو نشریه دیگر داراست . از میان روشنفکران عبدالکریم سروشدر بازسازی سنتو فهم دینی بیشترین جهد و کوششرا می‌ورزد. از میان مولفه‌های تجدد مولفه دمکراسی و نسبتآن با معرفتدینی 17/9 درصد بیشترین فراوانی را دارا استو حکایتاز آن دارد که امر سیاستو حکومتو تبیین فلسفه متناسببا اندیشه دینی و نمونه جدی روشنفکر ایرانی است . جداول آماری نشان می‌دهد که از مجموع بررسی سه نشریه نگرشمثبتنسبتبه مولفه‌های تجدد با سنتدر مقایسه با نگرشمنفی بیشتر است . بعلاوه در راساندیشه‌های موجود روشنفکری سه رهیافتبه چشم می‌خورد: دیدگاه علمی و معرفت‌شناسانه، دیدگاه فلسفی ماهیتکار و هستی‌شناسانه و دیدگاه جامعه‌شناسانه و ....
اخلاق جنسی از دیدگاه قرآن و عهدین
نویسنده:
محمدمهدی صالحی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیده پایان نامه: غریزه جنسی از مهم‌ترین نیازهای بشری است که در وجود او به ودیعه گذاشته شده است. تعامل با این غریزه و مدیریت آن از مسایلی است که بشر از ابتدا خود را مواجه با آن می‌دیده است و مکاتب مختلف فکری و از آن جمله ادیان الهی به بحث و بررسی در این خصوص پرداخته‌اند.ما در این رساله، طی پنج فصل به بررسی این موضوع در قالب و عنوان اخلاق جنسی از دیدگاه سه کتاب مقدس قرآن، عهد قدیم(تورات) و عهد جدید(انجیل)، و مقایسه دیدگاه این سه کتاب پرداخته‌ایم.بعد از بیان کلیات این موضوع در فصل اوّل، فصل دوّم به نوع نگاه این سه کتاب به اصل غریزه-جنسی و جایگاه ازدواج و تجرد اختصاص یافته است؛قرآن کریم و عهد قدیم ازدواج را به عنوان راه تأمین کننده این نیاز به عنوان زمینه‌ساز طلب رضایت‌ الهی معرفی می‌نماید که موجب تقرّب انسان به خداوند می-گردد و از قداست ذاتی برخوردار است. اما از منظر عهد جدید و مسیحیت، ازدواج صرفاً به منظور اجتناب از پلیدی و آلودگی تشریع گردیده است و ذاتاً دارای ارزش و قداست نمی‌باشد اگرچه بواسطه اجتناب از گناه قداست عرضی پیدا می‌کند.در فصل سوّم، بحث از حدود ازدواج به میان آمده است؛ قرآن کریم و عهد قدیم با تفصیل و دقّت بیشتر به موارد ازدواج‌های‌ممنوع و موانع مختلف آن پرداخته‌اند. عهد جدید نیز به تبع تأیید شریعت‌موسوی در کلام عیسی? بسیاری از احکام عهد عتیق مربوط به ازدواج‌های ممنوع را امضاء می‌نماید. تعدد زوجات و ازدواج موقت از دیگر مباحثی است که با شرایطی مورد پذیرش دو کتاب مقدس قرآن کریم و عهد قدیم است اما از منظر عهد جدید از آن جهت که ازدواج، اتحاد و یکی شدن دو نفر که تجلی اتحاد مسیح? می‌باشد لذا همان‌گونه که طلاق را در شرایط خاصی اجازه نمی‌دهد به تبع، ازدواج موقت و تعدد ازدوج را برنمی‌تابد.مسأله حقوق جنسی زوجین در فصل چهارم آمده است؛ هر سه کتاب به حقوق جنسی زن و شوهر نسبت به یکدیگر اشاره دارند و برای هر دو طرف حقوقی را قایل می‌باشند، اگر چه به نظر می‌رسد در خصوص حقّ جنسی زوجه، قران و عهد جدید اهتمام بیشتری ورزیده‌اند.مسأله انحرافات جنسی از دیگر مباحث مورد توجه سه کتاب مقدس است که در فصل پنجم به جایگاه انحرافات جنسی و اقسام آن پرداخته شده است؛ هر سه کتاب، انحرافات زمینه‌ساز (نگاه، گفتار، شنیدار و تماس بدنی شهوانی) و انحرافات اصلی (زنا، لواط، خودارضایی و ...) را محکوم می‌نمایند اگرچه عهد جدید به جهت اخلاق‌گرایی بیشتر نسبت به عهد قدیم، به جایگاه تفکّر انحرافی شهوانی نیز مستقلاً اشاره کرده است.در همه موارد ذکر شده، دیدگاه سه کتاب مقدس بنابر تفسیر مشهور و رایج مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفته است تا چهارچوبی شفاف از اخلاق جنسی از دیدگاه قرآن و عهدین ارائه گردد. کلیداژه‌ها: اخلاق ـ جنسی ـ قرآن ـ عهدقدیم ـ عهد جدید ـ ازدواج.
سبک شناسی خطبه های نهج البلاغه
نویسنده:
محمد غفوری فر
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
سبک‌شناسی یکی از مهم‌ترین رویکردهای جدید نقدی است که می‌کوشد تا از طریق مطالعه ساختار متن و تجزیه و تحلیل عناصر آن بر طبق سه سطح آوایی، نحوی و دلالی به کیفیت ارتباط بین این سطوح پرداخته و به جنبه‌های ادبی، زیبایی‌شناسی و عاطفی ورای ساختار متن دست یابد. از جمله متون برگزیده‌ای که شایستگی بررسی و تحلیل سبک‌شناسی را دارد، خطبه‌‌های نهج‌البلاغه است. این خطبه‌ها با موسیقی دل‌نشین، ترکیبات جذاب و مفید در ذهن مخاطب توجه بسیاری از اندیشمندان و ادبیان را به خود جلب نموده است. این پایان‌نامه در تلاش است تا با رویکرد سبک‌شناسی توصیفی و روش تحلیلی ـ توصیفی، به تبیین برجسته‌ترین نمود‌های سبکی خطبه‌های نهج البلاغه در سه سطح آوایی، ترکیبی و دلالی (بلاغی) بپردازد و نقش این نمودهای سبکی را در پیوند با اهداف و اغراض امام (ع) بررسی کند. این جستار در سطح آوایی خطبه‌های نهج البلاغه، مباحث سجع، جناس، نظم آوای درونی، تکرار، تضاد و مقابله را مورد ارزیابی قرار می‌دهد. در سطح ترکیبی(نحوی)، جمله‌ی فعلیه و اسمیه، اسالیب خبری و انشائی، تقدیم و تأخیر، حذف، پیوند واژگان و عبارات و جمله‌ی قَسم و در سطح دلالی مباحث تشبیه، استعاره، کنایه، مجاز، ناسازواری و بینامتنی قرآنی را مورد بررسی قرار می‌دهد. نتایج کار نشان می‌دهد، در سطح آوایی، هر کدام از عناصر آوایی علاوه بر زیبایی و جذب اذهان مخاطبین در گوش دادن به موسیقی کلام خطبه‌ها، امکان استنباط معانی و مفاهیم را برای آنها فراهم می‌کند. در سطح ترکیبی، فراهنجاریی‌های ترکیبی نه تنها خطبه‌های نهج البلاغه را از نظر شکل دارای زبانی زنده و انعطاف‌پذیر ساخته و یکنواختی و جمود را از آن زدوده است؛ بلکه معنا نیز همسان با فرم نوشتاری، برجسته و تأثیر شگرفی بر مخاطب ‌گذاشته است. در سطح دلالی، بهره‌گیری از شگردهای دلالی و بلاغی سبب خَلق تعابیر و تصاویر بی-نظیر و موجب مشارکت مخاطب در اثر گردیده و او را طرف فعال معادله‌ی متن قرار داده است.
  • تعداد رکورد ها : 5307