جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 1494
نقش مبانی انسان شناختی علامه طباطبایی در تبیین کرامت انسان
نویسنده:
نویسنده:شریفه فهیمی؛ استاد راهنما:صدیقه محمدی؛
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
در این پژوهش سعی شده است، نقش مبانی انسان‌شناختی علامه طباطبایی در تبیین کرامت انسان مورد بررسی قرار گیرد. هدف از این پژوهش، تبیین نقش مبانی انسان‌شناختی علامه طباطبایی در کرامت انسان، به منظور ارتقای سطح بینش انسان نسبت به کرامت و نقش مبانی انسان‌شناسی در رسیدن به کرامت حقیقی انسان است. پایان‌نامه حاضر با روش تحلیلی - توصیفی و با رویکردی کلامی - تفسیری، پس از بیان کلیات، ابتدا نفس، عقل، فطرت و اختیار را به عنوان مبانی انسان‌شناختی علامه طباطبایی تبیین نموده، سپس به حقیقت و معیار کرامت انسان از دیدگاه علامه و تبیین رابطه مبانی انسان‌شناختی علامه طباطبایی و کرامت انسان پرداخته است که در آن سعی شده از منابع دست اول و متعددِ مرتبط با موضوع هر بحث استفاده شود. از دیدگاه علامه طباطبایی، نفس، عقل، فطرت و اختیار انسان منشأ کرامت ذاتی انسان هستند و هر یک از آنها نقش ویژه‌ای در کرامت اکتسابی انسان دارند. ایشان به عنوان یک فیلسوف الهی با استفاده از مبانی عقلانی و وحیانی، تبیین خدامحورانه از کرامت اکتسابی انسان دارد که بر اساس آن، بالاترین مرتبه کرامت اکتسابی انسان، کمال حقیقی نفس در تقرب به خداوند و فانی شدن در اوست و انسان می-تواند در اثر حرکت اشتدادی و صعودی نفس خود و بهره‌گیری از قوه عقل و گرایش‌های فطری در افعال اختیاری خود از کرامت‌های وجودی شدیدتری برخوردار شود و در نهایت، به بالاترین مرتبه کرامت اکتسابی که رسیدن به مرتبه تجرد عقلی و فوق عقلی و مقام فنای الهی است، نایل آید.
بررسی تطبیقی معنا، جایگاه وکارکردهای عقل از دیدگاه سید مرتضی و علامه طباطبایی
نویسنده:
نویسنده:سیدباقر حسینی کریمی؛ استاد راهنما:حمید رضا شریعتمداری؛ استاد مشاور :علی نقی خدایاری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
در این پژوهش، معنای عقل، جایگاه و کارکردهای آن از دیدگاه سید مرتضی و علامه طباطبایی، تبیین می شود. پژوهش حاضر با شیوه توصیفی و تحلیلی به بررسی عنوان این پژوهش تا رسیدن به نتیجه مطلوب پرداخته است. از دیدگاه سید مرتضی، عقل به معنای مجموعه علومی است که برای مکلّف حاصل می‌شود. از دیدگاه علامه طباطبایی، عقل به ‌معنای قوه شناخت و ادراک آدمی، که موجب صدور احکام کلی می ‌شود و علامه از آن به حقیقتِ نفسِ انسانِ مدرِک یاد می‌کند. سید مرتضی مهم ترین و اصلی ترین عامل معرفت انسان را عقل می داند که اعتبار سایر منابع معرفت به آن است. ایشان، حجیت عقل را ذاتی می‌داند. از دیدگاه علامه طباطبایی نیز،تکریم انسان به نعمت عقل است که به موجود دیگری داده نشده است و حجیّت برهان عقلی، ذاتی می باشد و نیازی به اثبات ندارد. از دیدگاه سید مرتضی، مقصود از نقل، قرآن و روایات معتبری است که، در منابع روایی به صورت صحیح و موثق به دست ما رسیده است. علامه طباطبایی، وحی را به دو قسم شفاهی و غیرشفاهی تفسیم می‌کند. وحی شفاهی که به صورت مستقیم از معصوم رسیده، معتبراست. وحی غیرشفاهی یا نقل، بر دو قسم قطعی و غیر قطعی است. نقل قطعی دارای سه اصلِ صدور قطعی،دلالت قطعی و جهت صدور قطعی، می باشد. نقل غیرقطعی، روایات غیر متواتر و غیر محفوف به قرینه است که حتی در صورت موافقت با کتاب نیز معتبر نیست. از دیدگاه این دو متفکّرشیعی، برای اثبات اصول اعتقادات از قبیل توحید، ضرورت نبوت،امامت و معاد، در ابتداء نمی توان به نقل مراجعه نمود بلکه باید توسط عقل اثبات شود. سید مرتضی می گوید؛ عقل در برخی از عقاید و احکام دینی به ویژه در حوزه فروع، حق ورود ندارد و اثبات آنها تنها از راه نقل قطعی، ممکن است. علامه طباطبایی، درک حقیقت ذات و صفات الهى را از موارد محدویت عقل می داند، ایشان معرفت به جزئیات معاد و احکام را حوزه تخصصی ورود نقل بر می شمارد. از دیدگاه هر دو بزرگوار، بعد آن که به کمک عقل به وحی رسیدیم، وحی جنبه معرفت شناختی عقل را تقویت می‌کند. و در صورت تبیین عقلی برای معرفت نقلی، عقل را مویّد نقل می دانند. از دیدگاه آن ها، بین نقل قطعی و عقل قطعی تعارضی نیست.سید مرتضی می گوید؛ باید آیات و روایاتی که در ظاهر با عقل تعارض دارند را تاویل کرد. و در غیر این صورت باید آنها را رد کرد. علامه نیز معتقد است؛ اگر مراد از دلیل نقلی قرآن و سنت قطعی باشد، باید آن ها را قبول کرد. و اگر روایاتی باشد که با قرآن و سنت قطعی مخالف است، مردود است. و روایاتِ غیر از این دو دسته را، باید تأویل نمود. با توجه به جایگاه مهم عقل، نزد این دو بزرگوار می توان هفت کارکرد مهم برای عقل در نظر گرفت؛ ۱ - اثبات اصول و مبانی تشیّع،۲- عقل به عنوان منبع و مُدرِک،۳- تاویل آیات و روایات ناسازگار با اصول عقلی،۴- عقل قرینه ای برای معتبر دانستن یک خبر و یا برای ابطال آن، ۵- عقل به‌‌ عنوان ابزار تفسیر قرآن،۶- عقل جلوگیری کنندهء از ورود خرافات در دین، ۷- خردگرایی در احکام. اندیشه های سیدمرتضی را می توان اوج عقل گرایی شیعه در زمانِ خودش دانست. به نظر می رسد ایشان مثل متکلمان معتزلی قائل به معرفت اکتسابی است و فطرت را از منابع معرفت دینی نمی داند. بین دیدگاه او و معتزله اختلافات اساسیِ دیده می‌شود ولی درباره عقل شباهت های فروانی وجود دارد. علامه طباطبایی، میراث دارِ حکمت متعالیه است. در اندیشه ایشان، عقل میزان است و عقلِ فطری که همراه با فطرتِ سالمِ انسانی است، او را به بیراهه نمی کشاند. ولی هیچ گاه انسان، از معارفِ وحیانی بی نیاز نیست. از دیدگاه ایشان، فطرت انسان نیز در کنار سایر منابع معرفت، قدرتِ معرفت زایی دارد. ایشان معتقدند،تهذیبِ نفس و خردگرایی، دو بالِ پروازِ انسان تا ملکوتِ حضرت دوست می باشند.
ارزیابی و نقد دیدگاه علامه طباطبایی و فخر رازی در نقش شیطان در تحقق شرور
نویسنده:
نویسنده:اکرم صالحی؛ استاد راهنما:علی اله‌بداشتی؛ استاد مشاور :زهرا خزاعی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
مسئله منشأ شر، از مهم‌ترین مسائل در کلام و فلسفه اسلامی است. هدف از این تحقیق، نقد و بررسی آراء فخر رازی و علامه طباطبایی به‌عنوان دو متفکر از دو نحله فکری، پیرامون نقش شیطان به‌عنوان سرمنشأ شرور است. روش تحقیق، تحلیلی- توصیفی است. فخر رازی با داشتن نگاه عرفی به شرور، آن‌ها را اموری وجودی می‌داند؛ درحالی‌که علامه طباطبایی با نگاه فلسفی، شر را عدمی دانسته است. فخر رازی به اراده الهی و حکمت الهی در تسلط شیاطین تأکید دارد. در نگاه او شیاطین نمی‌توانند به نحو مستقل، کاری در عالم انجام دهند. علامه طباطبایی معتقد است که اراده الهی بر تسلط شیاطین بر انسان‌ها تعلق نگرفته است. او تحقق شر در عالم از جانب انسان را برآمده از تسلیط (پذیرش ارادی تسلط) شیطان می‌داند. هر دو متفکر معتقدند که شیطان با به‌کارگیری وسوسه و تعامل با قوای معرفتی انسان به‌ویژه قوه واهمه، سبب خواطر شیطانی، تدلیس، ظاهرنمایی، وارونگی معرفتی و... می‌شود. فخر رازی و طباطبایی معتقدند برخی عوامل، همچون خروج مزاج عقل از اعتدال، حب دنیا، گناه و...، زمینه‌ساز اثرپذیری نفس از شیطان و برخی دیگر همچون استعاذه، علم و حکمت، شرح صدر و...، مانع این اثرگذاری است. به نظر می‌رسد بهترین تبیین در نحوه تحقق شرور در عالم، با به‌کارگیری مفهوم وارونگی معرفتی، قابل‌ارائه است. وارونگی معرفتی ناشی از استفاده نادرست انسان از قوه واهمه و قوه خیال و پذیرش وسوسه شیطان به‌عنوان مطلبی صحیح است. بر این اساس شرور اخلاقی و طبیعی ماحصل نقص معرفتی در ادراک است. در مقابل با توجه به عوامل زمینه‌ساز اثر ناپذیری شیطان، راه‌حل‌های بهبود ادراکی نیز قابل‌ارائه است که به‌تبع آن، تحقق شرور ناشی از وسوسه شیطان کاهش می‌یابد.
مقایسه دیدگاه ایزوتسو و علامه طباطبایی در باب مفاهیم بنیادی اخلاق اسلامی
نویسنده:
نویسنده:افراسیاب صالحی شهرودی؛ استاد راهنما:سید حمیدرضا میرعظیمی؛ استاد مشاور :محمود واعظی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
قرآن مجید از الفاظ بشری برای بیان رازآلودترین حقایق هستی بهره برده است، در این رساله تلاش شده یافته‌های توشیهیکو ایزوتسو که از شیوه‌های معناشناسانه برای فهم مفاهیم اخلاقی این کتاب بهره برده است را، با یافته‌های علامه طباطبایی در همین موضوع که از روشهای سنتی در تفسیر بهره می برده، مقایسه کنیم تا زوایای تاریک و روشن این تلاش‌ها آشکارتر گردد و برای انجام این مهم مفاهیم «عدل و ظلم» و همچنین «ایمان و کفر» را برگزیده‌ایم. مفاهیم متناسب با متنی که در آن قرار می گیرد بخشی از ظرفیتهای معنایی خود را نمایان می سازند و همواره یک معنای محوری مثل نخ تسبیح همه نسبتهای معنایی واژه را به یکدیگر متصل می کند علامه معتقد بود آن معنای محوری غرضی است واضع اولیه از جعل واژه در نظر داشت. اما ایزوتسو معتقد بود معنای کلمات با تغییر جهانبینی قوم آنچنان تغییر می کنند که گویی واژه جدیدی متولد شده است و معناشناس باید نسبتهای معنایی واژه را در جملات مختلف بررسی کند تا به معنای جدید واژه که محور اتصال نسبتهای معنایی آن را در آیات مختلف برسد، او در واقع نقش محوری را که علامه به غرض واضع از جعل واژه داده بود، به یکی از معانی متعدد واژه که در طول زمان ایجاد شد داد، و موجب عدم توجه به معانی واژه در سیاقهای گوناگون و در نظر نگرفتن دلالتهای عرضی، طولی و مصداقی در معناشناسی شد، این مسئله در معناشناسی واژه کفر در مطالب ایزوتسو به خوبی نمایان است. از نظر علامه محور معنایی ایمان امنیت دادن است کانه شخص با ایمان، به اعتقادات خود در مورد کسى که به‌درستی و پاکى وى اعتقاد پیدا کرده، امنیت مى‏دهد و هرگز در اعتقاد خودش دچار شک و تردید نمى‏شود. علامه بر اساس این محور معنایی، نسبتهای معنایی ایمان با سایر مفاهیم را بیان کرد و همچنین در مورد آثار، لوازم و ابعاد ایمان بحث کرده است، اما پاسخ این سوال که کفر به معنای ستر چگونه مفهوم مخالف ایمان به معنای امنیت دادن می باشد؟ باقی مانده است. نقطه قوت ایزوتسو روش او و حجم وسیعی از مقایسه های هدفمند برای یافتن معنا بود و توانست بسیاری از ارتباطات معناییِ مفاهیم را که در یک شبکه معنایی ابعاد همدیگر را توضیح می دهند، روشن کند. علامه برای رسیدن معنای محوری واژگان به آنچه در کتاب های لغت آمده بود اعتماد کرد و این نکته در مورد برخی واژگان مثل عدل موجب دور شدن از معنای واقعی مفاهیم گردید. علاوه بر آن ایشان از ظرفیت مبنای مورد نظر خود در معناشناسی واژگان در برخی مفاهیم مثل ظلم بهره لازم را نبرده و ارتباط این مفهوم را با مفاهیمی از قبیل کفر و شرک و افترا و...تبیین نکرده است.
عدل الهی از دیدگاه خواجه نصیر و نقد آن بر اساس مبانی علامه طباطبایی
نویسنده:
نویسنده:مهری یارجانی؛ استاد راهنما:رضا اکبریان؛
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
خواجه‌نصیرالدین طوسی متکلم و فیلسوف بزرگ شیعه برای اثبات صفت عدل بر ذات مقدس اله روش کلامی در پیش می گیرد و در مشرب کلامی از حسن و قبح ذاتی عقلی استفاده می‌نماید. از نظر وی حسن و قبح عقلی، همان گونه که در مورد افعال انسان بکار می رود می تواند افعال الهی را نیز شامل شود. درست است که خواجه نصیر برای اثبات عدل الهی روش کلامی دارد؛ اما با معتزله همسو نیست. زیرا معتزله از طریق ثابتات ازلیه خداوند را عادل می دانند. در حالی که خواجه نصیر چنین رویکردی در باب عدل الهی ارائه نمی دهد. علامه طباطبایی در زمینۀ عدل الهی رویکردی متفاوت با خواجه نصیر ارائه نموده است، و به مسئله حسن و قبح با عنوان «ادراکات اعتباری» پرداخته است و حسن و قبح را جزء اعتباریات بالمعنی الاخص می‌داند که در ورای ظرف عمل تحقق ندارد. وی معتقد است مفهوم خیر و مانند آن، که هم بر حق تعالی و هم بر انسان اطلاق می شود نمی تواند از سنخ مفهوم حقیقی باشد و از مفاهیم اعتباری است که دارای ماهیت است و ذات اقدس الهی منشأ انتزاع هیچ ماهیتی قرار نمی گیرد. صفات خداوند سبحان صرف و خالص هر کمال وجودی است و به نحو حقیقت و به‌طور مستقل است و در مورد دیگران بالعرض و به‌طور تبعی است. وی ماهیت را در خارج قبول ندارد، و تمایز خدا و عالم را در پرتو ماهیت تبیین نمی‎کند. علامه بین احکام شرعی و احکام عقلی تمایزی قائل نیست. وی معتقد است احکامی که خدای متعال تشریع می‌کند با احکامی که ما در بین خود تشریع می‌کنیم سنخاً متحدند.
تبیین اخلاق حرفهای تدریس: تأملی بر دیدگاههای دیوید کار و علامه طباطبایی(ره)
نویسنده:
نویسنده:سمانه امینی مشهدی؛ استاد راهنما:ابوالفضل غفاری؛ استاد مشاور :بختیار شعبانی ورکی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
حرفه تدریس در برگیرنده مسائل پیچیده و غامضی است که با امور اخلاقی فراوانی عجین گردیده است. در راستای تعالی اخلاق حرفه‌ای معلمان، پژوهشگر، درصدد است تا در این رساله ابتدا تأکیدی بر اولویت و اهمیت بُعد اخلاقی در کنار بُعد فنی تدریس داشته باشد؛ چراکه در کاربرد عملی دانش ترجیحاً علمی و فنی، رفتارهای عقلانی وجود دارند و این نوع دانش، نمی‌تواند برای حل مشکلات تدریس کافی باشد. هم‌چنین، به ‌دلیل اهمیت بررسی دیدگاه فیلسوفانی از غرب و شرق، به‌منظور یافتن و تحلیل وجوه اشتراک و افتراق آنان در قلمرو مهمی چون اخلاق تدریس و نظریه‌پردازی درباره تعالی اخلاق حرفه‌ای معلمان در نظام آموزش‌وپرورش ایران، پژوهشگر در این رساله تمرکز خود را بر جستجوی نگاه دو فیلسوف معاصر در اخلاق و استنتاج دلالت‌های نظریه‌های آن‌ها بر چگونگی تصمیمات و قضاوت‌های اخلاقی در تدریس قرار داده است. ضمن آن‌که میدان دادن به عقل عملی و ثبات گزاره‌های اخلاقی به‌عنوان نقطه‌ای مشترک در مواضع کار و علامه طباطبایی لحاظ شده است؛ بررسی ظرفیت عقل عملی (فرونسیس) از منظر کار؛ اعتباریات و ایمان ارادی از منظر علامه طباطبایی و دلالت‌های آن‌ها در موقعیت‌ها و دوراهه‌های اخلاقی تدریس، از اهداف مهم این رساله است. به این منظور، ابتدا ظرفیت عقل عملی(فرونسیس) در اخلاق تدریس بر اساس دیدگاه‌های کار بررسی‌شده است و سپس با الهام از دیدگاه‌های وی در این زمینه، از مواضع علامه طباطبایی دربارۀ اراده ایمانی، دلالت‌هایی برای قضاوت‌های اخلاقی اثربخش در فرایند تدریس استنتاج منطقی می‌شود. به‌زعم کار، فرونسیس ارسطویی، نظم‌دهنده و کنترل‌کننده احساسات، تمایلات، خواسته‌ها در شرایط و موقعیت‌های تدریس است که با پیشرفت مَنِش معلمان نیز سروکار دارد. از مواضع علامه طباطبایی نیز می‌توان استنباط نمود که در قضاوت‌های حرفه‌ای تدریس، علاوه بر عقل عملی به‌عنوان بُعدی ادراکی، ایمان، اراده و عمل نیز دارای اهمیت است. براین اساس، هرقدر ایمان در مراحل قلب، زبان، فکر و عمل، با وساطت اراده تقویت شود، اعتبارسازی اخلاق حرفه‌ای معلمان مؤمن صالح در مواجهه با موقعیت‌ها و دوراهه‌های اخلاقی تدریس نیز تقویت می‌شود.
تطبیق دیدگاه تفسیری علامه طباطبایی و فخر رازی در آیات مرتبط با حضرت زهرا سلام الله علیها
نویسنده:
نویسنده:هادی سعیدی‌نژاد؛ استاد راهنما:طاهره‌سادات طباطبایی امین؛
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
حضرت فاطمه زهرا(س) دارای جایگاه بسیار رفیعی در بین مسلمانان است. ایشان در میان شیعیان تنها بانوی معصوم و دختر پیامبر عظیم‌الشان اسلام(ص) و همسر حضرت علی(ع) و تنها کسی است که نسل امامان معصوم و فرزندان پیامبر(ع) از ایشان است. در میان اهل سنت نیز ایشان به‌عنوان دختر پیامبر اسلام(ص) مورد احترام می‌باشند، ولی متاسفانه پس از حوادث دردناک پس از رحلت پیامبر(ص) خط‌سیر جامعه به‌گونه‌ای شد که جایگاه و مرتبت رفیع این بانوی بزرگوار آن‌گونه که شایسته بود مراعات نگردید، لذا از آن زمان تاکنون به‌سبب بعضی جهالت‌ها و بعضا غرض‌ورزی‌ها شخصیت آن بانوی مکرم در تفاسیر و تواریخ اهل سنت مورد توجه شایسته قرار نگرفت. علیرغم این موضوع بحث بررسی تطبیقی آیاتی که با شخصیت این بانوی بزرگوار ارتباط دارد، در تفاسیر شیعه و سنی می‌تواند تشابهات بسیاری را هویدا سازد و از غبار غفلتی که برشخصیت این بانوی مکرم اسلام در این سال‌ها در میان بخشی از مسلمانان نشسته بکاهد. برای محدودکردن بحث و نتیجه‌گیری بهتر و دقیق‌تر تفسیر کبیر نوشته فخر رازی به‌عنوان نمونه از تفاسیر اهل سنت و تفسیر المیزان نوشته علامه طباطبایی به‌عنوان نمونه از تفاسیر شیعه انتخاب گردید. باشد که با تمسک به جایگاه رفیع این بانوی معصوم و بزرگوار تفرقه و جهل از میان امت اسلامی رخت بربندد. سؤال اصلی در این تحقیق این است که دیدگاه‌های تفسیری علامه طباطبایی و فخر رازی در آیات مرتبط با حضرت زهرا(س) چیست؟ و اشتراکات و افتراقات این دو تفسیر در این زمینه چیست؟
نجات از منظر علامه طباطبایی با تکیه بر تفسیر المیزان
نویسنده:
نویسنده:محبوبه مداح پور؛ استاد راهنما:روح اله آدینه؛ استاد مشاور :محمدجواد شمس
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
مبحث نجات و رستگاری یکی از مهمترین و وسیعترین مباحث ادیان گوناگون است. نخستین سوالی که پس از تعریف نجات یا همان وضعیت مطلوب بشر به میان می‌آید، شرایط رسیدن به این وضعیت است. در این مجموعه، ضمن تعریف وضعیت نامطلوب کنونی بشر و وضعیت مطلوب آرمانی وی از منظر علامه طباطبایی، با استناد بر آیات قرآن و تفسیر المیزان، عوامل رسیدن به نجات و رستگاری و موانع این مسیر نیز مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. در بحث نجات شناسی، نجات در دین یهودیت، مسیحیت و اسلام سخن به میان آمده است و سپس به نقد دیدگاه نجات در این ادیان توحیدی از منظر علامه طباطبایی پرداخته شده است. از دیدگاه علامه، رابطه نجات و حقانیت مورد بررسی قرار گرفته است. مسأله مهم و اصلی در این قسمت این است که از نگاه علامه طباطبایی با تکیه بر تفسیر المیزان در نهایت چه کسانی از نجات یافتگان هستند و توانسته اند به وضعیت مطلوب برسند. همچنین با توجه به آیات قرآن و به بیان علامه در مورد «مستضعفان دینی» که چه کسانی هستند و اینکه آیا می‌توانند از اهل نجات باشند، بحث شده است. در نهایت این نتیجه حاصل می شود که نجات‌یافتگان حقیقی کسانی هستند که ایمان و عمل صالح دارند. چنین افرادی از خسران و زیان در امانند. در نتیجه مسألۀ مهمی که در این مجموعه بیان شده است، این است که راه وصول به این سعادت و کمال مطلوب، یعنی ایمان به خدا و عمل صالح کاملا از روی اراده و اختیار انسانی میسر است، یعنی در واقع سعادت و شقاوت ذاتی انسان نیست بلکه امری اکتسابی و ارادی است. بنابراین آموزه ی نجات در اسلام به این معنا است که انسان با قدرت اختیار و اراده ی خود بر هواهای نفسانی و شیطانی غلبه کند و با تربیت نفس خویش، خود را به کمال الهی و نجات حقیقی برساند. در واقع از دیدگاه علامه، رستگاری یعنی رهیدن از خود و رسیدن به خدا. انسان‌های رستگار از عذاب های الهی در امان هستند و به سعادت و لذت پایدار و حقیقی نائل می آیند. مجموعه ی حاضر، مسأله نجات را در قالب دیدگاه علامه طباطبایی بیان می کند. پس از آن به تفسیر المیزان مراجعه کرده و آیاتی در ذیل موضوع بررسی شده آورده شده است. در این تحقیق، از روش کتابخانه-ای استفاده شده است و به نحو تحلیلی- توصیفی اطلاعات مورد نیاز موضوع تحقیق از طریق مطالعه کتب و پایان-نامه‌های مکتوب در کتابخانه، حاصل شده است.
تبیین و تحلیل رابطه قضا و قدر و بداء از دیدگاه علامه طباطبایی (ره) و عرضه آن بر کتاب و سنت
نویسنده:
نویسنده:علی مصطفی؛ استاد راهنما:محمد رضاپور؛ استاد مشاور :محمدعلی قدسپور
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
یکی از مسائل ناظر به افعال الهی، مسأله قضا و قدر و بداء و ارتباط بین آنهاست که آیات و روایات به این مسأله تأکید زیادی دارد. نوشتار حاضر این مسأله را در اندیشه علامه طباطبایی با عرضه آن بر کتاب و سنت مورد بررسی قرار داده است. علامه قضا و قدر را بر اساس نظام علیت و معلولیت تفسیر می کند و قضا را نسبت شیء به علت تامه اش و قدر را نسبت شیء به علل ناقضه می داند. در عالَم، قانون اسباب و مسببات حاکم است و این قانون تبدیل و تبدل نمی پذیرد. از طرفی، این قانون حاکم در جهان، نیز محکوم یک قانون فوقش است که آیات و روایات این مطلب را برای خدا ثابت کردند و برای خداست که امور را تقدیم یا به تأخیر بیندازد. در سایه این دو حقیقت، یک صبغه توحیدی در روح و جان انسان پیدا می شود. حقیقت اول، انسان را به تمسک به اسباب و سنت های حاکم در جهان می کشاند؛ البته با اذن خدا. حقیقت دوم نیز انسان را به قدرت خدا که قاهر و غالب بر همه این نظام اسباب و مسببات عالم است، توجه می دهد. بله، این سبب قاهر، گاه یک سبب طبیعی نامعلوم و گاه یک سبب غیر طبیعی است. این سبب و اسباب با اختیار و عمل انسان منافاتی ندارد، بلکه تقدیر و عمل انسان به منزله روح و جسد است. در برخی از تقدیرات الهی بداء رخ می دهد و تقدیری بر تقدیر دیگر واقع می شود همچون دعا. این مسأله در آیات و روایات با تمایز بین لوح محفوظ و لوح محو و اثبات مورد تأکید قرار گرفته است که منافاتی با یکدیگر ندارد. بنابر بررسی دیدگاه علامه با توجه به آیات و روایات، بر خلاف رویکرد فلسفی رایج، قضا منحصر در عالم مجردات نیست و در عالم ماده نیز حاکم است و از‌ این‌ منظر گام جدیدی در این زمینه‌ برداشته‌ و میان دیدگاه فلسفی رایج و دیدگاه قرآن و روایات، سازگاری بیشتری ایجاد نموده‌است‌، امّا در مسأله قدر از این‌ عمومیت دست کشیده و مرتبه‌ قدر‌ را تنها به عالم ماده‌ نسبت‌ داده است و حال آنکه بر اساس آیات و روایات، قدر نیز مانند قضا‌ به‌ مرتبه خاصی از جهان‌ هستی‌ اختصاص ندارد، بلکه در تمام آن جاری است. البته در این پایان نامه، توجیهی برای این مورد افتراق نیز ارائه شده است. بنابراین، مطالبی که علامه در تبیین قضا و قدر، و به خصوص در تبیین رابطه آن با بداء مطرح نموده اند حداکثر سازگاری با آیات و روایات را دارند که توجه به این دو نظام حاکم و محکوم، انسان را در حالت بین خوف و رجاء قرار می دهد؛ و خداوند می خواهد مؤمن در این حالت زندگی کند تا به مراحل عالیه کمال و قرب به او برسد.
بررسی تطبیقی حقیقت وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، دکتر سروش، حامد ابوزید
نویسنده:
نویسنده:جبینه اختر؛ استاد راهنما:محمدحسن عالم؛
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
وحی و کیفیت نزول آن از آغاز بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، کانون توجه اندیشمندان بوده است. فرابشری بودن مبداء وحی و بشری بودن دریافت کننده آن،فرآیند فهم حقیقت وحی، کیفیت نزول، قرا ئت و تبیین آن را دشوار تر نموده است، اختلاف در تفسیر و قرائت این پدیده نزد وحی پژوهان فلاسفه ،نو اندیشان عقل گرا و عملگرا، شاهدی بر این مدعا است. این پژوهش روش فهم اندیشمندان وحی پژوه در ارئه قرائتی از وحی را بستر شکل گیری اختلاف دانسته. در این نوشتار دیدگاههای سه تن از صاحب نظران معاصر، علامه طباطبایی و سروش و حامد ابوزید را درباره وحی به شیوه تطبیقی بررسی کرده ایم. از نظر علامه طباطبایی، وحی القاى معناست به گونه‌ای که جز از کسی که قصد افهام او شده، پوشیده می‌ماند. ادراک و تلقى نبی از غیب، همان است که در زبان قرآن «وحى» نامیده مى‏شود. وحی به‌ تصریح قرآن کریم، بر قلب پیغمبر نازل شده است و نبی در نخستین وحیی که به او می‌شود و رسالت اعلام می‌گردد، تردیدی نمی‌کند که این وحی از ناحیه خدای سبحان است. وحی که همان شعور باطنی انبیاست، از سنخ شعور فطری مشترک انسان‌ها نیست که شعور فطری همان شعور فکری است. وحی از مبدأ صدور تا وصول به مردم، مصون و محفوظ است والفاظ قرآن هم ازآن ناحیه خدای متعال نازل شده است؛ چنان که معانى قرآن از ناحیه خدا نازل شده است؛ بنابراین، محتوای وحی هر دو را شامل می‌شود. ابوزید و سروش بر مبنای علم تجربی، وحی را حاصل تجربه نبوی، بر مبنای تاریخی نگری آن را، محصولی فرهنگی دانسته که منطبق با محیط، متأثر از شرایط فرهنگی، اجتماعی عصر نزول بوده، و مبتنی بر مبنای انسان مداری خویش بر تجارب انسانی و تفسیر آن در شکل گیری متون وحیانی را تاکید نموده و بردخالت جنبه انسانی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در وحی اصرار می ورزند. با توجه به اشتراکات دو دانشمند مذکور، در برخی از نظریات با هم اختلاف دارند، سروش با صراحت تام اظهار دارد، فرشته وحی تابع پیامبر و پیامبر را فاعل و موجد وحی و هم قابل آن میداند قرآن را ساخته تجارب دورنی و بیرونی پیامبر می داند، که به مرور زمان در هر دو سطح مجرب تر وکاملتر گشت و آیه ی « الیوم اکملت لکم دینکم» را ناظر به کمال حد تامی دین می داند به این معنا که حد اقل لازم برای هدایت مردم در قرآن آمده است، اما حد اکثر ممکن در اثر تکامل تدریجی و بیرونی و کاملتر شدن شخص پیامبر است که دین، خلاصه و عصاره ی تجربه های فردی و اجتماعی اوست، حال آنکه ابوزید وحی قرآنی را فقط حاصل تجربه ی و جوشش دورنی پیامبر می داند.
  • تعداد رکورد ها : 1494