قبل از ورود در بحث ، توصیه ای که می کنیم این است که سعی کنید از هر عمل و رفتاری که باعث مقاومت و لجاجت این برادر عزیز می شود اجتناب فرمایید ؛ و سعی کنید با رفتاری احترام آمیز و عالمانه با ایشان رفتار نمایید. همچنین سعی کنید ایشان را تشویق به تحقیق بیشتر در زمینه خدا شناسی و در زمینه نظریه تکامل داروین و نقدهای آن بفرمایید؛ و ایشان را با این نهاد آشنا کنید تا خود شخصاً سوالاتشان را از این نهاد بپرسند ؛ چرا که ممکن است ارائه مطالب از طرف شما باعث مقاومت ایشان شود.
جواب خلاصه:
1- فرضیه داروین ( فرضیه تکامل انواع ) اگر هم درست باشد باز منافاتی با وجود خدا ندارد ؛ مخلوقات چه دفعی به وجود آمده باشند و چه به تدریج ، نیازمند علتند.خود قرآن کریم به کرّات از خلقت تدریجی عالم سخن گفته است ؛ و خلقت تدریجی آن را به خدا نسبت داده است.
2- نظریه تکامل انواع داروین یک نظریه ثابت شده علمی نیست ؛ بلکه فرضیه ای است که هنوز به اثبات نرسیده است ؛ لذا هم فیلسوفان علم آن را مخدوش می دانند هم برخی از دانشمندان علوم تجربی .
3- اشکالات این نظریه : 1- این نظریه فاقد سه خاصیت نظرات تجربی است که عبارتند از : خاصیت آزمایش پذیری ، پیش بینی کنندگی و ابطال پذیری 2- این نظریه قادر به اثبات چگونگی تبدیل مواد شیمیایی به موجودات زنده نیست . 3- این نظریه قادر به اثبات چگونگی تبدیل تک سلولی ها به موجودات پر سلولی نیست ؛ و تنها ادعا می کند که پر سلولی ها از تک سلولی ها پدید آمده اند. 4- این نظریه قادر به توجیه این حقیقت نیست که چرا بعضی از موجودات زنده از زمان دایناسورها تا به حال بدون تغییر مانده اند 5-این نظریه مدعی است که سیر تکامل ، همواره از ضعف به شدت است ؛ در حالی که برخی شواهد فسیل شناسی در مورد برخی موجودات عکس این را نشان می دهد. 6- این نظریه قادر به توجیه فاصله عمیق بین انسان و باهوشترین حیوان ( میمونی به نام شامپانزه ) نیست .
ـــ آیا تکامل تدریجی وجود خدا را نفی می کند؟
فرضيه داروين ، مدعي است كه همه موجودات زنده در يك روند تكاملي از موجودات قبل از خود منشعب شده اند. مثلا مدعی هستند که جدّ انسان و میمونی به نام شامپانزه يك نوع حيوان بوده كه در دو شرايط متفاوت به دو صورت ، تكامل يافته است.در این نظریه قاعده ای وجود دارد به نام اصل انتخاب اصلح ؛ که می گوید : موجودی در طبیعت بقا خواهد داشت که نسبت به دیگر رقبای خود در زندگی بهتر بتواند خود را با طبیعت سازگار کند ؛ بر اساس این اصل ، ادعاي اين فرضيه این است که موجودات كاملتر در طي ساليان دراز از موجودات پست تر و ناقص تر به وجود مي آيند؛ لذا هر چه در زمان عقبتر برويم با موجودات ساده تر و ابتدايي تري مواجه خواهيم شد؛ و قاعدتاً اوّلين موجودات زنده ، موجوداتی تك سلولي خواهند بود ؛ ادعاي اين فرضيه آن است كه موجودات تك سلولي نيز از موادی شیمیایی مثل اسيدهاي آمينه پديد آمده اند؛ و طبق قوانين علم شيمي اسيد هاي آمينه نيز از مواد شيميايي ساده تر درست شده اند و در نهايت اصل همه موجودات به اتمها مي رسد ؛ علم فيزيك هم بيان نموده كه اتمها نيز از اجزاء ريزتري به نام الكترون و پروتون و نوترون به وجود آمده اند ؛ خود اين ذرات نيز از اجزائي ريزتر به نام كوارك شكل گرفته اند. اما علم ، تا به حال بيان نكرده كه خود كواركها از كجا آمده اند ؛ حتي به فرض كه آنها نيز از ذرات ريزتري پديد آمده باشند باز اين سوال مطرح خواهدبود كه آن ذره ريزتر از كجا بوجود آمده است . به حكم عقل اين سير قهقرايي و رو به عقب ،در عالم خارج از ذهن بايد در جايي تمام شود ؛ و به یک ذره بنیادین ختم شود . ـــ اگرچه از نظر ذهنی هر ذره ای تا بی نهایت جزء قابل تقسیم است ـــ لذا فيزيكدانها نيز بر همین اساس دنبال آن ذرات اوليه عالم مي گردند ؛ و سعی می کنند همه ذرات را به یک ذره بنیادین و همه نیروها را به یک نیروی بنیادین برسانند ؛ نظریه هایی نیز در جهان امروز وجود دارند که با نام عمومی نظریه وحدت شناخته می شوند ؛ یکی از این نظرات ، نظریه سی پی اچ است که توسط پروفسور حسین جوادی دانشمند ایرانی ارائه شده است .
ــ سایت دکترحسین جوادی :
http://cph-theory.persiangig.ir/cphtheory.htm ــ پس سوال اين است كه :
يك آن ذره اوليه از كجا آمده است ؛ آيا آن ذرات بنيادين ، خود به خود و بدون علت و از عدم پديد آمده اند؟ دانشمندان عالم و عقل سالم هيچگاه نمي پذيرند كه چيزي بدون علت از عدم پديد آيد ؛ بنابراين آن ذرات اوليه بايد پديد آورنده اي داشته باشند. در فلسفه با براهين قطعي اثبات شده كه هر موجود مادي چهار علت اصلي دارد ؛ علت قابلي ، علت صوري ، علت غايي ، و علت فاعلي ؛ مثلا يك ساختمان براي اينكه ساخته شود ، اوّلاً بايد مواد اوليه داشته باشد مثل آجر و آهن و گچ و سیمان و... ثانيا بايد صورت و شکل و نقشه اي در ذهن سازنده باشد ثالثا بايد هدفي از ساخت آن وجود داشته باشد رابعا بايد سازنده اي در كار باشد. هر كدام از اين چهار مورد نباشد ، ساختماني درست نمي شود.
دو. ماده اوليه عالم و ماده اوليه موجودات زنده (اسيدهاي آمينه ) صرفا علت قابلي هستند يعني صورت و قالب موجودات روي آنها پياده مي شود همانطور كه قالب و شكل ساختمان روي مواد اوليه آن پياده مي شود؛ حال سوال اين است كه اين شكل عالم كه علت صوري عالم است از كجا آمده است ؛ آيا معقول است كه بگوييم ذرات اوليه عالم كه موجودات بي شعوري هستند خودشان فهميدند كه به چه صورتي بايد در آيند ؛ اين ذرات كه تعداد آنها در عالم ، فوق تصور ماست ،مي توانستند به ميلياردها ميليارميليارد ... شكل در آيند ؛ پس چرا به اين شكل منظم و شگفت انگيز در آمدند؛ كه ما انسانهاي عاقل و باشعور هم از فهم تمام پيچيدگيهاي آن عاجزيم ؛ چگونه ذرات بي شعور چنين نظم خارق العاده اي را به صورت تصادفي بوجود آوردند ؛ آيا اگر به ما گفته شود كه مقداري آجر و سيمان و آب و آهن و ... خود به خود با هم آميخته شدند و ناگهان ساختماني زيبا و مستحكم پديد آمد ؛ ما قبول مي كنيم ؟!! يا باور مي كنيم كه در انبار مواد اوليه يك كار خانه كامپيوتر سازي ناگهان مواد اوليه بدون جهت پذيري از سامان بخشي دانا و آگاه و داراي برنامه حساب شده همه با هم تركيب شوند و كامپيوتري پيشرفته را به وجود آوردند ؟!!! روشن است كه انسان ، زير بار چنين سخناني نمي رود ؛ و آن را دروغ و خرافه مي داند؛ پس چگونه مي توان باور كرد كه مواد اوليه عالم خودشان بدون هيچگونه به شكل يك عالم پيچيده در آمدند ؛ عقل حكم مي كند كه اين نظم پيچيده و اين صورت عجيب عالم بايد از پیش تعیین شده و جانب كسي باشد که عالم و حکیم است ؛ و بايد صورتگر ي کاردان ساختمان عظيم اين عالم را بنا كرده باشد؛ ما نمي گوييم اين سازنده و علت فاعلي عالم بايد به يك باره عالم را پديد آورد ؛ خير اين عالم چه به يكباره پديد آمده باشد و چه به تدريج ساخته شده باشد ، در هر دو حال نيازمند به يك سازنده عالم و دانا است ؛ كه چنين ساختمان عظيم و چنين كامپيوتر شگفت انگيزي را درست كرده است ؛ و حتما از ساختن آن هدفي داشته است . پس عالم از چهار حيث نياز به خالق دارد
1- از اين حيث كه عالم نيازمند به ماده اوليه است ؛ و ماده اوليه عالم ، ذرات اوليه عالمند ؛ و اين ذرات نمي توانند به خودي خود و بدون هيچ علتي پديد آمده باشند ؛.
2- عالم كنوني از تركيبات گوناگون اين ذرات اوليه پديد آمده است ؛ و ميلياردها ميليارد ميليارد ... حالت گوناگون برای ترکیب این ذرات قابل تصور است ؛ و اين شكل كنوني عالم ، يكي از ميلياردها ميليارد ميليارد ... شكل ممكن است ؛ ومحال است ؛ خود ذرات اوليه عالم كه فاقد شعورند ، بتوانند از بين اين همه صورتهاي احتمالي اين صورت را كه بهترين و منظمترين و پایدارترین شكل است انتخاب كنند ؛ پس كسي هست كه اين صورت را براي عالم انتخاب كرده است . همانطور که هزاران اجزاء اولیه یک کامپیوتر می توانند به میلیاردها شکل باهم ترکیب شوند ؛ ولی یکی از این اشکال ترکیب است که کامپیوتر را درست می کند ؛ لذا با ترکیبات اتفاقی اجزاء کامپیوتر هیچگاه کامپیوتری درست نمی شود ؛ بنابراین شکی نداریم که نقشه کامپیوتر قبل از خود آن در علم سازنده آنم وجود داشته است ؛ و او آن نقشه پیشین کامپیوتر را روی مواد اولیه آن پیاده کرده است . عالم نیز کمتر از یک کامپیوتر نیست .
3- گزينش يك صورت از بين اين همه صورت احتمالي بدون علت نمي تواند باشد ؛ چون خود گزينشِ يك شكل و صورت هم ، علت (مرجح) مي خواهد ؛ پس گزينش كننده اين صورت براي عالم هدفي از آن داشته است ؛ كه از اين هدف تعبير مي شود به علت غايي ؛ و گزينش كننده اين صورت حتما بايد عالم باشد ؛ چون براي غير عالم گزينش يك چيز براي يك هدف معني ندارد .
4- روشن است که ماده اولیه عالم و صورت پیشین آن و هدف و غایت عالم نمی توانند باشند مگر به سبب وجود ؛ و وجود صرف که تنها اعطا کننده وجود است ؛ خدا ست.
پس عالم نياز به پديد آورنده ، صورت دهنده و هدف گذار عالم دارد ؛ و آن پديد آورنده ، صورت دهنده و هدف گذار عالم همان خداي خالق و مصور و حكيم و عليم است. تا اینجا بررسی شد که تمام موجودات عالم از ذرات اولیه آن تا کل کهکشانها محتاج به وجود دهنده اند ؛ چه به تدریج درست شده باشند و چه به صورت دفعی. و آنچه از آیات قرآن فهمیده می شود این است که عالم ماده به تدریج ساخته می شود .
حال مي رسيم به پيدايش موجودات زنده از موجودات بي جان و موجودات كاملتر از موجودات ناقصتر که ادعای فرضيه تكامل است ؛ تا ببينيم آيا اوّلاً خود اين فرضيه درست است يا نه؟ و ثانيا اگر درست است آيا با وجود خدا منافات دارد يا نه ؟
ــ بررسي ارزش علمي نظريه تكامل از دیدگاه فلسفه علم :
دانشمندان فلسفه علم كه ارزش نظريّات علمي را بررسي مي كنند ، معتقدند كه فرضيه تكاملِ انواع داروين ، به طور كلّي فاقد خصوصيّات يك نظريه تجربي است. چون از نظر فلسفه علم ، يك نظريه علمي،تجربی ، بايد دارای سه خصوصیت باشد: 1- خاصیت آزمايش پذيری 2- خاصیت پيش بيني كنندگی 3- خاصیت ابطال پذيری . خاصيت آزمايش پذيري يعني اينكه بايد بتوان با ترتيب دادن آزمايش و تكرار آن آزمایش به دفعات متعدد،صحّت نظريه را تأييد كرد ؛ مثلا می توان آب را بارها و بارها جوشاند و درجه جوش آن را اندازه گرفت ؛ وملاحظه نمود که آیا آب خالص همیشه در صد درجه به جوش می آید یا نه؟ در حالي كه ادعای نظريه تكامل انواع داروین ، كه می گوید موجودات زنده از همدیگر منشعب می شوند، قابل آزمايش نيست ؛ و ما هيچ گاه نمي توانيم پديده ی تكامل را در طبیعت یا در آزمایشگاه با حواسّمان ـ چه بدون وسائل و چه با وسائل ـ مشاهده كنيم. آنچه در دست دانشمندان دیرینه شناس است تنها يك سري فسيل است كه آن هم يقينا فسيل تمام موجودات گذشته نيست ؛ چون اوّلا هر استخواني تبديل به فسيل نشده است ؛ و تبدیل استخوان به فسیل در شرایط خاصی رخ می دهد ؛ وثانيا دانشمندان نمي توانند تمام زمين را براي يافتن فسيلها كاوش كنند . در فرضيه تكامل داروين ، از تشابه فسيلها به اين نتيجه مي رسند كه صاحبان اين فسيلها ، تكامل يافته از يكديگرند. در حالي كه اين كافي براي اثبات يك نظريه نيست؛ و در واقع نوعی فرضیه سازی علمی تخیلی است. آنچه براي ما يقيني است اين است كه در گذشته موجوداتي زندگي مي كرده اند ؛ و برخي از آنها شبيه هم بوده اند ؛ ولي ما از هيچ راه علمي و تجربي نمي توانيم به دست آوريم كه حتما بعضي از اين موجودات مشابه ، از بعض ديگر مشتق شده اند. چون ما تنهاخود فسيلها و تشابه آنها را مي بينيم نه تبديل آنها را ؛ و لازمه تشابه بين دو موجود ؛ ارتباط آنها باهم نيست ؛ اگر لازمه تشابه دو موجود زنده ارتباط آنها با همدیگر بود در آن صورت می توانستیم با یقین حکم کنیم که هر دو انسان شبیه به هم فرزندان دوگلوی یک پدر و مادرند ؛ اما چنین حکمی عقلانی نیست ؛ آيا با ديدن دو انسان بسيار شبيه به هم مي توان به طور قطع و يقين گفت كه آن دو ، فرزندان دوگلوي يك پدر و مادرند ؛ بلي از نظر روانشناختي ما يقين مي كنيم كه اين دو نفر فرزندان دوگلو ي يك پدر و مادرند ؛ ولي از نظر منطقي چنين يقيني حاصل نمي شود ؛ چون ممكن است ؛ دو نفر كه شباهت بسيار زيادي به هم دارند ؛ در عالم واقع هيچ رابطه فاميلي باهم نداشته باشند ؛ مثلا صدام و پسر او بدلهايي داشته اند كه شبيه خود آنها بوده است ؛ همچنين گفته اند ناپلون بناپارت ؛ چهار نفر شبيه خود داشت ؛ كه برخي از آنها به جاي او ترور شدند.پس ما از تشابه فسیلها تنها می توانیم حدس بزنیم بین آنها رابطه ای وجود دارد ؛ ولی به صورت قطعی و یقینی نمی توانیم چنین حکمی کنیم ؛ و علم به دنبال یقین است نه حدس و گمان .
خصوصيت دوم يك نظريه علمي خاصيت پيش بيني كنندگي آن است ؛ يعني يك نظريه علمي بايد بتواند با فرمولهاي خود اتفاقات بعدي را پيش بيني كند. مثلا بر اساس قانون گرانش عمومي نيوتن مي توان پيش بيني كرد كه در چه روزي كسوف رخ خواهد داد يا در روز معيني ، سياره مريخ در كجاي آسمان خواهد بود و ... . ولي با نظريه تكامل داروين نمي توان پيش بيني كرد كه مثلا صدميليون سال بعد موجودات زنده فعلي به چه صورتي درخواهند آمد. مثلا این نظریه نمی تواند پیش بینی کند که زرافه در صد میلیون سال دیگر آیا باز گردن دراز خواهد بود یا نه ؟ اگر فرضيه تكامل انواع يك قانون علمي بود بايد با بررسی وضع فعلی موجودات زنده مي توانست آینده آنها را پيش بيني كند ؛ همانطور که نظریه جاذبه عمومی نیوتن با بررسی وضع فعلی سیارات می تواند موقعیت آنها را در زمان آینده پیش بینی کند.
خاصيت سوم يك نظريه علمي خاصيت ابطال پذيری است ؛ يعني يك نظريه علمي بايد بگويد كه در چه شریطي ابطال مي شود؛ مثلا نظريه گرانش عمومي نيوتن مي گويد كه اگر ماده اي پيدا شود كه جذب مواد ديگر نشود و عدم جذب آن نيز ناشي از يك نيروي مزاحم نباشد در آن صورت قانون جاذبه عمومي از عموميت مي افتد ؛ و نقض می شود ؛ يا نظریه نسبيّت خاصّ اینشتين مدّعي است كه اگر ذره اي مادّي يافت شود كه بالاتر از سرعت نور حركت كند در آن صورت ،نظریه نسبيّت خاصّ باطل مي شود.يعني از خصوصيات نظريه علمي يكي هم اين است كه بتواند موارد نقض خود را بيان كند. اما نظريه تكامل انواع داروین ، فاقد اين خاصيت است و با هر فرضي سازگار است ؛ و نمی گوید که در چه شرایطی ابطال می شود . مثلا زرّافه الآن گردن دراز است. نظريه تكامل مدّعي است كه شرايط ويژه اي باعث گردن دراز شدن زرّافه شده است؛ اگر گردن زرافه كوتاه بود باز نظريه تكامل مي گفت كه شرايط ويژه اي باعث كوتاهي گردن آن شده است ؛ لذا اين نظريه نمي گويد كه چرا موجودات چنين هستند كه مي بينيم بلكه مي گويد چون موجودات چنين هستند پس در گذشته چنان بوده اند ؛ آن هم با حدس و گمان مبتني بر يافته هاي فسيل شناسان ، نه بر اساس مشاهده ی واقعي و تجربه .
بنابر اين فرضيه تكامل انواع هنوز ، قطعيت علمي كه سهل است به حد يك نظريه علمي ، تجربی هم نرسيده است. لذا اين فرضيه در بين دانشمندان غربي هم منتقدين زيادي دارد؛ لكن فرهنگ و سياست سكولار غربي بر آن است كه اين فرضيه را به عنوان يك نظريه علمي به خورد بشريت دهد ؛ چرا كه اين فرضيه مي تواند پايه مناسبي براي چنان فرهنگ و سياستي باشد ؛ چون بنا به اصل انتخاب اصلح که در این نظریه وجود دارد ؛پيام آن در نظام سياسي آن است كه : « حق با قويتر است ؛ و بقا با آن كسي است كه قويتر باشد»
ـــ اشکالات دیگر در نظریه تکامل داروین:
1- گفته شد که مدعای نظریه تکامل در مورد موجودات بزرگ و پرسلولی مثل حشرات و پرندگان و... قابل آزمایش نیست ؛ چرا که اولا به ادعای این نظریه این روند میلیونها سال طول کشیده است ؛ و ثانیا میلیونها عامل بر آن تاثیر داشته اند که عملا نمی توان همه را مشخص نمود . اما ادعای این نظریه در دو مورد قابل آزمایش است ؛ 1- در مورد چگونگی تبدیل مواد شیمیایی ــ مثلا اسیدهای آمینه ــ به موجودات زنده 2- در مورد چگونگی تبدیل تک سلولی ها به موجودات پر سلولی .
ما در جهان امروزمان هم مواد شیمیایی تشکیل دهنده موجودات زنده را در دست داریم ، هم تک سلولی ها را ؛ همچنین می دانیم که شرایط تبدیل این ترکیبات شیمیایی به تک سلولی ها و شرایط تبدیل تک سلولی ها به پر سلولی ها محدود و قابل مشابه سازی در آزمایشگاهند. بنابراین اگر نظریه تکامل داروین درست است ، پس باید بتوان در این دو مورد آن را در آزمایشگاه به اثبات رساند ؛ در حالی که هیچ دانشمندی تا به حال نتوانسته است یک تک سلولی از ترکیبات شیمیایی بدست آورد ؛ یا نشان دهد که از ترکیب چند تک سلولی یک چند سلولی درست می شود.
2- هم اکنون موجودات زنده ای در روی زمین زندگی می کنند که در زمان دایناسورها نیز به همین شکل کنونی وجود داشته اند و فسیلهای آنها که از زمان دایناسور ها به دست آمده است نشان می دهد که در طی این میلیونها سال هیچ تغییری نکرده اند. نظریه تکامل از توجیه این امر که چرا این موجودات در طی میلیونها سال تغییر نکرده اند عاجز است .
3- نظریه تکامل انواع مدعی است که بنا به اصل تنازع بقا یا انتخاب اصلح ، همواره آن موجودی به حیات خود ادامه خواهد داد که از دیگر رقبای خود در حیات قویتر و با طبیعت سازگارتر است . یافته های فسیل شناسان ، نشان داده است که قبل از نسل انسان و میمون (شامپانزه) نسلی می زیسته است که از نظر مغزی کاملتر از میمون ولی ناقصتر از انسان بوده است ؛ نظریه تکامل مدعی است که برخی از این موجودات در شرایط خاصی تبدیل به میمون شده اند و برخی دیگر در شرایط خاص دیگری تبدیل به انسان شده اند؛ حال سوال این است که چرا این موجود، مغز متکامل خود را از دست داده و تبدیل به میمون شده است ؛ چگونه است که این موجود با آن مغز کاملتر از مغز میمون نتوانسته است به حیات خود ادامه دهد ولی میمونی که ناقصتر از او بوده توانسته است به حیات خود ادامه دهد ؛ طبق اصل انتخاب اصلح همواره عامل مثبت می ماند و عامل منفی از بین می رود . آیا باهوش بودن برای حفظ حیات عامل منفی بود ؟ شکی نیست که هوش قویترین عامل بقا است .بنابر این اصل تنازع بقا یا اصل انتخاب اصلح نمی تواند اصلی کلی باشد.
4- بین موجودات زنده تفاوت مغزی و هوشی چندانی ملاحظه نمی شود ؛ مثلا شامپانزه که کاملترین مغز را بین حیوانات دارد ، تنها اندکی از یک نوع میمون دیگر به نام اورانگوتان باهوشتر است ؛ اورانگوتان نیز تنها کمی از باهوشترین حیوان قبل از خود ــ در رتبه هوشی ــ باهوشتر است و ... اما بین انسان و شامپانزه فاصله هوشی ، به شدت زیاد است ؛ میمون اعداد کوچک را می شناسد ؛ اما انسان ، دم از بی نهایتا می زند . میمونها برای ارتباط باهمدیگر تنها چند علامت محدود دارند ؛ و زبان به معنی واقعی کلمه در آنها وجود ندارد ؛ در حالی که انسانها با میلیونها واژه و با هزاران زبان و لهجه با هم سخن می گویند. قدرت کشف و اختراع میمونها نیز با انسان قابل مقایسه نیست . همچنین هنر و اخلاق و عقیده و آرمان و ... همگی اموری مختص انسانند. حال سوال این است که این فاصله عمیق بین انسان و حیوان چگونه به وجود آمده است؟ نظریه تکامل انواع داروین قادر به جواب گویی به این سوال نیست. لذا برخی از اندیشمندان انسان را از پدیده تکامل استثناء کرده و گفته اند : نظریه تکامل فقط شامل حیوانات می شود ؛ و خلقت انسان از خلقت دیگر موجودات جداست. برخی نیز گفته اند مغز انسانهای بدوی ناقصتر از انسان فعلی بوده است ؛ و به مغز میمونها نزدیکتر بوده است ؛ اما یافته های فسیل شناسان نشان داده است که اندازه مغز انسانهای غارنشین هفت هزار سال قبل با مغز انسانهای فعلی تفاوتی نداشته است.
برای مطالعه بیشتر مراجعه فرمایید به کتاب «کلام جدید » تالیف عبدالحسین خسروپناه ، گفتار 16 ، ص 384 تا 440