جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 2
رویکرد انتقادی حلمی ضیا اولکن به مادی گرایی و معنویت گرایی [پایان نامه ترکی]
نویسنده:
Yüce, Yusuf (یوسف یوسی)
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی: حلمی ضیاء اولکن اساساً دیدگاه خود را در مورد هستی به دو دسته تقسیم می کند: کسانی که وجود را «وجود هستی شناختی» می دانند اما به عنوان یک ایده؟ با معنویت گرایی، «وجود» فقط شامل ماده خامی است که ما با داده های حسی خود آن را درک می کنیم. دیدگاه های ماتریالیستی کشور شما هر دو را به یک اندازه اشتباه می دانست. او نه به معنویت گرایی و نه به مادی گرایی علاقه ای نداشت. هر دو تبیین هایی هستند که از یک جنبه به هستی می پردازند. وقتی هستی را به عنوان یک کل ارزیابی می کنیم و به همه جوانب آن می پردازیم، ماده بعد هستی شناختی هستی است و اندیشه بعد معرفتی هستی. هر دو دو جنبه مجزا از یک کل به نام هستی هستند. او به دنبال رازی در پس وجود، عالم غیب نبود، به ویژه مانند معنویت گرایان. اگر به دنبال رازی باشیم، قلمروی از غیب پشت وجود، باید ثابت کنیم که این منبع اول همه موجودات را آشکار می کند. از این نظر کشور شما یک ?تومالیست؟ موضع می گیرد. جهان بینی طبقه بندی شده ارسطو را پذیرفته است. او هر موجودیت را در لایه موجودیت خودش ارزیابی کرد. او با ماده به عنوان ماده، گیاه به عنوان گیاه، حیوان به عنوان حیوان و انسان به عنوان انسان برخورد می کرد. او هیچ گاه لایه ای از وجود را به لایه ای پایین تر از وجود تقلیل نداد، از این رو ضمن ترک مادی گرایی، شرایط مقدماتی بین لایه ها را نیز در نظر گرفت. از این حیث از معنویت گرایی جداست. دقیقاً مانند اپریون آناکسیماندروس، چگونگی ظهور هر لایه موجود نامشخص است. او همه متضادها مانند ماده-روح، ذهن-حس، شی-موضوع را به عنوان عناصری از کل ارزیابی می کند که مکمل یکدیگرند، هر چند در مقابل یکدیگر باشند. او می کوشد از این طریق بر بسیاری از تضادها و بن بست های فلسفه فائق آید. این ?dyade? مفهوم را بیان می کند. ?دیاد؟ او اندیشه خود را از افلاطون گرفت و در اندیشه فلسفی ما قرار داد. او همچنین سعی کرد با دیاد بر معضل معنویت گرایی و مادی گرایی غلبه کند. تبیین های معنویت گرایی بعد از حقیقت است. از سوی دیگر ماتریالیسم بُعد دیگری از واقعیت است، گرچه برعکس آن است. این دو تضاد را باید مکمل یکدیگر دانست. این همان چیزی است که اولکن آن را ایده dyade نامید. در واقع، توضیحات معنوی و رزمی اشتباه نیست. اشتباه در این است که آنها را به تنهایی و جلو بردنشان. حقیقت این است که فقط به آن نگاه می شود. اولکن از نظر روحی و معرفتی راه میانه ای را پیموده است. او مانند مادی گرایان نفس را انکار نمی کرد. کارکردهای معنوی را به بدن کاهش نداد. با این حال، او مانند روحانیون، روح را قوه ای کاملاً مستقل از بدن و از بالا به انسان نمی دید. روح یعنی کسب آگاهی و شخصیت فرد نسبت به جامعه و محیط طبیعی. مانند جرقه بین چکش و سندان، یک رویداد آگاهی است که از تضاد بین اندام و جامعه ناشی می شود. با بدن ظاهر می شود و با مرگ ناپدید می شود. روح و جسم وجوه مختلفی از کل به نام انسان هستند. انسان را یک کل متشکل از جسم و روح می داند. آن گونه که ماتریالیست ها می گویند، دانش از یک شی تشکیل نمی شود و چنان که معنوی گرایان می گویند از یک موضوع تشکیل نمی شود. اطلاعات باید در یکپارچگی شی - موضوع مدیریت شوند. بدون شی، سوژه نمی تواند به تنهایی اطلاعات تولید کند. بدون فاعل، مفعول معنا ندارد. هلمی ضیا اولکن عقاید هستی را به دو بخش اساسی تقسیم می‌کند. معنویت‌گرایی وجود هستی‌ها را هستی‌شناختی می‌پذیرد و ماتریالیسم می‌گوید هستی: فقط ما آن را با مبانی حسی خود می‌پذیریم. معنویت گرایی نه مادی گرایی. هر دو وجود را فقط یک جنبه می گیرند. وقتی هستی را به طور کلی می گیریم و ارزیابی می کنیم، عنصر حضور هستی شناسانه هستی است. ایده حضور معرفت شناختی هستی است. هر دوی آنها دو بخش متفاوت هستند. او به‌عنوان روح‌گرایان به دنبال دنیایی مخفی در پشت هستی نمی‌گشت. اگر ما به دنبال رازی در پشت هستی باشیم، باید ثابت کنیم که چگونه خالق موجودات را خلق کرده است. بنابراین اولکن به‌عنوان تاملیست فکر می‌کند. او جهان طبقاتی ارسطو را می‌پذیرد. او هر موجودی را در جهان آن ارزش می‌بخشد. او می‌پذیرد که عنصر عنصر است، گیاه گیاه است، حیوان حیوان است، انسان انسان است. جهان یک هستی جای طبقه دیگر را نگرفت. به همین دلیل در هنگام جدایی از مادیات به شرط آمادگی توجه کرد.او معنویت گرایی را از این جهت جدا کرد. ما می پذیریم که مادی-روح-شاه-ذات-موضوع برعکس یکدیگرند اما تضادهای فراوانی در فلسفه با یکدیگر کامل می شوند که سعی می کنند از دشواری ها عبور کنند.او این را با Dydae توضیح می دهد. او ایده دیاد را از افلاطون گرفت و آن را وارد فلسفه کرد. او از گذر از دشواری معنویت گرایی و ماتیالیزم خسته شد. تبیین های معنویت گرایی بُعد حقیقت است. ماتریالیسم نگاه دیگری به حقیقت است اما درست برعکس آن است. ما باید این دو متضاد را برای تکمیل یکدیگر بگیریم. خب، اولکن این ایده Dyade را گفت. در واقعیت، توضیحات معنوی و ماتریالیستی اشتباه نیستند. اشتباه این است که آنها را به تنهایی در نظر بگیریم و جلو ببریم. اولکن راه میانه‌ای را در مورد روح و معرفت دنبال کرد. او مانند مادی‌گرایان روح را انکار نمی‌کرد. او کارکرد روح را به بدن تقلیل نمی‌داد. اما روح را آزاد از بدن نمی‌دید و نمی‌پذیرفت. آن به عنوان نیرویی است که از مطالب فوق داده می شود. روح شخصیت دادن انسان به جامعه و اطراف طبیعی است. این اتفاق آگاهانه است که جرقه ای بین چکش و سندان رخ داده است. با بدن بیرون می آید و با مرگ ناپدید می شود. بدن جبهه متفاوت انسان است. انسان را فقط جسم و روح می‌گیرد. علم یک شی یا موضوع نیست. ما باید علم را در کلیت ابژه و موضوع بگیریم. سوژه بدون شیء دانش تولید نمی کند و اگر سوژه نداشته باشیم هیچ وسیله ای از شیء وجود ندارد.
اخلاق عشق و انتقادات او از دیگر نظریه های اخلاقی در حلمی ضیا اولکن [پایان نامه ترکی]
نویسنده:
Tunç, Merve Betül (مروه بتول تونچ)
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی: کشور شما اخلاق خود را بر اساس عشق استوار می کند. به گفته وی، برای اینکه یک عمل اخلاقی نامیده شود، باید از روی عشق و بدون هیچ علاقه ای انجام شود. هدف اولکن از عشق، اشتیاق بی پایانی است که به دنبال هیچ سودی نیست، هرگز به پایان نمی رسد، هدفش ملاقات یا ارضا شدن نیست و نیروی خود را از روح می گیرد. عمل تنها در صورتی اخلاقی می شود که از چنین احساسی ناشی شود. همه احساسات به جز عشق هدفی دارند، هدفی که می خواهند به آن برسند. عمل مبتنی بر چنین احساسی به محض ارائه این هدف به پایان می رسد و به محض رسیدن به هدف وارد یک بی احتیاطی سرکش می شود و نمی توان چنین عملی را اخلاقی نامید. تنها هدف عشق خودش است. بنابراین به هر نقطه ای که رسید برای او پایانی نیست. به همین دلیل نمی توان فردی را که از روی عشق عمل می کند منحرف کرد و او را از مسیر خود باز داشت. اولکن استدلال می‌کند که می‌توان یک حرکت اخلاقی اجتماعی انجام داد و یک نظام اجتماعی متشکل از رتبه‌های اخلاقی ایجاد کرد. به گفته وی قوانین باید توسط افرادی وضع شود که به اخلاق عشقی رسیده اند. اولکن بیان می‌کند که هر انسانی در سطح معینی از اخلاق قرار دارد و مسئولیت‌هایی که باید به هر سطحی نسبت داده شود متفاوت است. حدود این درجات اخلاقی معین است. با این حال، این مرزها مانند سیستم کاست غیرقابل عبور نیستند. در اثر مبارزه با خود، فرد به اخلاق عشقی می رسد و تبدیل به «مرد واقعی» می شود. می تواند نامگذاری را دریافت کند. Ülken بر اساس اخلاق شور و شوق است. او به عنوان یک عمل به اخلاقی، توجه بدون علاقه، نام شور باید خالص باشد. غرض از اشتیاق اولکن، هیچ علاقه ای بی بند و باری، هرگز به پایان نرسیدن، هدف دیدار یا عدم رضایت، قدرت روح فضا شور بی نهایت است. اگر عملی از شور و اشتیاق زاده شود، می تواند اخلاقی باشد. هدف همه احساسات به جز عشق، رسیدن به هدف است. چنین اقدام مبتنی بر احساسات، در خدمت هدف آنها خواهد بود که در آن زمان به پایان برسد، به هدف رسیده باشد، قوانین مرز را تشخیص ندهند، وارد آن شوند، چنین رفتاری به عنوان روحیه غیرممکن است. شور و شوق این خود است. به همین دلیل است که هیچ نقطه پایانی برای آن وجود ندارد. ما نمی توانیم کسی را که با اشتیاق حرکت می کند پنهان کنیم. حدود این نظم اخلاقی نامحدود است. با این حال، این محدودیت ها، مانند ساختار سیستم کاست، غیر قابل عبور نیستند. مردم می توانند به اخلاق شور و شوق دست یابند و بنابراین می توان به آنها گفت "مرد واقعی".
  • تعداد رکورد ها : 2