جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
ساخت‌گشایی‌ و هستی‌زدایی‌ از سوژه و هویت جنسیتی: دوبوار و باتلر
نویسنده:
محمد اصغری ، بیان کریمی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
صفحات :
از صفحه 131 تا 146
گسست معرفت شناختی و واسازی سوبژکتیویسم در فلسفة نیچه
نویسنده:
بیان کریمی ، سید مصطفی شهرآیینی
نوع منبع :
نمایه مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
خوانش نیچه از واسازی مفهوم سوبژکتیویسم، بر گسستِ معرفت­شناختی از فهم­های سنتی و مدرن در باب معرفت، حقیقت، زبان و آگاهی استوار است. او چهارچوبی جدید برای بازتفسیر موجود انسانی به عنوان موجودی دائماً متغیر در شبکة فرایندهای تن­کردشناسانه ارایه می­دهد و پدیده‌هایی چون معرفت، حقیقت، زبان و اندیشه را از نو تفسیر و ارزشیابی می­کند. هدف نیچه کنارگذاشتن معرفت و خواست حقیقت مطلق به عنوان رانة اصلی آن، و طرح رانة دیگری است که شناخت را همچون ابزار به کار می­گیرد. وی همچنین توهم کشف حقیقت در دورة مدرن را ناشی از تمرکز بر دو جزء جدایی­ناپذیر سوژة یعنی زبان و اگاهی قلمداد می­کند. نیچه به جای آرمان شناخت و به جای کشف حقیقت، مفاهیم تفسیر و ارزشیابی را می‌نشاند. تفسیر، معنای پدیده را که همیشه جزئی است، تعیین می­کند و ارزشیابی، ارزشِ سلسله‌مراتب معانی را مشخص می­سازد و به اجزاءا کلیت می­بخشد، بی­آنکه کثرت‌شان را از میان بردارد. پرسش اصلی مقاله این است که نیچه چگونه با گسست از وجوه معرفت­شناختی سوژة مدرن به واسازی این مفهوم پرداخته است؟ مدعای اصلی مقاله این است که واسازی سوژه در نیچه تنها زمانی قابل فهم است که نقد وی از مفاهیمی چون حقیقت، معرفت، زبان و آگاهی را دریابیم.
مبانی مابعدالطبیعی برتری دموکراسی در فلسفة اسپینوزا
نویسنده:
بیان کریمی , مصطفی شهرآیینی , یوسف نوظهور
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
چکیده اسپینوزا نخستین و مهم­ترین فیلسوف سیاسی است که دموکراسی را بهترین نوع حکومت قلمداد کرد. برتری دموکراسی در فلسفة سیاسی اسپینوزا بر مبانیِ مابعدالطبیعیِ اندیشة وی مبتنی است. اسپینوزا دربارة سرشت انسان از دو موضع سخن گفته است: از سویی، به تبیین طبیعت­گرایانه­ای از انسان می­پردازد و کُناتوس یا صیانت ذات را نخستین و بنیادی­ترین ویژگی همة موجودات طبیعی، از جمله انسان معرفی می­کند، از دیگر سو، دستگاه مابعدالطبیعة کمال­گرایانه­اش ایجاب می­کند که نمونة اعلایی برای سرشت بشر برگزیند و با آن نشان دهد که چگونه می­توان به آزادی از بندِ انفعالات نفسانی دست یافت و با دور کردن انسان­ها از عقل­ستیزی امیال، آن­ها را در محدودة عقل قرار داد. اسپینوزا، دموکراسی را به این دلیل برتر می­داندکه طبیعی­ترین و عقلانی­ترین نوع حکومت است؛ طبیعی­ترین است، چون بیشترین شباهت را به وضعیت طبیعی آدمیان دارد که در آن انسان برای صیانت از ذات خویش آزاد است و حق دارد هرآن­چه را که در توان دارد انجام دهد، وعقلانی است، چون هرچه تعداد تصمیم­گیرندگان بیشتر باشد امکان حاکمیت انفعالات ویران­گر و غیرعقلانی کم­تر می­شود. در واقع، عقلانی‌بودن دموکراسی به دلیل تأمین هدفی است که رشد اخلاقی و عقلانی افراد در آن شکل می­گیرد و در نتیجه انسان را به نمونة برتر سرشت انسان که در اخلاق از آن صحبت کرده بود، نزدیک می­کند. پرسش­ راهبر ما در این مقاله این است که چگونه تفوق دموکراسی بر دیگر انواع حکومت، زاییدة دستگاه مابعدالطبیعی اسپینوزا است؟ مدعای اصلی مقاله این است که ادعای اسپینوزا در باب تفوق دموکراسی تنها زمانی قابل‌فهم است که تلقی وی را از سرشت انسان که بر مبانی مابعدالطبیعی­اش استوار است، دریابیم.
صفحات :
از صفحه 85 تا 102
اصالت اقتدار: افلاطون و هابز
نویسنده:
بیان کریمی، حسن فتحی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
افلاطون و هابز از برجسته­ترین فیلسوفان سیاسی هستند هستند که بر ضرورت تشکیل حکومت مقتدر تأکید کرده­اند. تفوق حکومت مقتدر و ویژگی­های آن در فلسفة سیاسی این دو فیلسوف برخاسته از اوضاع زمانه­شان و مبتنی بر مبانی مابعدالطبیعی اندیشة آن­ها است. افلاطون حکومت مطلقِ علمی- اخلاقی را به قصد پایان دادن به هرج­و­مرج­های علمی-اخلاقی، حکومتی مطلوب و عملی شمرده است و هابز حکومت مطلق سیاسی- امنیتی را به انگیزة پایان دادن به نا امنی­های سیاسی- امنیتی مطرح کرده است. پرسش­اصلی ما در این مقاله این است که: افلاطون و هابز چگونه بر پایة مختصات نظام مابعدالطبیعی­شان، حکومت­های مقتدر خود را تدوین کرده­اند؟مدعای اصلی مقاله این است که نگرش­های هابز دربارة سرشت انسان تقلیل­گرایانه و بدبینانه است و هابز برخلاف افلاطون تلاشی برای ارائه و طرح زندگی مدنی نیکو و بهتر برای انسان نکرده است.این در حالی است که فلسفة افلاطون به دلیل آرمان­های تربیتی­اش انسان­گرایانه­تر است و افلاطون حکومتی را ترجیح می­دهد که شهروندانش را نه در طراز بهایم و در مرتبة شهوت و غضب، بلکه در مرتبة آدمیت می­خواهد. یعنی او انسان را به طراز فضیلت انسانی که همان فعالیت عقلی است ارتقا دهد.
صفحات :
از صفحه 141 تا 161
تفسیر هابز از سرشت انسان و تاثیر آن در شکل‌گیری فلسفه سیاسی او
نویسنده:
مصطفی شهرآیینی، یوسف نوظهور، بیان کریمی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
بنیان اندیشه سیاسیِ هابز بر تحلیل دوگانه وی از انسان مبتنی است: از سویی انسان به مثابه جسمِ مادیِ مرکب در شبکه­ای از نیروهای مکانیکی که تابع امیال و انفعالات خویش­ است. و از دیگر سو انسان همچون موضوع مطالعه مفاهیم حق و تکلیف که به وسیله قرارداد تشکیل اجتماع می­دهند. تلاش هابز بر این است که نظام سیاسی ­اش با تحلیل ماده­ گرایی از رفتار انسان سازگار باشد. به همین دلیل در اندیشه هابز آگاهی از سازمان سیاسی مشروط به شناخت سرشت بشری است، و شناخت حالات و انفعالات بشر به شناخت اصول مکانیکی و قوانین فیزیک وابسته است. اخلاق و سیاست هابز نیز با ماده­ انگاری مکانیکی منطبق هستند و گاهی بر همان زمینه شرح و بسط داده شده­اند. پرسش ­های راهبر ما در این مقاله عبارتند از: سرشت انسان به مثابه یکی از عناصر اصلی نظام روان­شناختی هابز چه مختصاتی دارد؟ هابز چگونه بر پایه مختصات سرشت انسان، فلسفة سیاسی خود را تدوین کرده است؟ مدعای اصلی مقاله این است که در نگاه هابز سرشت انسان بر اصل حرکت و بر اصول مکانیکی استوار است و در نتیجه، توانایی ایجاد جامعه سیاسی در سرشت بشر نوشته نشده است. انسان مدنی بالقسر است و باید اجتماع­ پذیر ساخته شود، به این معنا که نظم جامعه سیاسی نه نظمی طبیعی بلکه نظمی تصنعی است که در مفاد بندهای یک قرارداد تجلی ­پذیر خواهد بود. بنابراین روان ­شناسی مکانیکی هابز زمینه ­ساز فلسفه مدنی اوست.
صفحات :
از صفحه 77 تا 89
مقایسه تفسیر یوحنای نحوی و ابن‌رشد از عقل در ارسطو
نویسنده:
بیان کریمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
سه مسئلة محوری جهان، خدا و انسان در طول تاریخ فلسفه همواره مورد التفات فیلسوفان بوده است و هر کدام آرا و نظریات خود را به نحوی در این‌باره مطرح ساخته‌اند. در میان این سه مسئله با گذر زمان توجه فزاینده به انسان مشهود است. یکی از مباحث مطرح دربارة انسان مسئلة «نفس» می‌باشد. اگرچه هر فیلسوفی از آغاز تاریخ فلسفه به مباحث مربوط به نفس توجه داشته است، ارسطو نخستین فیلسوفی است که در این باب رسالة مستقلی تألیف کرده است. این رساله از سه دفتر تشکیل شده است. ارسطو در دفتر اول بعد از نکاتی مقدماتی، تاریخچه‌‌ای دربارة نفس ارائه می‌کند و مورد ارزیابی قرار می‌دهد. ودر دفتر دوم به تعریف نفس و معرفی برخی قوای آن می‌پردازد. در دفتر سوم بحث قوا را پی می‌گیرد. در میان مباحث مطرح در این اثر ارسطو مبحث عقل را، که بیشتر از سایر مباحث و به طور خاص به ساحت انسانی مربوط می‌شود، در فصل‌های 8-4 دفتر سوم مطرح کرده است. دربارة این قسمت از کتاب نفس ارسطو از همان روزگار خود او تا امروز تفسیرهای متعددی ارائه شده است.در این پایان‌نامه دو تفسیر مربوط به فصل‌های ویژة عقل، یکی از آن یوحنای نحوی، مفسرِ مسیحی و دیگری از آن ابن‌رشد به عنوان مفسری مسلمان، را جهت مقایسه برگزیده‌ایم. برای این منظور، پس از بیان کلیاتی از فلسفة ارسطو و محورهای بحث او دربارة نفس، دیدگاه‌های ویژة او در باب عقل، یعنی در خصوص موضوعاتی چون عقل منفعل، عقل فعال و عقل عملی، را بر پایة رسالةنفس و بر اساس دو تفسیر فوق گزارش کرده‌ایم. تطبیق میان این دو تفسیر در ضمنِ گزارش و به دنبالِ آن در فصلی جداگانه، صورت گرفته است.
خوانش کربن از فلسفة تطبیقی
نویسنده:
سید مصطفی شهرآیینی,بیان کریمی
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
هانری کربن از جمله متفکرانی است که به طور جدی در صدد محقق کردن ماهیت و چیستی فلسفة تطبیقی بر آمده است. منبع الهام کربن در باب تبیین فلسفة تطبیقی پدیدارشناسی هوسرل بوده است.اعمال روش پدیدارشناسی در فلسفة تطبیقی مستلزم رجوع به ذات اندیشه های فلسفی است. شعار رجوع به ذات اشیاء، متعلق به پدیدارشناسی هوسرل است، ولی هوسرل این ذات را در عالمی ماورایی و قدسی جستجو نمی کرد، بلکه در آگاهی بی واسطه و در عمل ماهیت بخشی در پی این ذات می جست. اما کربن در این جا، با به عاریت گرفتن رجوع به ذات اشیاءِ هوسرل، ذات را طبق هستی شناسی باطنی فلاسفة مسلمان ایرانی، در عالم قدسی و مابعدالطبیعی جستجو می کند. کربن به نقد تفکر تاریخی ماسون - اورسل پرداخته و با اخذ مفاهیمی از پدیدارشناسی هوسرلی تماماً در مقابل وی ایستاده است. از نظرگاه کربن غایت فلسفه دسترسی به ادراک شهودی ذات است و فلسفة تطبیقی با سیر خطی و امتدادی تاریخ و قبول تاریخ انگاری معنا ندارد. کربن در کنار تاریخ زمانمند و این جهانی ای که نگرش مدرن آن را تنها تاریخ واقعی تلقی می کند، تاریخ قدسی را مطرح می کند.