جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 90
حکمت عملی از نظر آکویناس
نویسنده:
فاطمه اصلی بیگی، مجید ملایوسفی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
آکویناس بر این باور بود که طبیعت انسان مشتمل بر غایاتی ذاتی است که از نظمی پیروی می‌کنند که وی آن را قانون طبیعی می‌نامید. از نظر وی هم عقل نظری و هم عقل عملی دارای مبادی بدیهی‌ای هستند که بی نیاز از اثبات هستند. برخی در عقل عملی آکویناس میان دو زمینه اکتشافی و توجیهی تمایز قائل شده اند؛ زمینه اکتشافی سیندرسیس و زمینه توجیهی عاقبت‌اندیشی است. آکویناس بر این باور است که سیندرسیس غایت را برای فضایل اخلاقی تعیین می‌کند. غایتی که از طریق سیندرسیس به ادراک ما در می‌آید غایتی کلی است که میان شخص دارای فضایل و شخص مبتلا به رذایل مشترک است. آکویناس متناظر با دو نوع عاقبت‌اندیشی دو نقش برای آن قائل است، عاقبت‌اندیشی عام غایت قریب را تعیین می‌کند و عاقبت‌اندشی خاص انتخاب ابزار را انجام می‌دهد؛ سیندرسیس نیز غایت نهایی را تعیین می کند. آکویناس در خصوص معرفت به غایت از ارسطو جدا می شود چرا که ارسطو تعیین غایت را وظیفه فضایل اخلاقی می داند، در حالیکه نزد آکویناس فضایل اخلاقی صرفاً به غایت نهایی‌ای که از سوی سیندرسیس تعیین شده است، متمایل‌اند. وی با بدیهی دانستن اصل اول عقل عملی و هم ارز دانستن آن با اصل عدم تناقض، عقل عملی را در زمینه اکتشافی مرتبط با جزء علمی نفس و در زمینه توجیهی مرتبط با جزء محاسبه‌گر آن می داند. این در حالی است که ارسطو به وضوح در کتاب ششم اخلاق نیکوماخوس عقل عملی را مرتبط با جزء محاسبه‌گر می‌داند و نه جزء علمی.
صفحات :
از صفحه 255 تا 277
نقد اخلاق تکاملی با تکیه بر آراء سیجویک
نویسنده:
راضیه کزازی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
مسئله تکامل از جمله مسائل غامض دنیای علم است که بارقه های آن را می توان در آثار آناکسیمندر و متفکران بعد از او یافت . اما این مسئله به صورت علمی و مدون توسط ژان باتیست لامارک ، هربرت اسپنسر و چارلز داروین ارائهشد .فرضیه تکامل با نام داروین ، پیوند خورده و با عنوان داروینیسم شناخته شدهاست.داروین در کتاب تبار انسان مدعی است انسان تکامل یافته پست ترین ماهی ها است . وی پا را از این فراتر گذاشته و اخلاق و ملکات انسانی را نیز محصول تکامل می داند . بر اساس اصول تکاملی چارلز داروین ، اخلاق محصول تکامل غرایز اجتماعی است . همگام با تکامل زیستی ، عقل ، عواطف و اخلاق نیز شکل گرفته و بالیده است . انتخاب طبیعی در گزینش خود ، غرایز اجتماعی مفید را حفظ کرده و این غرایز همگام با رشد عقل و فرایندهای اجتماعی ، به شکل خلقیات و هنجارها درآمده و آدمی به دلیل فایده مندی ، خود را ملزم به حفظ آنها می کند . بدین سان آنچه امروزه اخلاق می نامیم ، برآیند تکامل زیستی ارگانیسم ها بوده و اموری چون نوع دوستی ، عدالت و غیره محصول انتخاب طبیعی در صحنه تنازع بقاست .دراین صحنه خوبی و بدی صرفا مفاهیمی زیستی خواهند بود. فرضیه تکامل چه در حوزه تکامل زیستی و چه در حوزه اخلاق ، هم از جانب متفکران دینی و هم از جانب فلاسفه اخلاق ، مورد نقدهای فراوان قرار گرفته است . بسیاری اخلاق تکاملی را ، ناتوان از توجیه غایات اخلاقی می دانند. ادوارد مور این نوع اخلاق را دچار مغالطه طبیعت گرایانه دانسته است . برخی نیز اخلاق تکاملی را از پاسخ به پرسش اساسی اخلاق ، یعنی چرایی ارجحیت خیر بر شر ، ناتوان می دانند.اما پاشنه آشیل اخلاق تکاملی نقدهای هنری سیجویک بر آن است. .هنری سیجویک متفکر سودگرای قرن نوزدهم نیز اخلاق تکاملی را بر مبنای اصول اخلاقی مورد باور خود به بوته نقد می کشاند . به نظر وی مغالطه موجود در این نوع اخلاق ، خالی بودن آن از هنجار ، تهی بودن از هر گونه شهود و اصل بدیهی و تهی بودن اخلاق تکاملی از غایت ، دلایلی است که آن را از اعتبار و اعتماد عقلی و فلسفی خالی می کند .
روش فلسفه‌پردازی ارسطو در مجموعه مابعدالطبیعه (با نگاه به کتاب زتا)
نویسنده:
مجید ملایوسفی، ابوذر قاعدی فرد
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
امیر مازیار در مقاله­ای با عنوان «دشواری­های کتاب مابعدالطبیعه» ادعا کرده است که ارسطو در کتاب دوم مابعدالطبیعه(بتا)، دشواری­هایی را بیان کرده که فصول بعدی مابعدالطبیعه در جستجوی یافتن پاسخ این دشواری­ها، شکل یافته­اند. در این مقاله، نشان داده شده است که روشی که در ارسطو برای تفلسف خویش اختیار کرده است دارای چهار گام است که پرداختن به دشواری­ها، گام اول این روش است. چهار گام آپوریای ارسطو عبارتند از: (1)سرگشتی و تحیر فلسفی(بیان دشواری­های موضوع)، (2)بیان آراء موجود در پاسخ به دشواری، (3) تحلیل آراء موجود و (4)کشف حقیقت(آرامش فلسفی). هر کدام از این گام­ها دارای کاربرد و اهدافی است که باعث تفاوت آن از روش­های دیگر می­شود. روش ارسطو که برخی آن را "روش آپوریا" نامیده­­اند با آنچه به عنوان "دیالکتیک" از زمان زنون الیایی در فلسفه مطرح شده­ است و فیلسوفانی همچون سقراط و افلاطون از آن نام برده­اند، تفاوت دارد. بخش اول این مقاله به روش تفلسف ارسطو پرداخته و اهداف و کاربرد هر گام از آپوریا را براساس نظر او، بیان کرده است. یکی از کتاب­های مهم مابعدالطبیعه که اساس تفکر فلسفی ارسطو را بیان می­کند، کتاب "زتا" است. در این کتاب ارسطو در پی یافتن حقیقت جوهر است. در بخش دوم این مقاله چگونگی به کارگیری روش آپوریا در کتاب "زتا" نشان داده شده است. در این بخش نشان داده شده است که اگرچه ترتیب برخی مباحث و بخش­های کتاب زتا، به ظاهر دقیق نیست اما با دانستن اینکه ترتیب مباحث بخش­های این کتاب از روش تفلسف ارسطو پیروی می­کند، نه تنها نظم منطقی این مباحث استنتاج و بهتر فهمیده می­شود بلکه از سختی فهم مباحث این کتاب نیز می­کاهد.
صفحات :
از صفحه 51 تا 70
هراکليتوس، اخلاق و فضيلت
نویسنده:
مجيد ملايوسفی، مريم صمديه
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
هراکليتوس از جمله فيلسوفان پيشاسقراطي مهمي است که در زمينة اخلاق پاره‌نوشته‌هايي از وي باقي مانده است. براي فهم ديدگاههاي اخلاقي وي علاوه بر پاره‌نوشته¬هاي موجود، توجه به بستري که تفکر هراکليتوس در آن شکل گرفته، ضرورت دارد. هراکليتوس تحت‌تأثير دو سنتي قرار داشت که در عصر وي جريان داشتند: سنت اول تحت‌تأثير هومر، شعرا و حکماي اوليه‌يي چون سولون، باياس و ديگران بود که ويژگي بارز آن اعتقاد به خدايان انسان‌وار بود. سنت ديگر، سنت علمي و فني جديدي بود که در همان قرن در ميلتوس تحت‌تأثير کساني همچون طالس و آناکسيمندر شکل گرفته بود که دغدغه اصلي آن جهان¬شناسي، يعني فهم چگونگي ايجاد، بقا و درنهايت فناي نظم جهاني بود. در واقع، فلسفه هراکليتوس را ميتوان پلي ميان اين دو سنت مختلف دانست. از آنجايي که هراکليتوس، قانون جهاني و قانون انساني (نظم جهاني و نظم انساني) را يکي ميدانست، ميتوان گفت که موضوع و هدف واقعي وي نه جهان فيزيکي بلکه موقعيت و وضعيت انسان در آن بود. اخلاق هراکليتوس همچون ساير فلاسفه يونان باستان گونه¬‌يي اخلاق فضيلت بود که محور اصلي آن را فضيلت و سعادت شکل ميداد. هراکليتوس در حوزه فضايل، هم به فضايل اخلاقي و هم به فضايل عقلاني پرداخته است. وي درخصوص فضايل اخلاقي با تفکيک ميان لذات جسماني و غيرجسماني، درنهايت افراط و تفريط را مردود شمرده و اعتدال و ميانه¬روي در لذات را بعنوان ملاک رفتار انسان معرفي ميکند. در زمينه فضايل عقلاني نيز بر فضيلت حکمت تکيه کرده و بر اين باور است که حکمت، صرف زياد دانستن نيست، بلکه حکمت، معرفت متأملانه و آگاهانه‌يي است که مطابق لوگوس باشد. در نتيجه، تأکيد بيشتر وي بر فضايل عقلاني است تا فضايل اخلاقي. درنهايت نيز هراکليتوس سعادت انسان را نتيجه شناخت و رفتار مطابق لوگوس ميداند.
صفحات :
از صفحه 103 تا 126
نقد و بررسی دیدگاه یونگ در باب خاستگاه دین
نویسنده:
سیده‌خدیجه تقوی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
روانشناسی دین از جمله شاخه‌های میان رشته‌ای است که به مطالعه‌ی علمی دین از منظر روانشناسی می-پردازد. مباحث بسیار متنوعی در این زمینه مطرح شده است که در این بین منشأ و خاستگاه دین یکی از مباحث بسیار مهمی است که در این دسته از مطالعات دین‌پژوهی جای می‌گیرد. یکی از کسانی که در زمینه‌ی روانشناسی دین و بالأخص منشأ و خاستگاه دین نظرات درخور و شایسته‌ای را مطرح کرده است کارل گوستاو یونگ روانپزشک سوئیسی است. نگاه مثبت وی نسبت به دین باعث شده است که نظرات ارزشمندی را دراین زمینه‌ها مطرح سازد و در نتیجه این دیدگاه‌ها و نظرات مورد توجه و اقبال بسیاری از اندیشمندان قرار گیرد.او معتقد است که دین از نهاد ناخودآگاه بشر تراوش می‌کند و حقیقت دین جزء اموری است که در روان ناخودآگاه بشر به طور فطری و طبیعی وجود دارد. در نتیجه‌ این امر را به عنوان یک واقعیت باید در نظر گرفت که دین در نزد وی به عنوان امری است که بدون اینکه سینه به سینه نقل شود در همه جا و در همه‌ی زمان‌ها یافت می‌شود بنابراین از نظر وی انسان‌ها ذاتاً خداجو هستند. اما با وجود نظرات در خور و شایسته‌ی یونگ در زمینه‌ی منشأ دین، عده‌ای از اندیشمندان نقدهایی هم بر وی گرفته‌اند، که این انتقادات را می‌توان در 4 دسته جای داد که عبارت است از: نقد مبانی روانشناختی، نقد مبانی روش‌شناختی، نقد مبانی عقلی و فلسفی و در نهایت نقد لوازم و نتایج نظریه‌ی وی می‌باشد. درباره‌ی مبانی روانشناختی وی ایرادات وارده عبارت است از: انتقاد بر مبحث کهن الگو و ضمیر ناخودآگاه، غیر واقعی بودن خدا در اندیشه‌ی یونگ، فروکاستن دین به تجربه‌ی دینی و ... اشاره کرد. درباره‌ی نقد مبانی روش شناختی وی می توان به: تفسیر طبیعت گرایانه‌ی وی درباره‌ی دین اشاره کرد. در مورد نقد مبانی عقلی و فلسفی وی می‌توان به عدم وجود مبانی عقلی متقن، مشکلات فلسفی وی و درباره‌ی نقد لوازم و نتایج اندیشه‌ی یونگ می توان به: خلط میان منشأ دین و دینداری، سودمندی همسان همه‌ی ادیان و در نهایت به فروکاستن دین به یک امر صرفاً ذهنی اشاره کرد. این رساله در صدد این است تا به ذکر مباحثی درباره ی منشأ دین به طور عام و از دیدگاه کارل گوستاو یونگ به طور خاص بپردازد.واژگان کلیدی: روانشناسی دین، منشأ دین، یونگ، ناخودآگاه، کهن‌الگوها
معرفت‌شناسی فضیلت محور: نقد و بررسی دیدگاه لیندا زاگزبسکی
نویسنده:
محمدرضا باقری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
امروزه ارائه هر گونه تعریف و تحلیل از معرفت با دو معضل اساسی روبروست: معضل گتیه و معضل ارزش. بر اساس معضل گتیه، گاهی ممکن است فرد علی رغم باور داشتن به گزاره‌ای صادق و موجه، هنوز به مرحله معرفت نرسیده باشد. معضل ارزش نیز اشاره به ارزش مضاعف معرفت بر باور صادق صرف دارد. این معضل ریشه در دو مقدمه پذیرفته شده در حوزه معرفت‌شناسی دارد. بر اساس مقدمه نخست، معرفت به طور ضمنی به باورِ صادقِ موجه یا تضمین شده تعریف می‌شود. مقدمه دوم نیز به این نکته اشاره دارد که ارزش توجیه یا تضمین، حداقل در ظاهر امر بر گرفته از ارزش باور صادق و در نتیجه قابل فروکاستن به ارزش صدق است. بر مبنای این دو مقدمه، برخی معرفت‌شناسان مدعی شده‌اند که معرفت به مراتب ارزشمندتر از باور صادق صرف است. لیندا زاگزبسکی با مد نظر داشتن این دو معضل، تبیین و تحلیلی از معرفت را با محوریت فضایل فکری ارائه داده است که بر اساس آن معرفت به باور بر آمده از عمل مبتنی بر فضیلت فکری تعریف شده است. در این تعریف، عمل مبتنی بر فضیلت به عملی اطلاق می‌شود که بر مبنای انگیزه‌های فضیلت‌مندانه شکل گرفته و در رسیدن به هدف این انگیزه کام‌یاب بوده باشد. زاگزبسکی با استفاده از این اصطلاح شکاف میان عمل فضیلت‌مندانه و دست‌یابی به صدق را پوشانده و نظریه‌ی خود را از دام معضل گتیه در امان می‌دارد. هم‌چنین زاگزبسکی ارزش مضاعف معرفت نسبت به باور صادق صرف را با ارجاع به انگیزه‌های فضیلت‌مندانه شخص تبیین می‌نماید. نظریه‌ی زاگزبسکی علی رغم تاثیر بسیاری که در معرفت‌شناسی معاصر بر جای گذاشت، نقدهای متعددی را به خود دیده است. پذیرش اراده گرایی در ساحت باورها، کافی و الزامی نبودن شرایط زاگزبسکی برای معرفت از جمله انتقادات وارد بر نظریه‌ی زاگزبسکی است. از نقاط قوت نظریه‌ی زاگزبسکی نیز می‌توان به ارائه‌ی تبیین معارف مرتبه بالا و چگونگی تاثیر ساحات مختلف نفس بر ساحت معرفتی انسان اشاره کرد.
انسان جدید و مسئلة مرگ: نگاهی به نظریة الیزابت کوبلر راس
نویسنده:
مجید ملایوسفی، محمدرضا باقری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در سال 1955 جفری گورر جامعة جدید غرب را متهم کرد که از اعتراف به واقعیت مرگ خودداری می‌ورزد. از نگاه وی، در جامعة جدید غرب مرگ امری ممنوعه تلقی می‌شود، یعنی چیزی که باید از انظار مخفی نگاه داشته شود، از آن بحثی نشود و حتی الامکان از آرای عمومی زدوده گردد. انسان جدید با تجاهل نسبت به مرگ و مردن می‌کوشد تا آن را از خود دور کند. مراکز پزشکی و نیز مؤسسات کفن و دفن هم به تقویت چنین نگرشی می‌پردازد و سعی دارند نشان دهند که در زندگی انسان مرگ از حقیقت و واقعیت اساسی برخودار نیست. الیزابت کوبلر راس از جمله اندیشمندانی است که معتقداند این طرز تلقی ‌باید تغییر کند و انکار مرگ باید جای خود را به پذیرش و قبول مرگ بدهد. کوبلر راس کار خود را با انتشار کتاب در باب مرگ و مردن(1969م) آغاز کرد. وی در این کتاب با استناد به مشاهدات تجربی مدعی شد که بیماران در آستانة مرگ به هنگام اطلاع از مرگ خویش، در جریان فرآیندی پنج مرحله‌ای قادر به پذیرش مرگ خود می‌شوند. این مراحل عبارتند از: انکار، خشم، چانه‌زنی، افسردگی و در نهایت پذیرش. این نظریه از زمان طرح آن مورد نقدهای فراوان قرار گرفت که از جملة آنها می‌توان به عدم توجه به پژوهش‌های قبلی صورت گرفته در زمینة مرگ، وجود ابهام در مراحل پنجگانه، محدودیت در روش جمع‌آوری اطلاعات، عدم توجه به تفاوت‌های فردی و نیز تأثیر محیط بر فرد و نظایر آن اشاره کرد. به‌رغم نقدهای وارد شده، نظریة کوبلر راس تأثیر بسزایی بر مطالعات و مباحث مرگ‌شناسی و نیز رهیافت‌های اتخاذ شده در مواجهه با مرگ داشته است، تا آنجا که امروزه کوبلر راس را بزرگ‌ترین مرگ‌شناس معاصر می‌شمارند.
صفحات :
از صفحه 133 تا 150
ارسطو و فرونسیس (حکمت عملی)
نویسنده:
مریم صمدیه، مجید ملایوسفی
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ارسطو نخستین فیلسوفی است که به صورت مفصل و مستقل مبحث فرونسیس یا حکمت عملی را در مرکز توجهخویش قرار داده و بدان پرداخته است. وی فرونسیس را از جمله فضایل عقلانی می­دانست که لازمه رسیدن به سعادت برای هر فرد و جامعه­ای محسوب می­شود. ارسطو در بیان جایگاه هستی شناختی فرونسیس آن را به جهت توجه به عمل متمایز از سایر فضایل عقلانی همچون اپیستمه، تخنه، عقل شهودی و سوفیا دانسته است. از نظر وی اپیستمه، عقل شهودی و سوفیا با تئوری سروکار دارند، در حالی که فرونسیس با پراکسیس و عمل سروکار دارد. وی هم­چنین فرونسیس را متفاوت از تخنه دانسته است در حالی که در تخنه نیز همچون فرونسیس با عمل سروکار داریم؛ اما عمل در تخنه از نوع پوئسیس و ساختن است حال آنکه فرونسیس به عنوان یک نوع معرفت جامع و کاربردی نه تنها اعمال زندگی روزمره را تعیین می­کند بلکه معرفت در فرونسیس هم­چنین به عنوان هدایت­گر و محاسبه­گر نیز عمل می­کند. افزون بر این عملی که در فرونسیس مدنظر است شامل مؤلفه­های متعددی همچون درک غایت، میل، سنجش و انتخاب عقلانی است. وی معتقد است که فرونسیس می­تواند چهارچوب­های ارزشمندی برای راهنمایی زندگی انسان ارائه دهد.
صفحات :
از صفحه 1 تا 24
معنای زندگی از دیدگاه کارل یاسپرس و علامه طباطبایی
نویسنده:
فاطمه ساسانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیدهمعنای زندگییکی از مهم ترین موضوعات فلسفی ،روانشناختی و دینی انسان در دوران جدید و عصر صنعتی شدن جوامع و پیشرفت همهجانبه علم و فنآوری است. با توجه به کاهش روابط انسانی ومدرنیزه شدن کارها وروابط این سوال بیشتر به ذهن خطور میکند ونظریات گوناگونی درباره آن داده می شود.در پژوهش حاضر در صدد این هستیم تا مسئله معنای زندگی را از نگاه کارل یاسپرس وعلامه طباطبایی بررسی کنیم.سه برداشت از معنای زندگی در فلسفه یاسپرس وجود دارد:ایده درک معنای زندگی ازطریق فائق آمدن درست بر وضعیت های کرانه ای ،ایده درک معنای زندگی از طریق ارتباط هستی دار با افراد ،درک معنای زندگی ازطریق یک زندگانی تحت هدایت خرد. به اعتقاد یاسپرس شیوه صحیح مواجه با وضعیت های کرانه ای حرکت به سوی اگزیستنز ومبدل شدن به خود حقیقیمان است رسیدن به این مرحله همواره به یک فرآیند تامل عمیق درونی بستگی دارد یعنی ورود به رابطه ای فرا تجربی وفرا آفاقی.ازسویی دیگریاسپرس رابطه ای عمیق و عاشقانه با همسرش داشت و این امرنقشی محوری در شکل گیری مفهوم ارتباط هستی دار میان افراد دارد. همچنین پیش زمینهای از اخلاق فضیلتمدار در فلسفه یاسپرس به چشم میخورد رویکرد سوم به معنای زندگی این ایده بود که انسان را خرد رهبری میکند که درفلسفه بعد ازجنگ یاسپرس تز انسان خردگرا بعنوان آرمان جدید درمسیر فهم معنای زندگی مطرح میگردد.علامه طباطبایی بعنوان سخنگوی سنت اسلامی نقش فطرت ،ایمان به خدا وحیات پس از مرگ را معناکننده زندگی انسان میداند ومعتقد است زندگی در پرتو خداباوری وروح توحیدی معنا پیدا میکند وفقدان این عناصر باعث سرگردانی ونومیدی وپوچی است.واژگان کلیدی: معنای زندگی، فطرت، اگزیستنز، علامه طباطبایی، کارل یاسپرس
  • تعداد رکورد ها : 90