پاسخ تفصیلی:
ابتدا آیاتی که در سوال به آن تمسک شده را ذکر می کنیم و در ادامه به شرح وتفسیر آن می پردازیم و پس از آن نیز کمی در مورد معنای عصمت به گفتگومی نشینیم.
«وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً »﴿اسراء/ 73﴾ : و چيزى نمانده بود كه تو را از آنچه به سوى تو وحى كردهايم گمراه كنند تا غير از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگيرند. «وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً » ﴿اسراء/74﴾ : و اگر تو را استوار نمىداشتيم قطعا نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى. إِذاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا ﴿75﴾ : در آن صورت حتما تو را دو برابر [در] زندگى و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] مىچشانيديم آنگاه در برابر ما براى خود ياورى نمىيافتى.
جلوه اى ديگر از آثار عصمت وحفظ الهى
باید گفت آیات مورد بحث سوره اسراء جلوه ای از عصمت الهی پیامبر(ص) است نه کلامی بر نفی آن. گر چه بهانهجويان خواستهاند، آيات فوق را دستاويزى براى نفى معصوم بودن پيامبران بگيرند، و بگويند طبق آيات فوق و شان نزولهايى كه در رابطه با آن ديده مىشود، پيامبر (ص) در برابر وسوسههاى بت پرستان از خود انعطاف نشان داد، و بلا فاصله از سوى خداوند مورد مؤاخذه قرار گرفت.
ولى خود آيات فوق آن قدر گويا است كه ما را از اقامه شواهد ديگر بر بطلان اين طرز تفكر بى نياز مىسازد، زيرا آيه 74 سوره اسراء با صراحت مىگويد اگر ما تو را ثابت قدم نگاه نداشته بوديم، نزديك بود به آنها تمايل پيدا كنى كه مفهومش اين است ، تثبيت الهى كه ما از آن تعبير به مقام عصمت مىكنيم، مانع اين تمايل شد، نه اينكه پيامبر (ص) انعطاف نشان داده بود و خداوند او را نهى و مؤاخذه كرد.
توضيح اينكه: آيه 73 و 74 سوره اسراء در حقيقت اشاره به دو حالت مختلف پيامبر (ص) است: حالت اول كه حالت بشرى و انسان عادى است و در آيه نخست بيان شده ايجاب مىكند كه وسوسههاى دشمنان در او اثر بگذارد، بخصوص اگر مصالحى ظاهرا در اين انعطاف به چشم بخورد، مانند اميد به اسلام سران شرك بعد از اين انعطاف، و يا پيشگيرى از خونريزى و درگيريهاى بيشتر، و هر بشر عادى هر قدر قوى باشد احتمال تحت تاثير واقع شدن در برابر اين وسوسهها را دارد.
ولى آيه 74 سوره اسراء جنبه روحانى و عصمت الهى و لطف خاص پروردگار را بيان مىكند كه شامل حال پيامبران مخصوصا پيامبر اسلام (ص) در بحرانىترين لحظات زندگى بود.
نتيجه اينكه: پيامبر با طبع بشرى تا لب پرتگاه قبول وسوسههاى مشركان آمد، اما تاييد الهى او را حفظ كرد و نجات داد.
اين تعبير درست همان تعبيرى است كه در سوره يوسف مىخوانيم كه در بحرانىترين لحظات برهان الهى به سراغ او آمد و اگر مشاهده اين برهان نبود تسليم وسوسههاى فوق العاده نيرومند همسر عزيز مصر مىشد : « وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ» ؛ (يوسف /24) : و در حقيقت [آن زن] آهنگ وى كرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او مىكرد چنين [كرديم] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود.
به عقيده ما آيات فوق، نه تنها دليل بر نفى عصمت نيست، بلكه يكى از آيات دال بر عصمت است چرا كه مسلما اين تثبيت الهى (تثبيت از نظر فكر و عواطف و تثبيت از نظر گامهاى عملى) منحصر به اين مورد نبوده است زيرا دليل آن در موارد مشابه نيز وجود دارد، و به اين ترتيب گواه زندهاى بر معصوم بودن پيامبران و رهبران الهى محسوب مىشود.
اما آيه مورد 75 سوره اسراء كه مىگويد اگر تو تمايل به آنها پيدا كرده بودى، شديدا مجازات مىشدى دليل بر این است كه معصوم بودن آنها جنبه اضطرارى ندارد، بلكه توأم با يك نوع خود آگاهى است كه با اختيار و آزادى اراده انجام مىشود، لذا ارتكاب گناه در چنين حالتى عقلا محال نيست، بلكه عملا به خاطر آن آگاهى و ايمان خاص، وجود خارجى هرگز نخواهد يافت و اگر فرضا وجود مىيافت مشمول همان كيفرها و مجازاتهاى الهى بود. (تفسير نمونه، ج12، ص 213-211)
به بیان دیگر كلمه (لَوْ لا) در موردى بكار مىرود كه تا مضمون جمله اول، واقع نشود مضمون جمله دوم واقع نخواهد شد. مثلا نظير: « لو لا على لهلك عمر» يعنى اگر على نمىبود عمر هلاك ميشد. پس چون على بود عمر هم بود. اضافه بر اينكه در اينجا گفتيم در مبحث سبب نزول هم پاسخ مقنع و غير قابل خدشهاى از حضرت على بن موسى الرضا عليه السّلام از نظرمان گذشت. سومين پاسخ اين است كه چون پيامبر اسلام معصوم بود، و تقاضاى مشركان، كفر و با معصوم بودن آن بزرگوار سازش ندارد. پس با توجه به مطالب فوق به اين نتيجه ميرسيم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حتى كوچكترين تمايلى به قبول تقاضاى مشركان پيدا نكرد. (تفسير آسان، ج10، ص 128 ) در تفسیر المیزان نیز در مورد اين آیه چنین آمده است که ؛ تثبيت در اينجا به طورى كه از سياق برمى آيد به معناى عصمت وحفظ الهى است واگر جواب لولارا خود ركون قرار نداده ونفرمود« تركن » بلكه نزديك شدن به ركون را قرار داده فرمود: « لقد كدت تركن » براى اين بود كه با در نظر داشتن اينكه ركون به معناى كمترين ميل است دلالت كند بر اينكه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم ) ميل به كفار كه نكرد سهل است بلكه نزديك به ميل هم نشد، واين كه فرمود « اليهم » وركون را به مشركين نسبت دادند به اجابت خواسته هاى آنان اين معنا را تاكيد مى كند.
ومعناى آيه اين استكه اگر ما با عصمت خود تورا پايدارى نمى داديم نزديك مى شدى به اينكه به سوى آنان اندكى ميل كنى ، ليكن ما تورا استوار ساختيم ، ودر نتيجه به آنان كمترين ميلى نكردى تا چه رسد به اينكه اجابتشان كنى ، پس رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) ايشان را اجابت نكرد وذره اى ميل به ايشان هم ننمود ونه نزديك بود ميل كند. (ترجمه تفسير الميزان جلد 13 صفحه 238 )
عصمت پیامبران
مصونيّت از اشتباه مولود نوع بينش پيامبران است. اشتباه همواره از آنجا رخ مىدهد كه انسان به وسيلة يك حسّ درونى يا بيرونى با واقعيّتى ارتباط پيدا مىكند و يك سلسله صورتهاى ذهنى از آنها در ذهن خود تهيّه مىكند و با قوّة عقل خود آن صورتها را تجزيه و تركيب مىكند و انواع تصرفات در آنها نمىنمايد آنگاه در تطبيق صورتهاى ذهنى به واقعيّتهاى خارجى و در ترتيب آن صورتها گاه خطا و اشتباه رخ مىدهد. اما آنجا كه انسان مستقيماً با واقعيّتهاى عينى به وسيلة يك حسّ خاص مواجه است و ادراك واقعيّت عين اتّصال با واقعيّت است نه صورتى ذهنى از اتّصال با واقعيت، ديگر خطا و اشتباه معنى ندارد. پيامبران الهى از درون خود با واقعيّت هستى ارتباط و اتّصال دارند.
(جموعه آثار شهيد مطهرى ج 2 ج وحى و نبوت، شهيد مطهرى -به نقل از سايت تبيان)
عصمت از خطا و اشتباه
مفهوم سهو, خطا و نسيان با گناه متفاوت است ; زيرا, اولا گناه با علم و اراده صورت مي گيرد ولي سهو, خطا و نسيان چنين نيستند; ثانيا, گناه همواره مخالفت با اوامر الهي است ولي سهو, خطا و نسيان امكان دارد گاه با امر خداوند مخالف باشد مثلا سهو در به جا آوردن يكي از اجزاء و اركان عمل عبادي و گاه هيچ ارتباطي با اوامر خداوند ندارد مثلا خطا در يك عمل مباح فردي يا اجتماعي ثانيا بر اساس دلايل متقن انبياء هم از گناه مبرايند و هم از سهو, خطا و نسيان; زيرا, انبياء و ائمه (ع ) از دو علم برخوردارند: الف ) علم غير عادي كه به واسطه آن بر تمامي حقايق عالم اشراف و آگاهي دارند. ب ) علوم عادي كه همچون ساير افراد از طريق معمولي به دست مي آورند. اما در مقام عمل و انجام كارهاي روزمره خود و حتي مسائل اجتماعي , در اكثر موارد از علوم غير عادي خويش استفاده نمي كنند, يعني هر چند به واقعيت همه مسايل آگاهند اما از خود رفتاري عادي بروز مي دهند, بي آنكه در حقيقت جاهل و غافل باشند. بر اين اساس بي شك هيچ گونه سهو و خطا و اشتباه واقعي را نمي توان به معصومين نسبت داد. چون جهل و غفلت - كه منشأ سهو نسيانند - در آنها راه ندارد. هر چند ممكن است از آنان اعمالي سر زند كه به ظاهر, سهو بنمايد, ولي در واقع, نمايي است كه از روي عمد صورت گرفته است . در اين صورت خطا ناميدن آن نيز از سر تسامح است . علاوه بر آن كه آيات و روايات سهو و خطا و اشتباه را از معصومان نفي مي كنند. (نگا: نجم / 4 - 3, انعام / 50) به عنوان نمونه كه امام هادي (ع ) در مقام درود و تحيت بر پيامبر(ص ) مي فرمايد: «اللهم اجعل افضل صلواتك علي سيدنا محمد عبدك و رسولك ... المعصوم من كل خطائ و زلل, المنزه من كل دنس و خطل; بارالها, برترين درودهايت را بر سرور ما محمد, بنده و فرستاده ات , نثار فرما... آنكه از هر خطا و لغزشي معصوم و از هر گونه آلودگي و ياوه گويي پيراسته بود»؛ و امام رضا عليه السلام فرمود: «هر شخصي که خداوندي که را براي امور بندگانش بر مي گزيند معصوم و برخوردار از تأييد است، توفيقات و راهنماي الهي بوده از هر خطا و لغزشي در امان است. با توجه به مطالب پيش گفته، سراغ روايات مي رويم. در پاسخ روايات بايد گفت بله هم در منابع اهل سنت و هم گاه در منابع شيعه اين مطلب آمده که پيامبر سهو نموده است. هر چند به روايت منسوب به امام رضا عليه السلام برنخوريم ولي مشابه آن را در روايات ديگر داريم، از جمله از جمله امام صادق نقل شده است که پيامبر اکرم نماز (ظهر) مي خواند سر دو رکعتي سلام داد پس مأموين پرسيدند اي رسول خدا امر جديدي درباره نماز نازل شده است؟ فرمود: چطور مگر؟ رواي گفت شما نمازظهر را دو رکعت خواندي (يعني سهو کردي) حضرت از ذوالشمالين پرسيد من دو رکعت خواندم؟ گفت: بله حضرت، دو رکعت ديگر خواند آنگاه دو سجده سهو انجام داد». (وسائل الشيعه، شيخ حر، بيروت، احياء الکرات العربي، چاپ 4، 1391، بيست جلدي، ج 5، ص 311، ح 16) در مقابل ادله عقلي و رواياتي داريم که هرگز پيامبر اکرم سهو نکرده است به عنوان نمونه زراره مي گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم «هل سجد رسول الله سجدتي السهو قط؟» و لا و لايسجدهما فقيه؛ (همان) آيا رسول خدا (درتمام عمرش) دو سجده سهو را بجا آورد؟ حضرت فرمود: «نه هرگز رسول خدا دو سجده سهو انجام نداد يعني اصلا سهو نکرد». و فقيه و امام معصوم نيز دو سجده سهو انجام نداد (و هرگز سهو) نکرد. اين دو دسته روايات هر دو از نظر سندي قابل تأييد مي باشند، اکنون کداميک را بايد انتخاب نمود. براساس قواعد باب تعارض اگر دو گروه روايت با هم مخالف بودند، آن گروهي انتخاب مي شود که از معيارهاي ذيل برخوردار باشد 1- آن که موافق قرآن باشد بر گروه ديگر برتري دارد. 2- آن که موافق عقل باشد راحج است. 3- آن دسته اي که موافق مباني اهل سنت و مغاير عقايد شيعي است فروتر و مرجوح است زيرا روايات موافق با اهل سنت حمل بر تقيه مي شود، يعني ائمه در شرائطي قرار داشتند که جاسوسان دستگاه دولتي در آن جا که جاسوسان مي رفتند حقيقت را به اصحاب خويش مي فرمودند. دو گروه از روايات محل بحث چنين حالتي دادند يعني آن گاه که مي گويند پيامبر اکرم سهو نموده، موافق روايات اهل سنت مي باشند لذا حمل بر تقيه مي شود، چنان که مرحوم شيخ طوسي، مرحوم شيخ حر عاملي و ... همين شيوه را طي کرده اند. (وسائل الشيعه، همان، ص 30/1 ذيل روايت 4، و ص 310، ذيل روايت 13) در نتيجه هر گونه روايتي که در آن به سهو النبي يا امام ياد شده باشد از نظر روايتي و معني از اعتبار ساقط مي شود و حمل بر تقيه و مدارا مي شود. و در پايان بد نيست اين را بدانيد که چرا در روايات اهل سنت تلاش شده که سهو و خطا را براي پيامبر اثبات نمائيد، راز قضيه اين است که خلفا وقتي خود را جانشيني پيغمبر معرفي کردند، بارها دچار اشتباه و لغزش و خطا شدند حتي خليفه دوم بيش از 70 بار گفت: «اگر علي نبود ما (بر اثر خطا) هلاک مي شديم». (الامام امير المومنين علي از ديدگاه خلفا، شيخ مهدي فقيه ايماني، مشهد، مجمع الغدير، ص 58) از آن طرف مردم بر اين عقيده بودند که پيامبر اکرم هرگز خطا و گناه و سهو نکرد، لذا توقع اين بود که خلفا و جانشيان پيامبر اکرم اين گونه باشند، و صد البته که توقع درست و بجاي بود، چرا که خلفاي اصلي پيامبر اکرم امامان دوازده گانه بودند که همه معصوم بودند از طرفي چون آنان نمي توانستند مانع خطا و لغزش هاي خود نشوند، تلاش کردند با روايات جعلي چهره پيامبر اکرم را خدشه دار نمايند و براي او خطا و نسيان به ثبت رسانند تا خود آنان مورد و ملامت قرار نگيرند.
به همين جهت امامان ما براي تشخيص روايات صحيح از غير صحيح، جعلي از غير جعلي، تقيه اي از غير تقيه اي اين معيار را قرار داده اند که هر جا روايات نقل شده از ما امامان مخالف با اهل سنت بود به آن عمل شود. در نتيجه اين گونه روايات هيچ گاه تنافي با عصمت پيامبر اکرم پيدا نمي کند و نمي تواند اثبات کند که آن پيامبر سهو نموده است.(بحارالانوار, ج 99, ص 178 و براي اطلاع تفصيلي در اين باب مراجعه كنيد به : پژوهشي در عصمت معصومان , حسن يوسفيان و احمد حسين شريفي , تهران , پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي , چاپ اول , 1377 ش , صص 233 - 265)
عصمت از گناه
بنا بر ادله متعدد عقلى و نقلى، پيامبران (ع) داراى مقام عصمت مىباشند: عصمت از گناه، عصمت در مقام اخذ وحى و ابلاغ آن و عصمت از خطا. ولى عصمت داشتن بدان معنا نيست كه آنان نيازمند به استغفار نباشند؛ زيرا از انبيا اگر چه گناه و خطاى به معناى مصطلح سر نمىزند، ولى قصور و غفلتهاى آنى از ياد خدا ممكن است سربزند. چنان كه گفتهاند: حسنات الابرار سيئات المؤمنين؛ خوبىهاى نيكمردان، براى مقربان گناه محسوب مىشود مثلاً ما در برابر ترك بسيارى از مستحبات و آداب بسيارى احساس گناه نمىكنيم، ولى پيامبر (ص) با توجه به ميزان معرفت و كمال خويش آن را براى خود گناه محسوب مىكند. از اين رو آن حضرت مىفرمود: من هر روز هفتاد مرتبه به درگاه خداوند استغفار مىكنم. انبيا چون با مبدأ هستى ارتباط دارند و شعاع علم و دانش بىپايان او بر قلب آنان مىتابد، حقايقى را مىبينند كه بر ديگران پنهان است. از همين رو يك لحظه سلب توجه از خداوند را براى خويش لغزش مىشمارند. آنچه كه براى پيامبران گناه شمرده شده از همين قبيل است. آنان چون هميشه توجه تمام به سوى خدا دارند، هرگاه لحظهاى از او غافل شوند - هر چند به واسطه انجام امور مباح باشد - آن را براى خويش خطا دانسته و طلب آمرزش مىكنند. V
گـنـاه بـر دو گـونـه است: الف - گناه مطلق , و آن سرپيچى و تمرد و تخلف از قانون است كه پـيـامـبـران خـدا بـه دلـيل هاى عقلى و نقلى از آلودگى به آن پاك بودند و قرآن كريم نيز چنين گناهى رابه پيامبران نسبت نداده است. ب - گناه نسبى , و آن تمرد و سرپيچى نيست بلكه عبارت از اين است كه اعمال عبادى بندگان هر چند هم باشكوه انجام شود باز نسبت به مقام بزرگ خداوند و لطفها ونعمتهاى بيشمار او ناچيز و نـاقـص اسـت و اساسا قابل مقايسه نيست و كسانيكه عميق مى نگرند و به عظمت خداوند بيشتر آشـنـا هـسـتند عبادت خود را با شرمى بى حساب به پيشگاه او عرضه مى كنند و پيوسته به تقصير خويش اعتراف مى كنند . و نـيـز گاهى گناه نسبى به كارى گفته مى شود كه انجام آن از شخصيكه به مقام علم ومعرفت رسيده , مناسب نيست و ترك آن براى او بهتر است كه به اصطلاح ( ترك اولى )ناميده مى شود . تـوضيح آنكه :از هر كسى به مقدار عمل و بينش , دانش و علم , ايمان و اعتقاد , قدرت و توانايى او مى توان انتظار داشت .
چـه بـسا كارهايى كه از يك نفر عين ادب , خدمت , محبت وعبادت شمرده مى شود اما از ديگرى بى ادبى , خلاف صميميت و كوتاهى در بندگى و اطاعت محسوب مى گردد . چـنـانكه اگر يك مرد عادى نمازش را بدون حضور قلب بخواند مورد مذمت قرار نمى گيردبلكه سزاوار تشويق است كه همان به فرمان نماز عمل كرده است . اما اگر كسى كه اطلاعات مذهبى و دينى او زياد است , نمازش را بدون حضور قلب بخواند عيب و گـنـاه به حساب مى آيد چرا كه اين نماز مناسب مقام علمى او نيست و اوبا علم و دانشى كه دارد بايد بهتر از اين در مقام بندگى به اطاعت خدا بكوشد ,اكنون كه معناى گناه نسبى معلوم شد به ايـن دو بـيـان توجه كنيد :بيان اول مقام و موقعيت شامخ پيامبران , علم و دانش و ايمان و اعتقاد آنـان بـه انـدازه يى زياد بود كه مى خواستند حتى لحظه يى از خدا دور نباشند و به كارهايى نيز كه بـراى ديـگران مباح است نپردازند به ويژه كه پيامبران پيوسته در ترقى و تكامل بودند وروز به روز معرفت و شناسائى آنان به خدا افزايش مى يافت و در نتيجه در مى يافتندكه بايد در مقام بندگى و اطـاعـت او بـيـش از پيش بكوشند اين از يك سو اما از طرف ديگر بشر بودند و نمى توانستند حق بـنـدگـى خـدا و شـكـر او را بـه طـور شـايسته انجام دهند لذا هميشه خود را مقصر و گناهكار مى دانستند يعنى مى گفتند عبادات ما قابل مقايسه با مقام بزرگ خدا و نعمتها و لطفهاى بى شمار او نـيـسـت و ما بايد بيش ازاين به عبادت و بندگى خدا مشغول باشيم و در حقيقت با اعتراف به گـناه مى خواستند بگويند از دست و زبان ما بر نمى آيد كه شكر نعمتهاى خدا و حق بندگى او را بـجـاى آوريـم و اصولا با همين اظهار عجز و اعتراف به تقصير مى خواستند شكر خداى بزرگ رابه جاى آورند .
بـنـده همان به كه ز تقصير خويش عذر به درگاه خدا آوردور نــه ســزاوار خــداونـديش كس نـتـوانـد كـه بـجـا آورد بـيـان دوم در مورد بعضى از انبياء الهى گاهى بر اثر يك غفلت كوچك و بـى تـوجـهى به مقام شامخ ربوبيت كارهايى كه مناسب با مقام معرفت آنها نبوده است صادر شده است و از اين جهت از جانب خداى بزرگ مورد اعتراض قرار گرفته اند .
در حقيقت آن كار گناه و نافرمانى خدا نبوده اما چون با مقام پيامبرى آنان ,چندان تناسب نداشته است , نام آن ( ترك اولى ) گذارده شده است . چنانكه مى گويند براى يك پسر با ادب گناه است كه در راه رفتن از پدر خود جلوبيفتد يعنى اين كار را نكند بهتر است نه اينكه واقعا مثل ساير گناهان عقاب وعذاب داشته باشد . }براى مطالعه بيشتر ، ر . ك : شناخت پيامبران، محمدى رى شهرى خدا و پيامبران، جعفر سبحانى بررسى مسائل كلى امامت، ابراهيم امينى راهنما شناسى، مصباح يزدى منشور جاويد ، ج 5، جعفر سبحانى