جهان هستى داراى عوالم گوناگونى است: عالم اسماى الهى، عالم تجرد، عالم مثال و عالم مادى. ميان عالم مادى و اسماى الهى دو عالم تجرد و مثال وجود دارد. در فلسفه اسلامى - به ويژه در حكمت متعاليه - مستدل شده است كه عوالم هستى با نظام و ترتيب خاصى از ذات حق - كه در مظاهر اسما متجلى است - سرچشمه گرفته است. عوالم وجود از آثار و جلوههاى اسماى الهىاند.
نخستين عالم پس از عالم اسماى الهى عالم تجّرد و جبروت است. اين عالم از آثار ضعف وجود پاك است، و ازاينرو عالم «جبروت» ناميده مىشود؛ يعنى، عالمى كه با قرب به مبدأ متعال و برخوردارى از اشراقهاى ربانى، كمبودهايش جبران گشته و جاى آنها را كمالات گرفته است.
عالم بعدى، عالم مثال، برزخ يا ملكوت است. اين عالم مترتب بر عالم تجرد، و نشأت گرفته از آن است. اين عالم، جلوه آخرين عوالم تجرد است كه در آن حقايق مجرد، در مرتبه نازل و در حد و اندازهها و قالبها جلوهگر است. عالم برزخ هم داراى عوالم ديگرى است كه برخى برتر از برخى ديگر و بعضى مترتب بر بعضى ديگر و نشأت گرفته از آن مىباشند.
عالم آخر، عالم جسم و نظام مادى است كه عالم «ناسوت» و در اصطلاح قرآن عالم «شهادت» نيز ناميده مىشود. اين عالم متأخر از عالم برزخ و نشأت گرفته از آن است. عالم مادى، دورترين عالم از مبدأ متعال بوده، از وجود ضعيفترى برخوردار است. حقايق عالم مادى، ظهورات و تابشهاى نازله و محدود حقايق مثالى است كه در ماده جلوه مىكند.
نگا: معاد يا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 226 و 212. دوم. تطابق عوالم وجود: بر اساس ترتيب عوالم وجود و ارتباط آنها با يكديگر آنچه در عالم ماده موجود است، صورتهاى بالاتر و كاملترى در عالم مثال دارند. اما به صورت مثالى و متناسب با احكام، قوانين و آثار عالم مثال مىباشند و آنچه در عالم مثال موجود است، صورت بالاتر و كاملتر آن در عالم تجرد وجود دارد؛ لكن به صورت تجردى كه با عالم تجّرد و معيارهاى آن متناسب است. صورت بالاتر و كاملتر آنچه در عالم تجّرد موجود است، در عالم اسماى الهى وجود دارد،؛ ولى به صورت اسمى و متناسب با احكام و سنن مختص به عالم اسمى است.
بنابراين، عوالم وجود باهم تطابق داشته، از يكديگر جدا نيستند؛ بلكه باطن و اصل عالم مادى، عالم مثال است و اين عالم، بر عالم مادى محيط است.
باطن و اصل عالم مثال نيز همان عالم تجرد است كه بر عالم مثال محيط است. باطن و اصل عالم تجرد نيز، همان عالم اسماى الهى است البته در اين مرتبه، كاملتر و متناسب با قوانين، احكام و آثار آن اين مرتبه مىباشد. به عنوان مثال آب به عنوان يك حقيقت، در عالم مثال موجود است؛ ولى نه با كم و كيف آب عالم مادى؛ بلكه با خصوصيات متناسب با عالم مثال. همچنين آب در عالم تجرد نيز موجود است، ولى آبى متناسب با قوانين عالم تجرد. حتى روابط و نسبتى هم كه ميان آب و موجودات ديگر در عالم مادى وجود دارد (مثل اصل رابطه آب و آتش يا آب و خاك) در عالم مثال، تجرد و اسما نيز وجود دارد ؛ ولى نوع آن به اقتضاى احكام و سنن آن عوالم، با يكديگر متفاوت است.
آيات قرآنى نيز اين تحليل عقلى را تأييد مىكند كه فرصت طرح آن نيست.
نگا:تجسم عمل و شفاعت، مبحث تطابق عوالم وجود. آرى براى حقايق هستى در عالمهاى مختلف، مراتبى وجود دارد كه جلوه هستى يگانه خداوند است:
چرخ با اين اختران نغز و خوش زيباستى | صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى |
صورت زيرين اگر با نردبان معرفت | بر رود بالا همان با اصل خود يكتاستى |
ميرفندرسكى.تكامل در برزخ:
با ورود به برزخ و «نظام برزخى» تحوّل و حركت انسان ادامه دارد و هر چند نتيجه حركت آدمى در دنيا است؛ ولى دنباله و تداوم آن، به شمار مىرود و اين حركت در جهت سير به سوى خدا است تا بر اثر آن معايب و نقايص را از دست بدهد و با كسب كمالات، قابليتها و خصوصيات جديد، لياقت ورود به عالم حشر را پيدا مىكند و احكامى متناسب بااحكام و آثار نظام حشرى را دارا شود. از اين حقيقت با عنوان «تكامل برزخى» ياد مىشود كه حكايتگر تداوم حركت و تحوّل در «نظام برزخى» است.
اما حركت و تكامل در برزخ چگونه است؟ براى پاسخ به اين پرسش و فهم بهتر آن، توجه به چند نكته لازم و ضرورى است:
1. همه انسانها - چه خوب و چه بد - بر اساس بازگشت كلى هستى به سوى خدا، در حركتاند و اين بر اساس سنن حاكم بر وجود و مقتضاى آن است؛ چه اين حركت بر اساس عشق به خداوند و طلب و خواستن باشد و چه با ردّ و انكار كمال بىنهايت و يا با عناد، مخالفت، عصيان و طغيان در برابر خداوند همراه باشد.
2. در جاى خود تشريح شده كه براى ورود به هر عالمى، بايد روح و بدن متحول شده و قابليت و لياقت براى ورود به نظام بعدى را كسب كنند و اين تحول بايد در حدى باشد كه سنخيت پذيرش احكام، آثار و قوانين آن نظام را پيدا كند.
3. آيا اهل ايمان كه محجوب به حجابها و متلوّن به رنگهاى مخصوص و آلوده به گناهان و تعلّقاتاند، مىتوانند به همين صورت به لقاى حق «با اسماى رحمت» و بهشت برسند؟
آيا بدون پاك شدن از عيوب و نقايص و رنگهاى غير خدايى وتعلّقات دنيايى، قادراند كه به بارگاه الهى بار يابند؟ خير، بلكه بايد در هر يك از عوالم، از حجابها و رنگهاى مخصوص و از عيوب و كمبودها پاك شوند و به ترتيب عوالم، از حجابها و نقايص جديد و در عين حال دقيقتر و عميقتر در هر عالم جديدى، تطهير شوند و اين پالايش تا جايى ادامه يابد كه از همه حدود، عيوب و حجابها پاك شده، لياقت ورود به عالم لقاى رب با اسماى رحمت را كسب كنند.
انسان آلوده و اسير در دام تعلقات، نمىتواند با چنين وضعيتى به خدا برسد؛ بلكه بايد با حركت، تحول و تكامل، خود را از اين ناپاكىها پاك كرده و از همه وابستگىها به غير خدا منقطع شده؛ روحى باشد كه جز حق و خواست حق، حب حق و عشق به حق، خواهان چيز ديگرى نباشد تا بتواند لياقت ورود به نظام و عالم قرب الهى را پيدا كند. يعنى، داراى قلب سليم شود همان قلبى كه خداوند به آن اشاره فرمود:
(يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ)؛
شعراء (26)، آيه 88 و 89. «روزى كه هيچ مال و فرزندى سود نمىدهد، مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بياورد».
چون بماند از خلق او باشد يتيم | اُنس حق را قلب مىبايد سليم |
مثنوى معنوى، دفتر دوم، بيت 2374. پس از ذكر اين مقدمات مىتوان گفت: آنچه از آيات و روايات استفاده مىشود، دلالت بر اين دارد كه روح پس از ورود به «عالم برزخ»، بر اساس نظام برزخى و مسيرى كه در نظام دنيايى داشته، به سير و حركت خود ادامه مىدهد؛ ولى اين حركت، براى كسانى كه مقصدشان «لقا با اسماى رحمت خداوند» است، به صورت تحمّل فشارها، سختىها و گرفتارىها در حد نظام برزخى خواهد بود.
اين خود موجب تزكيه و طهارت روح مؤمن است و تا حدودى كه عالم برزخى اقتضا مىكند، قسمت مهمى از حجابها را از چهره روح كنار مىزند و صورت اصلى او تا اندازهاى جلوه مىكند و اين همان تكامل روح است و حركت تكاملى روح جز اين نيست.
اما افرادى كه مسير و مقصدشان در دنيا، جز انكار و عناد نيست، به سوى «لقاى خداوند با اسماى غضب» در حركت بودهاند، كيفيت حركت و تحول آنها در برزخ، به صورت فرو رفتن در عمق عذابها، ضلالتها و انحراف در حد نظام برزخى خواهد بود. به بيان ديگر، تكامل برزخى براى مؤمنان، به مفهوم نزديك و نزديكتر شدن و رها شدن از حجابها، موانع و رنگها، عبور از حجب نورى و در نهايت بيرون آمدن از كسوت خود و وجه حق شدن در حد و اندازه نظام برزخى است.
امّا براى معاندان و انسانهايى كه از صراط مستقيم منحرف بوده و با اصل نظام كلى هستى منطبق نبوده و در مسير انحرافى قرار گرفتهاند و در طريق انكار و يا عناد قرار داشتهاند؛ به مفهوم نزديكتر شدن به سوى عمق آتش، عذاب و طرد و لعن خداوند در حد نظام برزخى است.
گفتنى است حركت و نزديك شدن به آخر راه انتخاب شده، براى مؤمنان و منحرفان در عالم برزخ، توأم با منعم بودن و معذب بودن است؛ يعنى، بهشت برزخى و نعمتهاى بهشتى در برزخ، در عين اين كه نتيجه برزخى راه و ايمان و صلاح در زندگى دنيايى است و انسان با آنها متنعم است، نحوه خاصى دارد كه پيش برنده، حركت دهنده و نزديك كننده به حضرت حق و اشتياقآور براى قرب بيشتر و لقاى بهتر حق است. به عبارت ديگر، روح در عين التذاذ و تنعّم، مجذوبتر و مشتاقتر شده و تلاش براى نيل بيشتر دارد.
او در اين مسير پيش مىرود و در اين پيشرفت از معايب، نقايص، رنگها و هيئتهايى كه مانع لقاى بهتر است، به تدريج و به اندازهاى كه احكام برزخى اقتضا مىكند، پاك مىشود.
جهنم برزخى و عذابهاى آن در برزخ نيز، در عين اين كه نتيجه برزخى راه ضلالت در زندگى دنيايى بوده و انسان با آنها معذب است، نحوه خاصى دارد كه به سوى عمق عذاب و اصل و ريشه آن سوق مىدهد و به سمت سرچشمهى اصلّى مىكشد. به مرور به سوى عمق آتش و عذاب نزديكتر مىشود و در نتيجه عذاب هم شديدتر شده و به صورت مداوم پيش برده، و سير به سوى سخط و غضب ادامه پيدا مىكند.
به عنوان مثال مؤمنى كه مسيرش در دنيا به سوى خدا است، ولى در عين حال سخن چين نيز هست، اين صفت ناپسند و زشت در نظام برزخى، برايش تمثل مىيابد و اين تمثل هم بر او مسلط مىشود، چرا كه اين عمل ناروا در دنيا بر روح، عقل و فكر او مسلّط بوده و در واقع بر انسانيّت او تسلط داشته و انسانيت او را تحقير مىكرده است. باطن اين كردار، در برزخ ظاهر مىشود؛ آن هم به شكل خاصى كه به طور مدام او را تهديد مىكند.
براى رهايى از اين صفت بد، بايد در «نظام برزخى» در حد آن عالم و به اقتضاى احكام و آثار آن نظام، فشارها و سختىها را تحمل كند تا پاك شود. او در دنيا مىتوانست اين عمل زشت را راحتتر ترك كند؛ ولى چون نكرد، و در مجموع، مسيرش به سوى خدا و «لقاى او با اسماى رحمت» بود، به اقتضاى حركت و تكامل برزخى اين صفت را با فشارها، گرفتارىها و عذابهاى برزخى تا حد آن نظام از وجود خود پاك مىكند.
نتيجه آن كه در برزخ، هم نتيجه اعمال هست و هم حركت و تكامل. اين تكامل براى فرد مؤمن، پاك شدن از آلودگىها و خلاصى از رنگها، هيئتهاى مخصوص و تعلقات به اندازه و در حد نظام برزخى است و براى شخص كافر و معاند، فرو رفتن بيشتر در ضلالت، عناد و طرد و دورى از خداوند در حد نظام برزخى.
ر.ك: عروج روح، صص 113 - 132، معاد يا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 329 - 348.عالم، کلمه اي عربي و به معني جهان است؛ يعني تمام موجودات ماسوي الله (غير خدا که اين عالم را به دو بخش عالم جسماني و عالم غير جسماني تقسيم مي کنند. عالم جسماني را همان عالم ناسوت گويند، عالم غير جسماني خود شامل سه عالم است که به ترتيب عبارتند از: عالم ملکوت سپس عالم جبروت و در آخر عالم لاهوت.
رابطه اي که اين عوالم با هم دارند رابطه اي طولي است نه عرضي. و بدين صورت که از پايين به بالا: عالم ناسوت است پس از آن عالم ملکوت و بعد عالم جبروت و در آخر عالم لاهوت. اين عالم ها چون پوسته پياز نيستند که به صورت حلقه هايي به دور هم باشند بلکه عالم ملکوت، عالم ناسوت را در بر دارد بخش ناسوت ظاهري آن عالم است و عالم ملکوت با تمام وسعتش در دامان عالم جبروت قرار دارد و عالم جبروت نيز در عالم لاهوت. و در واقع تمام اينها يک عالم اند يعني ماسوي الله اما به حسب تجليات مربوط به خود نام خاص گرفته اند.
عالم ناسوت، عالمي است که در آن اجسام و موجودات جسماني قرار دارند و حتي روح انسان که تا حدي از ابتدا دميده شدن مجرد است نيز به اين عالم تعلق دارد چون در بند اين تن است، تا زماني که اين بدن را ترک کند و از عالم ناسوت وارد عالم ملکوت و برزخ شود.
مسأله بعدي اين که ما دو نوع مرگ داريم: يکي مرگ طبيعي بدين معنا که: تن و بدن که روح انسان با او قرين گشته است ديگر امر بالقوه و استعدادي براي ادامه سير و حرکت خود ندارد و روح نيز ديگر امري بالقوه ندارد تا بخواهد از بدن براي تحقق آن استفاده کند. و لذا روح، بدن را ترک مي گويد و راهي سراي ابدي مي شود.
مرگ ديگر، مرگ اخترامي است: مرگي است که بر اثر حوادث و پديده هاي طبيعي يا غير طبيعي ايجاد مي شود. در اين مرگ بدن هنوز قوه و استعداد حرکت و سير را دارد و روح و نفس نيز هنوز براي تحقق برخي کمالات بدان نياز دارد اما از آنجا که اين خانه توسط امري خارجي ويران شده است روح نيز آن را ترک گفته و از آن جدا مي گردد و به سراي باقي مي شتابد.
بايد توجه داشت که در حالت مرگ اخترامي روح امري مجرد است و لذا به خاطر تجردش مي تواند به عالم مجردات و عالم غير جسماني وارد شود. و اين روحي که زود هنگام به آن عالم وارد شده است با بدني مثالي و برزخي در آن عالم ظاهر مي شود و به کمک آن بدن و قرار گرفتن در رنج و مشقت صاف گشته تا اينکه در روز قيامت وارد عالم آخرت گشته و بدن متناسب با آن عالم را به خود مي گيرد.
بايد به ياد داشت انسان بودن انسان به روح و بدن داشتن اوست آنهم به صورت ترکيبي هيچ گاه روح انسان از بدن جدا نمي شود بلکه در هر عالمي با بدني مناسب با آن عالم ظهور مي کند.
خلاصه اين که بر اثر مرگ اخترامي روح با بدن مثالي مسير خود را به سوي خداوند طي مي کند تا اينکه سرانجام همه موجودات به او بازگشت مي کنند. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 3/106175)