دينداري ساير اديان | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
دينداري ساير اديان
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
دينداري ساير اديان
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
ادیان و فرَق دینی
سوال:
دينداري در ساير اديان چگونه است دينداري و مذهب؟
پاسخ تفصیلی:
قرآن و روايات به طور صريح اعلام مىدارد كه تنها اسلام و تشيع كه همان حقيقت اسلام ناب است از افراد پذيرفته مىشود و ايشان هستند که اهل رستگاري و نجات هستند, اما در مورد افراد ديگر اديان و مذاهب بايد گفت: آنان به سه دسته تقسيم مىشوند كه هر يك حكمى جداگانه دارند:
يك. با اسلام و تشيع آشنا شده؛ ولى به دليل تعصّب يا عناد و لجاجت از پذيرفتن آن سرباز مىزنند. چنين افرادى به فرموده قرآن كريم اهل جهنماند.
دو. با اسلام و تشيع آشنا نيستند؛ ولى در جهالت خود مقصراند؛ يعنى، از وجود دينى به نام اسلام يا مذهبى به نام تشيع مطلعاند؛ ولى با وجود همه امكانات و شرايط لازم براى جستوجوى حقيقت اقدامى نمىكنند. چنين افرادى در حد تقصير خويش روز قيامت مجازات مىشوند.
سه. با اسلام آشنا نيستند و در جهالت خود نيز تقصيرى ندارند؛ بلكه يا اصلاً به گوششان نخورده يا آنكه امكان تحقيق و پژوهش براى آنان وجود نداشته است و تنها هر آنچه را به آنها رسيده (مثل مسيحيت و) ... قبول كرده و به آن عمل نمودهاند. چنين افرادى اهل جهنم نيستند و خداوند آنان را مشمول عفو و رحمت خود قرار مىدهد و اعمال آنها را با ميزان حقيقتخواهى آنان و آنچه فكر مىنمودند حق است، مىسنجد.
مطالب بالا از آيات و روايات استفاده مىشود كه درباره آن توضيح مختصرى مىدهيم:
يكم. مردم بر حسب وضعشان در برابر وعده و وعيدهاى خداوند متعال، به شش دسته تقسيم مىشوند: مؤمنان، كافران، مستضعفان، مرجون لامر الله.
مؤمنان افرادىاند كه به خداوند ايمان آوردهاند و جايگاهشان بهشت است. البته اين گروه داراي «درجات» هستند که در آنها به «مخلصين»، «سابقون» و «اصحاب يمين» ياد مي شود.
كافران كسانىاند كه از روى علم حق را شناختهاند؛ ولى به علت عناد و لجاجت از آن سر بر تافتهاند. اين گروه مقصراند و جايگاهشان به طور حتم جهنم است. که اين گروه نيز داراي «درکات» هستند و براساس شدت ستيزه جويي در طبقات جهنم قرار مي گيرند.
گروه مستضعف و مرجون الى الله نيز كسانىاند كه داراى عذراند؛ يعنى، اگر نتوانستهاند به دين حق بپيوندند و بدان عمل بكنند، به لحاظ تقصير يا كوتاهى كردن آنان نبوده است؛ بلكه از جهت يك سلسله عواملى بوده كه از اختيار آنها خارج بوده است. همين عوامل موجب جهل يا غفلت يا عمل نكردن آنان به دستورات دين اسلام شده است. بديهى است كه چون اين صورت، ترك به اختيار آدمى مستند نبوده و معلول عوامل خارج از اختيار او است، براى آدمى نه نفعى خواهند داشت و نه ضررى. مرجع كار چنين كسانى خداوند خواهد بود. خداوند خودش به نحوى كه حكمت و رحمتش ايجاب عمل خواهد كرد.
دوم. آيات 96-98 سوره «نساء» بر مطلب ياد شده، دلالت مىكند. خداوند در آن آيات عذر افراد را به دليل مستضعف بودن با شرايطى قبول كرده است.
در آيه 106 از سوره «توبه» هم كار اين گونه افراد را به خود خداوند احاله كرده است. مراد از «مستضعف» در اينجا فقر اقتصادى نيست؛ بلكه در ضعف قرار داده شدن از جهت دسترسى به منبع هدايت است. اين است كه در آيات سوره «نساء» جمله (لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا» به عنوان شرط و علت عذر براى مستضعفان ذكر شده است، از اين صفت مىتوان دريافت كه علت معذور بودن همه جا و به طور عموم راه و چاره نداشتن است كه شامل جاهل غافل غير معاند هم مىشود. افزون بر اينها، آيه 286 سوره «بقره» بر همين گفته دلالت دارد؛ زيرا در ذيل آيه فوق اين مطلب آمده كه انسان، هر چه خوبى كرده، به نفع او و هر چه بدى كرده بر ضرر او است. به طور روشن مفهوم سخن فوق اين خواهد بود كه اگر چيزى به اكتساب، يعنى، آنچه مسؤوليتش به عهده خود شخص است، مستند نباشد، گناه و مسؤوليت براى انسان نخواهد داشت.
سوم. به عقيده علامه طباطبايى، معناى «مستضعف» علاوه بر اينكه افراد ساكن در سرزمينى را كه بر اثر نبودن دانشمند، راهى براى قرار گرفتن دين اسلام در آنجا نيست، شامل مىشود؛. همچنين به فردى هم كه ذهنش به يك مطلب حق منتقل نشده و فكرش به حق راه نيافته، شامل مىگردد؛ يعنى، شخصى كه به حق رهبرى نشده و در عين حال از كسانى است كه با حق عناد ندارد؛ بلكه طورى است كه اگر حق برايش واضح گردد، از آن پيروى خواهد كرد؛ ولى به عوامل مختلف حق براى او مخفى مانده است. چنين كسى جزء افراد مستضعف خواهد بود؛ چرا كه آدم غافل قدرت ندارد و با چنان جهالتى هم كه نمىشود راهى به حقيقت يافت.
اما چنانچه منظور شما از نيكوكاران ، نيكوكاران غير مسلمان باشند ، توجه به چند نكته ضرورى است: الف) عوامل دخيل در بررسى و پاداش عمل در قيامت. ب) اقسام كافران و چگونگى محاكمه آنها در قيامت.
الف ) ارزش اعمال آدميان به دو عامل بستگى دارد و فقدان هر يك از آنها عمل را فاقد ارزش مىسازد. آن دو عامل عبارت است از:
1) حسن فعلى. يعنى نيكو بودن ذات عمل. مانند راستى ايثار و...
2) حسن فاعلى. يعنى انجام عمل بر اساس انگيزهاى نيكو و صالح. بنابراين نه تنها كافران بلكه اگر درميان مسلمانان نيز كسى عمل بسيار خوبى را با انگيزههاى نادرست انجام بدهد قابل تحسين و ستايش و پاداش نيست. مثلا اگر كسى نسبت به يتيمى خدمات بسيار ارزندهاى انجام دهد و سپس روشن شود كه وى از اين امور مقاصد نادرستى داشته نه تنها تمجيد نمىشود بلكه چه بسا مورد ملامت و سرزنش نيز قرار گيرد. از طرف ديگر حسن فاعلى دايره وسيعى دارد و منحصر به انگيزهها نيست. بلكه شامل ابعاد اعتقادى فرد نيز مىشود.
بر اين اساس اعمال كافران معاند قبول نمىشود و هيچ منافاتى با عدل الهى نيز ندارد. زيرا آنان اولاً به خاطر انكار ربوبيت حضرت حق و يا ساير ضروريات و اصول دين، مستحق عقابند. ثانيا، آنان اعمال نيك را به قصد رضاى الهى و اطاعت امر او به جا نياوردهاند تا استحقاق ثواب و پاداش الهى را داشته باشند. اما در عين حال خداوند كافران غيرمعاندي را كه اعمال نيك انجام دادهاند متناسب با مراتبشان با لطف خود پاداش مىدهد. بدين صورت كه در دنيا براى آنان جبران مىكند و پاداش دنيوى (مثل بهرهمندى از سلامتى و سعه رزق و ...) مىدهد و يا از شدت عذاب اخروى آنها كاسته مىشود.آيه 62 سوره «مائده» بيانگر يك ملاك كلى و اساسى است در باب اين كه سعادت و رستگارى در گرو التزام جدى و حقيقى به دو چيز گرانبها است: 1- تصحيح عقايد و ايمان راستين به حقايق دينى 2- عمل صالح و كنش بر اساس آنچه خداوند بشر را به آن مأمور كرده است. بنابراين آيه ياد شده، فخرفروشىهاى پوچ و بىاساس برخى از ارباب اديان را -كه به صرف مسيحى يا يهودى خواندن فرد، چنين وانمود مىكردند كه رستگارى درست از آن ايشان است و ديگران كاملاً از آن بىبهرهاند
لَنْ يَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى
- مردود شمرده است. به عبارت ديگر مفاد اين آيه شبيه اين آيه است كه:
لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ اَلْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِه
؛
(نساء، آيه 123)
. ليكن بايد توجه داشت كه مفاد فوق، به معناى پذيرش پلوراليسم دينى نيست؛ زيرا اولاً، آيه مزبور در صدد بيان همه جزئيات نيست بلكه يك اصل كلى را مطرح كرده و قيود و ويژگىهاى ديگر را در آيات ديگر بيان كرده است؛ از قبيل:
1- «
إِنَّ اَلدِّينَ عِنْدَ اَللَّهِ اَلْإِسْلامُ
؛
(آل عمران، آيه 19)
2- «
وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اَلْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ
؛
(آل عمران، آيه 85)
3- «
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اَللَّهُ
»؛
(آل عمران، آيه 31)
4- «
فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْت
»؛
(نساء، آيه 65)
و ... .
بنابراين آيات ياد شده در حكم مفسر و بيانگر دايره و ويژگىهاى ايمان مورد نظر در آيه پيشين است. ثانياً، قرآن مجيد اساساً عناوينى مانند يهوديت و نصرانيت را به رسميت نمىشناسد و تنها اسلام و مسلمانى واقعى را به رسميت شناخته و در آيات بسيارى پيامبران الهى را مسلمان دانسته است. در سوره آل عمران آيه 67 آمده است: «
ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً ...
» و در سوره يوسف آيه 101 دعاى او را چنين نقل مىكند: «
رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ اَلْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ اَلْأَحادِيثِ فاطِرَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي اَلدُّنْيا وَ اَلْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ
». از سوره «بقره»، آيه 128 و «اعراف»، آيه 127 نيز مشابه اين دعا را از زبان حضرت ابراهيم(ع) و حضرت موسى(ع) نقل كرده است. همچنين در قرآن ايمان آوردگان حقيقى مسلمان ناميده شدهاند؛ از جمله در سوره «حج»، آيه 78 آمده است: «
... مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ اَلْمُسْلِمِينَ
» و مسلمانى، همان ايمان و پيروى از پيامبران الهى در عصر بعثت و بقاى شريعت آنها است نه در زمان نسخ آن. ثالثاً، حقيقت ايمان به خداوند كه در آيه 62 سوره «مائده» بيان شده است، در بردارنده و متضمن اين معنا است كه اوامر الهى تماماً مورد توجه والتزام قرار گيرد و اين بدون پيروى از انبياى الهى ممكن نيست. از طرف ديگر هر پيامبر صاحب شريعتى، نسبت به آمدن پيامبر بعدى و لزوم گرويدن به او بشارت داده است؛ چنان كه قرآن مجيد بشارت رسالت حضرت ختمى مرتبت(ص) به وسيله حضرت عيسى(ع) را چنين گزارش نموده است: «
وَ إِذْ قالَ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اَللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ اَلتَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اِسْمُهُ أَحْمَدُ ...
»؛
(صف، آيه 6)
. و چون لازمه ايمان به خداوند پيروى از رسولان او و در آخر، پيوستن به آخرين سفير الهى است. در اين راستا خداوند ايمان نياوردن به پيامبر اكرم(ص) و كتمان بشارتهاى انجيل در اين باره را در جاى جاى قرآن مورد عتاب و نكوهش قرار داده است و در دنباله آيه ياد شده اين جريان را به منزله «اطفاء نور الهى» قلمداد كرده و عاملان آن را كافر خوانده است: «
يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اَللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اَللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْكافِرُونَ
؛
(صف، آيه 7)
رابعاً، در همان آيه 62 سوره «مائده» ظرافتهايى وجود دارد كه مخالفت قرآن با پلوراليسم دينى را نشان مىدهد. يكى از آن علايم - كه علامه طباطبايى در تفسير «الميزان» به آن اشاره كردهاند- اين است كه قرآن مجيد به دنبال عبارت، «
إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هادُوا ...
» نفرموده است. «
من امن منهم
؛ بلكه فرموده است: «
من امن
»؛ يعنى، ضميرى به موصول (الذين) بر نگردانده است، با آن كه از نظر ادبى در صله، برگرداندن ضمير به موصول لازم است. علت اين برنگرداندن ضمير اين است كه تقرير و امضايى نسبت به آنان در كار نباشد؛ در حالى كه در مورد امت پيامبر اكرم(ص) برخلاف آن آيه، عمل نموده و مىفرمايد: «
وَعَدَ اَللَّهُ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً
؛
(فتح، آيه 29)
. بنابراين قرآن به هيچ روى سرپيچى از پيامبر خاتم را روا ندانسته و آن را كفر و بىايمانى معرفى كرده است. خداوند نيز حضرت محمد(ص) را به سوى همه انسانها مبعوث ساخته و همگان را موظف به گرويدن به آيين خاتم گردانيده است. گفتنى است كه پيروان ديگر اديان سه دستهاند:
1- كسانى كه حقانيت اسلام برايشان روشن شده است. اين گروه هيچ عذرى در سرپيچى از اسلام نداشته و اگر به آن ايمان نياورند قطعاً گرفتار عذاب ابدى خواهند شد.
2- كسانى كه حقانيت اسلام را نشناختهاند؛ ولى عمداً از بررسى و تحقيق پيرامون آن شانه خالى كردهاند؛ در حالى كه همه شرايط لازم براى درك حقانيت اسلام را در اختيار داشتند اين گروه نيز عذرى در پيشگاه خداوند نداشته و معذب خواهند بود.
3- كسانى كه ناآگاه بوده و در اين راستا خود مقصر نيستند؛ بلكه اساساً غافل بوده و نداى اسلام را نشنيدهاند و يا ابزارهاى لازم را براى تحقيق در اختيار نداشتهاند. اين گروه «
مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللَّهِ
» هستند و در صورت درستكارى براساس آيين قبلى با فطرت الهى، ممكن است خداوند بر آنان نظر رحمت كند.در رابطه با مسئله حقانيت اديان (پلوراليزم دينى)
(Religious Pluralism)
يا دين واحد، بايد چند انگاره را مورد توجه قرار داد:
يك. چيستى حقانيت اديان
با بررسى نظريه پلوراليزم دينى، مىتوان اصل ادعاى حقانيت اديان را مشتمل بر انگارههاى زير دانست:
1-1. منظور از حقانيت اديان اين است كه: اعتقادات آنها صادق و پذيرش و تعبّد به آنها، جايز و موجب رستگارى پيروانشان است.
1-2. منظور از حقانيت اديان، بر حق بودن عَرْضى است؛ نه در طول زمان. به عبارت ديگر، سخن بر سر اين نيست كه آيين هر پيامبرى، در زمان خود حق بوده است؛ بلكه يعنى همه يا تعدادى از اديان، در همه زمانها برحقاند.
1-3. حقانيت اديان به طور مساوى است؛ نه داراى مراتب تشكيكى. به عبارت ديگر نمىتوان «بر حق بودن» را درجهبندى كرد تا در پرتو آن، دينى بهرهمندى بيشترى از حقيقت كسب كند و دين ديگر در رتبه فروتر از آن قرار گيرد. بر اساس اين انگاره، هيچ فرقى بين اسلام، يهوديت، مسيحيت و ديگر اديان نيست.
1-4. منظور از حقانيت اديان در جهات مشتركشان نيست؛ بلكه اديان - با اختلافاتى كه دارند - برحقاند؛ يعنى، هم توحيد اسلامى بر حق است، هم تثليث مسيحى، هم ثنويت زرتشتى و هم بىخدايى بودايىگرى.
دو. عقل و پلوراليزم دينى
ژرفكاوىهاى عقلى، بطلان پلوراليزم دينى را آشكار مىسازد. اين مسئله دلايل متعددى دارد؛ از جمله:
2-1. استلزام تناقض
؛
(Contradiction)
اديان موجود داراى آموزههايى است كه برخى از آنها با يكديگر در تضاد و يا تناقض مىباشد. بنابراين حقانيت همه آنها مستلزم جمع ضدين يا جمع نقيضين است و چنين چيزى محال است. به عنوان مثال آيين اسلام، بر يكتايى خداوند تأكيد دارد. در مقابل مسيحيت قائل به «تثليث»؛ يعنى، خداى پدر، خداى پسر و خداى روحالقدس است! زرتشتىگرى نيز به «ثنويت» و دوگانه پرستى گرايش دارد!
هر يك از اين آموزهها، نافى ديگرى است. بنابراين اگر هر سه دين، بر حق باشند، بايد هم يكتاپرستى صحيح باشد، هم دوگانه پرستى و هم سهگانه پرستى؛ چنين چيزى به تناقض مىانجامد و محال است؛ زيرا يگانگى خداوند، مساوى با نفى دو يا سهانگارى او است. در حالى كه ثنويت و امثال آن به خداى بيش از يكى اقرار دارد. بنابراين حقانيت همه آنها؛ يعنى اينكه خدا بيش از يكى هست و هم نيست و اين تناقض است و محال.
2-2. خودستيزى
؛
(Self Contradiction)
حقانيت همه اديان خود ستيز است؛ زيرا هر دينى آموزههاى مخالف در دينهاى ديگر را نفى كرده و يا به طور كلى دين ديگر را باطل مىانگارد. بنابراين هر يك از اين اديان - اگر بر حق باشند - بايد ادعايشان نيز حق بوده و مورد قبول قرار گيرد. بنابراين از حقانيت هر دين، بطلان ديگر اديان به دست مىآيد و پلوراليزم دينى با حق انگارى همه اديان، بطلان همه اديان را نتيجه مىدهد. از اين رو گفته شده است: پلوراليزم دينى خود برانداز است و عليه خود حكم مىكند.
2-3. استلزام شكاكيت دينى؛
پنداره پلوراليزم دينى، مبتنى بر نظريه «نسبيت معرفت»
(Epistemic Relativism)
و يا شكاكيت است و سرانجامى جز شكاكيت
(Scepticism)
دينى ندارد؛ زيرا اين انگاره از سويى به حقانيت همه اديان حكم مىكند و از ديگر سو، اديان موجود يكديگر را نفى مىكنند!
نتيجه اين تعارض چيزى جز همان شكاكيت و سرگردانى نيست. به عبارت ديگر پلوراليزم دينى، از سويى برونداد شكاكيت يا نسبيت معرفت است و برونداد آن نيز جز شكاكيت دينى نيست.
سه. عقل و دين حق
براساس آنچه گذشت روشن شد كه همه اديان، نمىتوانند از حقانيت مساوى برخوردار باشند؛ اكنون اين سؤال پديد مىآيد كه از ديدگاه خرد، چه راهى براى تشخيص دين حق و تمييز آن از ديگر اديان وجود دارد؟ به عبارت ديگر ملاك حقانيت يك دين و روش سنجش آن از ديدگاه عقلى چيست؟ در اين باره مىتوان گفت دينى بر حق است كه:
3-1. عقايد و آموزههاى آن، نه تنها خردستيز نباشد؛ بلكه به وسيله عقل و برهان مورد تأييد قرار گيرد.
3-2. داراى خاستگاه الهى باشد.
3-3. آموزههاى آن تحريف نشده باشد.
3-4. از سوى پيامبران الهى بعدى نسخ نشده باشد.
3-5. از ديگر اديان موجود، جامعتر و كاملتر باشد.
بررسى تطبيقى اديان براساس اين موارد، تحقيقى گسترده و فراخ دامن مىطلبد. در عين حال به طور فشرده و كوتاه، اشاراتى در مقايسه چند دين بزرگ خواهيم داشت:
الف. مهمترين ركن اساسى يك دين «خداشناسى» آن است. در اين راستا گفتنى است كه آموزه خداشناسى و توحيد
جهت آگاهى بيشتر نگا:
الف. طباطبايى، محمد حسين و مطهرى، اصول فلسفه و روش ئاليسم، ج 5، (قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374)؛
ب. مطهرى، مرتضى، توحيد، (قم: صدرا، چاپ سوم، 1374).
در اسلام، خردپذيرترين آموزه است و ادله متقن بسيارى بر آن گواهى مىدهد. اثبات توحيد به خودى خود، ابطال كننده آموزه «تثليث» و «ثنويت» است. بنابراين همين مسئله به تنهايى براى اثبات عدم حقانيت اديان غير الهى (مانند بودايىگرى) و هر دين مشتمل بر شرك (مانند مسيحيت و زرتشتىگرى) كافى است.
ب. بسيارى از اديان به رغم دارا بودن پيشينه الهى، در طول تاريخ دچار تحريفات چشمگيرى شده و اصالت خود را از دست دادهاند. همين مسئله باعث شده كه آموزههاى خردستيز بسيارى در اين اديان رخ نمايد. اكنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحريفات عهدين اشاره مىكنيم:
1. اتهامات ناروا به پيامبران؛
علاوه بر رسوخ تحريفات بنيادى و اعتقادى در كتاب مقدس، پارهاى از اتهامات ناروا و غيراخلاقى به برخى از پيامبران نسبت داده شده است كه قلم از بيان آن شرم دارد!!
ر.ك: انجيل يوحنا، 1:112، سفرتكوين، 30:19 38 و براى آشنايى بيشتر ر.ك: انيس الاعلام، ج 3 ؛ صادقى، محمد، بشارات عهدين، ص 73 و 177. اين در حالى است كه براهين عقلى لزوم عصمت پيامبران را اثبات مىكند.
2. وجود افسانهها؛
وجود افسانههاى بىپايه در كتاب مقدس، يكى ديگر از جنبههاى تحريف آن است؛ از جمله مىتوان به كشتى گرفتن حضرت يعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره كرد!!
سفر پيدايش، 43:2330.
3. گناه جبلى؛
مسيحيان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و اين گناه به حساب همه فرزندان او نوشته شده است؛ يعنى، انسان ذاتاً با به دوش كشيدن بار گناه، به دنيا مىآيد! هر چند پس از آمدن به دنيا هيچ گناهى مرتكب نشود و هرگونه تلاش و عمل انسان در رهايى از اين خطا، سودى نخواهد بخشيد و تصليب و به دار كشيده شدن حضرت عيسى، كفّاره گناه ذاتى و جبلى انسان است!
4. تقويت ظلم؛
يكى ديگر از آموزههاى نامعقول كتاب مقدس، توجيه ظلم و ستم و دعوت به سكوت در برابر حاكمان ظالم، به بهانه اين است كه آنان، حاكم و سايه خدا در زميناند!!
انجيل متى، 38:5 و اكثر نامههاى پولس به روميان.
وجود اين گونه آموزههاى غيرعقلانى در كنار طرح مسئله تثليث و تجسيم و وجود تناقضهاى متعدد در متن كتاب مقدس
در جلد دوم كتاب «انيس الاعلام»، 125 مورد تناقض موجود در كتاب مقدس مورد بررسى قرار گرفته است.
نيز نگا: حقيقت مسيحيت، (قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول 1361)، صص 127 - 133 ؛ زمانى، مصطفى، به سوى اسلام يا آيين كليسا، (قم: پيام اسلام، 1346).
، دليل بر عدم حقانيت يهود و مسيحيت امروزى در برابر اسلام است.
افزون بر آن تحقيقات علمى و زبان شناختى، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهى داده است. توماس ميشل - استاد الهيات مسيحى - بر آن است كه به اعتقاد بيشتر متفكران كاتوليك، پروتستان و ارتدوكس كتب مقدس املاى الهى نيست و داراى عصمت لفظى نمىباشد و گاهى نويسندگان بشرى، آن نظريات غلط يا اطلاعات اشتباهآميزى را در متن كتاب باقى گذاشتهاند
نگا: ميشل، توماس، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1377)، صص 23 - 27.
.
چهار. قرآن و پلوراليزم دينى
آيات قرآنى علاوه بر دلالت بر انحصار دين حق در اسلام و نفى پلوراليسم و تكثّرگرايى دينى، به صراحت با برخى از اصول و مبانى پلوراليسم، مخالف است و آن را ابطال مىكند. آياتى كه در اين زمينه وجود دارد، به چند بخش تقسيم مىشود؛ در ذيل تنها به برخى از آنها اشاره مىشود:
4-1. امكان رسيدن به حقيقت
آياتى از قرآن با مبناى شكاكيت و نسبيتگرايى و عدم امكان دستيابى به حقيقت - كه از مبانى و پيشفرضهاى پلوراليزم دينى است - در تضاد و تقابل است و نشان مىدهد كه از ديدگاه قرآن، به هيچ وجه شكاكيت و نسبيّت در دين، مورد پذيرش نيست و رسيدن به حقيقت امكانپذير است. اين آيات عبارت است از:
4-1-1. آياتى كه شكورزان را مورد سرزنش قرار مىدهد.
نحل (16)، آيه 66؛ جاثيه (45)، آيه 32.
4-1-2. آياتى كه ادله پيامبران را روشن و آشكار و ترديد شكاكان را بىوجه معرفى مىكند.
ابراهيم (14)، آيه 9 و 10.
براى مثال در رابطه با آشكار بودن حقيقت اسلام مىفرمايد:
«لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»
؛
همان، آيه 256.
؛ «هيچ اكراهى در دين نيست؛ به درستى كه راه هدايت از گمراهى، روشن گرديد»
جهت آگاهى بيشتر نگا:
الف. قدردان قراملكى، محمد حسن، قرآن و پلوراليزم دينى، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر؛
ب. مركز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه علميه، پلوراليسم دينى، (قم: چاپ اول، 1380)؛
پ. ربانى گلپايگانى، على، تحليل و نقد پلوراليسم دينى، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1378)؛
ت. كتاب نقد، ش 4، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1378).
.
4-1-3. آياتى كه امر به تبعيت از علم و يقين و نهى از پيروى ظن و گمان دارد.
اسراء (17)، آيه 36؛ يونس (10)، آيه 36؛ نجم (53)، آيه 28.
4-2. عدم قبول غير اسلام
اين آيات با صراحت، اسلام را تنها دين حق و صراط مستقيم معرفى مىكند و عقايد پيروان ساير اديان را باطل معرفى كرده و آنان را به پيروى از اسلام دعوت مىكند:
4-2-1.
«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»
؛
آلعمران (3)، آيه 85.
؛ «و هر كس جز اسلام، دينى [ ديگر ]جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است». البته اسلام همه پيامبران الهى را راهبر به سوى حقيقت دانسته و دين همه را اسلام مىداند. بنابراين پيروى از پيامبران خدا در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمى مرتبت، پيروى از آيين حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم است
جهت آگاهى بيشتر نگا: قدردان قراملكى، محمد حسن، قرآن و پلوراليزم، صص 117 - 136.
.
4-2-2.
«وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِى جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ»
؛
بقره (2)، آيه 120.
؛ «هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمىشوند، مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى. بگو: در حقيقت، تنها هدايت خدا است كه هدايت [ واقعى ]است و چنانچه پس از آن علمى كه تو را حاصل شد، از هوسهاى آنان پيروى كنى، در برابر خدا سرور و ياورى نخواهى داشت».
4-2-3.
«وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ»
؛
توبه (9)، آيه 30.
؛ «و يهود گفتند: عُزَير، پسر خدا است و نصارا گفتند: مسيح، پسر خدا است! اين سخنى است [ باطل] كه به زبان مىآورند، و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شدهاند، شباهت دارد. خدا آنان را بكشد؛ چگونه [ از حق ]بازگردانده مىشوند؟!»
آيات فراوان ديگرى از اين سنخ وجود دارد كه شما را به تأمل و تدبر بيشتر در آنها ارجاع مىدهيم.
ر.ك: آلعمران(3)، آيه 61 (مباهله با مسيحيان)؛ توبه (9)، آيه 31 و 32؛ نساء(4)، آيه 157و 171؛ مائده(5)، آيه 51 و 73؛ فتح (48)، آيه 28؛ صف (61)، آيه9؛ مريم(19)، آيات 88 و 91؛ بقره (2)، آيه 79.
4-3. دين همه انسانها
بسيارى از آيات قرآن، همه انسانها را مخاطب قرار داده و به دين اسلام دعوت كرده و قرآن و پيامبر اسلام را هادى همه انسانها معرفى كرده است. از جمله اينكه مىفرمايد:
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً»
سبا (34)، آيه 28.
؛ «و ما تو را نفرستاديم، مگر براى همه مردم تا [آنها را به پاداش الهى ]بشارت دهى و [از عذاب او ]بترسانى...». در جاى ديگر مىفرمايد:
«قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً»
؛
اعراف (7)، آيه 158. نيز نگا: نساء (4)، آيه 79 ؛ حج (22)، آيه 49 ؛ فرقان (25)، آيه 1 ؛ انبياء (21)، آيه 107.
؛ «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم». در رابطه با همگانى بودن قرآن در موارد مختلفى مىفرمايد:
«إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ»
؛
تكوير (81)، آيه 27 ؛ يوسف (12)، آيه 104 ؛ ص (38)، آيه 87 ؛ انعام (6)، آيه 90. نيز نگا: ابراهيم (14)، آيه 1 و 52 ؛ آل عمران (3)، آيه 138 ؛ انعام (6)، آيه 18 ؛ نساء (4)، آيه 174 ؛ فرقان (25) آيه 1.
؛ «آن كتاب (قرآن) نيست، مگر تذكرى براى همه جهانيان».
4-4. فراخوانى اهل كتاب به اسلام
قرآن مجيد اهل كتاب را به اسلام فرا خوانده و روىگردانى از آن را كفر و حق پوشى تلقى نموده و به شدت از آن توبيخ مىكند:
«اى اهل كتاب! پيامبر ما به سوى شما آمد؛ در حالى كه بسيارى از حقايق كتاب [آسمانى] را كه شما مخفى داشتيد، روشن مىسازد و از بسيارى از آنها صرف نظر مىكند. آرى از جانب خدا به سوى شما نور و كتاب آشكارى آورد. خداوند به بركت آن، كسانى كه خشنودى او را پيروى كنند، به راههاى سلامت هدايت مىكند و به فرمان خود، از تاريكىها به سوى روشنايى مىبرد و آنها را به راه راست هدايت مىكند»
مائده (5) آيه 15 - 16 و نيز نگا: همان، آيه 19.
.
قرآن در جاى ديگر مىفرمايد:
«يا اهل الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ»
؛
آل عمران (3) آيه 7. نيز نگا: بقره (2) آيه 41 ؛ آل عمران (3) آيه 71.
؛ «اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كافر مىشويد، در حالى كه [بر درستى آن ]گواهيد».
در اين زمينه آيات فراوان ديگرى وجود دارد كه بر بطلان پلوراليزم دينى، به گونههاى مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسى و شناخت اسلام و پيروى از آن فرا مىخواند
جهت آگاهى بيشتر نگا: قدردان قراملكى، محمد حسن، قرآن و پلوراليزم، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول،1380.
.
پنج. تفكيك حقيقت و معذور بودن
هر چند دين حق و صراط مستقيم، واحد است؛ ولى معذّر و حجت بودن، گوناگون است!! و مسئله حقانيت را بايد از آن جدا كرد. پيروان ساير اديان، خارج از شريعت حق و مطلوب الهىاند؛ اما در صورت وجود شرايطى، داراى حجت و دليل خواهند بود؛ از جمله: جهل غيرمقصرانه نسبت به اسلام؛ طالب بودن حقيقت در سويداى دل و جست و جوى آن در حد مقدور و پاىبندى به احكام عقل و فطرت.
بر اين اساس هر چند راهشان «صراط مستقيم» و دين حق نيست؛ اما در روز قيامت نزد خداوند معذورند. قرآن از اين گروه به «مستضعف» ياد كرده است. اين گروه ضمن معذور بودن، به تناسب صدق باطنى و نوع عقايد و رفتار، و به عبارت ديگر متناسب با ميزان «حسن فاعلى» و «حسن فعلى»، بهرهاى از سعادت برده و به درجهاى از سعادت نايل خواهند شد.
چكيده ديدگاه اسلام عبارت است از:
1. دين حق، تنها اسلام است. اسلام همان آيين توحيدى به معناى كامل كلمه و در همه ابعاد آن است كه دين همه انبياى الهى بوده و آنان، همگان را به سوى آن دعوت كردهاند. بنابراين آموزههايى چون تثليث، ثنويت و... هرگز بنياد و اساس درستى ندارد.
2. از نظر اسلام، شريعت داراى كثرت طولى است؛ يعنى، آنچه در طول تاريخ تغيير كرده، شريعت الهى بوده است و هر پيامبر صاحب شريعتى، شريعت پيشين را نسخ نموده و شريعت كاملتر و متناسب با رشد بشر و مقتضيات زمان، عرضه كرده است. بنابراين تكثر طولى - نه عرضى - شريعت وجود داشته است و با شريعت خاتم همه شرايع پيشين نقض شده و تنها شريعت مقبول، شريعت محمدىصلى الله عليه وآله وسلم است.
3. نجات و رستگارى انسان، تابع حجتهايى است كه خداوند بر انسان تمام كرده و پاسخ انسان به آنها است. هر كس در حد حجتهاى درونى (عقل، فطرت و...) و بيرونى (تعاليم پيامبران) كه به آنها دسترسى داشته و يا مىتوانسته دست يابد، مسئول و وراى آن معذور است
براى آشنايى بيشتر ر.ك:
الف. مطهرى، مرتضى، عدل الهى، بخش نهم (عمل خير از غير مسلمانان)، (قم: صدرا)؛
ب. قدردان قراملكى، محمد حسن، سويههاى پلوراليزم، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1378)، صص 110 - 116.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/1659
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت