جواب اجمالي :از انجايي كه امامت براي رساندن انسانها به سعادت اخروي و مصون داشتن انسانها از عذاب الهي است لازم است ان چه را كه لازمه رسيدن به اين هدف است امامان براي مردم بيان نمايند و خود هم به ان عمل کنند. اگر قول وفعل انها حجت نباشد اين هدف بسيار مهم ( سعادت انسانها ) محقق نمي شود.
جواب تفصيلي :
پيامبر از طرف خدا براي ارشاد مردم آمده است، فلذا عقلا لازم است كه در دريافت وحي و حفظ و ابلاغ آن معصوم باشد( عصمت تعبيري ديگر از همان حجيت قول و فعل است و روي ديگر اين سكه است- دقت فرماييد!- ) تا براي مردم اطمينان حاصل شود كه آنچه او ابلاغ مي كند كلام خداست. اما افزون بر اين كه پيامبر مبلغ وحي است، مفسر قولي و فعلي آن نيز هست. احكامي كه در قرآن آمده در مواردي كلي است و به جزئيات آنها اشاره نشده است. از طرف ديگر آموزه هاي قرآن داراي سطوح مختلفي است و برخي از آنها فراعقلي است و با عقل عادي و اجتهاد بشري و بدون روشنگري هاي معصومانه و دانش افاضه شده از سوي خدا بدست نمي آيند ، از اين رو چنين اموري را تنها بايد خود پيامبر و ائمه (ع) تبيين و تفسير كنند. فلذا عقلا لازم است كه نبي در درك وحي و تفسير آن و عمل به آن نيز معصوم باشد و به همين ملاك هم امامان بايد از اين عصمت و مصونيت در گفتار و كردار برخوردار باشند تا براي مردم يقين حاصل شود كه آنچه گفته اند و عمل كرده اند مطابق با دستور واقعي خداوند و لوح محفوظ بوده است و اين همان معناي حجيّت است .به عبارت ديگر به همان علت كه پيامبرو امام در ابلاغ دين بايد معصوم باشد در تبيين قولي و فعلي دين هم بايد معصوم باشد تا نقض غرض لازم نيايد.چون غرض خدا از ارسال رسل و تعيين امام ، اين است که مردم قول و فعل او را مطابق دستور خدا دانسته از او پيروي کنند. حال اگر او در قول و فعلش معصوم نباشد چنين اطميناني براي مردم حاصل نمي شود و اطاعت از نبي يا امام برايشان واجب نمي گردد.
ان چه در بالا اورده شد در كلام اسلامي به صورت استدلالي بيان گرديده است . به سه تقرير از ان اشاره مي شود(توجه شود كه از انجايي كه اين دلايل عامند و منحصر به زمان حيات معصوم نيست ؛لذا مقيد كردن انها به زمان و مكان خاصي بي معناست و بايد ان را براي تمام قرون و اعصارپذيرفت ؛ چرا که براهين عقلي مثل براهين رياضي ، فرازماني و فرامکاني مي باشند) :
1- قاعده نقض غرض: اگر امام معصوم نباشد و بيان و عملش حجّت قطعي نباشد، فوائدى كه بر وجود او مترتب است تحقق نمىيابد و غرض و مقصودى كه موجب نصب امام عليه السلام از سوي خداستحاصل نمىشود. در حاليكه نقض غرض بر خداوند حكيم مستلزم جهل و يا عجز او مىشود و اين محال است; زيرا جهل و عجز در ساحت قدس واجب الوجود راه ندارد. توضيح اينكه: غرض از وجود امام حفظ شريعت و احكام آن و تكامل بشر به فضايل نفسانى و ملكات انسانى و راهنمايى آنان به طريق صواب و راه معرفت و خداشناسى و آنچه لازمه سعادت دنيا و آخرت او است مىباشد; اگر امام، معصوم نباشد و احتمال فراموشى، اشتباه، كار ناپسند و معصيت در باره ي او برود و به تعبيري اگر او همواره با حقّ و حقّ با او نباشد ، اطمينان صد در صدي از او سلب شده باعث آلودگى ديگران مىشود; زيرا اگر آنکه از او اطاعت محض مي شود مرتكب گناه و معصيت شود يا خطا کند ، ديگران را هم به گناه و خطا مي کشاند. بنابراين، اگر امام ، معصوم (حجّت) نباشد ، مقصود خداوند عالم از نصب امام حاصل نمىشود و چون جهل و عجز در باره حق تعالي راه ندارد نقض غرض نيز بر او محال است; از اين رو لازم است امام از گناه و نسيان و اشتباه مبرا بوده و معصوم باشد. و سخن و فعل هر معصومي هم عقلاً حجّت است. چون يقيناً حقّ است.
2- اگر امام و ولى، معصوم نباشد حجتبر بندگان تمام نمىشود، و تمامشدن حجت - بعد از بعثت رسول صلى الله عليه و آله و انزال كتب و ثبوت تكليف - بر عصمت امام و خليفه و جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله موقوف است. پس اگر خداوند زبان عذر بندگان را در طاعات و عبادات (اوامر و نواهى) احكام تكليفيه و وضعيه قطع نكند به گونهاى كه هيچ عذرى براى آنها نباشد، عقلا ترتب ثواب و عقاب و عتاب بر احكام، صحيح نمىباشد; زيرا بندگان مىتوانند در محضر خداوند به تمام نبودن حجت، عذر بياورند كه امام به عنوان حافظ و بيان كننده احكام كتاب و سنت از كذب و افتراء، نسيان و سوء فهم و اشتباه ايمن نبوده بلكه حال او در مقام عمل بدتر از حال ما بوده است در نتيجه حقيقتبر ما كشف نشد و تكاليف به صورت قطعي به ما نرسيد; و عقل هم به طور قطعى، عقاب بلابيان را قبيح مىداند و صدور آن را از حق تعالى محال مىشمارد پس بايد امام، ولى و خليفه حضرت رسول صلى الله عليه و آله مامون و معصوم از هر خطاء و لغزش بوده، صادق و مصدق باشد و بيان و عمل و سيره ايشان حجت باشد تا در مقام بيان كتاب و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله مورد اطمينان همه خلق باشد و راه عذر را بر بندگان ببندد تا اگر بندگان با تمامبودن حجت، چنين ولى و امامى، اطاعت نكردند بدانند كه، عذرى از آنان پذيرفته نيست و خداوند مىتواند آنها را به اشد مجازات، عقاب نمايد
3- وجوب اطاعت مطلق از امام مقتضى عصمت او است: طبق دستور خداوند و به اجماع شيعه و سنّي ، اطاعت از امام و جانشين پيامبر واجب است، اگر امام معصوم نباشد اجتماع نقيضين لازم مىآيد. با اين توضيح كه وقتى مردم امام را آلوده به گناه مىبيند، از جهت اين كه گناهكاراست نبايد از او تبعيت كنند و از طرفى چون امام بوده اطاعت و تبعيت از او واجب است بايد از او اطاعت کنند. در نتيجه بين دو امر متناقض (واجب و حرام) واقع خواهند شد. و انجام دو امر متناقض در آن واحد محال است پس به ناچار بايد امام معصوم باشد تا مردم گرفتار چنين تناقضي نگردند.
به يك دليل نقلى هم در اين مورد توجه كنيد:
- آيه امامت (و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين) به ياد آوريد هنگامى را كه پروردگار ابراهيم، او را با وسايل گوناگونى آزمود، و او آزمايش خود را كامل كرد (و از عهده آنها بر آمد) خدا به او فرمود من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهيم گفت: از خاندان من نيز امامانى قرار ده خداوند فرمود: پيمان من - يعنى امامت - هرگز به ستمكاران نمىرسد( بقره/124).. طبق آيه فوق خداوند منصبهاى الهى را به كسانى اختصاص داده است كه آلوده به «ظلم» نيستند; زيرا وقتى كه حضرت ابراهيم عليه السلام منصب امامت را براى فرزندانش از خداوند درخواست كرده بود، جواب آمد: پيمان من به ستمگران نمىرسد. سخن در معنى و مفهوم «ظالم» است; بايد ديد منظور از ظالم چه كسى است كه عهد خدا به او نمىرسد. بايد دانست كه هر گناهى ظلم به نفس است خواه اين ظلم به معنى كفر باشد آنچنانكه قرآن مىفرمايد: «ان الشرك لظلم عظيم» (لقمان/13. 32)و يا به معنى گسترده، هر فسق و گناهى; كه باز هم ظلم به نفس است; زيرا هر گنهكارى در عرف قرآن «ظالم» است. اما آيا ظالم فقط كسى است كه در هنگام تقاضاى منصب الهى موصوف به صفت ظلم است يا براى رسيدن به عهد الهى بايد هيچگاه ظالم نباشد؟ بسيار بعيد به نظر مىرسد، بلكه محال است كه ابراهيم عليه السلام چنين تقاضايى را براى آن دسته از ذريهاش كه بالفعل ظالم بودند داشته است. بنابراين، منظور از «ظالم» در اينجا كسى است كه در گذشته و يا حال حتى براى يك لحظه از عمر خود موصوف به اين صفتبوده باشد و در واقع خداوند با بيان آن، حقيقت را براى ابراهيم عليه السلام روشن مىكند كه مقام امامت و رسالت مقامى والاست و تنها كسانى شايسته اين منصب هستند كه در تمام عمر از هرگونه شرك و كفر و گناه پاك و معصوم باشند. اين مقام چنان والاست که حتّي خود حضرت ابراهيم ، با اينکه نبي بود ولي هنوز امام نبود و بعد از گذراندن امتحاناتي نائل به آن مقام شد. پس درجه عصمت امام يا پيامبري که امام هم دارد ، بايد از نبي صرف بالاتر باشد. با اين استدلال، روشن مي شود که هر غيرمعصومي ، درجه اي از ظالميّت را دارد و هيچ ستمكارى براى امامت شايسته نيست ؛ و فقط معصوم است كه سيره و گفتارش حجّت بر بندگان خواهد بود.
در انتها باز متذکّر مي شويم که ملاک حجّيّت فعل و قول کسي ، مطابقت تامّ قول و فعل او با حقّ است. و حقّ يعني آنچه خدا خواسته. و تنها قول و فعلي کسي مي تواند صد در صد حقّ و مطابق خواست خدا باشد که معصوم از گناه و نسيان و سهو و خطا باشد.پس قول و فعل معصوم دقيقاً همان چيزي است خدا مي خواهد. و خواست خدا نيز در هر زماني حجّت بر بندگان مي باشد مگر اينکه ثابت شود خدا آن را نسخ نموده و حکم جديدي نموده است.
البته بايد توجّه داشت که قول و فعل معصوم گاه مقيّد به زمان است ؛ که اگر ما با چنين موردي مواجه شديم ديگر نمي توانيم آن را حجّت براي زمان خود بدانيم. چون خود معصوم آن را مقيّد به زمان خاصّ نموده است. براي مثال ، امام علي (ع) براي اسب نيز زکات مي گرفت ؛ لکن اين کار آن حضرت از باب حکم حکومتي و مختصّ به زمان خودش بود. لذا فقها هيچگاه از اين عمل امام علي (ع) وجوب زکات بر اسب را استنباط نمي کنند ولي از همين عمل به دست مي آورند که حاکم مشروع جامعه ي اسلامي حقّ دارد بنا به مصالح امّت ، و به نحو موقّت بر اموري مثل ماشين يا امثال آن نيز زکات بگيرد. يا امير مومنان (ع) در زمان خودشان لباس خشن مي پوشيدند ولي اين کار آن حضرت بر کسي حجّت نيست ؛ لذا امام صادق (ع) لباس زمان خود را مي پوشيد و مي فرمود: تهيّه ي لباس علي (ع) در زمان ما ــ که صنعت پارچه بافي پيشرفت کرده بود ــ از تهيّه لباس خوب گرانتر تمام مي شود. از اينجا استنباط مي شود که فعل امام پوشيدن لباس خشن نبوده ، بلکه فعل او پوشيدن لباس غير تجمّلي بوده است. و لباس تجمّلي و غير تجمّلي هر زماني متناسب با همان زمان است. لذا چه بسا لباس فقراي عصر حاضر ، دهها برابر از لباس تجمّلي هزار سال پيش هم بهتر باشد.
براي مطالعه بيشتر مراجعه شود به:
http://www.balagh.net/persian/kalam/imam/03/01.htmـ امامت و عصمت امامان در قرآن /رضا کاردان