نظر اهل بیت در مورد فلسفه | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
نظر اهل بیت در مورد فلسفه
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
نظر اهل بیت در مورد فلسفه
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
مباحث فلسفی
سوال:
فلسفه چيه؟!؟ آيا امر و نهي اي از امامان(ع) در مورد فلسفه داشته ايم!؟ به چه دردي مي خوره!؟ و فرق فلاسفه ديني و غربي چيست و كلا در مورد فلسفه توضيح دهيد!؟
پاسخ تفصیلی:
در حقيقت، هيچ گاه نمي توان گفت فلسفه چيست؛ يعني هيچ گاه نمي توان گفت: فلسفه اين است و جز اين نيست؛ زيرا فلسفه، آزاد ترين نوع فعاليت آدمي است و نمي توان آن را محدود به امري خاص كرد. عمر فلسفه به اندازه عمر انسان بر روي زمين است و در طول تاريخ تغييرات فراواني كرده و هر زمان به گونه اي متفاوت با ديگر دوره ها بوده است، با اين حال مي كوشيم تا جايي كه بتوانيم، فلسفه را معرفي كنيم.
واژه فلسفه
واژه فلسفه philosophy يا فيلوسوفيا كه كلمه اي يوناني است، از دو بخش تشكيل شده است: فيلو به معني دوستداري و سوفيا به معني دانايي.
وقتي از سقراط سئوال مي كردند كه: آيا تو فرد دانايي هستي؟ جواب مي داد: نه، اما دوستدار دانايي ؛يعني" فيلوسوفر" هستم.
بنابراين فلسفه از اولين روز پيدايش به معني عشق ورزيدن به دانايي، تفكر و فرزانگي بوده است. تعريف فلسفه ، تفكر است. تفكر درباره كلي ترين و اساسي ترين موضوعاتي كه در جهان و در زندگي با آن ها روبه رو هستيم. فلسفه وقتي پديدار مي شود كه سوالهايي بنيادين درباره خود و جهان مي پرسيم. سوالاتي در مورد علت داشتن يا نداشتن جهان ، واقعي يا غير واقعي بودن آن ، سرنوشت انسان ، معناي عدالت و چيستي آن ، در مورد زيبايي ، حقيقت زمان و ...
چنانچه در اين موضوعات مي بينيم، پرسش ها و مسائل فلسفي از سنخ امور خاصي هستند و در هيچ علمي به اين چنين موضوعات، پرداخته نمي شود.مثلا هيچ علمي نمي تواند به اين سئوال كه واقعيت يا حقيقت چيست؟ و يا اين كه عدالت چيست؟ پاسخ گويد. اين امر به دليل ويژگي خاص اين مسائل است.
يك ويژگي عمده موضوعات فلسفي، ابدي و هميشگي بودنشان است.
هميشه وجود داشته و هميشه وجود خواهند داشت و در هر دوره اي، بر حسب شرايط آن عصر و پيشرفت علوم مختلف، پاسخ هاي جديدي به اين مسائل ارائه مي گردد.
فلسفه مطالعه واقعيت و وجود است، اما نه آن جنبه اي از واقعيت كه علوم گوناگون بدان پرداخته اند.
به عنوان نمونه، علم فيزيك درباره اجسام مادي از آن جنبه كه حركت و سكون دارند و علم زيست شناسي درباره موجودات از آن حيث كه حيات دارند، به پژوهش و بررسي مي پردازد.
ولي در فلسفه كلي ترين امري كه بتوان با آن سر و كار داشت، يعني وجود موضوع تفكر قرار مي گيرد. مشاييان موجود از آن جهت كه موجود است را موضوع فلسفه مي دانند و پيروان مكتب صدر المتالهين شيرازي ، وجود از آن جهت كه موجود است را موضوع اين علم مي دانند.
فلسفه همواره از روزهاي آغازين حيات خود، علمي مقدس و فرا بشري تلقي مي شد و آن را علمي الهي مي دانستند. اين طرز نظر، حتي در ميان فلاسفه مسيحي و اسلامي رواج داشت؛ چنانكه جرجاني مي گويد:فلسفه عبارت است از شبيه شدن به خدا به اندازه توان انسان و براي تحصيل سعادت ابدي. همان طور كه گفته شد، اساسا فلسفه از اولين روز پيدايش، به معني عشق به دانايي و خرد و فرزانگي بوده و به علمي اطلاق مي شد كه در جستجوي دستيابي به حقايق جهان و عمل كردن به آنچه بهتر است،يعني زندگاني درست بود. فلسفه در آغاز حيات خود شامل تمام علوم بود و اين ويژگي را قرن ها حفظ كرد؛ چنانكه يك فيلسوف را جامع همه دانش ها مي دانستند. اما به تدريج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.در قديم، اين فلسفه كه جامع تمام دانشها بود، بر دو قسم بود: فلسفه نظري و فلسفه عملي.
فلسفه نظري به علم الهيات، رياضيات و طيبعيات تقسيم مي گشت كه به ترتيب، علم اعلي، علم وسط و علم سفلي يا پايين تر ناميده مي شد. فلسفه عملي نيز از سه قسمت تشكيل مي شد: اخلاق، تدبير منزل و سياست مد ن. اولي در رابطه با تدبير امور شخصي انسان بود، دومي در رابطه با تدبير امور خانواده و سومي تدبير امور مملكت بود.
مسائل فلسفه
مسائل فلسفه، اساسي ترين سوالاتي است كه بشر مي تواند بپرسد. ويژگي اين سوالات، اين است كه هميشه وجود داشته و خواهند داشت و هيچ علمي نمي تواند به آنها پاسخ دهد. هر انساني با اين سؤالات بنيادين كه به زندگي معنا مي بخشند، روبروست. سؤالاتي مانند:زيبايي چيست؟ آيا عالم هدفي دارد؟ علم ما واقعي است يا اينكه همه چيز يك نمايش است؟ و سئوالاتي مانند آن. هر علمي موجودات را از جنبه اي خاص بررسي مي كند. مثلا هندسه هر چيز را از حيث اندازه و بعد و شيمي از جنبه خواص شيميايي بررسي مي كند. اما فلسفه در وجود موجودات، شناخت ما به آنها و چيستي حقيقي آنها سئوال مي پرسد. به طور كلي اگر نتوان پرسشي را به طور تجربي و با استفاده از حواس يا با انجام آزمايش، پاسخ گفت، آن پرسش، يك پرسش فلسفي است.
دانش فلسفه، مانند هر دانش ديگري، غريزه كنجكاوي انسان را در زمينه سوالات و پرسشهاي مختلف ارضاء مي كند؛ با اين تفاوت كه سوالات و مسائلي كه فلسفه در پي حل آن ها است اساسي ترين و بنيادي ترين نوع مسائلي است كه بشر با آن ها سر و كار داشته و دارد.
اساسا در فلسفه لذتي وجود دارد كه از نياز ما به خود فلسفه؛ يعني نياز به دانستن و فهم جريانات عالم هستي بر مي خيزد و گواه اين مطلب، معناي خود واژه فلسفه يعني عشق به دانايي و خرد است.
لئوناردو داوينچي مي گويد: عالي ترين لذت، لذت درك و معرفت است. فلسفه ما را بسوي اين لذت متعالي راهنمايي مي كند.
اغلب ما انسان ها، جدا از لذات جسماني، همواره به دنبال حقيقتي هستيم. در جستجوي فهم معنا و مقصود جهان و حوادث آنيم؛ گر چه هميشه به اين نياز دروني و فطري خود آگاه نباشيم. فلسفه به دليل طبيعتي كه دارد، به اين نياز ما پاسخ مي دهد. و براي همين نيز از اولين روز حيات آدمي بر روي كره زمين، وجود داشته است.
اگر كمي تامل كنيم، مي بينيم بدون گزاره هاي فلسفي نمي توان زيست.
به عنوان مثال، يك رويداد ساده و روزمره را در نظر مي گيريم:
فرض كنيد در منزل هستيد و تلفن در اتاق بغلي زنگ مي زند. شما به سمت تلفن رفته و آنرا بر مي داريد. تحليل همين رويداد ساده نشان مي دهد كه كار شما بدون فرض و قبول تعدادي گزاره فلسفي امكان پذير نيست و توجيهي هم ندارد. مثلا براي اين كه حركت شما و رفتن به سمت تلفن معنا داشته باشد، بايد مفاهيم علت و معلول، هستي و نيستي، زمان و مكان، ذات يا جوهركه در اين جا مقصود از آن همان تلفن است و غيره... را كه هيچ يك توسط حواس به ما داده نمي شوند؛ بلكه همه عقلي اند، مفروض بگيريم.
براي توضيح بيشتر مطلب مي گوييم كه بايد گزاره هاي فلسفي زير را صادق فرض كرده و آن ها را قبول كرده باشيد تا پس از زنگ زدن تلفن به سمت آن رفته و گوشي را برداريد:
-1چيزي كه آثاري دارد، حتما هست. صداي زنگ تلفن مي آيد، پس حتما تلفني هست كه دارد زنگ مي زند.
-2هر معلولي، علتي مي خواهد. اگر تلفن زنگ مي زند معلول، پس حتما علتي دارد.كسي كه زنگ زده است.
-3 هر جسمي مكاني دارد. اگر تلفن زنگ مي زند، پس حتما جايي دارد. بنابراين بايد به آن جا بروم. در حقيقت رفتن شما به اتاق بغلي مبتني بر اين گزاره عقلي است.
-4چيزهايي را كه حس مي كنيم، موهوم و خيالي نيستند. بدون فرض اين گزاره، شما به تلفن جواب نمي دهيد، زيرا آن را موهوم و در خواب و رويا مي دانيد.
-5اجتماع و ارتفاع نقيصين محال است.كه معناي آن در اين رابطه اين است كه تلفن نمي تواند هم باشد و هم نباشد. اگر دارد زنگ مي زند، حتما هست و نمي شود كه نباشد.
با تامل بيشتر، به گزاره ها و پيش فرض هاي فلسفي بيشتري نيز خواهيم رسيد و اين گزاره ها فقط چند نمونه بودند. اگر در ساير امور نيز دقت كنيم، متوجه مي شويم كه از گزاره هاي فلسفي بسيار زياد ديگري نيز بهره مي بريم. مانند: قانون ضرورت علي معلولي، قانون عليت، امتناع تضاد، امتناع تناقص، امتناع دور، امتناع تسلسل و غيره ... . اين گزاره هاي فلسفي در ذهن همه ما انسان ها موجودند؛ به آنها باور داريم و دائما آن ها را به كار مي گيريم، بي آنكه توجهي به آن ها داشته باشيم.
نقش بنيادين گزاره هاي فلسفي در امور در زندگي روزمره هنگامي بخوبي درك مي شود كه فرض كنيم همه آن ها از ذهن همه انسان ها پاك شود. در اين صورت همه مي دانيم كه زندگي به كلي مختل خواهد شد. البته چنان كه اشاره شد، تمامي انسان ها بي آنكه نياز به آموختن دانش فلسفه داشته باشند، چنين گزاره هايي را به طور نا خود آگاه به كار مي گيرند. در حالي كه فلاسفه آن ها را به طور دقيق استخراج كرده؛ مفاهيم دروني و حدودشان را روشن ساخته و به اشكالات وارده بر آن ها پاسخ مي گويند.
براي درك اين مطلب، به مثال قبلي توجه كنيد. پيش از تحليل اين اتفاق، همگي فكر مي كرديم كه رويدادي كاملا حسي است و همه چيز توسط حواس ساز و كار يافته است. اما پس از تحليل مذكور، پي به اشتباه خود برديم. اين تحليل، نوعي تحليل فلسفي است.
يكي از فوايد فلسفه اين است كه به انسان مي آموزد كه در زندگي بشر، نقش حس بسي كمتر و نقش عقل بسيار بيشتر از آن است كه گمان مي رود. به عبارت ديگر، آموختن فلسفه انسان را از حس گرايي و توجه تنها به حس و جسم خود كه به اقتضاي زندگي طبيعي همه بدان دچارند، مي رهاند.
فلسفه با تحليل و اثبات و توضيح پيش فرضهاي فلسفي علوم به تعمق بيشتري در جريان ها و حوادث جهان پرداخته و پديده ها و اشيا را تا بنيادين ترين پايه هاي آن ريشه يابي مي كند. بنابراين، در سير از سطح پديده ها به عمق آن ها فلسفه از همان نقطه اي آغاز مي كند كه ساير دانش ها در آن متوقف مي شوند. به طور كلي مباحث فلسفي ماهيتا عميق و ديدگاه ها و آراي فلسفي ذاتا ژرف اند و به همين جهت، فلسفه ژرف نگرتر از ساير دانش هاست و در اين زمينه با هيچ يك، قابل مقايسه نيست. همان طور كه مي دانيد، همه دانش ها داراي پيش فرض هاي فلسفي هستند كه بدون اين پيش فرضها، بي معنا و غير ممكن مي شوند. پيش فرضهايي مانند اصل امتناع تناقض، اصل امكان شناخت، اصل عليت، اصل ضرورت علي معلولي، اصل معيت علي معلولي، امتناع دور، امتناع تسلسل و... .
پس فلسفه، تنها علمي است كه پيش فرض هاي ساير دانش ها را تدارك مي كند. به همين دليل است كه فلسفه را نقطه اتكاي ساير دانش ها و مادر همه علوم مي نامند. همان طور كه هر دانشي بر پيش فرضي فلسفي استوار است، هر جنبش اجتماعي و هر مكتب انساني نيز بر فلسفه اي استوار مي باشد. يعني زير ساخت هر جنبش و سيستم در همه زمينه ها مكتبي فلسفي است. براي مثال جنبش هاي بزرگي همچون نازيسم بر فلسفه نازيسم استوار بوده اند. جنبشهاي كوچك مانند جنبش هيپي ها، پانك ها و رپ ها نيز از اين قاعده مستثني نيستند و بر مباني جهان شناختي و فلسفي ديگري استوارند. به طور كلي تمام نظام هاي سياسي و اجتماعي كه در طول تاريخ در جهان به وجود آمده اند يا مي آيند، از فلسفه متاثر هستند. همچنين هر نظام انساني مانند نظام اخلاقي، سياسي، حقوقي، اقتصادي، آموزشي و غيره... بر مباني و پيش فرضهايي استوار است كه بسياري از آنها ماهيتا فلسفي بوده و رد و اثبات آن ها بر عهده فلسفه است. در يك كلام هر جنبش و مكتب اجتماعي و هر نظام انساني، درست يا نا درست، بر فلسفه اي درست يا نادرست استوار است. فيلسوفان يك جامعه به طور مستقيم با اين فلسفه ها سر و كار دارند؛ اما ساير اقشار جامعه هم از اين فلسفه ها بي بهره نيستند و به طور غير مستقيم، از طريق انتشار افكار فلاسفه و بازنمود اين افكار در مظاهر زندگي اجتماعي از آن ها متاثرند. به سبب همين تاثير و تاثرات، غالبا فلسفه اي خاص در يك جامعه مقبوليت عام پيدا مي كند. آشكار است كه در اين صورت، اين جامعه تنها آن نوع جنبش ها و نظام هايي را پذيرا است كه با فلسفه مورد قبولش نا سازگار نباشد. بنابراين هر جنبشي و هر نظامي در هر جامعه اي با هر فلسفه اي قابل پديد آمدن يا دوام يافتن نيست. از اين جا مي توان نقش پنهان فلسفه را در زندگي فردي و اجتماعي انسان ها درك كرد.
بنابراين، به مقتضاي اين ويژگي، فلسفه نقشي پنهان در زندگي فردي و اجتماعي بشر دارد؛ به طوري كه فقدان يك فلسفه درست به اختلال زندگي فردي يا اجتماعي و چه بسا نابودي اجتماع منجر شود. گواه اين مطلب خسارتهاي فردي و اجتماعي جبران ناپذيري است كه نازيسم و فاشيسم به جامعه بشري وارد آورده اند. چنانكه جنبش نازيسم كه بر اساس فلسفه اي نادرست بنا شده بود، باعث بروز جنگ جهاني دوم و كشته شدن ميليون ها انسان گرديد. پس به موجب اين معيار، ترديدي نيست كه براي پيشگيري يا دفع اين نوع خسارت ها كه جامعه بشري هيچ گاه از آن ها مصون نيست، وجود فلسفه اي صحيح ضروري است و براي داشتن فلسفه صحيح بايد فلسفه آموخت. همه ما كساني را ديده ايم يا شنيده ايم كه هيچ گونه كاميابي و نعمت دنيوي نداشته اند و انواع مصيبت ها و بلاهاي مادي و معنوي را تجربه كرده اند و در عين حال افرادي شاد و قوي و محكم بوده اند؛ و در مقابل، افرادي را سراغ داريم كه مصائبي كوچك آن ها را از پاي در آورده است. اين فرق ناشي از چيست؟ بايد گفت: نوع زندگي انسان ناشي از نوع نگرش وي به هستي، به خودش، به آينده، به دنيا و ماجراهاي آن و به طور خلاصه، ناشي از نگرش او به جهان و موقعيت انسان در جهان است كه مجموع اين ها را جهان بيني مي نامند. اغراق نيست اگر بگوييم كه هيچ جنبه اي از انسان مهم تر از جهان بيني او نيست؛ زيرا جهان بيني فرد در تمام حركات و سكنات او و در تمام زندگي وي، نقش اصلي را دارد. بنابراين داشتن جهان بيني درست براي هر انساني ضروري است. اما اين جهان بيني چگونه به وجود مي آيد؟
در جواب مي گوييم كه: مسائل اساسي جهان بيني، مسائلي فلسفي اند؛ يعني باورهاي فلسفي هستند كه به انسان نوع نگرش يا همان جهان بيني را مي بخشند و چون داشتن جهان بيني درست براي هر كسي ضروري است، داشتن باورهاي فلسفي درست هم براي هر كسي ضروري است.
فلسفه با پايه ريزي مبناهاي زندگي انسان، او را در نحوه زندگي و طريقه سلوك در اجتماع راهنايي مي كند. اساسا از زمان قديم، فلسفه به دو بخش نظري و عملي تقسيم مي شد. بخش عملي آن مربوط به اخلاق: امور شخصي انسان، تدبير منزل : امور خانوادگي انسان و سياست مدن :امور مملكت داري و حكومت بود. به عبارت ديگر، اين بخش از فلسفه، مستقيما انسان را در زندگي و امور عملي خود راهنمايي مي كرد و به او مي گفت كه در شرايط خاص، چه چيزي بد و چه چيزي خوب است. چنانكه ذكر شد، فلسفه هميشه به طور مستقيم و غير مستقيم، تاثير بسيار مهمي بر زندگي كساني كه حتي چيزي درباره آن نمي دانسته اند، داشته و از طريق ارتباطات رسانه ها فكر اجتماع را تحت تاثير خود قرار داده است.
علت مخالفت با فلسفه
اگر صفحه هاي تاريخ را ورق بزنيم و شرايط و قضاي موجود در هر عصر و زمان را مورد ارزيابي قرار دهيم چه بسا با آناني هم كه علم مخالفت با فلسفه را برداشتند تا حدودي همدلي كنيم، البته گفتيم تا حدودي چرا كه بيشتر اين مخالفتهاي جاهلانه و احقمانه بوده است نه از روي آگاهي و دليل.
شايد بتوان مخالفان فلسفه را به سه گروه تقسيم كرد: 1. گروهي كه با فلسفه مخالفت مي كردند چون آن را نمي شناختند، اينها عالماني بودند كه فقط به ظاهر مسائل و امور عالم اكتفاء مي كردند و در آنها با تامل نمي پرداختند 2. گروه دوم كساني كه طرح پرسش هاي فلسفي را موجب آگاهي مردم و به خطر افتادن موقعيت و جايگاه اجتماعي و سياسي خود مي دانستند. 3.گروه سوم عالماني كه فلسفه را مي شناختند اما جامعه را جامعه اي نمي ديدند كه بتوان مسائل فلسفي را در آن مطرح كرد.
ويا آنكه آن فلسفه ، فلسفه¬اي غير صحيحي بود مانند فلسفه اي كه بر اساس آن جنبش ويرانگر نازيسم پديد آمد.
در توضيح اين سه دسته مي توان گفت: كساني كه (مثلا) باعث شدند ملاصدرا، فيلسوف بزرگ ايراني تبعيد شود و يا شيخ اشراق كشته گردد از گروه اول اند. و كساني هم كه سقراط را وادار كردند تا جام شوكران را بنوشد نيز از قسم دوم اند، و قسم سوم كساني اند كه خود فيلسوف اند اما در ميان كساني قرار گرفته اند كه ظرفيت درك ، طرح و به پرسش كشيدن مسائل فلسفي را ندارند، آنان در بين كساني اند كه دوست دارند زندگي كنند بدون آنكه بدانند براي چه و چرا زندگي مي كنند، و كساني اند كه قادر به درك فلسفه صحيح از غير صحيح نيستند. از اين رو چه بسا طرح مسائل فلسفي باعث آشوب و زوال زندگي فكري و اجتماعي آنها شود، براي مثال آيا طرح مسائل و مطالبي كه در مقطع دبيرستان خوانده مي شود براي فردي كه تازه وارد كلاس پنجم شده است كاري عاقلانه است. چه بسا ما هم بتوانيم با اين گروه همدلي كنيم و از گرفتاري آنان در ميان جاهلان افسوس بخوريم.
اما بايد گفت كه اكنون ديگر هيچ يك از اين دلايل وجود ندارد و همانطور كه مي توان مسائل فلسفي را طرح كرد به راحتي مي توان به منابع و تلاشهاي ديگران نيز دست رسي يافت ، علاوه بر اينكه اينك سطح تفكر و تامل جوانان و جامعه آنقدر رشد كرده است كه خود حتي مي توانند نظريه پردازي و طرح مسئله كنند. بنابراين اينك كسي را نمي توان يافت كه با فلسفه و طرح آن مخالف باشد.
فلسفه اسلامى به معناى تفكّر ژرف از همان عصر زايش دين اسلام پديدار شد و قرآن نيز بر اين تفكّر هستى شناسانه آفاقى و انفسى تاكيد ورزيد تا اين كه در دورههاى آغازين حكومت عباسيان در سده دوم، فلسفه خردگراى يونان قدم در دنياى اسلام گذاشت كه به دست مترجمان بزرگى چون عبدالمسيح حمصى صورت گرفت. در اين دوره فيلسوفان ژرفانديشى چون ابويوسف بن اسحاق كندى فلسفه عقلگراى ارسطو را به همراه فلسفه نوافلاطونيان در كنار فلسفه نبوى و تفكر اسلامى قرار داد و اندك اندك ريشههاى فلسفه كلاسيك اسلامى همراه با دو گرايش عقل و ذوق در زمين جهان اسلام شكل گرفت. در آغاز بزرگانى چون فارابى و ابنسينا خردگرايى فلسفى را با فضاى تفكر اسلامى به جهانيان ارائه داند و مشاء اسلامى را پديدار ساختند. پس از آنان، شيخ اشراق فلسفه ذوقگرا را در كنار تحليل عقلانى قرار داد و ذوق و شهود را نيز در فلسفه اسلامى جدا نمود و فلسفه اشراق را پايهريزى كرد. در كنار پديده فلسفه عرفان نظرى اسلامى با دستان پرتوان و با بركت محيى ابن عربى شكل گرفت و به دست خود وى و شاگردان بزرگش چون صدرالدين قونوى به اوج خود رسيد. آهسته آهسته ستبر جامعه فلسفى اسلامى براى همگامى عرفان و برهان (فلسفه) آماده شد تا اين كه قهرمان تفكر و شهود قدم در عرصه فلسفه گذاشت و عرفان را به زيور برهان مزين ساخت و مكتب حكمت متعاليه را تشكيل داد. اين قهرمان ژرف انديش كسى جز ملاصدراى شيرازى نبود. پس از آخوند صدرا فلسفه اشراق و مشاء و عرفان يگانه شدند و راه تفكر واحدى را برگزيدند و بزرگانى چون ملاعلى نورى، حاجى سبزوارى، مدرّس زنوزى، آقا محمد رضا قمشهاى، ميرزا هاشم اشكورى و علامه طباطبايى در عصر ما، راه و ايدهى صدرالمتألهين را نه از روى تقليد، بلكه با تفكرى همدلانه ادامه دادند و امروزه فلسفه اسلامى از جهت نگرش هستى شناسانه در اوج خود به سر مىبرد. گر چه نگرش معرفت شناسانه به دليل نوپا بودن آن، در فلسفه اسلامى كمرنگ است و بايد متفكّران عصر جديد با مواد خام فلسفه معرفتشناسى اسلام، اين جهت را نيز به اوج خود برسانند، اين چند سطر در بيان روند فلسفه در اسلام بوده است
(ر.ك تاريخ فلسفه اسلامى، هانرى كرين، تاريخ فلسفه اسلامى، م.م شريف و داستان تفكر فلسفى، دكتر دينانى).
امّا روند فلسفه در جهان غرب: ما روند فلسفه غرب را از فلسفه يونانيان آغاز مىكنيم. فلسفه يونانى پس از آن كه در آسياى صغير طلوع كرد، مشى تكاملى خود را ادامه داد تا اين كه در دو فيلسوف بزرگ يعنى افلاطون و ارسطو شكوفا شد و پس از آن دو حوزههاى گوناگون فلسفه همچون حوزه رواقى، حوزه ايپگورى، حوزه نوفيثاغورى، نوافلاطونى و... پديد آمدند و تفكر ويژهاى از خود به نمايش گذاشتند. اين فلسفه در قرون وسطى با دين مسيحيت درآميخت. ابتدا فلسفه افلاطونى و نوافلاطونى در تفكر فلسفى آگوستين و سپس با يارى فلسفه مشائى اسلامى، فلسفه ارسطويى از انديشه فلسفى توماس آكوئيناس اما اندك اندك فلسفه قرون وسطى و فلسفه با گرايش هستىشناسى كنار گذاشته شد و فلسفه معرفتشناسى و شكاكيت معرفتى با تولد فكرى دكارت نمايان شد و با روش عقلى تفكرات فلسفى خود را بنيان نهاد. تا اين كه فلاسفه تجربهگرايى چون جان لاك و هيوم قدم در عرصه فلسفه گذاشتند و ملاك و حجيت شناخت را به تجربه حسى دانستند و در پى اين ديدگاه تجربهگرايانه به ويژه هيوم و انكار مابعدالطبيعه و دين از طرف وى و با توجه به تعارض دين و علم، فلسفه دين شكل گرفت و بزرگانى چون شلاير ماخر بحث تجربه دينى را راه انداختند. پس از هيوم، كانت شهيرترين فيلسوف معرفتشناسى با نقد خرد ناب و عقل نظرى، عقل نظرى را از گردونه فلسفه خارج كرد و تنها به اخلاق و عقل علمى اهميّت داد. پس از كانت، هگل، شوپنهاور و نيچه با انديشههاى فلسفى خاصى جلوه كردند. تا اين كه هوسرل پديدارشناسى را بنيان نهاد و هايدگر نيز فلسفه وجودى را پايهريزى كرد و با نداى اى فلاسفه! آن قدر در جهان درونى غوطهور نشويد و از آن بيرون بياييد و كمى به جهان خارج و هستى برونى توجه كنيد. به همراه اين فلسفه وجودى، علم هرمنوتيك و فهم متن را راه انداخت و شاگردان برجسته وى مانند دلتا و پس از او گادامر هرمنوتيك را به اوج خود رساند و در اين بين بحث فهم متون دين داغ شد. امّا در آمريكا نيز اصالت عمل و پراگماتيسم راه افتاد و بزرگانى چون ويليام جيمز و ديويى ظاهر شدند و با ظهور فرگه و راسل منطق جديد پديدار شد و شاگرد راسل يعنى ويتگنشتاين با تفكرى ژرف فلسفه زبان را به وجود آورد و قرن بيستم نيز بزرگانى چون برگسن اصالت روح و شهود عقلى را قائل شدند و در كنار وى فلسفه عرفان و تجربههاى عرفانى، نمايان شدند و امروزه يكى از پرطرفدارترين تفكّر و ديدگاه فلسفه عرفان و بلكه خود عرفان است كه سخت متكى به شهود عارفان پيشين و حال جهان است و اين خود خبر از هويت فرهنگى و انقلاب فرهنگى جهان مىدهد
(ر.ك فلاسفه بزرگ (براين مگى) و تاريخ فلسفه (كاپلستون) و...).
براي آگاهي بيشتر نگا:
- محمد شريف، تاريخ فلسفه در اسلام، ج 2، مرکز نشر دانشگاهي، چاپ اول 1365
- مقاله صدرالدين شيرازي (ملا صدرا)، دکتر سيد حسين نصر، ترجمه کامران خاني، ص 505 - 475
- استاد سيد جلال الدين آشتياني، شرح حال و آراء فلسفي ملا صدرا و کتاب هاي پيش گفته.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/1716
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت