عناد اهل سنت با امامان (ع) | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
عناد اهل سنت با امامان (ع)
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
عناد اهل سنت با امامان (ع)
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
ادیان و فرَق دینی
سوال:
چرا اهل سنت امامان ما را نپذيرفتند؟ چرا بعضي ها شيعه 6 امام يا 7 امام هستند؟
پاسخ تفصیلی:
در روايتي که شيعه و سني از پيامبر اکرم(ص) نقل کرده اند آمده است: «ان امتي ستفرق بعدي علي ثلاث و سبعين فرقه، فرقه منها ناجيه و اثنتان و سبعون في النار؛ به زودي امت من به هفتاد و سه فرقه متفرق مي شوند که يک فرقه نجات يافته و هفتاد و دو فرقه در آتشند»
(شيخ صدوق، الخصال، ص 584 ؛ المتقي المهذي، کنز العمال، ج 11، ص 114 ؛ ابن عساکر، تاريخ مدينه دمشقي، ج 32، ج 32، ص 37 با کمي اختلاف در عبارات).
تاريخ اسلام نشان مي دهد که در درون اسلام فرقه هاي متعددي ظهور کرده اند که در دو مذهب کلي اهل سنت و شيعه جاي مي گيرند. اما ريشه اختلافات به اموري چون تعصبات کور قبيله اي و گرايش هاي حزبي، حسد و جمود فکري و کج انديشي در فهم قرآن و سنت نبوي(ص)، جلوگيري از تدوين احاديث پيامبر اکرم(ص)، تلاش احبار (دانشمندان) يهود و راهبان مسيحي در جعل حديث و تحريف و از همه مهمتر قدرت طلبي برخي از افراد صاحب نفوذ بر مي گردد.
به تعبير ديگر دليل اوليه اختلاف در مذاهب قدرت طلبي و نفاقي بود که در سقيفه بني ساعده - چند روز پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام - رخ نمود و اسلام را از مسير خود منحرف کرد و امام علي(ع) را خانه نشين کرد و در پس اين اختلاف، اختلافات سياسي و کلامي و فقهي و فرقه اي در سراسر اسلام نفوذ پيدا کرد.
جهت آگاهي بيشتر در اين زمينه توجه شما را به مبحثي پيرامون رابطه غدير و خم و سقيفه جلب مي كنيم:
به نظر مىرسد اين پرسش يكى از چالشهاى جدّى فرا روى شيعه است؛ زيرا شيعه:
الف. با بهرهگيرى از منابع معتبر خود و اهل سنت، به اثبات اصل ماجراى غدير مىپردازد؛ منابعى كه در آن صدها صحابى و تابعى شناخته شده وجود دارد.
ر.ك: الامينى النجفى، عبدالحسين، الغدير فىالكتاب و السنة و الادب، (تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1374، چ 6)، ج 1، صص 14-73.
ب. با دليلهاى متقن و شواهد استوار، واژه ولايت موجود در روايت غدير را به معناى سرپرستى و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان مىداند (نه صرف دوستى).
همان، صص 362 - 370.
ج. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در اين ماجرا بر اساس دستور خداوند، در پى تعيين جانشين بود؛ نه اظهار محبت به علىعليه السلام و نه معرفى نامزد خلافت.
همان، صص 370 - 378.
با اين همه در گزارشهاى تاريخى - جز چند منبع - از واكنش شديد مردم و ياد آورى ماجراى غدير خم، كمتر سخن به ميان آمده است؛ با آنكه قطعاً بيشتر مردم مدينه در ماجراى غدير حضور داشتند؛ چرا پس از حدود 70 يا 84 روز
ماجراى غدير خم در روز 18 ذى حجه واقع شد و وفات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و ماجراى سقيفه در 28 صفر يا 12 ربيع الاول.
از اين ماجرا، آن را فراموش كردند؟
اعتراض مردم
احتمال قوى بر اعتراض عدهاى از مردم و يادكرد ماجراى غدير از سوى آنان و مخفى ماندن اين واكنش - به سبب سياست ممنوعيت نقل و تدوين حديث - وجود دارد؛ ولى در عدم گستردگى اين اعتراضها ترديدى نيست!
با توجّه به ماجراى غدير و تأكيد پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بر تعيين جانشين، انتظار اعتراض گسترده، نامعقول نمىنمايد؛ بنابراين واكنشى چنين محدود، چگونه توجيه مىشود؟ براى يافتن سرنخهاى تاريخى اين مشكل، بايد موقعيت زمانى اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريانهاى سياسى و اجتماعى از زمان واقعه تا وفات پيامبرصلى الله عليه وآله به دقت بررسى شود. بر اين اساس، پىگيرى بحث در محورهاى زير ضرورت دارد:
يكم.
قبل از تشكيل دولت مدينه به دست پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، مردم شهرهاى بزرگ حجاز و باديهها تحت نظام قبيلهاى به سر مىبُردند.
در اين نظام سرآمد بودن در صفاتى چون سنّ، سخاوت، شجاعت، بردبارى و شرافت معيار گزينش رهبر به شمار مىآمد و رهبر قبيله حق نداشت جانشينى از ميان فرزندان و خويشان خود برگزيند.
دوم.
رسول خدا نخستين كسى بود كه در اين سرزمين، نهادى به نام «دولت» پديد آورد و ارزشهاى فرا قبيلهاى ارائه داد. آن حضرت توانست قبايل مختلف شهرها و باديههاى منطقه را تحت يك نظام واحد متمركز سازد. مردم كه ايشان را پيامبرى آسمانى مىدانستند، تشكيل دولت از سوى او را امرى الهى به شمار آوردند و در برابر آن مقاومت قابل توجّهى نشان ندادند.
سوم.
اسلام پيش از فتح مكه، به گونهاى روز افزون در ميان مردم شهرها و باديهها گسترش يافت تا جايى كه سال بعد (نهم هجرت) عام الوفود (سال هيأتها) نام گرفت؛ يعنى، سالى كه مردم دسته دسته در قالب هيأتهاى مختلف، نزد پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله مىشتافتند و اسلام خويش را آشكار مىساختند. البته انگيزه همه اين هيأتها، معنوى نبود و همه تازه مسلمانان ايمان قلبى نداشتند.
چهارم.
يكى از آموزههاى اسلامى - كه پذيرش آن براى مردم دشوار مىنمود - مسئله تعيين جانشين بود؛ زيرا:
الف. مردم فقط پيامبرصلى الله عليه وآله را داراى بُعد الهى مىدانستند و حكومت فرا قبيلهاىاش را مىپذيرفتند. در نگاه آنان، جانشين آن حضرت از چنين ويژگىاى برخوردار نبود.
براى اطلاع بيشتر ر.ك: جعفريان، رسول، تاريخ تحول دولت و خلافت (از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفيانيان)، ص 27 به بعد.
ب. هنوز بسيارى از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهاى دنيوى آن حضرت مقيّد نمىدانستند؛ چنان كه در مواردى چون صلح حديبيه
واقدى، محمد بن عمر، المغازى، ج 1، ص 606 و 607. در اين كتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وى چنين نقل كرده است: «[من عمر] چنان در شك افتادم كه از آغاز اسلام خود تا آن هنگام، در چنين شكى فرو نرفته بودم».
و تقسيم غنايم حنين
ابن اثير، ابوالحسن على بن عبدالواحد، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 631.
، واكنش اعتراضآميز نشان دادند!
ج. بسيارى از مردم اطاعت از فرمانهاى دنيوى مربوط به بعد از زندگانى پيامبر را نمىپذيرفتند؛ زيرا هنوز از آموزههاى جاهلى - كه به رئيس قبيله اجازه تعيين جانشين نمىدهد - دل نبريده بودند؛ و طبيعى بود كه مسئله رياست دولت را از رياست يك قبيله مهمتر بدانند.
د. هنوز برخى از قريشيان تازه مسلمان، چنان مىپنداشتند كه پيامبرصلى الله عليه وآله در راستاى رقابت قبيلهاى، مسئله نبوت را مطرح كرده است. اين گروه با توجّه به اقبال عمومى مردم به آن حضرت، جرأت مخالفت نداشتند؛ ولى با تعيين جانشين - به ويژه از قبيله بنى هاشم - لب به اعتراض گشودند و با بهرهگيرى از پشتوانه فرهنگ قبيلهاى مردم، اعتراض خويش را روشنتر بيان كردند.
ه . در زمان جاهليت تنها اَشرافى به مجلس مشورتى قريش (دارالندوه) راه مىيافتند كه به چهل سالگى رسيده باشند.
جعفريان، رسول، تاريخ سياسى اسلام (1)،(سيره رسول خداصلى الله عليه وآله)، (قم: الهادى، چاپ دوم، 1378)، ص 98.
بر اين بنياد، پذيرش جانشين رسول خدا - به ويژه اگر آن فرد داماد پيامبرصلى الله عليه وآله بود و كمتر از چهل سال
حضرت علىعليه السلام در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت.
داشت - بسيار دشوارتر مىنمود.
پنجم.
دو نكته ديگر، پذيرش جانشينى امام علىعليه السلام را دشوار مىساخت:
الف. حضرت علىعليه السلام نزد قريشيان، به سبب دلاورىهايش در جنگهايى مانند بدر و اُحُد و به خاك و خون كشيدن بزرگان قريش، چهره مثبتى نداشت. اين پديده سبب شد به تبليغات گسترده روى آورند و چهره علىعليه السلام را نزد همه اعراب منفى جلوه دهند!
عمر در اين باره مىگويد: «قوم شما (قريش) به شما، مانند نگاه گاو به كشندهاش مىنگرند»: (ابن ابى الحديد، عبدالحميد، شرح نهجالبلاغه، ج 12، ص 9).
ب. مردم قبايل مختلف اين نكته را درك كرده بودند كه با توجّه به لياقتها و استعدادهاى قبيله بنى هاشم، اگر انگاره «جانشينى» در ميان آنان تثبيت شود، هرگز از آن خاندان بيرون نخواهد رفت.
ششم.
نگاه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به جانشينى حضرت علىعليه السلام، الهى و فراتر از روابط قبيلهاى و خويشاوندى بود؛ زيرا آن حضرتصلى الله عليه وآله به حفظ آيين وحى مىانديشيد و طبيعى است كه آشناترين فرد به كتاب و سنت و شجاعترين و كوشاترين شخص در راه گسترش اسلام را برگزيند. البته پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با وضعيت جامعه آشنا بود؛ از اين رو، از آغاز رسالت، در موقعيتهاى گوناگون و با بيانهاى متفاوت، ويژگىهاى حضرت علىعليه السلام را ياد آور مىشد و از جانشينى او سخن به ميان مىآورد.
براى اطلاع از اين موارد، ر.ك: رى شهرى، محمد و همكاران، موسوعة الامام على بن ابى طالب فى الكتاب و السنة و التاريخ، ج 2.
آن بزرگوار، سرانجام از سوى خداوند مأمور شد در بزرگترين اجتماع مسلمانان - كه برخى شمار آنها را بيش از يكصد هزار تن دانستهاند - آشكارا اين مسئله را اعلام كند
الغدير، ج 1، ص 214.
و دغدغه مخالفت جامعه را ناديده بگيرد. قسمتى از آيه 67 سوره مائده - كه از اين دغدغه پيامبر پرده برداشته و به وى ايمنى مىبخشد - چنين است:
« ... واللَّه يَعْصمك مِنَ النّاسِ»
؛ «خداوند تو را از [ شرّ] مردم نگه مىدارد».
در اين عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسيار راهگشا است. خداوند پيامبرصلى الله عليه وآله را از چه چيزى حفظ مىكرد و «ناس» چه كسانى بودند؟
با توجّه به واقعيت خارجى و ايمن نماندن پيامبرصلى الله عليه وآله از شرّ زبان مردم و نيز با توجّه به اينكه سرانجام مسئله جانشينى امام علىعليه السلام به سامان نرسيد، بعيد نمىنمايد كه مراد از واژه «يعصمك»، نگهدارى پيامبرصلى الله عليه وآله از هجوم فيزيكى و يكباره مردم باشد؛ چنان كه واژه «ناس» بر مردم عادى دلالت دارد و با توجّه به اكثريت نو مسلمان آن زمان، به حمل اين لفظ بر خلاف ظاهر نيازمند نيستيم.
هفتم.
تاريخ درباره بسيارى از حوادثِ مقطع زمانى بين غدير و وفات پيامبراكرمصلى الله عليه وآله ساكت مانده است؛ امّا كالبد شكافى دو پديده مهم آن عصر، شدت اهتمام پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بر گزينش جانشين و گستره تلاشهاى مخالفان آن حضرت را آشكار مىسازد. اين پديدهها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصيت مهم رسول خدا.
7-1. پيامبر اكرم در واپسين روزهاى زندگىاش، فرمان داد لشكرى عظيم به فرماندهى جوانى نورس به نام اسامة بن زيد، به سمت دورترين مرزهاى كشور اسلامى (مرزهاى روم) رهسپار شود.
واقدى، محمدبن سعد كاتب، طبقات الكبرى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ج 4، صص 54-58.
بررسى دقيق اين جريان، نشان مىدهد رسول خداصلى الله عليه وآله در راستاى تثبيت جانشينى حضرت علىعليه السلام به چنين اقدامى دست يازيد؛ زيرا:
الف. در آن هنگام و در آستانه وفات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، خالى كردن مركز حكومت از نيروهاى نظامى و فرستادن آن به دورترين نقاط، به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال مىرفت پس از وفات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، بسيارى از نومسلمانان قبايل اطراف سر به شورش بردارند و كيان جامعه اسلامى در معرض تهديد قرار گيرد. آنچه اين تصميمگيرى را در نظر آن حضرت منطقى جلوه مىداد، دور ساختن مخالفان جانشينى حضرت علىعليه السلام از مدينه بود.
ب. انتصاب جوانى هجده ساله،
همان، ص 55.
به مقام فرماندهى لشكر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب، جز از كار انداختن مهمترين
همان، ص 54 و 56.
دستاويز مخالفان جانشينى امام علىعليه السلام هيچ توجيهى نداشت؛ زيرا اسامة بن زيد از جهاتى چون سابقه مسلمانى، شرافت، شجاعت و كاردانى سر آمد اصحاب به شمار نمىآمد و از نظر سنى حدود پانزده سال از علىعليه السلام كوچكتر بود. حال با توجّه به آنكه در بسيارى از ويژگىها با حضرت علىعليه السلام قابل مقايسه نمىنمود، در مقام فرماندهى سپاهى عظيم و متشكل از بزرگان صحابه - مانند ابوبكر، عمر، ابو عبيده جراح، عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص - قرار گرفت.
ج. دقّت در تركيب سپاه اسامه نشان مىدهد تمام كسانى كه احتمال داشت با جانشينى حضرت علىعليه السلام مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شركت جويند.
مظفر، محمدرضا، السقيفه، ص 81 و 77.
حتى كسانى كه به بهانه بيمارى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله از اردوگاه به مدينه باز مىگشتند، با جمله تأكيدى «لعن اللَّه من تخلف عن جيش اسامة»
شهرستانى، محمد، الملل و النحل، ج 1، ص 14.
روبه رو مىشدند. در مقابل، ياران و موافقان جانشينى حضرت علىعليه السلام چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در اين سپاه معاف گشته و ملزم شدند در مدينه به سر برند.
السقيفه، ص 81.
7-2. يكى از پديدههايى كه در واپسين روزهاى حيات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله تحقّق يافت، پيشگيرى از نگارش وصيت بود. رسول خدا در آن روزها - كه احتمالاً با بالاگرفتن زمزمههاى مخالفت با جانشينى امام علىعليه السلام به شدت نگران اوضاع شده بود - دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندى صريح و ماندگار برجاى گزارد و از گمراهى امت جلوگيرى كند. مخالفان كه اين دستور را با نقشههاى چند ماهه خويش ناسازگار مىديدند، به شدت نگران شدند و با هذيان گو خواندن كسى كه جز وحى چيزى بر زبان نمىراند، از نگارش اين سند جلوگيرى كردند!!
تاريخ در اينجا تنها از يك تن نام مىبَرد؛
البكرى، عبدالرحمن، من حياة الخليفة عمربن الخطاب، صص 101 - 107.
امّا آشكار است كه تنها يك نفر - بى آنكه جريانى نيرومند پشتيبانش باشد - نمىتواند با رسول خداصلى الله عليه وآله مقابله كند. از اين رو بعضى از نصوص، گوينده اين عبارت را جمع دانسته، از كلمه «قالوا» استفاده كردهاند.
همان، ص 104.
هشتم.
نخستين تشكيلدهندگان جلسه براى خلافت - كه با هدف تعيين خليفهاى جز حضرت علىعليه السلام در سقيفه گرد آمدند - انصار به شمار مىآمدند. آن هم انصارى كه در همه جا به پيروى محض از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله زبانزد بودند و دوستى آنها با خاندان آن حضرت به ويژه حضرت علىعليه السلام - بر همگان ثابت است.
چرا انصار با اين عجله، آن هم در حالى كه هنوز بدن پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله غسل داده نشده بود، جلسه تشكيل دادند؟ شواهد تاريخى، نشان مىدهد انصار هرگز از جانشينى شخصيتى مانند حضرت علىعليه السلام، هراسناك نبودند و او را ادامه دهنده راه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله مىدانستند.
به نظر مىرسد آنان دريافته بودند شانسى براى به قدرت رسيدن حضرت علىعليه السلام وجود ندارد. سرپيچى ياران بزرگ پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله از حضور در سپاه اسامه و نيز مخالفت آنان با نگارش وصيت از سوى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و به احتمال فراوان، حوادث ديگرى كه تاريخ ما را از آن بىخبر گذاشته است، انصار را به اين نتيجه رسانده بود كه مهاجران، انديشه به دست گرفتن حكومت را در سر مىپرورانند و احتمال دارد قريشيانى كه سرانشان در نبرد با نيروهاى انصار كشته شده بودند، با بهرهگيرى از پيوند نزديك قريش و مهاجران، در پى انتقام بر آيند. بنابراين، به سقيفه شتافتند تا طرفداران غصب حق حضرت علىعليه السلام را دست كم از به دست گرفتن كامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئههاى آتى، سهمى از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدينه، همگان حادثه غدير را به ياد داشتند و دلالت آن بر تعيين جانشين را مسلم مىدانستند؛ امّا مشاهده تلاشهاى كسانى كه در جهت مخالفت علنى با غدير گام بر مىداشتند و حركت طرفداران آن واقعه آسمانى را به شديدترين روش ممكن سركوب مىكردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احياى ياد غدير باز مىداشت.
بنابراين، فارغ از اينكه وظيفه مردم چه بوده است؛ با بررسى اوضاع اجتماعى تا حدى طبيعى مىنمايد كه در اين زمان شاهد اعتراض عموم مردم و استدلال آنها به اين حادثه مهم تاريخى نباشيم؛ زيرا آنان با توجّه به زمينههاى قبلى، تلاش و استدلال خود را آب در هاون كوفتن مىديدند.نكته ديگر آن كه هر مذهبي يک رشته مسائلي (کم يا زياد) دارد که اصول اوليه آن مذهب را تشکيل مي دهند و مسائلي ديگر که در درجه دوم واقعند و اختلاف اهل مذهب در چگونگي مسائل اصلي و نوع آنها با حفظ اصل مشترک، انشعاب ناميده مي شود.
انشعاب در همه مذاهب و خاصه در چهار دين آسماني، کليمي و مسيحي و مجوسي و اسلام و حتي در شعب آن ها نيز وجود دارد. مذهب شيعه در زمان سه پيشواي اول از پيشوايان اهل بيت (حضرت اميرالمؤمنين علي و حسن بن علي و حسين بن علي(ع)) هيچگونه انشعابي نپذيرفت ولي پس از شهادت امام سوم اکثريت شيعه به امامت حضرت علي بن حسين سجاد قائل شدند و اقليتي معروف به کيسانيه پسر سوم علي محمد بن حنفيه را امام دانستند و معتقد شدند که محمد بن حنفيه پيشواي چهارم و همان مهدي موعود است که در کوه رضوي غايب شده و روزي ظاهر خواهد شد.
پس از رحلت امام سجاد(ع) اکثريت شيعه بامامت فرزندش امام محمدباقر(ع) معتقد شدند و اقليتي به زيد شهيد که پسر ديگر امام سجاد بود گرويدند و به زيديه موسوم شدند.
پس از رحلت امام محمدباقر شيعيان وي به فرزندش امام جعفر صادق(ع) ايمان آوردند و پس از درگذشت آن حضرت، اکثريت فرزندش امام موسي کاظم(ع) را امام هفتم دانستند و جمعي اسماعيل پسر بزرگ امام ششم را که در حال حيات پدر بزرگوار خود در گذشته بود امام گرفتند و از اکثريت شيعه جدا شده بنام اسماعيليه معروف شدند و بعضي پسر ديگر آن حضرت عبدالله افطح و بعضي فرزند ديگرش محمد را پيشوا گرفتند و بعضي در خود آن حضرت توقف کرده آخرين امامش پنداشتند.
پس از شهادت امام موسي کاظم(ع) اکثريت شيعه فرزندش امام رضا(ع) را امام هشتم دانستند و برخي در امام هفتم توقف کردند که به واقفيه معروفند.
ديگر پس از امام هشتم تا امام دوازدهم که پيش اکثريت شيعه مهدي موعود است انشعاب قابل توجهي به وجود نيامد و اگر وقايعي نيز در شکل انشعاب پيش آمده چند روز بيش نپائيده و خود به خود منحل شده است مانند اينکه جعفر فرزند امام دهم پس از رحلت برادر خود (امام يازدهم) دعواي امامت کرد و گروهي به وي گرويدند ولي پس از روزي چند متفرق شدند و جعفر نيز دعواي خود را تعقيب نکرد و همچنين اختلافات ديگري در ميان رجال شيعه در مسائل علمي کلامي و فقهي وجود دارد که آن ها را انشعاب مذهبي نبايد شمرد.
فرقه هاي نامبرده که منشعب شده و در برابر اکثريت شيعه قرار گرفته اند در اندک زماني منقرض شدند جز دو فرقهء زيديه و اسماعيليه که پايدار مانده اند و هم اکنون گروهي از ايشان در مناطق مختلف زمين مانند يمن و هند و لبنان و جاهاي ديگر زندگي مي کنند. از اين روي تنها به ذکر اين دو طائفه با اکثريت شيعه که دوازده امامي مي باشند اکتفا مي شود.
شيعه زيديه:
زيديه پيروان زيد شهيد فرزند امام سجاد مي باشند. زيد سال (121) هجري بر خليفه اموي هشام ابن عبدالملک قيام کرد و گروهي با وي بيعت کردند و در جنگي که در شهر کوفه ميان او و کسان خليفه در گرفت کشته شد.
وي پيش پيروان خود امام پنجم از امامان اهل بيت شمرده مي شود و پس از وي فرزندش يحيي بن زيد که بر خليفه اموي وليد بن يزيد قيام کرده و کشته شد، بجاي وي نشست و پس از وي محمد بن عبدالله و ابراهيم بن عبدالله که بر خليفه عباسي منصور دوانقي شوريده و کشته گرديدند، براي امامت برگزيده شدند.
پس از آن تا زماني امور زيديه غير منظم بود تا ناصر اطروش که از اعقاب برادر زيد بود در خراسان ظهور کرد و در اثر تعقيب حکومت محل از آنجا فرار کرده به سوي مازندران که هنوز اهالي آن اسلام نپذيرفته بودند رفت و پس از سيزده سال دعوت جمع کثيري را مسلمان کرده بمذهب زيديه درآورد سپس به دستياري آنان ناحيه طبرستان را مسخر ساخته و به امامت پرداخت و پس از وي اعقاب او تا مدتي در آن سامان امامت کردند.
به عقيده زيديه هر فاطمي نژاد، عالم زاهد شجاع، سخي که بعنوان قيام بحق خروج کند مي تواند امام باشد.
زيديه در ابتداء حال، مانند خود زيد دو خليفه اول را (ابوبکر و عمر) جزو ائمه مي شمردند ولي پس از چندي جمعي از ايشان نام دو خليفه را از فهرست ائمه برداشتند و از علي(ع) شروع کردند.
بنا به آنچه گفته اند زيديه در اصول اسلام مذاق معتزله و در فروع، فقه ابي حنيفه رئيس يکي از چهار مذهب اهل سنت را دارند. اختلافات مختصري نيز در پاره اي از مسائل در ميانشان هست،
(مطالب فصل از ملل و نحل شهرستاني و کامل ابن اثير مأخوذ است)
شيعه اسماعيليه و انشعاباتشان:
باطنيه: امام ششم شيعه فرزند پسري داشت بنام اسماعيل،
(مطالب فصل از کامل ابن اثير و روضه الصفا و حبيب السير و ابي الفداء و ملل و نحل شهرستاني و بعضي جزئيات آن از تاريخ آقاخانيه مأخوذ است.)
که بزرگترين فرزندانش بود و در زمان حيات پدر وفات نمود و آن حضرت به مرگ اسماعيل استشهاد کرد حتي حاکم مدينه را نيز شاهد گرفت در اين باره جمعي معتقد بودند که اسماعيل نمرده بلکه غيبت اختيار کرده است و دوباره ظهور مي کند و همان مهدي موعود است و استشهاد امام ششم به مرگ او يک نوع تعمد بوده که از ترس منصور خليفه عباسي به عمل آورده است و جمعي معتقد شدند که امامت حق اسماعيل بود و با مرگ او به پسرش محمد منتقل شد و جمعي معتقد شدند اسماعيل با اينکه در حال حيات پدر در گذشته امام مي باشد و امامت پس از اسماعيل در محمد بن اسماعيل و اعقاب او است.
دو فرقه اولي پس از اندک زماني منقرض شدند ولي فرقهء سوم تاکنون باقي هستند و انشعاباتي نيز پيدا کرده اند.
اسماعيليه بطور کلي فلسفه اي دارند شبيه به فلسفهء ستاره پرستان که با عرفان هندي آميخته مي باشد و در معارف و احکام اسلام براي هر ظاهري باطني و براي هر تنزيلي تأويلي قائلند اسماعيليه معتقدند که زمين هرگز خالي از حجت نمي شود و حجت خدا بر دو گونه است ناطق و صامت، ناطق پيغمبر و صامت ولي و امام است که وصي پيغمبر مي باشد و در هر حال حجت مظهر تام ربوبيت است.
اساس حجت پيوسته روي عدد هفت مي چرخد باين ترتيب که يک نبي مبعوث مي شود که داراي نبوت (شريعت) و ولايت است و پس از وي هفت وصي داراي وصايت بوده و همگي داراي يک مقام مي باشند جز اينکه وصي هفتمين داراي نبوت نيز هست و سه مقام دارد. نبوت و وصايت و ولايت . باز پس از وي هفت وصي که هفتمين داراي سه مقام مي باشد و بهمين ترتيب.
مي گويند: آدم عليه السلام مبعوث شد با نبوت و ولايت، و هفت وصي داشت که هفتمين آنان نوح و داراي نبوت و وصايت و ولايت بود و ابراهيم(ع) وصي هفتمين نوح و موسي وصي هفتمين ابراهيم و عيسي وصي هفتمين موسي و محمد(ص) وصي هفتمين عيسي و محمد بن اسماعيل وصي هفتمين محمد(ص) باين ترتيب محمد(ص) و علي و حسين و علي بن حسين سجاد و محمدباقر و جعفر صادق و اسماعيل و محمد بن اسماعيل (امام دوم حضرت حسن بن علي را امام نمي دانند) و پس از محمد بن اسماعيل هفت نفر از اعقاب محمد بن اسماعيل که نام ايشان پوشيده و مستور است و پس از آن هفت نفر اولي از ملوک فاطميين مصر که اولشان عبيدالله مهدي بنيان گذار سلطنت فاطميين مصر مي باشد.
اسماعيليه معتقدند که علاوه بر حجت خدا، پيوسته در روي زمين دوازده نفر نقيب که حواريين و خواص حجت اند وجود دارد ولي بعضي از شعب (دروزيه) باطنيه شش نفر از نقباء را از ائمه ميگيرند و شش نفر از ديگران.
در سال 278 هجري (چند سال قبل از ظهور عبيدالله مهدي در آفريقا) شخصي خوزستاني ناشناسي که هرگز نام و نشان خود را اظهار نمي کرد در حوالي کوفه پيدا شد شخص نامبرده روزها را روزه مي گرفت و شبها را به عبادت مي گذرانيد و از دسترنج خود ارتزاق مي کرد و مردم را به مذهب اسماعيليه دعوت نمود. بدينوسيله مردم انبوهي را به خود گروانيد و دوازده نفر بنام نقباء از ميان پيروان خود انتخاب کرد و خود عزيمت شام کرده از کوفه بيرون رفت و ديگر از او خبري نشد.
پس از مرد ناشناس، احمد معروف بقرمط در عراق بجاي وي نشست و تعليمات باطنيه را منتشر ساخت و چنانکه مورخين مي گويند او نماز تازه اي را به جاي نمازهاي پنجگانه اسلام گذاشت و غسل جنابت را لغو و خمر را اباحه کرد و مقارن اين احوال سران ديگري از باطنيه بدعوت قيام کرده گروهي از مردم را بدور خود گرد آوردند.
اينان براي جان و مال کساني که از باطنيه کنار بودند هيچگونه احترامي قائل نبودند و از اين روي در شهرهائي از عراق و بحرين و يمن و شامات نهضت راه انداخته خون مردم را مي ريختند و مالشان را بيغما مي بردند و بارها و بارها راه قافله حج را زده ده ها هزار نفر از حجاج را کشتند و زاد و راحله شان را بيغما بردند.
ابو طاهر قرمطي يکي از سران باطنيه که در سال 311 بصره را مسخر ساخته و از کشتار و تاراج اموال مردم فروگذاري نکرد و در سال 317 با گروه انبوهي از باطنيه در موسم حج عازم مکه گرديد و پس از درهم شکستن مقاومت مختصر دولتيان، وارد شهر مکه شد و مردم شهر و حجاج تازه وارد را قتل عام نمود و حتي در مسجد الحرام و داخل کعبه جوي خون روان ساخت پيراهن کعبه را در ميان ياران خود قسمت نمود و در کعبه را کند و حجر اسود را از جاي خود درآورده به يمين برد که مدت بيست و دو سال پيش قرامطه بود.
در اثر اين اعمال بود که عامه مسلمين از باطنيه برائت کرده آنان را خارج از آئين اسلام شمردند و حتي عبيدالله مهدي پادشاه فاطمي که آن روزها در افريقا طلوع کرده خود را مهدي موعود و امام اسماعيليه معرفي مي کرد، از قرامطه بيزاري جست.
طبق اظهار مورخين، مشخص مذهبي باطنيه اين است که احکام و مقررات ظاهري اسلام را بمقامات باطني عرفاني تأويل مي کنند و ظاهر شريعت را مخصوص کساني مي دانند که کم خرد و از کمال معنوي بي بهره بوده اند با اين وصف گاهي برخي از مقررات از مقام امامت شان صادر مي شود.
نزاريه و مستعليه و دروزيه و مقنعه:
عبيدالله مهدي که سال 296 هجري قمري در آفريقا طلوع کرد بطريق اسماعيليه بامامت خود دعوت کرد و سلطنت فاطمي را تأسيس نمود پس از وي اعقابش مصر را دار الخلافه قرار داده تا هفت پشت بدون انشعاب سلطنت و امامت اسماعيليه را داشتند پس از هفتمين که مستنصر بالله سعد بن علي بود دو فرزند وي نزار و مستعلي سر خلافت و امامت منازعه کردند و پس از کشمکش بسيار و جنگهاي خونين مستعلي غالب شد و برادر خود نزار را دستگير نموده زنداني ساخت تا مرد.
در اثر اين کشمکش پيروان فاطمين دو دسته شدند «نزاريه و مستعليه».
نزاريه گروندگان حسن صباح مي باشند که از مقربان مستنصر بود و پس از مستنصر، براي طرفداران که از نزار مي نمود، به حکم مستعلي از مصر اخراج شد وي بايران آمده پس از چندي از قلعه الموت از توابع قزوين سر در آورد قلعه الموت و چند قلعه ديگر مجاور را تسخير کرد و به سلطنت پرداخت در آغاز کار به نزار دعوت کرد و پس از مرگ حسن سال 518 هجري قمري «بزرگ اميد رودباري» و پس از وي فرزندش «کيا محمد» بشيوه و آئين حسن صباح سلطنت کردند و پس وي فرزندش «حسن علي ذکره السلام» پادشاه چهارم الموتي روش حسن صباح را که نزاري بود برگردانيده به باطنيه پيوست.
تا هلاکوخان مغول بايران حمله کرد، وي قلاع اسماعيليه را فتح نمود و همه اسماعيليان را از دم شمشير گذرانيد بناي قلعه ها را نيز با خاک يکسان ساخت و پس از آن در سال 1255 هجري آقاخان محلاتي که از نزاريه بود در ايران به محمدشاه قاجار ياغي شد و در قيامي که در ناحيه کرمان نمود شکست خورده به بمبئي فرار کرد و دعوت باطني نزاري را بامامت خود منتشر ساخت و دعوتشان تاکنون باقي است و نزاريه فعلاً آقاخانيه ناميده مي شوند.
مستعليه _ پيروان مستعلي فاطمي بودند که امامت شان در خلفاء فاطمين مصر باقي ماند تا در سال 557 هجري قمري منقرض شدند و پس از چندي فرقه «بهره» در هند به همان مذهب ظهور کردند و تاکنون نيز ميباشند.
دروزيه _ طائفه دروزيه که در جبال دروز شامات ساکنند در آغاز کار پيروان خلفاء فاطميين مصر بودند تا در ايام خليفه ششم فاطمي بدعوت نشتگين دروزي بباطنيه ملحق شدند دروزيه در «الحاکم بالله» که باعتقاد ديگران کشته شده متوقف گشته مي گويند وي غيبت کرده و به آسمان بالا رفته و دوباره بميان مردم خواهد برگشت.
مقنعه _ در آغاز پيروان عطاء مروي معروف به مقنع بودند که طبق اظهار موخرين از اتباع ابو مسلم خراساني بوده است و پس از ابومسلم مدعي شد که روح ابو مسلم در وي حلول نموده است و پس از چندي دعوي پيغمبري و سپس دعوي خدائي کرد و سرانجام در سال 162 در قلعه کيش از بلاد ماوراء النهر بمحاصره افتاد و چون بدستگيري و کشته شدن خود يقين نمود آتش روشن کرده با چند تن از پيروان خود داخل آتش شده و سوخت پيروان عطاء مقنع پس از چندي مذهب اسماعيليه را اختيار کرده و بفرقه باطنيه ملحق شدند.
شيعه دوازده امامي و فرق ايشان با زيديه و اسماعيليه
اکثريت شيعه که اقليت هاي نامبرده از آن منشعب و جدا شده اند شيعه اماميه و دوازده امامي ناميده مي شوند و چنانکه گفتيم در آغاز پيدايش بعنوان انتقاد و اعتراض در دو مسئله اساسي از مسائل اسلامي پيدا شده اند بي آنکه در آئيني که طبق تعليم پيغمبر اکرم(ص) در ميان مسلمين معاصر آنحضرت بود سخني داشته باشند و آن دو مسئله «حکومت اسلامي ومرجعيت علمي» بود که شيعه آن را حق اختصاصي اهل بيت مي دانستند.
شيعه مي گفتند: خلافت اسلامي که البته ولايت باطني و پيشوائي معنوي لازم لاينفک آن است از آن علي و اولاد علي(ع) است که بموجب تصريح خود پيغمبر اکرم(ص) و سائر ائمه اهل بيت، دوازده تن مي باشند و مي گفتند: تعليمات ظاهري قرآن که احکام و قوانين شريعت مي باشند و در عين حال که بحيات معنوي کامل نيز مشتملند داراي اصالت و اعتبارند و تا قيامت فسخ بردار نيستند و اين احکام و قوانين را از راه اهل بيت بايد بدست آورد و بس. و از اينجا روشن مي شود که:
فرق کلي ميان شيعه دوازده امامي و شيعه زيدي اين است که شيعه زيدي غالباً امامت را مختص باهل بيت نمي داند و عدد ائمه را بدوازده منحصر نمي بيند و از فقه اهل بيت پيروي نمي کند بر خلاف شيعه دوازده امامي. و فرق کلي ميان شيعه دوازده امامي و شيعه اسماعيلي نيز اين است که اسماعيليه معتقدند که امامت بدور «هفت» گردش مي کند و نبوت در حضرت محمد(ص) ختم نشده است و تغيير و تبديل در احکام شريعت بلکه ارتفاع اصل تکليف خاصه بقول باطنيه مانع ندارد بر خلاف شيعه دوازده امامي که حضرت محمد(ص) را خاتم الانبياء مي دانند و براي وي دوازده وصي و جانشين قائلند و ظاهر شريعت را معتبر غير قابل نسخ مي بيند و براي قرآن کريم هم ظاهر و هم باطن اثبات مي کنند.
خاتمه فصل: دو طائفه شيخيه و کريمخانيه که در دو قرن اخير در ميان شيعه دوازده امامي پيدا شده اند نظر باينکه اختلافشان با ديگران در توجيه پاره اي از مسائل نظري است نه در اثبات و نفي اصل مسائل، جدائي ايشان را انشعاب نشمرديم.
و همچنين فرقه «علي اللهي» از شيعه 12 امامي که غلات نيز ناميده مي شوند و مانند باطنيه شيعه اسماعيلي تنها به باطن قائلند از اين روي که هيچگونه منطق منظمي ندارند به حساب نياورديم.
براي شناسائي فرق مختلف شيعه و عقايد آنها و بررسي صحت و بطلان آن عقايد کتب زير معرفي مي شود
1. شيعه در اسلام، علامه طباطبايي
2. ملل و نحل، استاد جعفر سبحاني، 6 مجلد و يا فرهنگ فرق و مذاهب اسلامي، همان مؤلف.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/1421
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت