خطبه ي حضرت زينب(س) | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
خطبه ي حضرت زينب(س)
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
خطبه ي حضرت زينب(س)
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
حضرت زینب (س)
سوال:
در مورد مقام و خطبه ي حضرت زينب،مطالبي ميخاستم.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ: فضايل و ويژگي هاي حضرت زينب سلام الله عليها
زينب عليهاالسلام دختر على و زهرا عليهماالسلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم يا ششم هجرت در مدينه منوره ديده به جهان گشود، در پنج سالگى مادر خود را از دست داد و ازهمان دوران طفوليت با مصيبت آشنا گرديد. در دوران عمر با بركت خويش، مشكلات و رنجهاى زيادى را متحمل شد، از شهادت پدر و مادر گرفته تا شهادت برادران و فرزندان، و حوادث تلخى چون اسارت و... را تحمل كرد. اين سختىها از او فردى صبور و بردبار ساخته بود. (1)
او را ام كلثوم كبرى، و صديقه صغرى مىناميدند. از القاب آن حضرت، محدثه، عالمه و فهيمه بود. او زنى عابده، زاهده، عارفه، خطيبه و عفيفه بود. نسب نبوى، تربيت علوى، و لطف خداوندى از او فردى با خصوصيات و صفات برجسته ساخته بود، طورى كه او را «عقيله بنى هاشم» مىگفتند. با پسرعموى خود«عبدالله بن جعفر» ازدواج كرد و ثمره اين ازدواج فرزندانى بود كه دو تن از آنها (محمد و عون) در كربلا، در ركاب ابا عبدالله الحسين عليه السلام شربت شهادت نوشيدند. (2)
آن بانوى بزرگوار سرانجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با كوله بارى از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانى را وداع گفت. در اين مقاله برآنيم كه گوشه هايى از مناقب و فضائل آن حضرت را بررسى و بيان نماييم.
زينت پدر
معمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مىكنند، ولى در جريان ولادت حضرت زينب عليهاالسلام والدين او اين كار را به پيامبراسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند.
پيامبر صلى الله عليه وآله كه در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنيدن خبر تولد، سراسيمه به خانه على عليه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسيد، آن گاه نام زينب (زين + اب) را كه به معناى «زينت پدر» است براى اين دختر انتخاب نمود. (3)
علم الهى
مهمترين امتياز انسان نسبت به ساير موجودات - حتى ملائكه - دانش و بينش اوست. « وعلم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان كنتم صادقين. قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم.»(4) ؛« سپس علم اسماء[علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مىگوييد، اسامى اينها را به من خبر دهيد. عرض كردند: تو منزهى. ما چيزى جز آن چه به ما تعليم دادهاى نمىدانيم؛ تو دانا و حكيمى.»
و برترين علمها، علمى است كه مستقيما از ذات الهى به شخصى افاضه شود، يعنى داراى علم «لدنى» باشد. خداوند متعال در مورد حضرت خضرعليه السلام مىفرمايد:« وعلمناه من لدنا علما.» (5) ؛«علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم.»
زينب عليهاالسلام به شهادت امام سجاد عليه السلام داراى چنين علمى است، آن جا كه به عمهاش خطاب كرد و فرمود:« انت عالمه غير معلمه وفهمه غير مفهمه (6)؛ تو بي آنكه آموزگاري داشته باشي؛ عالم و دانشمند هستي.»
عبادت و بندگى
زينب عليهاالسلام به خوبى از قرآن آموخته بود، كه هدف از آفرينش و خلقت انسان رسيدن به قله كمال بندگى است. «ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» (7) ؛ «من جن و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادت كنند.»
او عبادتها و نماز شبهاى پدر و مادر را از نزديك ديده بود. او در كربلا شاهد بود كه برادرش امام حسين عليه السلام در شب عاشورا به عباس فرمود:«ارجع اليهم واستمهلهم هذه المشيه الى غد لقد نصلى لربنا الليله وندعوه و نستغفره فهو يعلم انى احب الصلوه له وتلاوه كتابه وكثره الدعاء والاستغفار (8) ؛ به سوى آنان باز گرد و اين شب را تا فردا مهلت بگير تا بتوانيم امشب را به نماز و دعا و استغفار در پيشگاه خدايمان مشغول شويم. خدا خود مىداند كه من نماز، قرائت قرآن، زياد دعا كردن و استغفار را دوست دارم .» در اين جملات صحبت از اداى تكليف نيست، بلكه سخن از عشق به عبادت و نماز است.
شب خيز كه عاشقان به شب راز كنند گرد در بـــام دوســـت پــرواز كنند
هر جـــا كه درى بـود به شــب در بندند الا در دوست را كه شب باز كنند حضرت زينب عليهاالسلام نيز ازعاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هيچ مصيبتى او را از عبادت باز نداشت. امام سجاد عليه السلام فرمود:«ان عمتى زينب كانت تؤدى صلواتها، من قيام الفرائض والنوافل عند مسيرنا من الكوفه الى الشام وفى بعض منازل كانت تصلى من جلوس لشده الجوع والضعف (9)؛ عمهام زينب در مسير كوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مىنمود و در بعضى منازل از شدت گرسنگى و ضعف، نشسته نماز مي گزارد.»
امام حسين عليه السلام كه خود معصوم و واسطه فيض الهى است هنگام وداع به خواهر عابدهاش مىفرمايد:« يا اختاه لا تنسينى فى نافله الليل (10)؛ خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مكن!» اين نشان از آن دارد كه اين خواهر، به قله رفيع بندگى و پرستش راه يافته و به حكمت و هدف آفرينش دست يازيده است.
عفت و پاكدامنى
عفت و پاكدامنى، برازنده ترين زينت زنان، و گران قيمت ترين گوهر براى آنان است. زينب عليهاالسلام درس عفت را به خوبى در مكتب پدر آموخت، آن جا كه فرمود:«ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف يكاد العفيف ان يكون ملكا من الملائكه(11)؛ مجاهد شهيد در راه خدا، اجرش بيشتر از كسى نيست كه قدرت دارد اما عفت مىورزد،- يعني قدرت انجام گناه را دارد ولي از آن دوري مي كند- نزديك است كه انسان عفيف فرشتهاى از فرشتگان باشد.»
يحيى مازنى روايت كرده است :
(( مدتها در مدينه در خدمت حضرت على (ع ) به سر بردم و خانه ام نزديك خانه زينب (س ) دختر اميرالمؤ منين (ع ) بود. به خدا سوگند هيچ گاه چشمم به او نيفتاده صدايى از او به گوشم نرسيد.
به هنگامى كه مى خواست به زيارت جد بزرگوارش رسول خدا (ص ) برود، شبانه از خانه بيرون مى رفت ، در حالى كه حسن (ع ) در سمت راست او و حسين (ع ) در سمت چپ او و اميرالمؤمنين (ع ) پيش رويش راه مى رفتند.
هنگامى كه به قبر شريف رسول خدا (ص ) نزديك مى شد، حضرت على (ع ) جلو مى رفت و نور چراغ را كم مى كرد. يك بار امام حسن (ع ) از پدر بزرگوارش درباره اين كار سؤ ال كرد، حضرت فرمود: مى ترسم كسى به خواهرت زينب نگاه كند. ))
زينب كبرى عفت خويش را حتى در سخت ترين شرايط به نمايش گذاشت. او در دوران اسارت و در حركت از كربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاى مىفشرد. مورخين نوشتهاند: « وهى تستر وجهها بكفها، لان قناعها قد اخذ منها (12)؛ او صورت خود را با دستش مىپوشاند چون روسريش از او گرفته شده بود.»
شاعر عرب به همين قضيه اشاره كرده و مىگويد:
ورثت زينب من امها
كل الذى جرى عليها وصار
زادت ابنه على امها
تهدى من دارها الى شر دار
تستر باليمنى وجهها فان
اعوزها الستر تمد اليسار
«زينب تمامى آن چه را بر مادر گذشت به ارث برد، منتهى دختر سهم اضافهاى برداشت كه از خانهاش به بد ترين خانه حركت كرد (به اسارت رفت).
صورت را[در اسارت] با دست راست مىپوشاند و اگر نياز مي شد،از دست چپ هم بهره مىبرد. »
و آن بانوى بزرگوار بود كه براى پاسدارى از مرزهاى حيا و عفاف بر سر يزيد فرياد مىآورد كه « ا من العدل يا ابن الطلقاء تحذيرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبايا؟ قد هتكت ستورهن و ابديت وجوههن (13)؛ اى پسر آزاد شدههاى[جدمان پيامبراسلام] آيا اين از عدالت است كه زنان و كنيزكان خويش را پشت پرده نشانى، و دختران رسول خدا صلى الله عليه وآله را به صورت اسير به اين سو و آن سو بكشانى؟ نقاب آنان را دريدى و صورتهاى آنان را آشكار ساختى.»
ولايت مدارى
قرآن بدون هيچ قيد و شرطى در كنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پيامبر صلى الله عليه وآله و صاحبان امر، يعنى، ائمه اطهارعليهم السلام مىدهد.« اطيعواالله واطيعواالرسول واولى الامرمنكم» (14)؛ «از خداوند و رسول و اولي الامر اطاعت كنيد.»
زينب عليهاالسلام كه حضور هفت معصوم (15) را درك كرده، در تمامى ابعاد ولايت مدارى (معرفت امام، تسليم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولايت، فداكارى در راه آن و) ... سر آمد است. او با چشمان خود مشاهده كرده بود كه چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام خويش قرار داد و خطاب به ولى خود گفت:« روحى لروحك الفداء ونفسى لنفسك الوقاء (16)؛[اى ابالحسن] روحم فداى روح تو و جانم سپر بلاى جان تو باد.» و سرانجام جان خويش را در راه حمايت از على عليه السلام فدا نمود و شهيده راه ولايت گرديد. زينب عليهاالسلام به خوبى درس ولايت مدارى را از مادر فرا گرفت و آن را به زيبايى در كربلا به عرصه ظهور رساند.
از يك سو در جهت معرفى و شناساندن ولايت، از طريق نفى اتهامات و يادآورى حقوق فراموش شده اهل بيت تلاش كرد. از جمله در خطبه شهر كوفه فرمود:« وانى ترحضون قتل سليل خاتم النبوه ومعدن الرساله وسيد شباب اهل الجنه (17)؛ لكه ننگ كشتن فرزند آخرين پيامبر و سرچشمه رسالت و آقاى جوانان بهشت را چگونه خواهيد شست؟»
و همچنين در مجلس ابن زياد (18)، شهر شام، و مجلس يزيد، ولايت و امامت را به خوبى معرفى نمود.
از سوى ديگر سر تا پا تسليم امامت بود؛ چه در دوران امام حسين عليه السلام و چه در دوران امام سجاد عليه السلام حتى در لحظهاى كه خيمه گاه را آتش زدند، يعنى در آغاز امامت امام سجاد عليه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: اى يادگار گذشتگان ... خيمهها را آتش زدند ما چه كنيم؟ فرمود:«عليكن بالفرار؛ فرار كنيد.» (19)
از اين مهمتر در چند مورد، زينب عليهاالسلام از جان امام سجاد عليه السلام دفاع كرد و تا پاى جان از او حمايت نمود.
الف- در روز عاشورا؛ هنگامى كه امام حسين عليه السلام براى اتمام حجت، درخواست يارى نمود، فرزند بيمارش امام زين العابدين عليه السلام روانه ميدان شد. زينب با سرعت حركت كرد تا او را از رفتن به ميدان نبرد باز دارد، امام حسين عليه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او كشته شود نسل پيامبر در روى زمين قطع مىگردد. (20)
ب- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خيمهها شمر تصميم گرفت امام سجاد عليه السلام را به شهادت برساند، ولى زينب عليهاالسلام فرياد زد: تا من زنده هستم نمىگذارم جان زين العابدين در خطر افتد. اگر مىخواهيد او را بكشيد، اول مرا بكشيد، دشمن با ديدن اين وضع، از قتل امام عليه السلام صرف نظر كرد. (21)
ج- زمانى كه ابن زياد فرمان قتل امام سجاد عليه السلام را صادر كرد، زينب عليهاالسلام آن حضرت را در آغوش كشيد و با خشم فرياد زد: اى پسر زياد! خون ريزى بس است. دست از كشتن خاندان ما بردار. و ادامه داد:« والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنى معه؛ به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم كرد؛ اگر مىخواهى او را بكشى مرا نيز با او بكش.»
ابن زياد به زينب نگريست و گفت: شگفتا از اين پيوند خويشاوندى، كه دوست دارد من او را با على بن الحسين بكشم. او را واگذاريد.
البته ابن زياد كوچكتر از آن است كه بفهمد اين حمايت فقط به خاطر خويشاوندى نيست، بلكه به خاطر دفاع از ولايت و امامت است. اگر فقط مساله فاميلى و خويشاوندى بود، بايد زينب عليهاالسلام جان فرزندان خويش را حفظ و آنها را به ميدان جنگ اعزام نمىكرد.
آنكـــه قلبـــش از بلا سـرشار بود دخت زهرا زينب غمخوار بوداو ولايت را به دوشش مىكشيـد چـون امـام عصر او بيمار بود بــا طنيــن خطبــههاى حيــدرى ســخــت او رسواگر كفار بود روحيه بخشى
در مسافرتها و نيز در حوادث تلخ، آن چه بيش از هر چيز براى انسان لازم است، روحيه و دلگرمى است. اگر انسان براى انجام كارهاى مهم و حساس روحيه نداشته باشد، آن كار با موفقيت انجام نشده و به نتيجه نخواهد رسيد و چه بسا با شكست نيز مواجه شود. يكى از بارزترين اوصاف زينب عليهاالسلام روحيه بخشى اوست. او بعد از شهادت مادر، روحيه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن عليه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ايفا كرد. پس از شهادت امام حسين عليه السلام و در طول دوران اسارت، اين صفت نيكوى زينب بيشتر ظهور كرد. او پيوسته ياور غمديدگان و پناه اسيران بود، از گودى قتلگاه تا كوچههاى تنگ و تاريك كوفه، از مجلس ابن زياد تا ستمكده يزيد، در همه جا فرشته نجات اسرا بود.
نه تنها زينب از دين ياورى كرد به همت كاروان را رهبرى كرد بــه دوران اســارت با يتيــمــاننوازشـها به مهــر مــادرى كرد او حتى تسلى بخش دل امام سجاد عليه السلام بود، آن جا كه مىگفت:«لا يجزعنك ما ترى، فوالله ان ذلك لعهد من رسول الله الى جدك وابيك وعمك (22)؛ [اى پسر برادر!] آن چه مىبينى (شهادت پدر) تو را بى تاب نسازد. به خدا سوگند! اين عهد رسول خدا با جد، پدر و عمويت است.»
صبر
يكى از بارزترين اوصاف انسانهاى كامل، صبر و بردبارى در فراز و نشيبهاى روزگار و تلخىهاى دوران است. قرآن كريم در آيات متعددى به صابران بشارت داده (23) و پاداشهاى فراوان آنها را يادآورى نموده است. زينب عليهاالسلام از اين جهت در اوج كمال قرار دارد. در زيارتنامه آن حضرت مىخوانيم:« لقد عجبت من صبرك ملائكه السماء؛ ملائكه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.» مخصوصا در ماجراى كربلا آن چنان صبر و رضا و تسليم از خود نشان داد، كه صبر از روى او خجل است.
خــدا در مكتـب صبـر على پرداخت زينب را بــــــراى كربـــــــلا با شيــــــر زهرا ســــاخت زينب را بســان ليله القدرى كه مخفى ماند قدر او كسى غير از حسين بن على نشناخت زينب را ...سلام بر تو اى كسى كه صبر شد حقير تو نــــديـــده بـــعـــد فاطــمــه جـــهـــان زنــى نـظير تو در مجلس ابن زياد؛ آن گاه كه آن ملعون با نيش زبانش نمك به زخم زينب مىپاشد و براى آزردن او مىگويد:«كيف رايت صنع الله باخيك واهل بيتك(24)؛ كار خدا را با برادر و خانوادهات چگونه يافتى؟» او در واقع با تعريض مىخواهد بگويد كه ديدى خدا چه بلايى به سرتان آورد؟ زينب عليهاالسلام در پاسخ درنگ نمىكند، با آرامشى كه از صبر و رضاى قلبى او حكايت داشت فرمود:« ما رايت الا جميلا(25) جز زيبايى نديدم.» ابن زياد از پاسخ يك زن اسير در شگفت مىماند، و ا ز اين همه صبر و استقامت و تسليم او در مقابل مصيبتها متعجب مىشود و قدرت محاجه را از دست مىدهد.
اى زينبى كه محنت عالم كشيـدهاىغير از بلا و درد به عالم چه ديدهاى؟يارب زنى و اين همه استوارى و علو چــون زينــب صبــور مگــر آفريـدهاى؟ايثار
يكى ديگر از صفات حسنه انسانهاى برتر، مقدم داشتن ديگران بر خود است. امام على عليه السلام فرمود:«الايثار اعلى الايمان(26)؛ ايثار، بالاترين درجه ايمان است.» و فرمود:«الايثار اعلى الاحسان(27)؛ ايثار برترين احسان است.»
زينب مجلله دراين صفت نيز گوى سبقت را از ديگران ربوده است. او براى حفظ جان ديگران، خطر را به جان مىخرد و در تمام صحنهها، ديگران را بر خود مقدم مىدارد.
او در ماجراى كربلا حتى از سهميه آب خويش استفاده نمىكرد و آن را نيز به كودكان مىداد. در بين راه كوفه و شام، با اين كه خود گرسنه و تشنه بود، ايثار را به بند كشيده و آن را شرمنده ساخت. امام زين العابدين عليه السلام مىفرمايد:«انها كانت تقسم ما يصيبها من الطعام على الاطفال لان القوم كانوا يدفعون لكل واحد منا رغيفاً من الخبز فى اليوم والليله (28)؛ عمهام زينب[در مدت اسارت]، غذايى را كه به عنوان سهميه و جيره مىدادند، بين بچهها تقسيم مىكرد، چون در هر شبانه روز به هر يك از ما يك قرص نان مىدادند.»
او سختىها و تازيانهها را به جان خود مىخريد و نمىگذاشت بر بازوى كودكان اصابت كند.
براى حفظ جان كودكانت در بر دشمن به پيش تازيانه بازوى خود را سپر كردمشجاعت و شهامت
از صفات بارز پروا پيشگان اين است كه خدا در نظر آنان بزرگ و غير او در نظرشان كوچك، حقير و فاقد اثر مىباشد. امام على عليه السلام مىفرمايد:«عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم (29)؛ خالق در جان آنان بزرگ است، پس غير او در چشمشان كوچك مىباشد.»
سّر شجاعت اولياى الهى نيز در همين است. زينب كه خود چنين ديدى دارد، و در خانواده شجاع تربيت شده است، از شجاعت حيدرى بهره مند است. او به« لبوه الهاشميه (30)؛ شير زن هاشمى» لقب گرفته است و چون مردان بر سر دشمن فرياد مىزند، توبيخشان مىكند، تحقيرشان مىكند، و از كسى هراسى به دل ندارد. او از برق شمشير خون چكان آدمكشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنى، در ميان آن همه شمشير و آن همه كشته فرياد مىزند كه آيا در ميان شما يك مسلمان نيست؟ در مجلس ابن زياد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشهاى مىنشيند و با بى اعتنايى به سؤالات او تحقيرش مىكند، او را «فاسق» و«فاجر» معرفى مىكند و مىگويد:
«الحمدلله الذى اكرمنا بنبيه محمد صلى الله عليه وآله وطهرنا من الرجس تطهيراً وانما يفتضح الفاسق ويكذب الفاجر وهو غيرنا (31)؛ سپاس خداى را كه ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله عليه وآله گرامى داشت، و از پليدىها پاك نمود. همانا فقط فاسق رسوا مىشود، و بدكار دروغ مىگويد، و او غير ما مىباشد.»
و همچنين در مقابل يزيد و دهن كجىها و بد زبانىهاى او، شجاعت حيدرى را به نمايش گذارده، چنين مىگويد: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتك انى لاستصغر قدرك واستعظم تقريعك واستكبر توبيخك (32)؛ اگر فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته[بدان كه] قدر و ارزش تو در نزد من ناچيز است، وليكن سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبيخ كردن تو را بزرگ مىدانم.»
صداى زنده على به صوت دلپذير تو اسير شام بودى و يزيد شد اسير تو فصاحت و بلاغت
هر خطيبى بخواهد فصيح و بليغ سخن بگويد، علاوه بر استعداد ذاتى، بايد بارها تمرين عملى انجام دهد، همچنين در حين خطابه لازم است از نظر روانى و جسمانى كاملا آماده باشد تا بتواند خطبهاى فصيح و بليغ ادا كند. و مستمعين بايد با او هماهنگ باشند والا ياراى سخن گفتن نخواهد داشت تا چه رسد به اين كه فصيح و بليغ بگويد.
زينب بدون آن كه دوره ديده و يا تمرين خطابه كرده باشد و در حال تشنگى، گرسنگى، خستگى اسارت، و از نظر روانى داغ دار، آواره و تحقير شده با كسانى سخن مىگويد كه نه تنها با او هماهنگ نيستند بلكه حتى سنگ و خاكروبه بر سر او ريختهاند، با اين حال صداى زينب بلند مىشود كه:«اى مردم كوفه! اى نيرنگ بازان و بى وفايان . . .» سخنان زينب عليهاالسلام چنان بود كه وجدان خفته مردم را بيدار كرد و صداى گريه از زن و مرد و پير و جوان و خردسال بلند شد.
خزيم اسدى مىگويد: متوجه زينب شدم، به خدا سوگند زنى را كه سر تا پا شرم و حيا باشد، سخنران تر از او نديدم، گويى زينب از زبان على عليه السلام سخن مىگفت.
و همو مىگويد: پير مردى را در كنار خود ديدم كه بر اثر گريه محاسنش غرق اشك شده بود و مىگفت: پدر و مادرم فداى شما باد، پيرمردان شما بهترين پيرمردها، جوانان شما برترين جوانها و زنان شما نيكوترين زنان هستند. نسل شما بهترين نسلى است كه نه خوار مىگردد و نه شكست مىپذيرد. (33)
شيخ جعفر نقدى (ره ) مى نويسد:
(( مى گويم : و اين حذلم بن كثير (راوى اين خبر) از فصحاء و سخنوران و نيكو گفتاران عرب است كه كه از فصاحت و زبان آورى و نيكو گفتارى و از بلاغت و رسايى سخن و مطابق اقتضاى مقام و مناسب حال مخاطب سخن گفتن زينب تعجب نموده و به شگفت آمده ، و از براعت و برترى فضل و كمال و علم و دانش و شجاعت ادبيه و دلاورى پسنديده آن مخدره ، حيرت و سرگردانى او را فرا گرفته ، به طورى كه نتواسته او را (به كسى ) تشبيه و مانند نمايد، مگر به پدرش سيد و مهتر هر بليغ و فصيحى .
پس (از اين رو) گفته : (( كانها تفرع عن لسان اميرالمؤ منين )) ؛ يعنى گويا عليا حضرت زينب (س ) (سخنانش را در كوفه ) از زبان اميرالمؤ منين (ع ) قصد و آهنگ مى نمود، و هر كه درباره كربلا و در احوال و سرگذشت هاى حسين (ع ) كتابى نوشته ، اين خطبه و سخنرانى را نقل نموده است .
و جاحظ در كتاب خود (( البيان و التبيين )) آن را از خزيمه الاسدى روايت نموده كه خزيمه گفته : (( زنان كوفه را در آن روز ديدم به پا ايستاده (بركشته شدگان در كربلا) ندبه و زارى و شيون مى نمودند، در حالى كه گريبان ها (شان را) مى دريدند.
جود و سخاوت زينب (س )
روزى ميهمانى براى اميرالمؤ منين (ع ) رسيد. آن حضرت به خانه آمده و فرمود: اى فاطمه ، آيا طعامى براى ميهمان خدمت شما مى باشد؟ عرض كرد: فقط قرض نانى موجود است كه آن هم سهم دخترم زينب مى باشد.
زينب (س ) بيدار بود، عرض كرد: اى مادر، نان مرا براى ميهمان ببريد، من صبر مى كنم . طفلى كه در آن وقت ، كه چهار يا پنج سال بيشتر نداشته اين جود و كرم او باشد، ديگر چگونه كسى مى تواند به عظمت آن بانوى عظمى پى ببرد؟
زنى كه هستى خود را در راه خدا بذل بنمايد، و فرزندان از جان عزيزتر خود را در راه خداوند متعال انفاق بنمايد و از آنها بگذرد بايستى در نهايت جود بوده باشد.
نبوغ و استعداد حضرت زينب (س )
در تاريخ آمده كه روزى اميرمؤ منان (ع ) در ميان دو فرزند خردسالش عباس و زينب نشسته بود كه رو به عباس نموده فرمود: (( قل واحد )) بگو يك .
عباس آن را گفت .
سپس فرمود: (( قل اثنان )) بگو دو.
عباس در پاسخ گفت : (( استحيى ان اقول باللسان الذى قلت واحد، اثنان )) ؛ شرم دارم با زبانى كه يكى گفته ام ، دو بگويم .
آن گاه اميرمؤ منان (ع ) چشمان عباس (ع ) را بوسه زد؛ چرا كه كلام اين فرزند خردسال اشاره به وحدانيت خداى تعالى و توحيد او مى كرد.
سپس رو به زينب (س ) كرد، ولى زينب منتظر سؤ ال پدر نمانده ، خود سؤ الى مطرح كرد و گفت : پدر! ما را دوست دارى ؟
اميرمؤ منان (ع ) فرمود: آرى دخترم ، فرزندان پاره هاى قلب ما هستند.
زينب (س ) با اين مقدمه ، وارد سؤ ال اصلى شد و پرسيد: پدر! دو محبت - محبت خدا و محبت اولاد - در قلب مؤ من جا نمى گيرد. پس اگر بايد دوست داشته باشى ، شفقت و مهربانى را نثار ما كن و محبت خالص را تقديم خداوند.
على (ع ) كه اين درك ، و شناخت و استعداد را در اين دختر و پسر خردسالش مشاهده نمود، بر علاقه اش نسبت به آنان افزوده شد. )) زينب (س ) به دليل همين نبوغ و استعداد و ديگر كمالاتى كه در وجودش بود، از احترام ويژه خانواده پدر برخوردار شد.
صديقه صغرى
مرحوم علامه مامقانى (ره ) در مجلد سوم كتاب شريف (( تنقيح المقال )) درباره سيدتنا زينب الكبرى (س ) مى نويسد:
(( درباره سيدتنا زينب الكبرى مى گويم : زينب و چيست زينب و چه چيز تو را دانا گردانيد (و از كجا درك نموده و دريافتى ) كه (شرافت و بزرگى و فضيلت و برترى ) زينب چيست ؟ (پس به طور اختصاص آن هم يك از هزار هزار آن است كه ) زينب عقيله يعنى خاتون بزرگوار و گرامى فرزندان هاشم (ابن عبد مناف پدر جد رسول خدا) است ، و محققا صفات حميده و خوى هاى پسنديده را دارا بود كه پس از مادرش ، صديقه كبرى (س ) كسى دارا نبوده است ، تا اين كه حق و سزاوار است گفته شود:
او است صديقه صغرى ، زينب را در حجاب و پوشش و عفت و پاكدامنى (از ديگران ) زيادت و افزونى است (و آن اين است ) كه تن او را در زمان پدرش (اميرالمؤ منين ) و دو برادرش (امام حسن و امام حسين ) كسى از مردان نديد تا روز (( طف )) (كربلا، و اين كه زمين كربلا را طف مى نامند، براى آن است كه طف زمينى بلند و جانب و كنار را گويند، و زمين كربلا كنار فرات است ) و زينب (س ) در صبر و شيكبايى (از مصايب و اندوه هاى بزرگ ) و ثبات و پايدارى و قيام و ايستادگى (در آشكار ساختن حق و درستى ) و قوت و نيروى ايمان و گرويدن (به عقايد و احكام دين مقدس اسلام ) و تقوا و پرهيزكارى و اطاعت و فرمانبرى (از آنچه خداى تعالى فرموده ) وحيده و يگانه بود (كه پس از مادرش عليا حضرت فاطمه (س ) در دنيا چنين خاتونى كه داراى اين صفات حميده و خوى هاى پسنديده بى مانند باشد، سراغ ندارم.)
زينب (س ) در فصاحت و آشكارا سخن گفتن و زبان آورى و در بلاغت و رسايى سخن و سخن گفتن مطابق اقتضاى مقام و مناسب حال ، گويى از زبان (پدر بزرگوارش ) اميرالمؤ منين (ع ) قصد و آهنگ مى نمود، چنان كه پوشيده نيست بر كسى كه در خطبه و سخنرانى او (در مجلس ابن زياد در كوفه ، و مجلس يزيد در شام ) از روى تحقيق و درستى فكر نموده و بينديشد، و اگر ما (علما و بيان كننده اصول و فروع دين مقدس اسلام ) بگوييم : زينب (س ) مانند امام (ع ) داراى مقام عصمت بوده (از گناه بازداشته شده و هيچ گونه گناهى نكرده با اين كه قدرت و توانايى بر آن داشته و معنى عصمت نزد ما اماميه همين است ) كسى را نمى رسد كه (گفتار ما را) انكار كند و نپذيرد.
اگر به احوال و سرگذشت هاى او در طف و كربلا و پس از كربلا (در كوفه و شام ) آشنا باشد، چگونه چنين نباشد؟ و اگر چنين نبود هر آينه امام حسين (ع ) مقدار و پاره اى از بار سنگين امامت و پيشوايى را روزگارى كه امام سجاد(ع ) بيمار بود بر او حمل و واگذار نمى نمود، و پاره اى از وصايا و سفارشهاى خود را به او وصيت نمى كرد و امام سجاد (ع ) او را در بيان احكام و آنچه كه از آثار و نشانه هاى ولايت و امامت است . نايبه به نيابت خاصه و جانشين خود نمى گرداند.
مفسر قرآن
فاضل گرامى سيد نورالدين جزايرى در كتاب خود (( خصايص الزينبيه )) چنين نقل مى كند:
(( روزگارى كه اميرالمؤ منين (ع ) در كوفه بود، زينب (س ) در خانه اش مجلسى داشت كه براى زنها قرآن تفسير و معنى آن را آشكار مى كرد. روزى (( كهيعص )) را تفسير مى نمود كه ناگاه اميرالمؤ منين (ع ) به خانه او آمد و فرمود: اى نور و روشنى دو چشمانم ! شنيدم براى زن ها (( كهيعص )) را تفسير مى نمايى ؟
زينب (س ) گفت : آرى . اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: اين رمز و نشانه اى است براى مصيبت و اندوهى كه به شما عترت و فرزندان رسول خدا(ص ) روى مى آورد. پس از آن مصايب و اندوه ها را شرح داد و آشكار ساخت . پس آن گاه زينب گريه كرد، گريه با صدا - صلوات الله عليها.
گفتن مسائل شرعى
شيخ صدوق ، محمد بن بابويه (ره ) مى گويد: حضرت زينب (س ) نيابت خاصى از طرف امام حسين (ع ) داشت و مردم در مسائل حلال و حرام به او مراجعه كرده از او مى پرسيدند، تا اينكه حضرت سجاد (ع ) بهبود يافت .
شيخ طبرسى (ره ) گويد: حضرت زينب (س ) روايات بسيارى را از قول مادرش حضرت زهرا (س ) روايت كرده است .
از عماد المحدثين روايت شده است كه : حضرت زينب (س ) از مادر و پدر و برادرانش و از ام سلمه و ام هانى و ديگر زنان روايت مى كرد و از جمله كسانى كه از او روايت كرده اند، ابن عباس و على بن الحسين (ع ) و عبدالله بن جعفر و فاطمه صغرى دختر امام حسين (ع ) و ديگرانند.
همچنين ابوالفرج گويد: زينب بانويى عقيله كه ابن عباس سخنان حضرت زهرا(س ) را در مورد فدك از قول او نقل كرده و مى گويد: عقيله ما، زينب دختر على (ع ) به من گفت .
از ظاهر فرمايش فاضل دربندى و ديگر عالمان چنين به دست مى آيد كه حضرت زينب كبرى (س ) علم منايا و بلايا (خوابها و حوادث آينده ) را همچون بسيارى از ياران حضرت على (ع )، مانند ميثم تمار و رشيد هجرى و برخى ديگر مى دانسته و بلكه در ضمن اسرارى كه بيان كرده ، به طور قطع و مسلم آن حضرت را از مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم و ديگر زنان با فضيلت برتر دانسته است .
وى در ضمن فرمايش حضرت سجاد (ع ) كه به آن حضرت فرموده بود: (( اى عمه تو بحمدالله دانشمند بدون آموزگار و فهميده بدون آموزنده هستى . )) ، گويد: اين فرمايش خود دليل و حجت بر آن است كه زينب دختر حضرت اميرالمؤ منين (ع ) محدثه بوده يعنى به او الهام مى شده است و عمل او از علم لدنى و آثار باطنى مى باشد.
آينه تمام نماى مقام رسالت و امامت
محمد غالب شافعى ، يكى از نويسندگان مصرى گفته است :
(( يكى از بزرگترين زنان اهل بيت از نظر حسب و نسب و از بهترين بانوان طاهر، كه داراى روحى بزرگ و مقام تقوا و آيينه تمام نماى مقام رسالت و ولايت بوده ، حضرت سيده زينب ، دختر على بن ابى طالب - كرم الله وجهه - است كه به نحو كامل او را تربيت كرده بودند و از پستان علم و دانش خاندان نبوت سيراب گشته بود، به حدى كه در فصاحت و بلاغت يكى از آيات بزرگ الهى گرديد و در حلم و كرم و بينايى و بصيرت در تدبير كارها در ميان خاندان بنى هاشم و بلكه عرب مشهور شد و ميان جمال و جلال و سيرت و صورت و اخلاق و فضيلت جمع كرده بود.
آنچه خوبان همگى داشتند، او به تنهايى دارا بود. شبها در حال عبادت بود و روزها را روزه داشت و به تقوا و پرهيزكارى معروف بود... ))
ايراد خطبه در كودكى
از عجايب اينكه زينب (س ) در حدود شش سالگى ، خطبه غرا و طولانى مادرش حضرت زهرا (س ) را كه در مسجد النبى ، پيرامون فدك و رهبرى امام على (ع ) ايراد كرد، حفظ نموده بود، براى آيندگان روايت مى كرد، با اينكه آن خطبه هم مشروح و طولانى است و هم واژه ها و جمله هاى دشوار و پر معنى و بسيار در سطح بالا دارد و اين از عجايب روزگار است و ديگران آن خطبه را از زينب (س ) نقل نموده اند.
تلاوت قرآن
روايت شده : كه روزى زينب (س ) آيات قرآن را تلاوت مى كرد، حضرت على (ع ) نزد او آمد، ضمن پرسشهايى ، با اشاره و كنايه ، گوشه هايى از مصايب زينب (س ) را كه در آينده رخ مى داده ، به آگاهى او رسانيد.
زينب (س ) عرض كرد: (( من قبلا اين حوادث را كه برايم رخ مى دهد، از مادرم شنيده بودم )) .
شباهت زينب (س ) به خديجه
جالب اينكه شباهت حضرت زينب (س ) به حضرت خديجه (س ) از اميرمؤ منان على (ع ) نيز نقل شده است ، چنان كه در روايت آمده است :
وقتى كه اشعث بن قيس از حضرت زينب (س ) خواستگارى كرد، حضرت على (ع ) بسيار دگرگون و خشمگين شد، و با تندى به اشعث فرمود:
(( اين جراءت را از كجا پيدا كرده اى كه زينب (س ) را از من خواستگارى مى كنى ؟! زينب (س ) شبيه خديجه (س )، پروريده دامان عصمت است ، شير از دامان عصمت خورده ، تو لياقت همتايى از او را ندارى ، سوگند به خداوندى كه جان على در دست او است ، اگر بار ديگر اين موضوع را تكرار كنى ، با شمشير جوابت را مى دهم ، تو كجا كه با يادگار حضرت زهرا (س ) همسر و همسخن شوى ؟! ))
همچنين از پاره اى روايت فهميده مى شود كه به خاطر شباهتى كه حضرت زينب (س ) به خاله پيامبر (ص ) به نام ام كلثوم داشت ، پيامبر(ص ) كنيه او را (( ام كلثوم )) گذاشت .
شباهت زينب (س ) به پدر بزرگوار خود
مرحوم سيد نورالدين جزايرى (ره ) در مورد شباهت حضرت زينب (س ) به پدر بزرگوار خود چنين نوشته است :
غالبا كليه پسر شباهت به پدر، و دختر شباهت به مادر پيدا مى كند، به جز حضرت فاطمه زهرا(س ):
(( كانت مشيتها مشيه ابيها رسول الله و منطقها كمنطقه )) . و نيز حضرت زينب (س ) كه (( منطقها كمنطق ابيها اميرالمؤ منين عليه السلام )) بود.
نسبت مردانگى به حضرت زينب (س )
روايت شيخ بزرگوار صدوق را در كتاب (( اكمال الدين )) و شيخ طوسى را در كتاب (( غيبت )) مورد مطالعه قرار دهيد! اين دو تن به صورت مسند از احمد بن ابراهيم روايت مى كنند كه گفت :
(( در سال 282 بر حكيمه دختر حضرت جواد الائمه امام محمد تقى (ع ) وارد شدم و از پس پرده با او صحبت كرده از دين و آيين او پرسيدم و او نام امام خود را برده گفت : فلانى پسر حسن . به او عرض كردم : فدايت شوم ، آيا آن حضرت را به چشم خود ديده ايد يا اينكه از روى اخبار و آثار مى گوييد؟ گفت :
از روى روايتى كه از حضرت عسكرى (ع ) به مادرش نوشته شده است . گفتم : آن مولود كجاست ؟ گفت : پنهان است . گفتم : پس شيعه چه كنند و نزد چه كسى مشكلات خويش را بازگو نمايند؟
گفت : به جده ، مادر حضرت عسكرى . گفتم : آيا به كسى اقتدا كنم كه زنى وصايت او را بر عهده دارد؟ گفت : به حسين بن على (ع ) اقتدا كن كه در ظاهر به خواهرش زينب (س ) وصيت كرد و هر گونه دانشى كه از حضرت سجاد (ع ) بروز مى كرد، به حضرت زينب (س ) نسبت داده مى شد تا بدين گونه جان حضرت سجاد (ع ) محفوظ بماند...
زينب ، چشمه علم لدنى
در مقام علم و يقين ، چنان كه علم امام لدنى است ، نه كتابى و تحصيلى رشته علمى كه خداى عالم به قلب خاتم الانبياء و دودمانش انداخت كه در قرآن مى فرمايد: (( از نزد خود به او علم داديم )) به على (ع ) و حسن و حسين داد به زينب هم عنايت فرمود.
مجلله زينب (س ) از همان ابتدايى كه خداوند او را آفريد، روح لطيفش را چشمه علمى از همان علم لدنى قرار داد. اينها كوچك و بزرگ ندارند.
پىنوشتها
1- شيخ ذبيح الله محلاتى، رياحين الشريعه، (تهران، دارالكتب الاسلاميه) ج3، ص46.
2- همان، ج3، ص210.
3- همان، ج3، ص39.
4- بقره/31- 32.
5- كهف/65.
6- شيخ عباس قمى، منتهى الآمال،(تهران، علميه اسلاميه، چاپ قديم،1331 ه . ش) ج1، ص298.
7- ذاريات/56.
8- محمد بن جريرطبرى، تاريخ طبرى، ج6، ص238.
9- رياحين الشريعه، ج3، ص62.
10- همان، ص 61- 62.
11- نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 466.
12- جزائرى، الخصائص الزينبيه، ص345.
13- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار،(بيروت، داراحياء التراث العربى)، ج45، ص134.
14- نساء/59.
15- پيامبراكرم صلى الله عليه و آله، على عليه السلام، فاطمه عليهاالسلام، امام حسن عليه السلام، امام حسين عليه السلام، امام سجاد عليه السلام و امام باقر عليه السلام .
16- الكوكب الدرى، ج1، ص196.
17- بحارالانوار، ج45، صص110- 111.
18- همان، ج45، ص133.
19- همان، ج45، ص58، ومعالى السبطين، ج2، ص88 .
20- بحارالانوار، ج45، ص46.
21- همان، ج45، ص61 .
22- همان، ج45، ص179.
23- مثل بقره/155 و . . .
24- بحارالانوار، ج45، صص115- 116.
25- همان، ص116.
26- ميزان الحكمه، ج1، ص4.
27- همان.
28- رياحين الشريعه، ج3، ص62.
29- نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 182.
30- زيارت نامه حضرت زينب عليهاالسلام .
31- بحارالانوار، ج45، صص154- 115.
32- همان، ص134.
33- همان، ج45، صص 108 و110 .خطبه حضرت زينب سلام الله عليها در كوفه
سخنان زينب (س) پس از شهادت سالار شهيدان و خطبه هاي آن حضرت در بازار كوفه و دربارگاه ابن زيد و دربار يزيد در شام چنان قوي و تكان دهنده بود كه همگان را به حيرت واداشت و مسلمانان را از خواب غفلت بيدار كرد.
رسولي محلاتي به نقل از احتجاج طبرسي مي نويسد: هنگامي كه حضرت علي بن الحسين را به همراه زنان از كربلا به كوفه آوردند ، زنان كوفي با ديدن آنان به شدت مي گريستند و گريبان چاك مي كرند و مردان نيز با آنان گريه مي كردند. زين العابدين (ع) كه در آن زمان بيمار بود به صداي بلند فرمود : اينان برما مي گريند پس چه كسي جز اينها ما را كشت؟ در اين وقت زينب (س) با اشاره اي مردم را ساكت كرد . با همان اشاره نفس ها در سينه حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد ، آنگاه زينب (س) چنين گفت: سپاس و ستايش خاص خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاك و برگزيده اش . و سپاس اي مردمان كوفه ! اي مردمان دغل پيشه و فريبكار و بي حميت و حيله گر ! اشكانتان خشك نشود و ناله هايتان پايان نپذير! براستي حكايت شما حكايت زني است كه رشته هاي خود را محكم بافته بود و پس باز مي كرد، شما سوگند تان را دستاويز فساد قرار داديد! شما چه داريد جز لاف زدن و دشمني و دروغ ! و همچون كنيزان چاپلوس و دشمنان سخن چين ! يا هماند سبزه وگياهي كه برفراز سرگين رويد و يا همچون نقره اي كه روي قبر را بدان اندود كرده باشند كه ظاهري زيبا وفريبنده و باطني بد بو گنديده دارد . براستي كه بد توشه اي براي خود فرستاديد كه خشم خدا برشماست و در عذاب جاويدان هستيد ! آري بگريد كه به خدا سوگند شايسته گريستن هستنيد، بسيار هم بگرييد واندك بخنديد كه ننگ آن گريبان گير شما شد و بال آن شما را در برگرفت و هرگز لكه اين اين ننگ را از امان خود نتوانيد شست ! و چگونه پاك خواهيد كرد لكه ننگ كشتن فرزندان خاتم پيامبران و معدن رسالت و آقاي جوانان بهشت را ! همان كه در جنگ سنگر شماست و در پناه حزب و دسته شماست و در هنگام صلح سبب آرامش دلتان و مرهم زخمتان و در جنگ ها مرجع شما و بيانگر دليل هاي روشن و چراغ هدايت شما بود !
براستي چقدر بد است آنچه براي خود پيش فرستاديد و چقدر بد است بار گناهي را كه براي روز جزا بر دوش خود نهاديد !
نابودي و سر نگوني بر شما باد ! كوشش تان به نوميدي انجاميد و دستهايتان بريده شد و سوداگري شما زيان داد و به خشم خدا باز گشتيد و خواري بيچارگي را براي خود مسلم و قطعي كرديد! واي بر شما ! هيچ ميدانيد چه جگري از رسول خدا پاره كرديد ؟ وچه پيمان محكمي را بستيد ؟ و چه پردگياني را از او از پرده بيرون افكنديد؟ وچه حرمتي را از او هتك كرديد؟ وچه خوني را از او ريختيد؟ كار بسيار و بزرگي انجام داديد كه نزديك است آسمانها از هول اين كار از شكافد و زمين متلاشي شود و كوهها از هم بپاشد!
مصيبتي بس دشوار و بزرگ بد وكج و پيچيده و شوم كه راه چاره در آن بسته و در عظمت به اندازه آسمان خون ببارد و براستي كه عذاب آخرت خوار كننده تر خواهد بود و ياري نخواهيد داشت ! و اين مهلت تاخير در كيفر الهي شما را خيره نكند كه خداي عزوجل در انتقام عجله نمي كند و ترسي از فوت و از دست رفتن انتقام ندارد حتما پروردگار در كمينگاه شماست .
آنگاه شروع به خواندن اشعاري در رساي حادثه كربلا نمود.
راوي مي گويد به خدا سوگند آن روز مردم رت ديدم در حالي كه سرگشته و حيران مشغول گريه وزاري بودند وانگشت پشيماني و اندوه بر دندان گرفته و مي گزيدند، پير مردي در كنارم ايستاده بود او را ديدم كه به شدت مي گريست و مي گفت : پدر و مادرم فدايتان شود ! كه مهنسالان شما ، بهنرين كهنسالان و و جوانانتان بهترين جوانان ، زنانتان بهنرين زنان و نسل شما بهترين نسلهاست كه نه خوار مي شوديد ونه شكست مي پذيرد. ) منبع : زنان عاشورايي ، زهرا يزدان پناه قره تپه ، نشر هلال، تهران ، 1382 )خطبه حضرت زينب سلام الله عليها در شام
متن عربي اين خطبه كه در لهوف آمده است كه چنين است:
«فقامت زينب بنت علي ـ عليه السّلام ـ و قالت: الحمد لله رب العالمين، و صلي الله علي محمد و آله اجمعين. صدق الله كذلك يقول: «ثم كان عاقبة الذين اساءا السوي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤون» (سورة روم، آية 10). اظننت يا يزيد ـ حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاماء ـ ان بناء علي الله هواناً و بك عليه كرامة!! و ان ربك لعظيم خطرك عنده!! فشمغت بانفك و نظرت في عطفك، جذلا مسرورا، حين رايت الدنيا لك مستوسقة، و الامور متسقة و حين صفالك ملكنا سلطاننا، فمهلا مهلا، انيست قول الله عزوجل: «و لا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين» (سوره آل عمران، آية 178).
امن العدل يابن الطلقاء تخديرك اماء ك و نساءك و سوقك بنات رسول الله سبايا؟! قد هتكت ستورهن، و ابديت وجوهَهُنَّ، تحدوبهن الاعداء من بلد الي بلد، و يستشرفهن اهل المنازل و المناهل، و يتصفح وجوههن القريب و البعيد، و الدني و الشريف، ليس معهن من رجالهن ولي، و لا من هماتهن حمي، و كيف ترتجي مراقبة من لفظ فوه اكباد الاذكياء، و نبت لحمد بدماء الشهداء؟! و كيف يستظل في ظللنا اهل البيت من نظر الينا بالشنف و الشنآن و الإحن و الاضغان؟! ثم تقول غير متاثم و لامستعظم: فاهلوا استهلوا فرحا. ثم قالوا: يا يزيد لا تشل.
منتحياً علي ثنايا ابي عبدالله ـ عليه السّلام ـ سيد شباب اهل الجنة تنكتها بمخصرتك. و كيف لا تقول ذلك، و قد نكات القرحة، و استاصلت الشافة، باداقتك دماء ذرية محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و نجوم الارض من آل عبدالمطلب؟! و تهتفُّ باشياخك، زعمت انك تناديهم! فلترون و شيكاً موردهم، و لتودن انك شللت و بكمت و لم تكن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت. اللهم خذ بحقناه و انتقم ممن ظلمنا، و احلل غضبك بمن سفك دماءنا و قتل حماتنا. فوالله مافريت الاجلدك و لا حززت الا لحمك، و لتردن علي رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ بما تحملت من سفك دماء ذريتة و انتهكت من حرمته في عترته و لحمته و حيث يجمع الله شملهم ويلم شعشهم و ياخذ بحقهم «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» و حسبك بالله حاكماً، و بمحمد خصيماً و بجبرئيل ظهيراً، وسيعلم من سول لك و مكنك من رقاب المسلمين، بئس للظالمين بدلا و ايكم شر مكاناً و اضغف جنداً. و لئن جرت علي الدواهي مخاطبتك، اني لاستصغر و قدرك، و استعظم تقريعك و اسثتكثر توبيخك، لكن العيون عبري، و الصدور حري. الا فالعجب كل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشيطان الطلقاء، فهذه الايدي تنصح من دمائنا، و الافواه تتحلب من لحومنا، و تلك الجثث الطواهر الزواكي تتاهبها العواسل و تعفوها امهات الفواعل، و لئن اتخذتنا مغنماً لبقدنا و شيكا مغرما، حين لا تجد الا ما قدمت يداك، و ماربك بظلام للعبيد، فالي الله المشتكي. و عليه المعول فكذكيدك، واسع سعيك، و ناصب جهدك فوالله لا تمعون ذكرنا، و لا تميت وحينا، و لا تددك امرنا، و لا ترحض عنك عارها، و هل رايك الافندا و ايامك الاعددا، و جمعك الا بددا، يوم ينادي المناد، الا لعنة الله علي الظالمين، فالحمد لله الذي ختم لاولنا بالسعادة و المغفرة، و الاخرنا بالشهادة و الرحمة. و نسال اللدان يكمل لهم الثواب و يوجب لهم المزيد، و يحسن علينا الخلافة، انه رحيم و دود. و حسبنا الله و نعم الوكيل.»( ابن طاووس، علي بن موسي بن جعفر، الملهوف علي قتلي الطفوف، تهران، درالاسوه، چ دوم، 75، ص 215.)
عين متن لهوف در كتاب ابو مخنف نيز وارد شده است و ترجمة آن از ابومخنف چنين است:
«زينب دختر علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ برخاست و گفت: «سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است و درود خدا بر پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خداي سبحانه كه فرمود: «سزاي كساني كه مرتكب كار زشت شدند زشتي است، آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند و به آن ها استهزاء نمودند.» اي يزيد آيا گمان مي بري اين كه اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتي و راه چاره را بر ما بستي كه ما را به مانند كنيزان به اسيري برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و داراي مقام و منزلت شده اي، پس خود را بزرگ پنداشته به خود باليدي، شادمان و مسرور گشتي كه ديدي دنيا چند روزي به كام تو شده و كارها بر وفق مراد تو مي چرخد، و حكومتي كه حق ما بود در اختيار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آيا فراموش كرده اي قول خداوند متعال را «گمان نكنند آنان كه كافر گشته اند اين كه ما آنها را مهلت مي دهيم به نفع و خير آنان است، بلكه ايشان را مهلت مي دهيم تا گناه بيشتر كنند و آنان را عذابي باشد دردناك»
آيا اين از عدالت است اي فرزند بردگان آزاد شده (رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ ) كه تو، زنان و كنيزگان خود را پشت پرده نگه داري ولي دختران رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ اسير باشند؟ پرده حشمت و حرمت ايشان را هتك كني و صورتهايشان را بگشايي، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومي و غريب چشم بدانها دوزند، و نزديك و دور و وضيع و شريف چهرة آنان را بنگرند در حالي كه از مردان و پرستاران ايشان كسي با ايشان نبوده و چگونه اميد مي رود كه مراقبت و نگهباني ما كند كسي كه جگر آزادگان را جويده و از دهان بيرون افكنده است، و گوشتش به خون شهيدان نمو كرده است. (كنايه از اين كه از فرزند هند جگر خوار چه توقع مي توان داشت) چگونه به دشمني با ما نشتابد آن كسي كه كينه ما را از بدر و احد در دل دارد و هميشه با ديدة بغض و عداوت در ما مي نگرد. آن گاه بدون آن كه خود را گناهكار بداني و مرتكب امري عظيم بشماري اين شعر مي خواني:
فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا يا يزيد لا تشل
و با چوبي كه در دست داري بر دندانهاي ابو عبدالله ـ عليه السّلام ـ سيد جوانان اهل بهشت مي زني. چرا اين شعر نخواني حال آن كه دل هاي ما را مجروح و زخمناك نمودي و اصل و ريشة ما را با ريختن خون ذرية رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و ستارگان روي زمين از آل عبدالمطلب بريدي، آن گاه پدران و نياكان خود را ندا مي دهي و گمان داري كه نداي تو را مي شنوند. زود باشد كه به آنان ملحق شوي و آرزو كني كاش شل و گنگ بودي نمي گفتي آنچه را كه گفتي و نمي كردي آنچه را كردي. بارالها بگير حق ما را و انتقام بكش از هر كه به ما ستم كرد و فرو فرست غضب خود را بر هر كه خون ما ريخت و حاميان ما را كشت. اي يزيد! به خدا سوگند نشكافتي مگر پوست خود را، و نبريدي مگر گوشت خود را و زود باشد كه بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ وارد شوي در حالتي كه بر دوش داشته باشي مسئوليت ريختن خون ذرية او را، و شكستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامي كه خداوند جمع مي كند پراكندگي ايشان را، و مي گيرد حق ايشان را «و گمان مبر آنان را كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه ايشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزي مي خورند.» و كافي است تو را خداوند از جهت داوري و كافي است محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ تو را براي مخاصمت و جبرئيل براي ياري او و معاونت.
و بزودي آن كس كه كار حكومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند كه پاداش ستمكاران بد است و در يابد كه مقام كدام يك از شما بدتر و ياور او ضعيف تر است. و اگر مصايب روزگار مرا بر آن داشت كه با تو مخاطبه و تكلم كنم ولي بدان قدر تو را كم مي كنم و سرزنش تو را عظيم و توبيخ تو را بسيار مي شمارم، اين جزع و بي تابي كه مي بيني نه از ترس قدرت و هيبت توست، لكن چشمها گريان و سينه ها سوزان است. چه سخت و دشوار است كه نجيباني كه لشكر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) كه حزب شيطانند، كشته گردند و خون ما از دستهايشان بريزد، و دهان ايشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد هاي پاك و پاكيزه را گرگهاي بيابان سركشي كنند، و كفتارها در خاك بغلطانند (كنايه از غربت و بي كسي آنها). اي يزيد! اگر امروز ما را غنيمت خود دانستي زود باشد كه اين غنيمت موجب غرامت(ضرر) تو گردد در هنگامي كه نيابي مگر آنچه را كه از پيش فرستاده اي، و نيست خداوند بر بندگان ستم كننده، به خدا شكايت مي كنيم و بر او اعتماد مي نماييم.
اي يزيد! هر كيد و مكر كه داري بكن، هر كوشش كه خواهي بنماي، هر جهد كه داري به كار گير، به خدا سوگند هرگز نتواني نام و ياد ما را محو كني، وحي ما را نتواني از بين ببري، به نهايت ما نتواني رسيد، هرگز ننگ اين ستم را از خود نتواني زدود، راي توست و روزهاي قدرت تو اندك و جمعيت تو رو به پراكندگي است،در روزي كه منادي حق ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران باد.
سپاس خداي را كه اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت كرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا مي خواهيم كه ثواب آنها را كامل كند و بر ثوابشان بيفزايد، و براي ما نيكو خلف و جانشين باشد، كه اوست خداوند رحيم و پروردگار ودود، و ما را كافي در هر امري و نيكو وكيل است.»( ابومخنف، مقتل الحسين، مترجم سيد علي محمد موسوي جزايري، قم، انتشارات امام حسن، چ اول، 80، ص 393.)
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.ahlebayt.porsemani.ir//content/%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87-%D9%8A-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B2%D9%8A%D9%86%D8%A8%D8%B3
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های پیامبر و اهل بیت سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت