جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 22
ساحت اجتماعی انسان از دیدگاه نهج البلاغه با رویکرد حکمت متعالیه
نویسنده:
پدیدآور: حسین قلی پور ؛ پدیدآور: سیدمحمدعلی میردامادی ؛ استاد راهنما: اصغر امانی ؛ استاد راهنما: مهدی امامی جمعه ؛ استاد راهنما: مجید صادقی ؛ استاد مشاور: مسعود ابی ترابی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
شناخت ساحت های وجودی انسان از مهم ترین مسائلی است که در فلسفه ، عرفان، معارف وحیانی ، علم اخلاق ، روان شناسی و... مورد توجه قرار گرفته است. از جمله ساحات وجودی انسان ، ساحت اجتماعی انسان است که به ارتباطات گسترده و همه جانبه ی بین انسان ها می پردازد. این ساحت مشتمل بر عناصر و زمینه های مختلفی ازجمله آداب و رسوم، فرهنگ، ساختار سیاسی ، حقوقی و اقتصادی، وظایف مردم در برابر حاکمان و نحوه رفتار حاکم با موافقان و مخالفان در جامعه، وجود نهادها و تشکل های اجتماعی، رفتار ها و روابط اجتماعی، برنامه ریزی و مدیریت اجتماعی است. یکی از خلاهای موجود در فلسفه اسلامی و در حوزه انسان شناسی عدم توجه کافی به ساحت اجتماعی انسان است؛ عرصه اجتماعی زندگی انسان می تواند بستر رشد و بالندگی و شکل گیری تمدن شکوهمند جامعه ی انسانی و یا عامل تنزل و تزلزل فرهنگ و تمدن و عامل افول و دگرگونی شخصیت جامعه انسانی در بعد منفی باشد. گستردگی نظام حکمت صدرایی بخصوص در حیطه الهیات و انسان شناسی و الهام او از وحی و نهج البلاغه قابلیت مواجهه با بسیاری از پرسش ها ومشکلات فکری را ممکن ساخته است. اما وارثان فکری این‌ حکمت بیشترین تلاش خود را متوجه تبیین و شرح و بسط انـدیشه‌های فـلسفی صدرا ساخته و فرصت و مجالی برای پی‌گیری آثار‌ و پیامدهای‌ ایـن‌ انـدیشه‌ها در حیات اجتماعی نیافته و یا ضرورتی برای این امر احساس‌ نکردند‌. لذا مطالعات مرتبط با اندیشه ایشان، بـیشتر بـه انـدیشه فلسفی‌اش محدود گردیده و به جنبه‌های‌ ناظر‌ به‌ مباحث اجتماعی در انـدیشه وی کمتر پرداخته شده است؛ درحالی‌که به نظر‌ می‌رسد‌ ملاصدرا‌ پیامدها و آثار اندیشه فلسفی خود را در جامعه و اجتماع دنبال کـرده و مـسیر آن را‌ نـیز‌ نشان‌ داده است و در زمینه مباحث و پدیده‌های اجتماعی در حد ضرورت و به اقتضای دیـدگاه فـلسفی‌اش‌ ورود‌ کرده است و مباحثی چون جامعه، خانواده، حکومت، عدالت، اقتصاد، نیازهای اجتماعی، مسائل و انحرافات‌ اجتماعی‌ به‌ دلیـل اهـمیت‌شان، بـرایش موضوعیت داشته و بر مبنای اندیشه فلسفی‌اش به تبیین آنها همت گمارده‌ اسـت‌. با مـلاحظه آثـار و اندیشه‌های ملاصدرا، از جمله مباحث وی در «رسـاله سـه اصل»، «کـسر اصـنام الجـاهلیه» و «المظاهر الالهیه»، می‌توان اذعـان داشت که ایشان به پدیده‌های اجتماعی و انسانی زمان خویش وقوف‌ داشته‌ و لذا پدیده‌های انسانی را به خـوبی تـوصیف می‌کند و از واقعیت رفتار، اعمال و کنش‌های انـسانی خـبر مـی‌دهد و بـرای سـعادت و رستگاری انسان نـیز راهـکارهای عملی ارائه می‌کند. لذا با توجه به اینکه جنبه اجتماعی انسان و تکامل انسان در نهج البلاغه و نیز در حکمت متعالیه مورد توجه ویژه قرار گرفته و از طرف دیگر به این بحث توجه چندانی نشده لازم است که به نگاه و رویکرد این دو میراث حکمی پرداخته شود تا زوایای پنهان هر یک در این بررسی تطبیقی بدست آید و راهگشایی برای مشکلات و مسائل زمانه ما باشد. در این پژوهش ابتدا به بررسی مبانی انسان شناسی حکمی در نهج البلاغه و حکمت متعالیه می پردازیم تا بر مبنای آن به تبیین صحیحی از ساحت اجتماعی انسان دست یابیم. هویت متصل به مبدأ و معاد الهی در انسان،حرکت جوهری و تکاملی در هستی و در انسان و جامعه انسانی، آزادی و اختیار در انسان، هدفداری انسان، تجرد نفس انسانی، نقش روح و بدن در تکوین انسان، لوازم دو ساحتی بودن نفس در امیال او و رهیافت حکمت عملی بر اساس آن، مراتب سلوک انسانی و ایصال انسان و جامعه انسانی به حقیقت خود در پرتو قرب الهی، نقش عقل و فطرت در هدایت انسان در نظر و عمل و... از جمله شاخص ها و مبانی انسان شناسی علوی وحِکمی است. پس از مباحث مبنایی در رابطه با انسان شناسی و ساحت اجتماعی انسان، محور اصلی این پژوهش بررسی عوامل و موانع ترقی و تکامل جامعه انسانی از دیدگاه نهج البلاغه و با رویکرد حکمت متعالیه است. برخی موانع پیشبرد راه انسانی یا عوامل سقوط جامعه انسانی در نهج البلاغه و نیز حکمت متعالیه عبارتست از: غرق شدن مردم و جامعه در آرزوهای طولانی، ثروت اندوزی عده ای از افراد جامعه و ارزش شدن ثروت در فرهنگ جامعه، نهادینه شدن فرهنگ دنیاطلبی در جامعه، نهادینه شدن فرهنگ لذت طلبی و عیاشی، پیروی شیطان و هوای نفس، جهل و بی بصیرتی، تعصب و جمود، ظاهرگرایی و فهم ناقص از دین، عدالت گریزی و ... . در مقابل، علم ، تعقل، بصیرت، ایمان، تقوا، یاد خدا بعنوان عوامل ترقی دهنده جامعه انسانی یاد شده است. ( نهج البلاغه، خطبه16، نامه 53 ، خطبه 222، خطبه 109، خطبه 198، حکمت 149، حکمت456، صدرا، 1363: 160-164، 1381: 54 ، 1360: 136-137) ارائه دیدگاههای نهج البلاغه و هم چنین ملاصدرا در این زمینه با رویکرد حکمت متعالیه از محوری ترین اهداف این پژوهش است. در همین راستا و از آنجا که یکی از بنیان های مهم و اساسی تشکیل جامعه متعالی عدالت اجتماعی است در ادامه به تبیین دیدگاه های نهج البلاغه و حکمت متعالیه در رابطه با عدالت اجتماعی و ضرورت آن در ترقی و تکامل جامعه متعالی پرداخته می شود. در نهج البلاغه از عدالت در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حقوقی بحث شده است. زمینه های ایجاد عدالت اجتماعی در نهج البلاغه در سه بخشِ زمینه های مشترک مردم و رهبر جامعه، و زمینه های مختص به مردم و زمینه های مختص به حاکم تبیین گردیده است که از جمله می توان به زمینه هایی چون: وحدت و آرامش جامعه(نامه 58)، همکاری مردم با حکومت در احقاق حق(خطبه 136 و 205)، قاطعیت حاکم در اجرای عدالت(خطبه 15)، نظارت و کنترل مدیران و کارگزاران (نامه 40و 45)، ایجاد فرصت های برابر بین مردم (نامه 27، 46، 59)، ارتباط نزدیک بین حاکم و مردم (نامه 38) اشاره کرد. در مقابل، انحصارطلبی و امتیازجویی (نامه 53)، غفلت از رسیدگی به امور مهم (نامه53)، پیش داوری بر اساس ظن (حکمت 240) و... از جمله موانع تحقق عدالت از سوی حاکم، و اختلاف و پراکندگی (خطبه 29و 97)، گریز از حق و عدالت (خطبه131)، ضعف نفس (خطبه 29) و... از جمله م
بررسی اندیشه‌های کلامی فیاض لاهیجی
نویسنده:
حمید عطایی نظری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ملاّعبدالرزّاق لاهیجی (م 1072 ق) متخلّص به فیّاض، یکی از بزرگترین متکلّمان در طول تاریخ کلام اسلامی و برجسته ترین متکلّم شیعی در دوران متأخّر بوده است. او با نگارش آثار ارزشمند کلامی، نقش بسیار مهمّی در دفاع از عقاید تشیّع و تقویت ایمان دینی مردم ایفا نمود.بررسی های انجام شده در آثار کلامی وی نشان می دهد که اگر چه نظرها و دیدگاه های لاهیجی در بسیاری از موضوعات کلامی مطابق و موافق دیدگاه های عرف متکلّمان شیعه است؛ لکن با وجود این او در برخی از مسائل مانند: فاعلیّت الهی، حسن و قبح عقلی و معجزات پیامبر(ص) دارای آراء و اندیشه هایی خاصّ و متفاوت با دیگر متکلّمان بوده است. فیّاض از جمله متکلّمانی بود که پس از تأسیس مکتب کلام فلسفی به دست خواجه نصیر الدین طوسی(م 672 ق) از وی پیروی نمود و آثار خود را به شیوه مرسوم در سنّت کلام فلسفی به نگارش درآورد. لاهیجی در نگاشته های خودش در صدد بر آمد که همانند خواجه و حتّی بیش از او، با استفاده از اصول، قواعد و اصطلاحات فلسفه مشّاء، به تقریر و تبیین مباحث کلامی بپردازد و از این حیث تأثیر فراوانی بر فرایند فلسفی شدن علم کلام در تشیّع داشت. در واقع جریان فلسفی شدن کلام شیعه که از زمان خواجه نصیر آغاز شده بود، بار دیگر توسّط فیّاض و با نگارش آثار کلامی متعدّد با رویکرد و صبغه فلسفی نه تنها احیا شد، بلکه به اوج شکوفایی و اعتلای خود دست یافت.پایبندی و تقیّد شدید نسبت به حکمت مشّاء و به ویژه آراء و اندیشه های ابن سینا، استقلال فکری، آگاهى عمیق به افکار و عقاید فِرَق و مذاهب کلامی، ‏آشنایی کامل با عرفان و تصوّف و برخورداری از گرایش ها و تفکّرات عرفانی را می توان از ویژگی ها و مشخّصات فکری لاهیجی بر شمرد که به طور مشخّص بر نحوه تقریر و نگارش وی از مباحث کلامی تأثیر گذار بوده است.
عقل در حکمت نظری
نویسنده:
مجید صادقی
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
بررسی تطبیقی خاتمیت از دیدگاه روشنفکران دینی معاصر: اقبال لاهوری، شهید مطهری و دکتر سروش
نویسنده:
محبوبه سپهری نقندر
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
یکی از ضروریات دین اسلام، مساله خاتمیت است، که براساس نص قرآن و روایات متواتر وجود مبارک پیامبر (ص) پایان دهنده سلسله پیامبران است. چنان‌که قرآن در این مورد می فرماید: « ما کان محمدا ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین»(احزاب:40) « محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.» ظهور دین اسلام با اعلام جاودانگی و واپسین دین الهی بودن آن و پایان یافتن دفتر نبوت با آخرین فرستاده الهی همراه بوده است. در میان روشنفکران معاصر، افرادی مانند اقبال لاهوری، استاد مطهری و دکتر سروش با رهیافت های متفاوت به خاتمیت نگریسته اند و تفسیرها و تبیین های مختلفی درباره فلسفه ختم نبوت بیان نموده اند. نگارنده در این پژوهش سعی کرده ضمن ارائه کلیات در زمینه خاتمیت و لوازم آن، به تبیین و تطبیق دیدگاه‌های این روشنفکران، در مورد؛ سرشت وحی، فلسفه و راز ختم نبوت، ختم نبوت یا ختم دیانت، جایگاه دین خاتم در دوران عقل و علم بشری و جاودانگی و جامعیت دین خاتم بپردازد. اقبال، دیدگاه تجربه دینی در باب وحی را پذیرفته و دو دوران برای بشر قائل است؛ دوران کودکی و دوران بزرگسالی. وحی را از سنخ غریزهدانسته و آن را متعلق به دوران کودکی بشر قلمدادمی‌کند. در دوره بزرگسالی با تولد عقل استقرایی، عرصه بر غریزه تنگ شده و خود به جای آن نشسته است. دو رویکرد در باب تبیین فلسفه اقبال وجود دارد: رویکرد اول؛ هم گفتار و هم اعتقاد وی این است که ختم نبوت منجر به ختم دیانت می‌شود. رویکرد دوم؛ این است که با ختم نبوت بشر به آمدن پیامبر جدید نیاز ندارد، ولی به دین نیازمند است. وی دین و عقل را متتم و مکمل یکدیگر می‌داند. و معتقد است که عقل حقیقت را به تدریج در می‌یابد ولی دین به یکباره. و دین خاتم را جاودانه می‌داند و آن را به وسیله اصل حرکت در اسلام تبیین می‌کند و دین را جامع می-داند. استاد مطهری دیدگاه گزاره‌ای را در باب سرشت وحی می‌پذیرد، وی فلسفه خاتمیت را تحریف و تبدیل‌هایی می‌داند که در تعالیم و کتب مقدس پیامبران رخ داده است ولی بشر عصر خاتمیت به بلوغ و رشد فکری رسیده و می‌تواند مواریث علمی خود رااز تحریف حفظ کند، نیز علم ودین را متمم و مکمل یکدیگر می‌داندو ختم نبوت رابه این معنی می‌داندکه نیاز به وحی جدید و تجدید نبوتها رفع شده است ولی نیاز به دین وتعلیمات الهی برای همیشه باقی است. و می‌گوید: با پیشرفت علم و تمدن نیاز به دین رفع نمی‌شود. و معتقد است دین خاتم جاودانه است . علت آنهماهنگی با فطرت است و دین را جامع می‌داند و دیدگاه اعتدالی را می‌پذیرد. دکتر سروش دیدگاه تجربه دینی را در باب سرشت وحی می‌پذیرد. رهیافت‌های متعدد در باب فلسفه خاتمیت بیان می‌کند:الف- وحی هنوز برای مردم تر و تازه است و گویا بر مردم وحی می‌بارد.ب- دوران وحی سپری شده و مردم بی نیاز از آن هستند و باید به عقل جمعی رجوع کرد. ج- با بسط تجربه نبوی دیگر نیازی به تجدید نبوت نیست. بنا بر نظر وی، چراغ وحی خاموش شده و این عقل است که جای وحی را پر کرده است و منجر به ختم دیانت است نه ختم نبوتو می‌گوید؛در دوره خاتمیت برای بهبود دنیا باید انسانها به عقل جمعی رجوع کنند. وی معتقد است که بخشی از آیات متناسب با عصر رسالت و نیازهای مردم آن روز است لازمه این نگرش انکار جاودانگی دین خاتم است. وی جامعیت دین را به معنی حداقلی قبول دارد.پس از بررسی رهیافتهای این روشنفکران، اثبات شده است که بشر در تمام دوران به دین نیاز دارد. و این گونه نیست که دینمخصوص دوران غریزه باشد. و همچنین اثبات گردیده است که دین پیامبر خاتم جهانی،جامع و جاودانه است و بعد از پیامبر اسلام پیامبری نخواهد آمد.کلید واژه ها: اسلام،روشنفکر دینی،تجربه دینی، وحی، خاتمیت،
بررسی تطبیقی خاتمیت از دیدگاه روشنفکران دینی معاصر اقبال لاهوری، شهید مطهری، دکتر سروش
نویسنده:
محبوبه سپهری نقندر
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
دانشگاه اصفهان,
چکیده :
چکیده یکی از ضروریات دین اسلام، مساله خاتمیت است، که براساس نص قرآن و روایات متواتر وجود مبارک پیامبر (ص) پایان دهنده سلسله پیامبران است. چنان¬که قرآن در این مورد می فرماید: « ما کان محمدا ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین»(احزاب:40) « محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.» ظهور دین اسلام با اعلام جاودانگی و واپسین دین الهی بودن آن و پایان یافتن دفتر نبوت با آخرین فرستاده الهی همراه بوده است. در میان روشنفکران معاصر، افرادی مانند اقبال لاهوری، استاد مطهری و دکتر سروش با رهیافت های متفاوت به خاتمیت نگریسته اند و تفسیرها و تبیین های مختلفی درباره فلسفه ختم نبوت بیان نموده اند. نگارنده در این پژوهش سعی کرده ضمن ارائه کلیات در زمینه خاتمیت و لوازم آن، به تبیین و تطبیق دیدگاه¬های این روشنفکران، در مورد؛ سرشت وحی، فلسفه و راز ختم نبوت، ختم نبوت یا ختم دیانت، جایگاه دین خاتم در دوران عقل و علم بشری و جاودانگی و جامعیت دین خاتم بپردازد. اقبال، دیدگاه تجربه دینی در باب وحی را پذیرفته و دو دوران برای بشر قائل است؛ دوران کودکی و دوران بزرگسالی. وحی را از سنخ غریزه دانسته و آن را متعلق به دوران کودکی بشر قلمداد می¬کند. در دوره بزرگسالی با تولد عقل استقرایی، عرصه بر غریزه تنگ شده و خود به جای آن نشسته است. دو رویکرد در باب تبیین فلسفه اقبال وجود دارد: رویکرد اول؛ هم گفتار و هم اعتقاد وی این است که ختم نبوت منجر به ختم دیانت می¬شود. رویکرد دوم؛ این است که با ختم نبوت بشر به آمدن پیامبر جدید نیاز ندارد، ولی به دین نیازمند است. وی دین و عقل را متتم و مکمل یکدیگر می¬داند. و معتقد است که عقل حقیقت را به تدریج در می¬یابد ولی دین به یکباره. و دین خاتم را جاودانه می¬داند و آن را به وسیله اصل حرکت در اسلام تبیین می¬کند و دین را جامع می¬داند. استاد مطهری دیدگاه گزاره¬ای را در باب سرشت وحی می¬پذیرد، وی فلسفه خاتمیت را تحریف و تبدیل¬هایی می¬داند که در تعالیم و کتب مقدس پیامبران رخ داده است ولی بشر عصر خاتمیت به بلوغ و رشد فکری رسیده و می¬تواند مواریث علمی خود رااز تحریف حفظ کند، نیز علم ودین را متمم و مکمل یکدیگر می¬داند و ختم نبوت را به این معنی می¬داندکه نیاز به وحی جدید و تجدید نبوتها رفع شده است ولی نیاز به دین وتعلیمات الهی برای همیشه باقی است. و می¬گوید: با پیشرفت علم و تمدن نیاز به دین رفع نمی¬شود. و معتقد است دین خاتم جاودانه است . علت آن هماهنگی با فطرت است و دین را جامع می¬داند و دیدگاه اعتدالی را می¬پذیرد. دکتر سروش دیدگاه تجربه دینی را در باب سرشت وحی می¬پذیرد. رهیافت¬های متعدد در باب فلسفه خاتمیت بیان می¬کند:الف- وحی هنوز برای مردم تر و تازه است و گویا بر مردم وحی می¬بارد.ب- دوران وحی سپری شده و مردم بی نیاز از آن هستند و باید به عقل جمعی رجوع کرد. ج- با بسط تجربه نبوی دیگر نیازی به تجدید نبوت نیست. بنا بر نظر وی، چراغ وحی خاموش شده و این عقل است که جای وحی را پر کرده است و منجر به ختم دیانت است نه ختم نبوت و می¬گوید؛ در دوره خاتمیت برای بهبود دنیا باید انسانها به عقل جمعی رجوع کنند. وی معتقد است که بخشی از آیات متناسب با عصر رسالت و نیازهای مردم آن روز است لازمه این نگرش انکار جاودانگی دین خاتم است. وی جامعیت دین را به معنی حداقلی قبول دارد. پس از بررسی رهیافتهای این روشنفکران، اثبات شده است که بشر در تمام دوران به دین نیاز دارد. و این گونه نیست که دین مخصوص دوران غریزه باشد. و همچنین اثبات گردیده است که دین پیامبر خاتم جهانی،جامع و جاودانه است و بعد از پیامبر اسلام پیامبری نخواهد آمد. کلید واژه ها: اسلام،روشنفکر دینی،تجربه دینی، وحی، خاتمیت،
رویکرد تحلیلی معنویت از دیدگاه متفکران مسلمان معاصر
نویسنده:
الهام نعمتی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
معنویت و رویکردهای مختلف به آن ، از مباحث مهم کلام جدید و دغدغ? کثیری از متفکران و محققان این حوزه است که در قرن حاضر بسیار به آن توجه شده است . در بین متفکران مسلمان ، چهار اندیشمند که در عین برخورداری از اشتراکات عقیدتی – فرهنگی ، رویکردهای نسبتاً متفاوتی بر این مقوله دارند . آیت اللّه عبداللّه جوادی آملی ، سید حسین نصر ، عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان که هر چهار دین پژوه مسلمان ، شیعی و ایرانی هستند لکن در مواضعی اختلاف نظرهایی که بعضاً اساسی است در باب معنویت دارند ، این اختلافات در مباحثی همچون تعریف معنویت ، رابطه دین و معنویت ، دنیاگرایی و معنویت و راههای وصول به معنویت خود را نمایان ساخته است .در کَند و کاوی که در آثار این شخصیت ها انجام شد ، خطوط برجسته ای در محورهای ذیل قابل تأمل و پی گیری است :الف ) آقای جوادی آملی بر معنویتی تأکید می کند که بر پایه و مبتنی بر دین اسلام باشد و معتقد است انسان ها به برکت وحی به معرفتی دست می یابند که در پرتو آن می توانند به معنویت حقیقی و الهی نائل شوند . ب ) سید حسین نصر ، معنویت در اسلام که از باطن و سنّت سرچشمه گرفته باشد را می پذیرد و اصل و اساس معنویت را به درونی بودن آن می داند که انسان را از درون به حقیقت الهی پیوند می زند . نگاه او به دینبیشتر به لایه های عرفانی و باطنی آن است . ج ) عبدالکریم سروش ، بر اساس این اعتقاد که ما همواره با فهم جدیدی از دین مواجهیم ،در نتیجه معنویت حاصله را هم متحول دانسته ومعتقد است معنویت امری شخصی و فردی است و چه بسا در شرایط و اقتضائات زمانی مختلف متفاوت باشد . د )مصطفی ملکیان ، بر لزوم تلاش برای جمع میان عقلانیت و معنویت تأکید زیاددارد ، زیرا در نظر وی ، معنویت چیزی جز تدین عقلانی یا عقلانیت دینی نیست . او معنویت را مقوله ای جدا از دین دانسته و دغدغه ی رواج معنویت عمومی سکولار همچون طب عمومی دارد . ه ) با دقت در موارد قبل ، یکی از بنیادی ترین نقطه اشتراک این چهار متفکر مذکور بحث مطابقت معنویت با دین شکل می گیرد ، منتها با این تفاوت که برخی با حضور حداکثری دین در این مورد موافقند و برخی با حضور حداقلی دین . امید است که این پژوهش کمک موثری در زمینه ی مسائل معنویت باشد .
تجربه دینی از دیدگاه مولوی
نویسنده:
نرگس دیگدانه
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
پایگاه اطلاع رسانی حوزه: ,
چکیده :
تجربه دینی یکی از مباحث مهم فلسفه ی دین محسوب می شود، پاره ای از اندیشمندان آن را به عنوان راهی برای اثبات وجود خدا می دانند. هدف از این تحقیق مطالعه و پژوهش در یکی از منابع اصیل فرهنگ اسلامی با توجه به آخرین پژوهشهایی است که در مورد تجربه دینی صورت گرفته است تا شاید هم به آشنایی بیشتر با یکی از موضوعات کلام جدید کمک شود و هم بعد دیگری از زندگی عارفانة مولوی آشکار شود. در این رساله ابتدا به خاستگاه تجربه دینی و کلیاتی در مورد این موضوع و تصویر و تصدیقهای آن پرداخته شده است ، سپس این موضوع از دیدگاه مولوی بررسی شده است. با اندکی ملاحظه و دقت در آثار مولوی به این نتیجه دست می یابیم که معارف مولوی سراسر تجارب دینی او و دیگران می باشد و لذا او در مثنوی گاهی از حالات خود می گوید ، و گاهی به بیان تجربة تفسیری و یا احیا گری می پردازد که تجربه گر آن شخص دیگری است. علی ایحال تبیین مسأله ی جایگاه تجربة دینی در اعتقادات و نسبت آن با دین و عوامل کسب این تجربه از منظر عارفان اسلامی و خصوصاً مولوی مهمترین مسائل مورد تحقیق در این رساله می باشد.
تقابل اسماء و صفات الهی در عرفان ابن-عربی
نویسنده:
مجید صادقی,سید جعفر قادری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
تبیین و تحلیل عمیقی از اصول و مبانی هستی شناسانه مراتب هستی در عرفان نظری به عمل آمده است که شاهکار این تحلیل و تبیین از آن ابن عربی است. دیدگاه ابن عربی دربارة هستی و بررسی چگونگی پیدایش کثرت و مراتب آن بر سه عنصر و سازه بنیاد گرفته است: نخست تجلی اسمائی، دوم مفهوم تجلی در نفس الهی، سوم مفهوم تناکح و تقابل اسماء.بحث تقابل اسماء و صفات بر هر سه عنصر مبتنی است اما تحقق تقابل اسمائی در اعیان خارجی منوط به ناسازگاری ظاهری مظاهر اسماء و صفات در عالم عناصر است که همان امتداد تناکح اسماء در اعیان خارجی بر اساس تقابل مظاهر اسماء و صفات می باشد و ظهور کامل آن مربوط به عالم عناصر است، هرچند بر اساس تطابق عوالم و حکومت اسماء و صفات ریشة تقابل پدیده های هستی مربوط به اعیان ثابته در مرتبة واحدیت و تحت تأثیر تجلی اسمائی و صفاتی است و اقتضائات اسماء و صفات در مرتبة واحدیت مادة المواد همة تقابل های مراتب هستی، خصوصاً عالم ماده، است. بر اساس تقابل اسماء و صفات، همة پدیده ها و حوادث عالم ماده به صحنة هستی ظاهر می شوند. اسماء و صفات متقابله دائماً در ظهور و تجلی اند و حوادث خیر و شر و پدیده های متضاد و متقابلِ عالم ماده را محقق می سازند.
صفحات :
از صفحه 67 تا 88
بررسی جایگاه استدلال در عرفان ابن‌عربی و مولوی
نویسنده:
زهره داردان
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در پژوهش یک مکتب عرفانی، نظیر مکتب عرفانی محی الدین بن عربی و جلال الدین محمد بلخی، شاید مهم‌ترین مسئله – و یا یکی از مهم‌ترین مسائل- مبحث استدلال باشد؛ چرا که برخی از صاحب نظران بر این باور هستند که آن دو عارف در آثار خود با عقل و استدلال به مبارزه برخاسته‌اند و این در حالی است که قرآن کریم و همچنین سنت نبوی(ص) جایگاه رفیعی را برای استدلال قائل‌اند و در موارد فراوانی، انسان را به تفکر، تعقل و تدبر فرا خوانده‌اند. در این تحقیق در جهت رفع این تناقض ظاهری، به بررسی جایگاه استدلال در عرفان ابن عربی و مولوی، پرداخته می‌شود و به سه مسئله اساسی در ارتباط با استدلال اشاره خواهد شد: اول اینکه عقل در نگاه هر دو عارف دارای حیثیت و رویکردهای گوناگونی است. ابن عربی از عقلی سخن به میان می‌آورد که برای پذیرفتن حقایق هیچ گونه محدودیتی ندارد و آن را عقل قابل نام می‌نهد. وی همچنین از عقلی با عنوان عقل فاعل بحث می‌کند و معتقد است این نوع عقل در تولید و تفکر با نوعی محدودیت روبروست. مولوی نیز عقل را به دو دسته عقل ممدوح و عقل مذموم تقسیم می‌کند. عقل ممدوح دارای دو معنا است: یکی عقل کامل انبیاء و اولیاء و خواصّ درگاه حق می‌باشد که آگاه به حقایق و اسرار است و دیگری عقل مجرد علوی و نخستین جلوه‌ی ذات حق تعالی است. عقل مذموم از نظر مولوی عقلی است که پا را فراتر تر حدّ خود بگذارد و داعیه‌ی پرواز در ماورای طبیعت را داشته باشد. در این صورت، قطعاً کارش به حیرت و گمراهی می‌کشد. بعد از آن اهمیت و ترجیح معرفت حاصل از کشف و شهود نسبت به معارف حاصل از استدلال در نگاه آن دو عارف عنوان خواهد شد و در نهایت به این مسئله اشاره می‌شود که بخش عمده‌ای از مباحث ابن عربی در ارتباط با الهیات بالمعنی الاخص می‌باشدو ابن عربی این گونه مباحث را بدیهی می‌داند و به همین دلیل در آثار او شاهد استدلال به صورت حرفه‌ای نیستیم. اما مولوی در مسائل ماوراءطبیعی استدلال‌های عقلانی را ناکارآمد عنوان می‌کند و در بسیاری از مباحث دیگر از اقسام گوناگون استدلال مانند برهان، خطابه، استقراء و جدل بهره می‌برد. اهمّ نتایج این تحقیق به قرار زیر می‌باشد:اولاً عقل از منظر آن دو عارف دارای اهمیت تقریباً یکسانی است؛ با این تفاوت که مولوی بر خلاف ابن عربی تعریف روشن و مشخصی از عقل ارائه داده و همچنین در خلق تعابیر و اصطلاحات و ذکر اقسام و مراتب عقل نیز، گسترده تر از ابن عربی عمل کرده؛ ثانیاً هر دو عارف معرفت شهودی را بر معرفت حاصل از عقل و استدلال ترجیح داده‌اند؛ هر چند ابن عربی در این بحث نظام مندتر و منسجم‌تر از مولوی عمل کرده است. و در نهایت آنکه نکوهش استدلال در نگاه هر دو عارف، به منزله‌ی مخالفت با منطق نمی‌باشد؛ زیرا اصل منطق جزو بدیهیات ذاتی و از غرایز بشر است و قواعد برهانی آن از مقتضیات غریزی انسان استخراج شده است؛ بدین جهت می‌توان گفت نقد و نکوهش استدلال در نگاه آنان، به منزله‌ی نقد استدلالیون و فلاسفه‌ای است که با تکیه بر مقدمات حسی می‌کوشند حقایق مربوط به عالم غیب و ماوراءطبیعت را کشف و اثبات کنند.
تأثیر تهذیب نفس بر معرفت از دیدگاه علامه طباطبایی و ابن مسکویه
نویسنده:
زهرا حاجیوند
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
آنچه که در این نوشتار مورد ارزیابی قرار می گیرد، بررسی و تبیین دیدگاه علامه طباطبایی و ابن مسکویه پیرامون امکان، میزان و کیفیت تأثیر تهذیب نفس بر معرفت می باشد که این معرفت شامل انواع معارف حسی، عقلی، شهودی و وحیانی است. هدف این پژوهش شرح و بسط نظرات این دو شخصیت در باب رابطه بین تزکیه و معرفت و چگونگی تاثیر تهذیب نفس بر کسب آگاهی‌های متعالی می باشد. علامه طباطبایی و ابن مسکویه هر دو اهمیت بسیار زیادی برای تهذیب نفس قائل اند و هدف از تهذیب نفس را رسیدن به سعادت فردی و اجتماعی می دانند و معتقدند که کسب کمالات و اتصاف انسان به فضائل و تصفیه نمودن جوهر نفس از رذائل اخلاقی از پایه‌های مهم کسب معرفت به شمار می رود. نفس انسان در ذات خود، قابلیّت و شأنیّت رسیدن به مقام قرب و معرفت الهی را داشته و تنها در اثر موانعی چون رذایل، لذائذ، تعلقّات و شهوات که همه ریشه در مادیات دارند، از این معرفت و تعالی بازمی‌ماند. علامه طباطبایی و ابن مسکویه تأثیر گناه بر معرفت را در بعضی انواع معارف بررسی کرده و معتقدندکه طریق دستیابی به معرفت ، تصفیه و تزکیه دل از آلودگیهای گناهان و رذائل اخلاقی می باشد.. علامه بر این باور است که منظور از معرفت نفس، معرفت شهودی آن است که شرع کیفیت رسیدن به آن را بیان کرده است و آن با دل کندن از مادیات و توجه کامل به سوی خداوند حاصل می شود. هم? افراد در حد سع? وجودی خود می‌توانند به این معرفت دست یابند و هر قدر که در تصفیه و تهذیب نفس بکوشند به همان میزان از این معرفت بهره می برند.
  • تعداد رکورد ها : 22