جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 26
خدایِ اسپینوزا و آرامشِ عقلانی
نویسنده:
محمد زارع شیرین کندی
نوع منبع :
مقاله
چکیده :
اسپینوزا آن فیلسوفی است که می‌تواند توجه و علاقه یک جوینده کوشا و نستوه فلسفه را در یک نگاه به خویش جلب و جذب کند و او را عاشق خود سازد، نه عشق رمانتیک یا عشق عرفانی یا عشق‌های گوناگون دیگر، بلکه دقیقا عشق به شکوهِ وحدتِ اخلاق عالی انسانی و دانش فلسفی نیرومند؛ اخلاق و دانشی که او با رنج و مشفت فکری و عملی فراوان و استقامت ستودنی در مقابل وسوسه‌هایِ عواطف غیرعقلانی و احساسات غیرمنطقی به آن نائل گشته بود. اسپینوزا در قرن هفدهم در کتاب سترگ و ماندگار “اخلاق” فلسفه‌ای تماما عقلانی و کاملا مفید برای حیات فردی و جمعی بشر ارائه می‌دهد. این فلسفه چنان سخت و استوار است که شاکله وساختار قویم و متین اش به شاکله و ساختار نوعی هندسه و ریاضیات می مانَد تا فلسفه‌هایی ترکیبی و التقاطی که هم واجد عناصر ذوقی و شهودی و عرفانی‌اند و هم دارای مولفه‌های دینی و ایدئولوژیک و غیره. در تاریخ فلسفه‌ها او را جزو عقلگرایان دکارتی (کارتیزین) به شمار می‌آورند که در جای خود درست است اما راه این دکارتی چنان از دکارت و دکارتیان دیگر جدا می‌شود و وارد راه‌های ناگشوده و نااندیشیده و به تعبیری “راه‌های جنگلی” می‌گردد که تفکر فلسفی‌اش اساسا به چیزی دیگر بدل می‌گردد. وحدت وجود این فیلسوف وحدت یک جوهر با دو صفت اصلی، فکر و بعد، است. قول به اصالت یک جوهر، در واقع، قول به وحدت خدا و عالَم است. خدای اسپینوزا خدای حالّ در طبیعت و جهان است نه جدا و برتر از عالم. او به حلول و اتحاد قائل است اما نه حلول و اتحادی که برخی از عارفان ما تصورش را می‌کردند و خود را خدا و، در عین حال، خدا را غیر از انسان و غیر از عالَم می‌پنداشتند: “انا من اهوی و من اهوی انا/ نحن روحان حللنا بدنا”. حلول و اتحاد در تفسیر فلسفی اسپینوزا به معنای اتحاد خدا با جهان و تاریخ جهان است. خدا در جهان طبیعی و از طریق قوانینِ نظام علًی طبیعت خود را آشکار و پدیدار می‌سازد و هرگز موجودی منتزع و منفک از عالَم نیست. بر عالم هستی ضرورت علًی حکمفرماست و قوانین این نظام علی چنان مستحکم و متقن است که جایی برای صدفه و اتفاق نیست، نیز جایی برای اراده و اختیار نیست. در این معنا، خدا جهان طبیعت شد و جهان طبیعت خدایی. انسان جزوی از جهان طبیعت است که واجد اندیشه و فکر است اما صرفا با عمل کردن بر وفق ضرورت طبیعی می‌تواند به آرامش و سکون و وقار برسد. انسان صرفا با پیروی از قواعد و دستورهای عقل می‌تواند بر عواطف خویش غالب آید و بدین سان زندگی شایسته و سعادتمند داشته باشد. اگر عقل و عقلانیت کانون و مدار حیات بشری باشد انسان هیچگاه پشیمان و بیمناک و ملول نخواهد شد. از همین جا معنای “اخلاق” در فلسفه او روشن می‌شود. “اخلاق” مطمح نظر او که عنوان مهمترین و مشهورترین کتابش است، اخلاق دینی یا عرفانی یا عرفی یا سنتی یا پند و اندرز و امر به معروف و نهی از منکرهای متداول در جوامع نیست بلکه اخلاقِ علمی قرن هفدهمی است. اخلاق مطمح نظر او، اخلاقِ برآمده از فلسفه نظری و عقلی ناظر به پیشرفت علم جدید در قرن هفدهم است. خدای اسپینوزا خدایی است که از دل ضرورتِ قوانین طبیعت خود را نشان می‌دهد و خدایی می‌کند نه از طریق اِعمال قدرت مطلق از آسمان به شیوه‌های خودسرانه و خود خواهانه. بر سراسر هستی، علیت و ضرورت و قانونِ سفت و سخت مستولی است و انسان مجبور است با این نظم و نظام علی بسازد و خود را با آن وفق دهد. اگر انسان در برابر این جهانِ سخت‌گیر و بی رحم و خشن نخواهد تن به تسلیم و رضا بدهد زندگی‌اش قرین بدبختی و تیره‌روزی خواهد بود. انسان خوشبخت انسانی است که تن به ضرورتِ اعمال و رخدادهای طبیعت بدهد و هر آنچه را که برای‌اش واقع شود همان را خیر قلمداد کند. انسان در عمق وجودش باید بفهمد که هر آنچه برایش واقع می‌شود بیرون از قدرت اختیار و اراده اوست، از این رو در برابر مصایب و فجایع و دشواری‌ها نباید بی تاب و پریشان و مضطرب شود و، از سوی دیگر، در برابر رویدادهای خوب وخوش و لذتبخش نباید شادان و خندان گردد. به گفته شاعر ، “گرچه رخنه نیست عالم را پدید/ خیره یوسف وار می باید دوید”. خدای اسپینوزا دقیقا خدای متناسب با فیزیک جدید است. از این‌رو، اینشتینِ فیزیکدان اسپینوزا و خدایش را به شدت می‌ستاید و می‌گوید به همان خدای اسپینوزا معتقد است. زیرا چنان خدایی که دقیقا خدای دانشمندان و فیزیکدانان عصر جدید است با جهان طبیعی یکی است و فاقد صفات بشری. این خدا کاری به کردار و رفتار و گفتار آدمیان و خیر و شر و نیکی و بدی آنها ندارد، درباره انسانها و اعمال و سخنانشان داوری نمی کند و پاک ساکت است. خدای اسپینوزا قاضی و پاداش دهنده و عذاب دهنده به آدمیان نیست و اساسا کارش چیز دیگری است.
فلسفه اسلامی به‌رغم تفکیک: تز عبدالجواد فلاطوری
نویسنده:
محمد زارع‌‌شیرین‌کندی
نوع منبع :
مقاله , نقد و بررسی کتاب
منابع دیجیتالی :
پايان روشنفكری
نویسنده:
محمد زارع شيرين‌كندي
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
به مناسبت نود و ششمين زادروز مرحوم جلال آل‌احمد، نويسنده و روشنفكر معاصر كشورمان در صفحه ۱۵ شماره ۴۵۲۷ مورخ سيزدهم آذرماه سال ۱۳۹۸ روزنامه اعتماد يادداشتي با عنوان «جلال؛ روشنفكر بي‌دكان» به قلم عظيم محمودآبادي منتشر شد. اين يادداشت در فضاي مجازي و غير آن واكنش‌هايي را به همراه داشت. از آن‌جمله سروش دباغ در قالب يادداشتي، انتقادات خود را به مقاله مذكور نوشت و در صفحه اول شماره ۴۵۴۷ روز شنبه تاريخ ۷ دي ۱۳۹۸ اين روزنامه منتشر شد. پس از آن نرگس سوري دانش‌آموخته رشته جامعه‌شناسي دانشگاه تهران با يادداشتي تحت عنوان «با ميراث روشنفكري خود بر سر مهر بياييم» اين بحث را پي گرفت كه در همين صفح ه «سياستنامه» شماره ۵ بهمن ۹۸ روزنامه «اعتماد» منتشر شد. نقد روشنفكري در بين اصحاب نظر ادامه پيدا كرده و قرار است نويسندگان و پژوهشگران ديگري در حوزه روشنفكري ايران نيز نظرات خودشان در قالب يادداشت‌هايي در اين باره براي ما بفرستند كه ما نيز با افتخار به انتشار آنها خواهيم پرداخت. همين جا از عموم صاحب‌نظران، منتقدان و نويسندگاني كه تمايل دارند در اين پرونده مشاركت داشته باشند، دعوت مي‌كنيم تا با ارسال يادداشت‌ها و مقالات‌شان در اين باره به هرچه جدي‌تر و عميق‌تر شدن اين مساله فكري مهم در تاريخ معاصر كشورمان ما را ياري كنند. اينك شماره چهارم از پرونده نقد روشنفكري پيش روي شما قرار دارد.
وقتی دهان فلسفه بسته می‌شود
نویسنده:
محمد زارع شیرین کندی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
اخیراً در روز دانشجو، بی اختیار دوره دانشجویی‌ام را در ذهن مرور می‌کردم و وضع کلاس‌های درس فلسفه و طرز رفتار و گفتار برخی استادان و دانشجویان و پاره‌ای رویدادها و وقایع آن کلاس‌ها در برابر چشمانم پدیدار می‌شدند. استادی سخت گرانمایه و بزرگوار و بسیار دانشی و دانش‌دوست داشتیم که ذهن‌اش سرشار بود ازمعلومات و محفوظات. روانشان شاد، که از معدود بازماندگان از نسل استادانی بود که علم و ادب و اخلاق و پاکی و دیانت و انسانیت را باهم در خود جمع کرده بودند. من جز خاطره خوب و دلنشین و شیرین از او به یاد ندارم و از شاگردی در محضر چون او بزرگی به خود می‌بالم و آن فرصت‌ها را جزو بهترین اوقات عمرم به شمار می‌آورم. اما گذشته از این همه، در اثنای درس ایشان نیز دانشجویان پرسش‌هایی طرح می‌کردند و گاه با برخی جر و بحث‌ها استاد را با چالشی جدی مواجه می‌نمودند. هرگاه این استاد عزیز و به شدت متشرع ما پاسخی مقنع و درخور به پرسشی نداشت با صدایی معنوی و رحمانی کلامی دینی را قرائت می‌فرمود مبنی بر این که گفتند به پروردگارتان ایمان بیاورید، ما هم ایمان آوردیم. این سخن قدسی را از فرطِ کثرتِ قرائت‌اش در کلاس‌های استاد حفظ کرده بودیم.
به یاد رضا براهنی: زمانه، زمانه‌ی غلبه‌ی چپ بود…
نویسنده:
محمد زارع شیرین کندی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
رضا براهنی نویسنده موشکاف، شاعر مبارز و مترجم و منتقد سرشناس روزگار ما در پنجم فروردین ۱۴۰۱ درگذشت. از میان آثار او، “رازهای سرزمین م ” و “طلا در مس” و برخی اشعار منحصر به فردش از جمله منظومه بلند “اسماعیل” و “خطاب به پروانه ها” و “چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم” برایم جذاب و تازه و مهم و تحسین انگیز بودند. براهنی سال‌های سال با نگارش نقد برای شعر شاعران معاصر در مجله‌های مشهور و معتبر آن روز، هم شاعران و هم طرفداران کثیرشان را رنجاند. او با به‌آذین و کسرایی و ابتهاج هیچگاه آشتی نکرد و از همین رو ابتهاج در “پیر پرنیان اندیش”، از او بسی بد گفت. براهنی از دوستان نزدیک جلال آل احمد و غلامحسین ساعدی و قائل به هنر متعهد بود. براهنی نیز مانند آنان قلم را صرفا از برای مبارزه و مجاهده به دست گرفته بود و فراموش نکنیم که زمانه، زمانه غلبه چپ و سیاست و سارتر و کامو و فانون و چگوارا و ایده جهان سوم و استثمار و غیره بود. من ستایش های اغراق آمیز براهنی را از “غربزدگی” آل احمد که بعدها خواندم هرگز نپسندیدم. او مانند همه چپ‌های آرمانگرا که جز به فروپاشی سلطنت نمی‌اندیشیدند چشم به انقلاب مردم دوخته بود و چون زمزمه‌های انقلاب در کشورش آهسته آهسته به گوش رسید رادیکال‌تر شد و قدری از آینده نگری و واقع بینی دور.
عرفان مولوی و حوزه عمومی
نویسنده:
محمد زارع شیرین کندی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
عرفان و گرایش‌های صوفیانه و کارهای رازآلود و ذوق و شهود معانی و حقایق فرابشری صرفا در حوزه خصوصی حیات آدمیان می‌توانند معنادار و سودمند باشند. در حوزه عمومی، اعمال و امور جمعی انسان‌ها از طریق عقل مشترک و عرفی و به تعبیری دیگر “عقل ارتباطی و مفاهمه‌ای” و به واسطه قوانین و اصول مدنی که برای همه افراد قابل فهم است، انجام می‌پذیرد. برخی فیلسوفان معاصر که خود را مدافع نهادها و ارزش‌های مدرن می‌دانند بر آنند که در حوزه عمومی صرفا همبستگی و اجماع و توافق جمعی حائز اهمیت نخست است، یعنی آنچه بیشتر افراد یک جامعه می‌خواهند و می‌طلبند و از طریق کوشش و گفت‌وگو و استدلال و اقناع به آن می‌رسند همان حقیقت است، و حقیقت چیزی فراتر و بنیادی‌تر از مساهمت مردم یک جامعه برای برقراری مساوات و قانون عام و یک زندگی همگانی راحت و آرام نیست. در زمره این فیلسوفان، آرنت و هابرماس و رورتی از بقیه مشهورترند. آنان معتقدند که در ساحت عمومی باید آزادی‌ها و شیوه‌ها و راهکارهایی دموکراتیک آن قدر فراوان و قوی باشد تا شهروندان به منظور نیل به تفاهم و صدق و حقیقت با همدیگر مباحثه و مناظره مستدل و آزاد داشته باشند. در غیر این صورت، هر کس ادعا کند که از راه عشق و احساس و عاطفه به حقیقت دست یافته، مدعایش برای دیگران نامفهوم خواهد بود و او فقط در قلمرو خصوصی خودش می‌تواند با کشف و دریافت‌اش زندگی کند. زیرا حقیقتی که او با عشق و نیایش و شهود به آن رسیده، به هیچ شیوه استدلال عقلی و حجت منطقی قابل پذیرش و اقناع و انتقال نیست بر این اساس، سخنان عارفی مانند مولوی برای حیطه خصوصی اشخاص می‌تواند خوب و کارآمد و مفید باشد. زیرا فرایند نیل مولوی به حقیقت بسیار مرموز و پنهان و امری کاملا شخصی است و دستیابی دیگران به آن از راه تبیین و توجیه عقلانی بسی دشوار. مولوی عشق را ازدست شمس تبریزی می‌گیرد و پس از آن تمام هستی‌اش زیر و زبر می‌شود. با این مواجهه‌ی استثنایی، چنان تحولی در وجود مولوی ایجاد می‌گردد که او از آن به “قیامت” تعبیر می‌کند.
شبه روشنفکران سپسین
نویسنده:
محمد زارع شیرین کندی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در تاریخ فلسفه، نخست دوره یونانی است و سپس دوره یونانی مآبی (هلنیستیک) – رومی. در دوره جدید نیز نخست دوره نوزایی و تجدد و روشنگری پدیدار می‌شود و سپس دوره تجددمآبی و شبه نوزایی. اول دوره روشنفکری است و سپس روشنفکرمآبی. سراسر تاریخ جدید سرزمین ما، به یک معنا، تاریخِ تجددمآبی و روشنفکر مآبی است اما همین دوره تجددمآبی ما نیز به نوبه خود فراز و فرودها و قوت و ضعف‌های برجسته دارد. جریان منورالفکری دوره مشروطه که عمدتاً به مفاهیم و معانی و اهداف و آرمان‌های جنبش روشنگری اروپا دلبسته بود، در نوع خود تازگی و طراوت داشت، و خلاق و اصیل و اثرگذار بود. تجددمآبی روزگار مشروطه، با همه ضعف‌ها و نقص‌هایش، اصالت و اهمیتی خاص داشت. از آن دوره به بعد هرچه بیشتر به زمانه ما نزدیک می‌شویم، جریان یادشده ضعیف‌تر ولاغرتر و کم رنگ‌تر می‌گردد. هر اندازه که منورالفکران هوشمندتر و داناتر و فرهیخته‌تر و تیزبین‌تر و پرمایه‌تر و جریان‌سازتر بودند روشنفکران پسین و شبه روشنفکران سپسین کندذهن و کم‌مایه وسطحی‌نگر و جزم‌اندیش و پرگو و وراج و خودخواه‌اند. هر اندازه که منورالفکران ریشه‌ای عمیق‌تر در زمین هر دو فرهنگ غرب و اسلام داشتند شبه روشنفکران کنونی صرفاً پوشیده از شاخ و برگ زایدند و هیاهو و داد و بیداد بسیار برای هیچ! هر اندازه که اندیشه منورالفکران از خلوص برخوردار بود شبه روشنفکران کنونی را باید اصحاب التقاط خواند. منورالفکران در جامعه فقیر و نکبت‌بار آن سال‌های “بد و باد”، آن سالهای “اشک و شک”، هم غرب را می‌فهمیدند و می‌شناختند و هم باورها و تصورات و سنت‌های خویشتن را. آنان می‌دانستند چه می‌خواهند و چه باید بکنند اما شبه روشنفکران کنونی در جامعه‌ای که بیش از یک سده از آغاز توسعه طلبی و تجددخواهی اش می‌گذرد هنوز نه مبانی پیچیده فکری و فلسفی غرب را می‌شناسند و نه بنیادهای فکری آیین‌ها و مآثر و ودایع تاریخی خویشتن را. این شبه روشنفکران هنوز نه می‌دانند چه می خواهند و نه می‌دانند چه باید بکنند زیرا اصول و منابع فکری شان کاملاً متناقض و گاه متضاد است.
مخالفان براهنی و روشنفکری چپ پاسخ دهند که چرا …
نویسنده:
محمد زارع شیرین کندی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
مرگ رضا براهنی و مخالفت‌ها و موافقت‌ها با شخصیت و اندیشه‌ی او، نکوهش‌ها و ستایش‌ها و حمله‌ها و دفاع‌های چند روز اخیر یکی از رویدادهای تفکرانگیز و عبرت‌آموز فرهنگی و سیاسی روزگار ما در این جامعه می‌تواند به شمار آید. مقصود من هرگز احصاء و گزارش آنها نیست. در این میان رأی و دیدگاه کسانی در ذهن انسان پرسش و تردید برمی‌انگیزد که در آن براهنی در کنار همه‌ی چپ‌های تاریخ جدید ایران، از جمله ارانی و ملکی و آل احمد و شریعتی و نخشب، از عاملان بدبختی و فقر و فلاکت مردم ایران تلقی می‌گردد. در طول این مدت که از درگذشت براهنی می‌گذرد این پرسش برایم اهمیت پیدا کرده که چگونه عده‌ای روشنفکر که وسیله‌ای جز قلم و سخن در دست ندارند می‌توانند باعث تباهی و ویرانی و فقر و فساد در جامعه‌ای گردند؟ مگر روشنفکر آزادی و برابری و همبستگی و انصاف و ترقی و علم و در یک کلمه جامعه‌ی سالم و سازگار نمی‌خواهد، پس چگونه است که از آنان با تعابیری حاملِ معنای منفی مانند شورشی و یاغی و عامی و ساده دل و مانع و مخالف خوان یاد می‌شود؟
نامه‌ای به جناب کانت!
نویسنده:
محمد زارع شیرین کندی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
درود به روح بزرگ و جاویدان جناب کانت. شما جاودانگی و بقای نفس را اصل موضوع گرفتید تا اخلاق و مناسبات اخلاقی آدمیان معنا داشته باشد، من نیز جاودانگی نام و اندیشه بلند شما را مسلم می‌گیرم تا تعلق خاطر به اصل فلسفه و اصالت فلسفه ورزی معنا داشته باشد و این که با نادیده گرفتن فلسفه کانت، هر گونه فلسفه ورزی بعد از او بی عمق و عقیم خواهد بود. جناب کانت! پیش از هرچیز، یک مژده! در سرزمین ما، تقریباً همه شما و فلسفه‌ات را می‌شناسند. علاوه بر ترجمه آثارت و تفسیر آنها، و غیر از تألیف کتابها و مقاله‌هایی درباره فلسفه‌ات، شاید نصف پایان نامه‌های دکترا و ارشدمان فقط در رشته مستطاب فلسفه درباره آرا و اندیشه‌های فلسفی توست. کاش حدس می‌زدی که چرا؟ از جمله به این سبب که فلسفه تو “بهداشتی” است و طبیعی است که ما غذای فلسفی”بهداشتی” را زودتر اخذ می‌کنیم و بهتر هضم و جذب می‌کنیم.
واپسین خدای مِه آلود هیدگر در افق فکری تاریک ما
نویسنده:
محمد زارع شیرین کندی
نوع منبع :
مقاله , نقد و بررسی کتاب
منابع دیجیتالی :
چکیده :
به سبب شرایط و اوضاع و مقتضیات خاص جامعهٔ فکری و فلسفی ما و زمینه و تاریخ نسبتاً بلند کج اندیشی و کج فهمی در تفسیر اندیشه های فیلسوف بزرگ آلمانی، مارتین هیدگر، ابراز هر گونه قول و نظری دربارهٔ نسبت تفکر هیدگر با خدا و دیانت و آموزه‌های وحیانی، در اینجا و اکنون، به ناگزیر به بیراهه‌ها و کژراهه هایی عجیب و غریب منتهی خواهد شد. طرح آراء و اندیشه‌های او در موضوعات و مباحث مذکور در بسیاری از جوامع توسعه نیافته کنونی که از مشکلات روح فرسای اعتقادی، احساسی، اجتماعی و سیاسی رنج می‌برند می‌تواند فریبنده و گمراه کننده و گاه بسیار زیانمند باشد. زیرا نظرگاه و موضع اصلی هیدگر درباره خدا و وحی و دین به غایت مبهم است و سخنان و عبارات او در باب مفاهیم و باورها و ارزش‌های دینی فاقد وضوح و صراحت کافی‌اند. در آن جاها که او از الوهیت، خدایان، خداشناسی / الاهیات (تئولوژی)، «مرگ خدا»ی نیچه و نیهیلیسم و عقاید الهی‌دانان قرون وسطا بحث می‌کند مباحث‌اش بسیار مجمل و موجز و دشوار است. بی تردید، هیدگر جزو اگزیستانسیالیست‌های ملحد نمی‌توانست به شمار آید آنگونه که برخی همچون سارتر انگاشته‌اند اما دیندار نیز نمی‌تواند در نظر گرفته شود بدان سان که اگزیستانسیالیست‌هایی متدین نظیر کی یرکه گور و گابریل مارسل و یاسپرس بودند.
  • تعداد رکورد ها : 26