جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 176
مناظرات امام رضا (ع) و تاثیر آن در کلام اسلامی
نویسنده:
میثم یوسفی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
یکی از موثرترین روشها در تبلیغ و بیان واقعیات، فن مناظره است. امام رضا (ع) با توجه به شرایط فراهم شده در زمان امامتشان، مناظراتی با گروه‌های مختلف و علمای ادیان و مکاتب دینی برگزار نمودند. عصمت امام و حجیت قول، فعل و تقریر ایشان و اتصال ایشان به منبع علم الهی نشان می‌دهد که بررسی مناظرات ایشان هم در بُعد روش-شناسی و هم در بُعد محتواشناسی می‌تواند کمک زیادی به علمای علم کلام باشد. احاطه و تسلط بر آیات و اخبار و استدلال به آنها، آگاهی از همه ادیان و مکاتب، استفاده از براهین عقلی، بهره‌گیری از تمثیل و تشبیه، احترام و تکریم طرف مقابل، رعایت انصاف و سفارش به آن و سعه صدر و آرامش در مناظره از جمله روش‌های امام (ع) در مناظرات است. نحوه استدلال امام (ع) در اثبات وجود خدا، تبیین صفات حق تعالی و ارتباط خالق و مخلوق و بهره-گیری از سیر منطقی در بحث همراه با استفاده از براهین عقلی، راه را برای چگونگی گفتگو و مناظره متکلمان اسلامی با مخالفان روشن می‌گرداند. امام (ع) با تبیین وجود غلط و اشتباه در کتاب‌های انجیل و تورات و اثبات نبوت پیامبر اسلام (ص) طبق آن دو کتاب و تاکید بر عصمت پیامبران، ضمن تایید معجزه به عنوان راهی برای شناخت انبیاء الهی نشان دادند که تفاوتی بین پیامبران در این زمینه نیست و مسیحیان و یهودیان نباید یکدیگر را رد کنند. اثبات ضرورت امامت و جایگاه آن، پرهیز از غلو در حق ائمه (ع) و تبیین انتخاب امام از سوی خداوند، حقانیت مذهب شیعه را نشان داده، متکلمین را برای دفاع از این مذهب کمک می‌نماید. متکلمین شیعه با استفاده از بیانات امام رضا (ع)، توانستند برخی از سوالات و شبهات مطرح شده در زمینه توحید، نبوت، امامت و معاد را پاسخ گویند. می‌توان گفت بُعد ساختاری و روش مناظره امام رضا (ع) بیشتر از محتوای آن در علم کلام اسلامی اثر داشته است.
مقدمه، تعلیقه و ترجمه شش مقاله از کتاب فیلسوفان دین در قرن بیست و یکم
نویسنده:
حمید شاه‌آبادی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , حاشیه،پاورقی وتعلیق , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در قرن هفدهم، یکی از راهبردهای اساسی به معرفت دینی «الهیات طبیعی» بود که تأثیر آن به واسطه برخی انتقادها از جمله نقدهای هیوم و کانت رو به کاهش نهاد. در آستانه قرن بیست ویکم ، ریچارد سوئین برن، فیلسوف تحلیلی دین با نگاه به پیشینه الهیات طبیعی و با طرح نظریه احتمالات ریاضی به موضوع «خداباوری فلسفی» می پردازد. وی با استفاده از نظریه بایس و فرمول احتمالات، که نسبت احتمال بین قضایا را بررسی و تعیین می کند، این گونه درصدد نتیجه گیری است که احتمال قضیه خدا وجود دارد بیش از نقیض آن است. از نظر وی هر پدیده ای که در عالم شاهد آن هستیم می تواند نظریه «خدا وجود دارد» را ثابت کند و اگر همه این گزاره های مشاهدتی را در نظر بگیریم احتمال وجود خدا بیش از عدم وجود خواهد بود. تأکید سویین برن در حوزه عوامل پیشینی این نظریه بر دو رکن استوار است: «بساطت نظریه» و «محتوای آن»، زیرا محتوای مشابه در چند نظریه، احتمال صدق را بالا می برد. «معرفت شناسی اصلاح شده»، موضوع فصل دیگری از نوشتار حاضر است که نیکلاس ولترستورف وپلنتینگا به تبیین و شرح و بسط آن پرداخته‌اند. رهیافتی که با موقفی معرفت شناسانه، تکیه بر سنت کالونی در مسیحیت دارد و استدلال می کند که اعتقاد به خدا امری طبیعی است و تار و پود وجود آدمی به آن سرشته شده است. از این منظر، اعتقاد به وجود خدا، یک اعتقاد و باور پایه و بنیادی است و چنین نیست که به صورت تبعی و فرعی از قراین و شواهد و دلایل دیگر برآمده باشد. وی معتقد است که فیلسوف مسیحی سنت معرفت شناسی اصلاح شده، از فلسفه دین، فلسفه ای را عرضه می کند که هدف آن دیدن تمام جوانب حیات انسانی و عقلانی در پرتو ایمان است. لذا دین را تابع آزمون موسوم به قرینه و بینه بی طرف قرار نمی دهد. بنابراین تمام توجه وی معطوف مباحثی پیرامون نقش واقعی عقل در ایمان یا نقش واقعی ایمان در عقل است. براساس این رویکرد، اصول ایمان نوعاً نیازمند تأیید تعقل و احتجاج نیست. البته این بدان معنا نیست که اصحاب معرفت شناسی اصلاح شده منکر مقتضیات عقلانیت هستند بلکه آنچه آنان انکار می کنند این ادعاست که معقول بودن باورهای دینی به ویژه باور به خدا در گروی ابتنای عقلانی آن ها باشد.
بررسی مسئله شر بر مبنای کتاب «عنایت الهی و مسئله شر» نوشته ریچارد سوئین‌برن
نویسنده:
حمیده قتالی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
«مسئله شر» یکی از مشکل‌ترین مسائل پیش‌روی اندیشه دینی است؛ به‌راستی، چرا خداوندِ قادرِ مطلق، عالمِ مطلق و خیرِ محض روا می‌دارد که آدمیان تا بدین اندازه متحمل رنج گردند؟ در پایان‌نامه حاضر، مسئله شر، انتقادهای مبتنی بر آن و برخی پاسخ‌هایی که در سنت الهیات مسیحی برای این مسئله مطرح شده است مورد بررسی قرار می‌گیرد. بخش اعظم تحقیق حاضر، که ترجمه کامل دو فصل از کتاب «مشیت الهی و مسئله شر» نوشته ریچارد سوئین‌برن را نیز شامل می‌شود، به بررسی «نظریه عدل الهی» از دیدگاه این فیلسوف آکسفوردی اختصاص یافته است. سوئین‌برن در پاسخ به انتقادهای مبتنی بر مسئله شر می‌گوید که اراده خداوند بر آن قرار گرفته است که آدمی معرفت بیاموزد و عشق بورزد، اختیار داشته باشد که خود از میان خیر و شر آن‌که می‌خواهد را برگزیند، شخصیت خویش را بدان‌گونه که مایل است پرورش دهد، و مهمتر از همه، برای همنوعان خویش مفید فایده باشد. برای این‌که تمامی این امور امکان تحقق داشته باشند، وجود شر در زندگی کوتاه آدمی در این جهان ضروری است.
علم معنویت مدار از دیدگاه قرآن
نویسنده:
روح‌الله ابراهیم نجف‌آبادی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
علم معنويت مدار با روش اسنادي و کتابخانه اي در پي يافتن اهداف، روشها، موضوعات، قلمرو و به طور کلي همه‏ي ابعاد و ارکان علمي است که بر پايه‏ي نگرش وحياني و جهانبيني الهي فراچنگ مي آيد. دانشمندان دين مداري چون علامه طباطبايي(ره) گرچه در تبيين معارف قرآن کريم ازعلم تجربي استفاده نموده اند، از سوي ديگر علم در قرآن را عبارت از معرفت خداوند متعال مي دانند. حقيقت اين است که قرآن گرچه به نظر در عالم طبيعت با ابزار حس دعوت نموده اما حس را تنها يکي از ابزار نظر به عالم مي داند که اين نظر به عالم طبيعت در لفافه‏ي کلماتي چون‌ »فانظروا» هدفمند گرديده و به سوي معرفت به خداوند متعال گسيل مي گردد، که «اولوا الالباب» در آن وادي قدم مي نهند.قرآن به ابعاد و ارکانِ ژرف و عميقي از علم پرداخته که پژوهشگراني ژرف انديش را به سوي خود مي طلبد.در نگاه «علم معنويت مدار»، «علم» و «دين» نه تنها در تعارض نيستند، بلکه به جاي سازگاري که معمولاً در نظرات برخي دانشمندان مطرح است، داراي «وحدت» هستند. اصلاً ميان علم و دين در عالم حقيقت جدايي وجود ندارد تا نوبت به بررسي نظراتي چون تعارض، تکامل، جدايي و تداخل برسد.رويکردهاي فرد محور، هدف محور، مسئله محور، موضوع محور و مبنا گرا نيز در همين مسير قابل نقد است چرا که مبناي همه مبتني بر پذيرش اصل اوليه‏ي جدايي است که البته با حوادث تاريخي چون رنسانس و اشتباهات و خبط و خطاهاي آن دوران به منصه‏ي ظهور رسيد و در طول تاريخ و پس از طرح اين نظرات توسط برخي انديشمندان تثبيت گرديد.اسلام دانشمندان و علم را ستايش مي کند و آيات قرآن و روايات و نيز تمدن اسلامي در طول تاريخ اثباتي عملي بر اين مدعاست.اين رساله پس از تلاشي مختصر و فشرده مبني بر نقد مباني تفکر و سير تاريخي تفکر فلسفي غرب معتقد است که در سطور تاريخ تمدني که اکنون به طور ناقص ارائه گرديده، بايد به دنبال تمدن ديني يعني تمدني که برخاسته از آموزه هاي انبياء و اولياء الهي در آموزش مبادي و مباني علمي به مردم است بود.
بررسی تاریخی خاندان پیامبران در قرآن و مقایسه آن با عهدین
نویسنده:
سیدروح‌اله شفیعی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در ادیان ابراهیمی، پیامبران به‌عنوان آفریدگانی زمینی که دارندگان پیام‌های آسمانی هستند، جایگاهی بسیار والا دارند؛ گرچه سر بر آستان آسمان می‌سایند، امّا گام بر زمین می‌زنند، و با زمینیان می‌زیند. هم‌ازاین‌روی؛ چون همه‌ی زمینیان، در مردمان پیرامون خود، کسانی دارند که با ایشان در پیوند بستگی و خویشاوندی هستند. از همینجا، زمینه‌ی پیدایش چنین پژوهشی فراهم می‌گردد. از سویی، به‌عنوان یک مسلمان، می‌دانم که؛ در آیین اسلام و به‌نزد مسلمانان، خاندان پیامبر(ص) از جایگاه بسیار بالایی برخوردارند، و از سوی دیگر، می‌دانم که؛ اسلام یکی از سه دین ابراهیمی است؛ سه دینی که پیوندهای نزدیکی با هم دارند، و با همه‌ی ناهمگونی‌های کوچک و بزرگ، در بسیاری از آموزه‌های بنیادین، هم‌سانی‌های معنی‌دار بسیاری نیز دارند. پرسش از کشیده‌شدن یا نشدن دامنه‌ی این هم‌سانی‌ها به مفهوم و مصداق خاندان پیامبران ابراهیمی، و این‌که آیا چنین جایگاه و کارکردی، ویژه‌ی دین اسلام است یا امری مشترک میان ادیان ابراهیمی است؟، زمینه‌ی پیدایش این پژوهش است.ب: مبانی نظری(شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری، پرسش‌ها و فرضیه‌ها): برپایه‌ی آموزه‌های متون محوری ادیان ابراهیمی؛ از دیدگاه مصداقی، چه نسبتی میان خاندان پیامبران برقرار است؟ آیا ادیان ابراهیمی، بر مصداق‌های خاندان پیامبران، اشتراک دارند؟ آیا این سه دین، به کسانی‌که با پیامبران پیوند خویشاوندی دارند، به یک گونه می‌نگرند؟ کدام گونه از گونه‌های پیوندهای خویشاوندی با پیامبران، از اهمّیت بیشتری برخوردار است؟ از دیدگاه مفهومی، آیا خاندان پیامبران دارای کارکرد(ها) و جایگاه ویژه‌ای هستند؟ اگر آری؛ این جایگاه و کارکرد(ها) چیست؟ آیا با جایگاه و کارکرد خود پیامبران، همانند است؟ درباره‌ی این مفهوم، چه نسبتی میان خاندان پیامبران برقرار است؟ آیا خاندان همه‌ی پیامبران، از این ویژگی‌ها و کارکردها برخوردار هستند؟ آیا می‌توان برپایه‌ی آموزه‌های قرآن و کتاب‌مقدّس، به کارکرد(ها) و جایگاه ویژه‌ی مشترکی میان خاندان پیامبران ادیان ابراهیمی باور داشت؟ هم‌سانی‌ها و ناهم‌سانی‌ها چیست؟ آیا در ساختار دستگاه اندیشه‌ی این ادیان، ریشه دارند؟ آیا این ویژگی‌ها و کارکردها، تنها به خاندان پیامبران اختصاص دارد، یا دیگران نیز از آنها برخوردار هستند؟ آیا می‌توان از این رهگذر، گزاره‌های تازه‌ای درباره‌ی مبانی و نسبت‌های آموزه‌های بنیادین ادیان ابراهیمی، به‌دست داد؟ پیش‌پندار من در این پژوهش، مشترک‌دانستن مفهوم و مصداق خاندان پیامبران، در کتاب‌مقدّس و قرآن است. به‌دیگر سخن، در آغاز چنین می‌پندارم که؛ خاندان پیامبران در قرآن و کتاب‌مقدّس، از پیوندی نزدیک برخوردار هستند، و این مفهوم، در میان ادیان ابراهیمی مشترک است. همچنین، می‌پندارم که خاندان پیامبران در دستگاه اندیشه‌ی ادیان ابراهیمی، دارای جایگاه و کارکردهای ویژه‌ای هستند، و جایگاه و کارکردهای پیامبران و خاندان آنان، از نسبت‌های معنی‌داری برخوردار است. نیز، می‌پندارم که؛ خاندان همه‌ی پیامبران، از چنین ویژگی‌ها و کارکردهایی برخوردار هستند؛ امّا دیگران را از ویژگی‌ها و کارکردهای اختصاصی خاندان پیامبران، بی‌بهره می‌پندارم. تلاش می‌کنم برپایه‌ی روش‌هایی که در بخش‌های آینده بازگو خواهم نمود، فرضیه‌ی خود را سنجیده، و آن را به‌سامان کنم.پ: روش تحقیق(شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه‌ی مورد تحقیق، نمونه‌گیری و روش‌های نمونه‌گیری،‌ ابزار اندازه‌گیری، نحوه‌ی اجرای آن، شیوه‌ی گردآوری و تجزیه و تحلیل داده‌ها): این پژوهش، پس از معرّفی روش‌های تاریخی و تطبیقی، و الگوی نشانه‌شناختی بینامتنیت(Intertextuality)، به بررسی تطبیقی خاندان پیامبران در قرآن و عهدین می‌پردازد. در قرآن و کتاب‌مقدّس، به تعبیرهایی برمی‌خوریم که؛ از ترکیب دو واژه‌ای پدید می‌آیند، که یکی نشانگر نام یک پیامبر، و دیگری نشانگر گونه‌ای پیوند خویشاوندی است. خاندان پیامبران، یکی از بخش‌های برجسته‌ی گزارش‌های تاریخی کتاب‌مقدّس؛ به‌ویژه عهد قدیم را، پدید می‌آورد. این گزارش‌ها، گستره‌ی پهناوری از گونه‌های پیوندهای خویشاوندی را دربرمی‌گیرند. بازتاب بخش‌هایی از این گزارش‌ها، در عهد جدید هم دیده می‌شود. قرآن نیز، بی‌آن‌که در بسیاری از نمونه‌ها همچون کتاب‌مقدّس؛ به بازگویی جزییات بپردازد، بر این حقیقت که؛ پیامبران نیز همچون دیگر انسان‌ها؛ دارای همسر و فرزند بوده‌اند، تأکید می‌کند.ت: یافته‌های تحقیق: ابراهیم(ع)، برجسته‌ترین پدر باواسطه‌ی پیامبران است. قرآن و کتاب‌مقدّس، دست‌کم در شش نمونه(یعقوب(ع)، داود(ع)، سلیمان(ع)، زکریّا(ع)، یحیی(ع) و عیسی(ع))، به او به‌عنوان پدر باواسطه‌ی پیامبران، اشاره می‌کنند. چنین پیوندی، در میان پیامبران پیشاابراهیمی و پیامبران ویژه‌ی قرآن، دیده نمی‌شود.قرآن و کتاب‌مقدّس، در بیشتر نمونه‌ها، از پدران بی‌واسطه‌ی پیامبران ابراهیمی، چهره‌ی نیکویی به‌دست می‌دهند. برجسته‌ترین نمونه‌ی منفی پدر بی‌واسطه‌ی پیامبران، پدر ابراهیم(ع) است. قرآن و کتاب‌مقدّس، او را بت‌پرست می‌دانند. بدین‌ترتیب، ابراهیم(ع)، نمونه‌ی والای ایستادگی دربرابر پندارهای نادرست پدران(بت‌پرستی)، و آغاز یک راه نو(یگانه‌پرستی) است. بااین‌همه؛ دستگاه اندیشه‌ی اسلامی تلاش می‌کند، تا پدر ابراهیم(ع) را برکنار از این گناه، به‌شمار آورد. اوج پیوند پدر بی‌واسطه‌ی پیامبران در کتاب‌مقدّس و قرآن، از ابراهیم(ع) تا یوسف(ع) دیده می‌شود. در این نمونه، با چهار نسل پیاپی از پدران و پسرانی برخورد می‌کنیم که همگی پیامبر هستند. چنین فشردگی‌ای هرگز تکرار نمی‌شود. بااین‌همه؛ نمی‌توان این نمونه را به‌معنی انتقال کارکردهای پیامبرانه از پدر به پسر، دانست. زیرا گرچه کتاب‌مقدّس و قرآن، از کارکردهای معرفتی و مسئولیتی ابراهیم(ع) سخن می‌گویند؛ امّا نشانه‌ای از کارکردهای مسئولیتی پیامبرانه‌ی اسحاق(ع) و یعقوب(ع)، در آنها دیده نمی‌شود. یوسف(ع) نیز در کتاب‌مقدّس و قرآن، از کارکردهای معرفتی و مسئولیتی پیامبرانه، برخوردار نیست. دیگر پیوند پدر-پسر میان دو پیامبر، در نمونه‌ی داود(ع) و سلیمان(ع) دیده می‌شود. این پیوند، در عهد قدیم و قرآن، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است؛ امّا عهد جدید چندان به سلیمان نمی‌پردازد، و برای نشان‌دادن مسیحابودن عیسی(ع)، بر پیوند باواسطه‌ی او با داود(ع)، تأکید می‌نماید. زکریّا(ع) نیز در جایگاه پدر یحیی(ع)، چهره‌ی مثبتی در عهد جدید و قرآن دارد. هرچند؛ عهد جدید، بیشتر به الیزابت؛ و قرآن بیشتر به زکریّا(ع) می‌پردازند.کتاب‌مقدّس و قرآن، چندان به مادران پیامبران نمی‌پردازند. بااین‌همه؛ مادران پیامبران، همواره از چهره‌ی مثبتی برخوردارند. برای نمونه؛ قرآن، آمرزش‌خواهی نوح(ع) برای مادر خود را گزارش می‌کند. مادران پیامبران، ازبرای زاییدن آنان(الیزابت و مریم(س))، و تلاش برای زنده‌نگهداشتن آنان(یوکابد)، ستوده می‌شوند. بااین‌همه؛ نمی‌توان این کارکردهای همگانی را، برخوردار از معنی ویژه‌ی الاهیاتی به‌شمار آورد. امّا عهد قدیم، دست‌کم در سه نمونه(سارا، ربه‌کا و بت‌شبع)؛ نقش سرنوشت‌ساز رساندن کارکردهای پدران پیامبران به یکی از فرزندان‌شان را، برای آنان برمی‌شمارد. در نمونه‌ی راحیل و یوسف(ع) نیز، فرزندِ همسرِ دوست‌داشتنی یک پیامبر(یعقوب(ع))، از دیگر فرزندان او، برتر می‌شود. گرچه عهد جدید، برجستگی ویژه‌ای را برای مریم(س) برنمی‌شمارد. امّا دستگاه اندیشه‌ی مسیحی، رفته‌رفته جایگاه او را بالاتر می‌برد؛ کارکردهای عیسی(ع) را به او نیز گسترش می‌دهد، و حتّا در برخی خوانش‌ها؛ او را مادر خدا به‌شمار می‌آورد. قرآن، مریم(س) را بنده‌ی برگزیده‌ی خدا، و برترین زن جهان می‌خواند، امّا روا نمی‌دارد که؛ ویژگی‌های مانند دوشیزه‌زایی، زمینه‌ی پدیدآمدن پندارهای فراانسانی درباره‌ی او را فراهم آورند.برادران و خواهران پیامبران، از گونه‌های نه‌چندان مهمّ پیوندهای خویشاوندی آنان به‌شمار می‌روند. تنها پیوند برادری باواسطه با پیامبران، در نمونه‌ی یوسف(ع) و دیگر پسران یعقوب(ع) دیده می‌شود، که می‌توان آن را از گونه‌های کم‌یاب به‌شمار آورد. در این نمونه؛ برادران باواسطه‌ی یوسف(ع)، از آن روی که بر برادر خویش رشک می‌برند، از چهره‌ی مثبتی برخوردار نیستند. برادران بی‌واسطه‌ی عیسی(ع) نیز چهره‌ی چندان مثبتی ندارند، و در میان آنان؛ تنها یعقوب، به او ایمان می‌آورد، و از رسولان برجسته‌ی او می‌شود. بااین‌همه؛ یعقوب، از جانشینی عیسی(ع) بهره‌ای ندارد، و کارکرد معرفتی او نیز، به‌اندازه‌ی دیگر رسولان است. تنها نمونه‌ی مثبت پیوند برادری با پیامبران، میان موسی(ع) و هارون(ع) دیده می‌شود. در این نمونه؛ هارون(ع)، از برخی کارکردهای مسئولیتی و معرفتی، و همه‌ی کارکرد کهانتی موسی(ع) برخوردار می‌شود، و در یک موقعیّت(رفتن موسی(ع) به بالای کوه سینا)، نیز جانشین او می‌گردد. خواهر بی‌واسطه نیز، از دیگر گونه‌های کم‌یاب پیوندهای خویشاوندی پیامبران است، و تنها در نمونه‌ی مریم-موسی(ع) دیده می‌شود. این گونه، از اهمّیت چندانی برخوردار نیست.همسران پیامبران پیشاابراهیمی در قرآن و کتاب‌مقدّس، چهره‌ی چندان نیکویی ندارند. آنان به گناه آلوده می‌شوند، و ازبرای آن کیفر می‌شوند. کتاب‌مقدّس، بار گناه آدم(ع) را به‌دوش حوّا می‌افکند، امّا قرآن چنین دیدگاهی را نمی‌پذیرد. چهره‌ی همسران پیامبران ابراهیمی، روشن و نیکوست؛ امّا کمبود بزرگی مانند نازایی، ویژگی برجسته‌ترین چهره‌های آنها(سارا، ربه‌کا، راحیل، الیزابت) است. کتاب‌مقدّس، کمبود فرزندنداشتن پیامبران را، به‌گردن همسران آنان می‌اندازد. گویی خودِ پیامبران، هرگز نابارور نبوده‌اند. همچنین، عهد قدیم از همسران غیراسرائیلی پیامبران ابراهیمی(هاجر، همسران سلیمان(ع))، چهره‌ای منفی به‌دست می‌دهد.فرزندان بی‌واسطه‌ی پیامبران، در کتاب‌مقدّس و قرآن، از جایگاه الاهیاتی ویژه‌ای برخوردار هستند. در این میان؛ فرزندان بی‌واسطه‌ی پسر، همواره اهمّیت بیشتری نسبت به دختران دارند. برای نمونه؛ دختران آدم(ع)، لوط(ع) و یعقوب(ع)، اهمّیت چندانی ندارند. امّا این همه‌ی سخن نیست. گناه و چالش‌های درون‌خاندانی، دو ویژگی برجسته‌ی فرزندان بی‌واسطه‌ی پیامبران است. پسر آدم(ع)(قابیل) بر پسر دیگر او(هابیل) رشک می‌برد، با او می‌ستیزد، و دست خود را به خون او می‌آلاید. یکی از پسران نوح(ع)(حام/کنعان) گناه می‌کند و تباه و روسیاه می‌شود. چالش‌هایی میان پسران ابراهیم(ع)(بر سر وراثت)، و پسران اسحاق(ع)(بر سر برکت) درمی‌گیرد. پسران یعقوب(ع) نیز، بر برادرشان؛ یوسف(ع)، رشک می‌برند، و تلاش می‌کنند جان او را بگیرند، و با سرنوشت او بازی کنند. ازسوی دیگر؛ در برخی نمونه‌ها(ابراهیم(ع)، اسحاق(ع) و زکریّا(ع))، پیامبران، سال‌ها بی‌فرزند زندگی می‌کنند؛ امّا سرانجام خدا آنان را بارور، زنان‌شان را زایا و فرزندان‌شان را فراوان و نیکوکار می‌کند، و شگفت آن‌که؛ از این رهگذر، ادیانی پدید می‌آیند، که تا به امروز نیز، در طول و عرض تاریخ و جغرافیا، ادامه دارند. گویی فرزندان بی‌واسطه‌ی پیامبران، بازتاب آفاقی و انفسی، و آیینه‌ی تمام‌نمای ستیز همواره‌ی نیکی و بدی در درون و برون آدمی هستند. امّا خدا، همواره به‌یاری فرزندان نیکوکار پیامبران می‌شتابد، و آنان را بر فرزندان گنه‌کار پیامبران، پیروز می‌گرداند. بدین‌ترتیب، از نگاه ادیان ابراهیمی؛ چیرگی فرجامین جهان، با نیروهای نیکی و راستی است.فرزندان باواسطه‌ی پیامبران، یکی از برجسته‌ترین گونه‌های پیوندهای خویشاوندی آنان هستند. مهمّ‌ترین ویژگی این پیوند، امکان استمرار تاریخی، و گسترش آن به همه‌ی پیروان پیامبران است. قرآن و کتاب‌مقدّس، پیوند فرزند باواسطه با دو شخصیّت را، بسیار ارزش‌مند می‌دانند؛ ابراهیم(ع) و یعقوب(ع). عبرانیان و اعراب، همگی فرزندان باواسطه‌ی ابراهیم(ع) هستند. عهد جدید و قرآن تلاش می‌کنند، تا نسبت عیسی(ع) و محمد(ع) را به ابراهیم(ع) برسانند، و آنان را فرزندان باواسطه‌ی او بدانند. یهودیان، خود را فرزندان باواسطه‌ی یعقوب(ع) می‌دانند؛ نگاهی که در آموزه‌ی پیوند خویشاوندی ویژه‌ی آنان با خدا، و برتری نژادی آنان، ریشه دارد. عهد جدید و قرآن، این گونه پیوند را(چه با ابراهیم(ع) و چه با یعقوب(ع)) به‌خودی‌خود ارزش‌مند نمی‌دانند. عهد جدید، عیسی(ع) را فرزند باواسطه‌ی داود(ع) نیز می‌داند، امّا قرآن دراین‌باره خاموش است. در نمونه‌ی موسی(ع)، اهمّیت فرزندان باواسطه بیشتر روشن می‌شود. زیرا او از این گونه‌ی پیوندهای خویشاوندی، برخوردار نیست، و جایگاه کهانت موروثی او، به فرزندان و نوادگان هارون(ع) بخشیده می‌شود.برجسته‌ترین بازتاب پیوند فرزند مجازی با پیامبران، در چارچوب آموزه‌ی گناه نخستین؛ به خوانش دستگاه اندیشه‌ی مسیحی از پیوند انسان‌ها با آدم(ع)، و انتقال موروثی گناه او به فرزندان مجازی‌اش، بازمی‌گردد. قرآن، هرگز چنین آموزه‌ای را نمی‌پذیرد، و در دستگاه اندیشه‌ی یهودی نیز چنین دیدگاهی به‌چشم نمی‌خورد.پیوند برادران مجازی، در پیامبران ابراهیمی دیده نمی‌شود. این گونه پیوند خویشاوندی، تنها در میان پیامبران پیشاابراهیمی و پیامبران ویژه‌ی قرآن، دیده می‌شود. عهد قدیم، پیوند برادری مجازی با پیامبران را به‌کار نمی‌برد، و حتّا در برخی نمونه‌ها(لوط(ع))، آن را انکار می‌کند. این رویکرد، یکی از روشن‌ترین بازتاب‌های آموزه‌ی پیوند خویشاوندی ویژه‌ی خدا با نژاد یهود، و برتری نژادی آنان است. عهد جدید، پیروان و شاگردان عیسی(ع) را، برادران مجازی او می‌خواند، و این گونه پیوند را ارزش‌مند به‌شمار می‌آورد. قرآن، از چنین پیوندی سخن به‌میان نمی‌آورد. بااین‌همه؛ پیوند برادری مجازی، در پیامبران ویژه‌ی قرآن، بسیار پررنگ است، و در هر سه نمونه(هود(ع)، صالح(ع)، شعیب(ع)) دیده می‌شود. از گزارش‌های قرآنی چنین برمی‌آید که؛ برادران مجازی پیامبران، نماد مردم هم‌روزگار آنان هستند؛ مردمی که پیامبران، آنان را به‌سوی راه خدا و دست‌کشیدن از گناه، فرامی‌خوانند. بدین‌ترتیب؛ قرآن، این گونه از پیوند خویشاوندی با پیامبران را، به‌معنی هم‌دینی و پیروی از آنان نمی‌داند، و به ارزش الاهیاتی آن، اشاره نمی‌کند.پیوند خاندان مجازی، ویژه‌ی پیامبران ابراهیمی(ابراهیم(ع)، یعقوب(ع) و داود(ع)) است. عهد قدیم، بنی‌اسرائیل را خاندان مجازی پیامبران می‌داند. عهد جدید و قرآن، چنین نگاهی را نمی‌پذیرند، و تنها پیروان راستین پیامبران را، به‌عنوان خاندان مجازی آنان، می‌پذیرند. قرآن، بر به‌دست‌دادن چهره‌ای نیکو از خاندان مجازی این پیامبران، و فراخواندن آنان به‌سوی ایمان، نیکوکاری و شکرگزاری به‌درگاه الاهی، تأکید می‌کند، و همواره عنصر ایمان و نیکوکاری را بخش جداناشدنی چنین پیوندی، می‌داند. بدین‌ترتیب؛ قرآن، همه‌ی پیروان راستین ادیان ابراهیمی و فرزندان و نوادگان نیکوکار ابراهیم(ع) را، گذشته از نقش‌های خانوادگی(همسر، فرزند، ...)، جنسیّت، و نسبت، به‌عنوان اعضای خاندان او، می‌ستاید.پیوند خویشاوندی خاندان حقیقی پیامبران، تنها در نمونه‌های پیامبران پیشاابراهیمی، موسی(ع) و هارون(ع)، و نیز در پیامبران ویژه‌ی قرآن، دیده می‌شود. خاندان حقیقی موسی(ع)، جایگاه ویژه‌ای در کتاب‌مقدّس و قرآن ندارند. خاندان حقیقی هارون(ع) در کتاب‌مقدّس، ازبرای کارکرد کهانتی اهمّیت می‌یابند. قرآن، چنین کارکردی را نمی‌پذیرد؛ پس خاندان حقیقی هارون(ع) در قرآن، ارزش چندانی ندارد. قرآن، پسر گناه‌کار نوح(ع) را نیز از خاندان حقیقی او جدا می‌کند. بدین‌ترتیب، قرآن؛ نیکوکاران خانواده و پیروان پیامبران غیرابراهیمی را خاندان حقیقی آنان می‌داند. کتاب‌مقدّس و قرآن، پیوستن به خاندان حقیقی پیامبران را؛ آرمانی بلند و انجامی ارزش‌مند به‌شمار می‌آورند، که رستگاری و نیک‌فرجامی را به‌ارمغان می‌آورد. قرآن، همواره در کنار نزدیک‌ترین اعضای خانواده(همسر و فرزندان بی‌واسطه)؛ پیروان پیامبران را نیز، از خاندان ایشان، به‌شمار می‌آورد، و بدین‌ترتیب؛ پیوستن حقیقی مومنان به خاندان آنها را می‌پذیرد.عهد قدیم، پیوند ویژه‌ی خدا-انسان را در چارچوب آموزه‌ی برتری نژادی یهود، و عهد جدید آن را در چارچوب دو آموزه‌ی پسر خدا بودن عیسی(ع) و جانشینی کلیسا به‌جای اسرائیل، نشان می‌دهد. اهمّیت خاندان پیامبران در دستگاه اندیشه‌ی یهودی و مسیحی، در همین راستاست. امّا قرآن، چنین آموزه‌هایی را نمی‌پذیرد، و تلاش می‌کند تا چهره‌ای خردورزانه و نیک، از مفهوم خاندان پیامبران به‌دست دهد. بااین‌همه؛ قرآن، این مفهوم را، به‌خودی‌خود ارزش‌مند نمی‌داند. رویکرد قرآن درباره‌ی پیامبران ویژه‌ی خود(هود(ع)، صالح(ع)، شعیب(ع))، بهترین گواه این مدّعاست. اشاره‌نکردن قرآن به خاندان اسماعیل(ع) نیز می‌تواند نشانگر همین گرایش باشد.برآیند بررسی‌های این پژوهش نشان می‌دهد؛ نقش‌های اعضای خاندان پیامبران در نسبت با آنان، از شخصیّت جداگانه‌ی آنان مهمّ‌تر است. به‌دیگر سخن؛ یک فرد می‌تواند در یک جایگاه و پیوند با پیامبران، چهره‌ای برجسته و ارزش‌مند داشته باشد؛ امّا همان فرد در جایگاه و پیوند دیگری، از چنین چهره‌ای برخوردار نباشد. برای نمونه؛ بااین‌که یوکابد، هم مادر هارون(ع) و هم مادر موسی(ع) است؛ امّا تنها ازبرا‌ی تلاش برای نجات جان موسی(ع) است، که ستوده می‌شود. فرزندان یعقوب(ع)، همان برادران یوسف(ع) هستند، امّا در جایگاه فرزندان یعقوب(ع)؛ چهره‌ای مثبت، و در جایگاه برادران یوسف(ع)؛ چهره‌ای منفی دارند.آیا خاندان پیامبران در کتاب‌مقدّس و قرآن، همواره ارزش‌مند هستند؟ آیا خاندان همه‌ی پیامبران، جایگاه و کارکردهای برجسته‌ای دارند؟ آیا با بالارفتن جایگاه یک پیامبر، جایگاه خاندان او هم بالا می‌رود؟ پاسخ این پژوهش به این پرسش‌ها، منفی است. زیرا در برخی نمونه‌ها(ادریس(ع)، ایّوب(ع) و الیاس(ع) و الیسع(ع) و یونس(ع))؛ کتاب‌مقدّس و قرآن، هیچ گزارشی از خاندان پیامبران به‌دست نمی‌دهند. رویکرد قرآن به پیامبران ویژه‌ی خود(هود(ع)، صالح(ع) و شعیب(ع)) نیز همین‌گونه است. از همه‌ی اینها فراتر؛ نمونه‌ی موسی(ع) است. بااین‌که او، در دستگاه ادیان ابراهیمی، از جایگاهی بلند و اهمّیتی فراوان برخوردار است، به‌گونه‌ای که الگوی پیامبران و آینه‌ی تمام‌نمای پدیده‌ی پیامبری به‌شمار می‌رود؛ امّا خاندان او هرگز از جایگاه و کارکردهای برجسته‌ای، برخوردار نیستند. گزارش‌های کتاب‌مقدّس و قرآن درباره‌ی خاندان موسی(ع)، بسیار کوتاه و گذراست. کارکرد مسئولیتی او، به یوشع می‌رسد؛ کسی که از خاندان او نیست. همچنین، بخش کوچکی از کارکرد معرفتی او؛ در چارچوب کهانت خاندانی، به الیعزر؛ فرزند هارون(ع)، می‌رسد. همچنین، نمونه‌های موسی(ع) و الیاس(ع) نشان می‌دهند؛ ممکن است پیامبری از جایگاه بسیار بلندی برخوردار باشد؛ امّا خاندان او دارای اهمّیت چندانی نباشند، و حتّا هرگز از آنان یاد نشود.آیا همواره جایگاه و کارکردهای پیامبران به خاندان ایشان منتقل می‌شود؟ پاسخ منفی است. انتقال جایگاه و کارکردهای پیامبران به خاندان‌شان، پدیده‌ای است که تنها در میان پیامبران ابراهیمی دیده می‌شود. برای نمونه؛ برکت الاهی ابراهیم(ع)، به خاندان او منتقل می‌شود، و کارکردهای مسئولیتی(پادشاهی) و معرفتی(دانش الاهی) داود(ع)، به سلیمان(ع) می‌رسد. امّا کارکرد مسئولیتی(رهبری) موسی(ع)، به اعضای خاندان‌اش منتقل نمی‌شود. جایگاه پیامبرانه‌ی الیاس(ع) به الیسع(ع) می‌رسد؛ کسی که از خاندان الیاس(ع) نیست. بااین‌همه؛ در بیشتر نمونه‌ها، انتقال بخش‌هایی از جایگاه و کارکردهای پیامبران به خاندان خود؛ به‌ویژه فرزندان(پسران) بی‌واسطه، دیده می‌شود. راستای بردار انتقال جایگاه و کارکردهای پیامبران، همواره ازسوی نسل گذشته(پدران) به‌سوی نسل آینده(پسران) است. تنها نمونه‌ی خلاف، در انتقال معکوس جایگاه و کارکردهای عیسی(ع) به مریم(س)، دیده می‌شود. عهد جدید، کارکرد مسئولیتی عیسی(ع) را به کسی واگذار نمی‌کند، امّا دستگاه اندیشه‌ی مسیحی، مریم(س) را نیز از شفاعت برخوردار می‌داند. کارکرد معرفتی عیسی(ع)، به پتروس می‌رسد؛ کسی که از خاندان او نیست. این کارکرد، به سرپرستان کلیساهای مسیحی منتقل می‌شود، و تا به امروز نیز ادامه می‌یابد.ث: نتیجه‌گیری و پیشنهادات: خاندان پیامبران، بخش مشترک بسیار مهمّی از متون‌مقدّس ادیان ابراهیمی را پدید می‌آورند. در همین راستا پیشنهاد می‌نماید؛ با پذیرش روش به‌کارگرفته‌شده در این پژوهش؛ 1) به مقایسه‌ی موضوع پژوهش با متون قدّس دیگر ادیان؛ به‌ویژه اوستا و بازتاب آن در دستگاه اندیشه‌ی زردشتی پرداخته شود، 2) به بررسی و پردازش داده‌های قرآنی و حدیثی پیرامون خاندان پیامبر اسلام(ص)، پرداخته شود.
تحلیل و بررسی مواجهه نیچه با اسلام و فرهنگ اسلامی
نویسنده:
محمد حاجی‌میرزایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در این مقاله برای بررسی مواجهه‌ی نیچه با اسلام در ابتدا با نگاهی به انتقادهای نیچه از مسیحیت، تلاش می‌کنیم نوع نگاه نیچه به دین خوب و بد را مشخص کنیم. همچنین کارهای متفکرانی که پس از نیچه تلاش کرده‌اند تا مسیحیت را با آرای نیچه سازگار کنند نیز در بخش دیگری بررسی می‌شود. سپس به بررسی درون‌مایه‌های مذهبی در آثار نیچه می‌پردازیم تا نشان دهیم که نیچه یک ملحد متجدد نیست و نسبت به دین نگاه متفاوتی دارد. سپس با نگاه ویژه به مفاهیم اخلاق خواجگان و اخلاق بندگان به مواجهه‌ی نیچه با اسلام خواهیم پرداخت و سعی می‌کنیم نشان دهیم انتقادهای نیچه از مسیحیت تاریخی به اسلام وارد نیستید. همچنین نشان می‌دهیم که تحسین نیچه از اسلام نقش مهمی در تفکر او دارد. در انتها نیز مفاهیم انسان کامل در عرفان اسلامی را با ابرانسان نیچه مقایسه خواهیم کرد.
توثیق نهج البلاغه فی ضوء الأسلوبیه
نویسنده:
علی حاجیخانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
بی هیچ تعصب باید اعتراف نمود که گفتار ها و نامه های امیرالمومنین امام علی(ع) پس از قرآن کریم و سخنان پیامبر اکرم(ص)ازعالی ترین نثر ادبی و ارزشمند ترین میراث فرهنگی اسلام است. این حقیقتی است که دانشمندان، ادیبان و مترسلان از هزار سال بیش تا امروز بدان اعتراف کرده اند. زیبایی و بلاغت سخنان امام علی (ع) در کنار مفاهیم گرانسنگ و ذی قیمتیکه در این سخنان برای هدایت فرد و جامعه نهفته است درهمان آغاز سبب شد بسیاری از مردم کلام امام (ع) را حفظ ودر سخنان خود از آن بهره بجویند.و عده ای نیز به جمع آوری و تدوین سخنان امام (ع) مبادرت ورزند. در این میان ، درباره ی سخنان امام علی (ع) که توسط شریف رضی در سال 400 هجری و تحت عنوان ( نهج البلاغه)جمع آوری و تدوین شده ، شبهات و تشکیکات متعددی مطرح گردیده است 0به طوری که برخی از تذکره نویسان و مولفان تراجم از میان قدماء و تعدادی از محققان معاصردر آثار خود نسبت به انتساب نهج البلاغه به امام (ع) تردید روا داشته و آن را ساخته ی جمعی از سخنوران از جمله شریف رضی یا شریف مرتضی یا متعصبان شیعی دانسته اند 0با دقت در صفحات تاریخ روشن می شود که نخستین کسی که در صحت انتساب نهج البلاغه به امام علی ( ع) تشکیک روا داشته است، ابن خلکان ،در گذشته به سال 681 هجری، بوده که در کتاب معروف خود <وفیات الأعیان> اظهار می دارد:<میان مردم درباره گردآورنده ی نهج البلاغه که مجموعه ای از سخنان علی بن أبی طالب (رض) است اختلاف نظر وجود دارد که آیا شریف مرتضی آن را گرد آورده است یا برادرش شریف رضی ؟ وگفته شده که این کتاب از سخنان علی[ع] نیست . بلکه همان کسی که آن را گردآوری کرده به وی نسبت داده است وهمان کس ،آن سخنان را ساخته وپرداخته است والله اعلم. > پس از وی ،صلاح الدین صفدی ،عفیف الدین یافعی ، ابن عماد حنبلی ،همگی به همین سبک و سیاق عین یا مشابه نظر او را نقل کرده اند . در میان نویسندگان و محققان معاصر ، احمدامین ،طه حسین ،جرجی زیدان ،خیرالدین زرکلی ،عبد السلام محمد هارون شبهات قدماء را به شکل دیگر، و در قالب مصادیق و عناوین جدیدی عنوان نموده اند که غالب شبهات آنها مبتنی بر آراء ابن خلکان و یا حداقل متأثر از نظر اوست .البته در مقابل برخی از دانشمندان و محققان قدیم و معاصر نظیر یحیی بن حمزه علوی ،ابن أبی الحدید معتزلی ، سبط بن جوزی ،هادی کاشف الغطاء ،سید عبدالزهرا حسینی ،علامه حسین امینی ،دکتر زکی مبارک و امتیاز علیخان عرشی دلایل و براهینی را در ردّ شبهات مطرح شده در خصوص نهج البلاغه اقامه نموده اند ، که تاحدود زیادی در رفع این شبهات موثر بوده است. لیکن تکرار مجدد شبهات و طرح تشکیکات مشابه در تحقیقی که از سوی دکترصبری ابراهیم، استاد دانشگاه قطر به نام < نهج البلاغه نسخه جدیده محققه موثقه> انجام گردید و تقلیل حجم نهج البلاغه به نصف در اثر وی ،ضرورت بازبینی موضوع و ارائه ی پاسخهای جدید علمی به شبهات مذکور بویژه در قالب علوم جدیدی همچون علم سبک شناسی را دوچندان نمود. لذا صاحب این رساله در صدد برآمد تا با برگزیدن شیوه ای علمی و به دور از تعصبات و با رعایت اصل بیطرفی ،و با بکارگیری شیوه های سبک شناسی معاصر از قبیل سبک شناسی مقایسه ای و آماری و نظایر آن به شبهات مربوطه پاسخ دهد.در خصوص محتویات این رساله باید عنوان نمود که در باب اول ، به بحث سبک و سبک شناسی با رویکرد مبنایی برای تحقیق پرداخته شده و در آن نظرات محققان قدیم و دانشمندان مسلمان و صاحبنظران مدارس معاصر غربی جهت بهره برداری در باب های بعدی مورد توجه قرار گرفته است . واز آنجا که در تشکیکات مطرح شده ، مرحوم شریف رضی پیوسته در موضع اتهام به جعل قرار گرفته است در باب دوم تلاش شده ضمن بررسی ویژگیها و اوصاف شخصیتی شریف رضی ،اسلوب وی در گردآوری و تدوین نهج البلاغه مرد بررسی دقیق قرار گیرد . در باب سوم و چهارم تلاش شده است اولاً : کلیه ی شبهات پیشینیان و تشکیک کنندگان معاصر به دقت بررسی شده و محدوده ی خطبه ها و نامه ها و حکمت های نهج البلاغه که مشمول این شبهات بوده معرفی و مشخص شود.ضمن اینکه شبهات مذکوربا عنایت به نوع موضوع آن ها، به چهار دسته ی اسنادی، مذهبی ، لفظی و معنوی تقسیم شده اند .ثانیاً : با بهره گیری از روشهای سبک شناسی از جمله سبک شناسی مقایسه ای و سبک شناسی آماری یا بوزیمان واستفاده از دلایل عقلی و نقلی بر اساس دو اسلوب < روایت > و < اجازه> با شیوه ای علمی و در قالبی منسجم به کلیه ی شبهات پاسخ لازم داده شود .
بررسی تطبیقی مسأله شر در بودیسم و مسیحیت (با تأکید بر الاهیات پویشی)
نویسنده:
الهام قربانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
پژوهش حاضر تلاشی است در جهت شناخت مسأله شر در بودیسم ومسیحیت (با تأکید بر الاهیات پویشی)و رویکردهایی در جهت حل این مسئله. از آن جا که بین عناصر تشکیل دهنده این دو دین همبستگی وجود دارد، در ابتدا مختصری به زندگی بنیان گذار این دو دین و تجربه و تأثیر آن ها در دینشان می پردازیم و سپس مواردی چون:تعریف شر، انواع شر، منشأ و مصادیق شر، جهان شناسی، خداشناسی، انسان شناسی، نجات شناسی، حل مسأله شر، و نماد شر مورد بررسی قرار می گیرد. با توجه به اینکه بودیسم دینی عمل گرا و انسان محور است و خدا منشأ شر تلقی نمی‌شود، تبیین شر از طریق حقایق چهارگانه برین، مبتنی بر راههشتگانه شریف صورت می گیرد . آموزه کرمهنیز در جهت حل نظری مسأله شر مورد توجه است و در بودیسم تبیین کننده رنج بشری تلقی می شود. در مسیحیت با توجه به اینکه خدا از صفات متمایزی برخوردار است مسئله شر اعتقادات دینی آن ها را مورد مناقشه قرار می دهد. از این رو از دیرباز نظریه های عدل الهی مختلفی برای توجیه شر مطرح بوده است. در میان همه نظریه های عدل الهی عنصر مشترک مسئله اختیار انسان است. نظریه عدل الهی پویشی تبیینی جدید از مسئله شر در اختیار قرار می دهد. در این رویکرد خداوند قادر مطلق نیست و نمی تواند شر را به نحو یکجانبه از میان بردارد. از این رو خداوند مسبب شر نیست و مانند مسیحیت سنتی صفت قدرت مطلق او مورد مناقشه قرار نمی گیرد.
بررسی تطبیقی فوق تجرد عقلانی نفس، درآراء ابن سینا، شیخ اشراق و صدرالمتالهین
نویسنده:
علی رضی‌زاده
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
فوق تجرد عقلانی، در واقع تجرد نفس است از ماهیت و هویّت، علاوه از تجرد آن از ماده و لواحقش. نفس با فراتر رفتن از عقول (با تمام مراتب و ابعاد آن) حائز مقام لایقفی بوده و نیز گسترش سِعیی ظرفیت وجودی نفس و نداشتن حدّ توقف (و مقام معلوم) سبب بی اسمی و رسمی آن در قوس صعود خواهد بود. در این مرتبه نفس حتی قابل اشاره عقلیّه هم نیست. نخستین بار فلوطین و بعد سهروردی و سپس صدرالمتالهین، از آن سخن گفته اند. عامل اول برعدم اعتقاد شیخ به فوق تجرد از بررسی و واکاوی تأثیر ارسطو بر ابن سینا، و آگاهی از اعتقاد او به جوهریت نفس همانند ارسطو، موهم آنست که وی بشدت در اتخاذ آراء خود، متأثر از ارسطو بود. این اعتقاد (جوهریت نفس شیخ)، سبب ماهیت مندی (جنس و فصل، حد و ترکّب داشتن) نهایتاً سبب تقیّد نفس تحت مقوله جوهر است، این عقیده با فوق مقولگی نفسدر فوق تجرد ناسازگار است. عامل دیگر بر عدم اعتقاد شیخ آنست که وی به محدود بودن نفس (در عقل، عقل مستفاد) باور دارد. اما گرچه نمی توان ادله قطعی و یقینی برای اعتقاد شیخ به نظریه فوق تجرد ارائه داد، اما شاید بتوان شواهد و قرائن محدودی به نفی نظریه فوق تجرد، بر مبنای اصلی از استاد حسن زاده آملی مبنی بر عدم توقف نفس در حدی ثابت، در آثار شیخ صیادی کرد. سهروردی نفس را فوق جوهریّت و عرضیّت معرفی می نمود. اعتقاد وی بر تشکیک در وجود، با اعتقاد بر اعتباریت وجود ناسازگار است. اگرچه از دیدگاه ملاصدرا و پیروان او مکتب سهروردی بر مبنای اصالت ماهیت شکل گرفته بود، اما وی، چون نفس را انّیت و وجود صرف به شمار می آورد، و بر تجرد نفس از ماهیت اصرار دارد، پس این سخن، با اعتقاد بر اصالت ماهیت که به قول علامه طباطبایی به او منسوب است، ناسازگار می باشد. چون نظام فکری صدرالمتالهین بر اصولی بنیادینی مانند اصالت وجود، حرکت جوهری، تشکیک در وجود و جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن نفس، استوار گشته و تأسیس یافته است، این اصول و اقمار منظومه فکری او، در اثبات فوق تجرد عقلانی نفس نقش بسزایی دارند. ابن عربی نیز بر مبانی فوق تجرد عقلی و اصالت وجود وی تاثیر بسیاری داشت. ملاصدرا این بحث را به اوج و نیز از متاخرین استاد حسن زاده آملی آن را بطور مدون و در فصلی خاص، در تطبیق با قرآن احادیث و روایات، به کمال رساند.
بررسی تطبیقی مسأله علم و معرفت در مدرسه کوفه و بغداد
نویسنده:
محمدحسین منتظری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
متکلمان مسلمان در طول تاریخ بر محور مسأله معرفت اختلاف نظرهایی داشتند. یکی از نزاع‌های آنان بر این مدار بود که آیا معرفت به صورت کلی و یا درخصوص معارف بنیادین دینی نظیر معرفت خدا، معرفت اسما و صفات الهی، شناخت نبی و امام و... ضروری و غیر اختیاری است یا از سنخ معارف اکتسابی به شمار می‌آید؟ برخلاف آن چه برخی می‌پندارند، متکلمان امامیه در مدرسۀ کوفه دربارۀ مسألۀ علم و معرفت دارای دیدگاه ویژه‌ای بوده‌ و در این باب به نظریه‌پردازی می‌پرداخته‌اند. آنان بر اضطراری بودن معرفت و علم، دست کم در معارف بنیادین دینی اتفاق نظر داشته، بر این باورند که آدمی در دستیابی به معرفت اختیاری ندارند. اصطلاح ضروری و اضطراری در این دوران با واژۀ ضروری در منطق ارسطویی تفاوت داشت و مقصود آنان از ضروری بودن معرفت آنست که خداوند سرشت انسان را بر توحید و معرفت خود آفریده و معرفت خویش را در عوالم پیشین به آدمیان عطا کرده است. از این رو انسان‌ها در کسب و تحصیل معارف بنیادین دینی به ویژه شناخت خدا نقشی ندارد. البته بین متکلمان کوفه در این مسأله، اختلاف نظرهای جزئی نیز وجود داشته است. دانشمندان اصحاب حدیث نیز در قرون نخستین اسلامی با نوع تبیینی که از آیات فطرت و میثاق داشتند، معتقد به اضطراری بودن معرفت خدا بودند. در میان معتزلیان اما در باب علم و معرفت دو گرایش وجود داشت. گرایش مشهور آنان تمامی معارف بنیادین دینی را اکتسابی دانسته و به لوازم این اندیشه نظیر وجوب نظر و اول الواجبات در معرفت ملتزم گشتند. اما برخی از بزرگان معتزله مانند ابوالهذیل و جاحظ مخالف با جریان اصلی معتزله و هم‌سو با اندیشۀ امامیه و اهل حدیث به ضروری بودن معرفت خدا اعتقاد داشتند. از این رو باید گفت اندیشۀ ضروری بودن معارف به ویژه معرفت خدا در قرون نخستین اسلامی، اندیشه‌ای جدی در میان جریان‌های اسلامی بوده است تا آن‌جا که باور مشهور معتزله را باوری مخالف با جریان فکری عمومی متفکران مسلمان در آن عصر بود.از سوی دیگر بیشتر متکلمان امامیه در مدرسۀ بغداد بر خلاف رأی متکلمین عصر حضور معرفت خدا را از اساس امری اکتسابی می‌دانستند و بر این بـاور بودند که معرفت خدا تنها از طریق نظر و استدلال حاصل می‌شود. بغدادیان افزون بر اعتقاد به باور اکتسابی بودن معرفت الله، لوازم این اندیشه همچون وجوب معرفت خدا و وجوب نظر و استدلال را نیز پذیرفتند.علت تغییر رویکرد بغدادیان در مسألۀ علم و معرفت به تغییر روش آنان در مطالعۀ آموزه‌های کلامی بازمی‌گردد. روش ترکیبی عقلی ـ نقلی متکلمان کوفه آنان را بر این می‌داشت تا در مسألۀ علم ومعرفت نیز با پشتوانه قرار دادن آیات قرآن کریم و روایات ائمه اطهار به نظریه‌پردازی دست بزنند و باور اضطراری بودن معارف بنیادین دینی را مطرح نمایند چرا که آنان بر این باور بودند که عقل در پرتو نقل به واقعياتی دست پيدا میکند که هر چند عقلی است اما بدون تعليم نقل، قادر به دستيابی و درک آن نبود. از این رو آنان با استفاده از آیات و روایات متعددی اعتقاد داشتند که معرفت خداوند امری فطری است که در عوالم پیشین و به هنگام اخذ میثاق از انسان‌ها به آنان عطا شده است. از سوی دیگر آنان تکلیف بندگان به معرفت خدا را امری نادرست می‌پنداشتند زیرا در وجود انسان هیچ ابزاری برای تحصیل معرفت خدا وجود ندارد. اما متکلمان شیعه در مدرسۀ بغداد با پی گرفتن مسیر عقل‌گرایی انحصاری معتزله و با تأویل آیات و روایات فراوانی که بر اضطراری بودن معارف بنیادین دینی دلالت داشتند، به باور اکتسابی بودن معرفت خدا گرویدند به طوری که می‌توان گفت در باب معرفت خدا میان اندیشمندان امامیه در بغداد و معتزله هیچ تفاوتی وجود نداشته و دیدگاه آنان در این موضوع کاملا هماهنگ با یکدیگر است. این هماهنگی نیز به سبب از دست رفتن پشتوانه‌های معرفتی امامیه در دوران شدت و تدوین زبان علمی کلام به دست معتزلیان بود. از این رو بغدادیان در مسایلی که اختلاف مکتب شیعه و اعتزال در آن، دارای اهمیت والایی نبود، با معتزلیان همراهی کردند تا بتوانند حقانیت مکتب خویش را در موضوعات اساسی‌تر همچون امامت، وعد و وعید و حقیقت ایمان به اثبات برسانند تا با حرکتی آگاهانه و مؤثر مکتب امامیه را پس از مدتی به محاق رفتن، تجدید حیات نمایند.
  • تعداد رکورد ها : 176